- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

درباره کودکان بوشهر اندکی پیش از مشروطیت | مقاله ای از سیدقاسم یاحسینی

 

 

درباره کودکان بوشهر اندکی پیش از مشروطیت

 

سیدقاسم یاحسینی

 نویسنده و تاریخ پژوه جنوب ایران

 

 

تاریخ کودکی در بوشهر هنوز نوشته نشده و مورد تأمل نیز قرار نگرفته است. برای تدوین تاریخ کودکی در بوشهر، در گام نخست باید کلیه خاطرات، سفرنامه ها و گزارش و اسناد موجود به چندین زبان را بررسی و طبقه بندی و تحلیل کرد.

مولیتور در ایام اقامت دو سالۀ خودش در بوشهر، اگر چه آشنایی چندانی با مردم بوشهر نداشت، اما از منظر یک «دیگری» در این بندر، به طور جسته و گریخته، توصیفاتی البته نه چندان خوشایند، از بود و باش و حال و روز کودکان در بوشهر، چه بومی بوشهر و چه کودکان اروپایی مقیم این شهر بندری، به دست داده که برای نگارش تاریخ کودکی در بوشهر، در شمار منابع دست اول به شمار می­ رود.

من در چند مقاله­ مختلفی که درباره خاطرات مولیتور نوشته­ ام، ضمن بحث درباب دیگر موضوعاتی چون زنان، بهداشت و درمان، آب و باران و… از کودکان بوشهر نیز سخن گفته و مطالبی از خاطرات مولیتور نقل کرده ام، با پوزش از تکرار، اما مجموع آن مطالب را این بار از منظر دیگری کنار هم گذاشته و نگاه و برداشت این جوان بلژیکی از موقعیت کودکان بومی و اروپایی در بوشهر را مد نظر قرار می­ دهم.

 

کودکان در اندرونی!

مولیتور هنگام توصیف خانه­ های طبقه متوسط در بوشهر، اشاره بسیار کوتاهی به محل سکونت و پرورش کودکان نیز کرده و نوشته است: «خانه های افراد طبقه متوسط و بالا، دارای دو بخش مجزا هستند، یکی از آن­ها که معمولاً رو به خیابان است و «بیرونی» نام دارد، تنها بخشی است که مردان غریبه اجازه ورود به آن را دارند. دیگری که «اندرونی» نامیده می‌­شود، محل سکونت زنان و کودکان خردسال از هر دو جنس است. این­ بخش مخصوص خانواده، و به‌ویژه مختص زنان است. هیچ مرد غریبه­‌ای اجازه ورود به آن را ندارد، حتی خدمتکاران مرد خانه نیز، جز در موارد استثنائی، نمی‌توانند وارد شوند.»، (ص ۲۷، تأکید از من است.)

 

کودکان کپرنشین بوشهر

اما همه کودکان بوشهر شانس اقامت در خانه های دارای بیرونی و اندرونی نداشتند. اغلب آنان کودکان فقیر و فقیرزاده­ای بودند که مسکن و مأوای آنان آلونک ­هایی ساخته شده از برک خرما (در گویش بوشهری «پیش») موسوم به«کپر» بود: «… به‌طورکلی در بسیاری از نقاط شهر، خانه‌های ویران‌شده‌ای به ­چشم می‌خورند که دیوارهای نیمه خراب و توده‌هایی از سنگ و ملاط فروریخته را به نمایش گذاشته‌اند. در میان ویرانه‌ها، در حیاط‌های قدیمی و کثیف، کپر‌هایی از شاخه‌های نخل دیده می‌شود که پُر از جمعیت کودکان و والدین فقیر با چشمان ملتهب است و لباس‌های پاره و پر از شپش آن‌ها به‌زحمت بدن‌های لاغر آن‌ها را می‌پوشاند.»، (ص۴۰، تأکید از من است.)

 

چرخ و فلک مخصوص کودکان

مولیتور این فرصت را داشت که نخستین نوروز را در بوشهر دیده و در خاطرات خودش روایت کند. یکی از چیزهایی که دید، تفریح کوکان بوشهری در روز عید نوروز و سوار شدن بر چرخ و فلک بود. ماجرا را این چنین روایت کرده است: «در گوشه ‌و کنار، شیرینی‌فروشان، شیرینی‌های محلی می‌­فروختند. حتی یک چرخ‌ و فلک کوچک هم برپا بود، از همان مدل‌های قدیمی و ابتدایی، همان‌هایی که در زمان مادربزرگ‌های ما در اروپا رایج بودند، اما در ابعاد بسیار کوچک‌تر، مخصوص کودکان خردسال.»، (ص ۶۶، تأکید از من است.)

 

مواجهه مولیتور با کودکان در کوچه و خیابان!

مولیتور را عادت بر این بود که بخشی از اوقات فراغتش را صرف گشت و گذار در شهر بوشهر و کوچه­ ها و خیابان این شهر می­ کرد. طبیعی است که در این پرسه زدن شهری، با جمعی از کودکان نیز مواجه می­ شد، که مشغول بازی و جست و خیز بودند. در یکی از یادداشت­ های خود، به تاریخ ۳۰ مه ۱۹۰۲م./ ۸ خرداد ماه ۱۲۸۱ ش. کودکان ژنده پوش بوشهری، بازی­ها و رفتارشان با غریبه ­ها را چنین توصیف کرده است: «کلاه‌حصیری جایگزین کلاه معمولی شده و لباس‌های سبک‌تری پوشیده‌ایم. زیرا دما به طور قابل‌توجهی افزایش‌یافته است؛ از چند روز پیش، دمای بالکن به ۳۵ درجه می‌رسد. دلسوزی ما نسبت به گدایان ژنده‌پوش خیابان با گرم‌شدن هوا کاهش‌یافته است.

 کودکان تقریباً لخت می‌دوند. گاهی اوقات، تماشای گروهی از کودکان خیابانی که مشغول بازی با سنگ‌ریزه یا تکه‌های استخوان هستند، سرگرم‌کننده است. اما به‌محض اینکه ما را می‌بینند، همه از جای خود بلند می‌شوند. لحظه‌ای پیش، با صدای خنده و شادی، غرق در بازی بودند، اما اکنون، ناگهان، با چهره‌هایی محزون، ناله و زاری سر می‌دهند و درخواست صدقه می‌کنند، ما آن‌ها را دور می‌کنیم، و بی‌درنگ، دوباره به بازی‌هایشان بازمی‌گردند و با شادی روی یک پا می‌پرند.

یک‌بار، از یکی از این پسرک‌ها که کاملاً برهنه بود، پرسیدیم:

ـ چرا پول می‌خواهی، وقتی جیبی نداری که در آن بگذاری؟

کودک، با لبخند، پاسخ داد:

ـ فروشنده هندوانه آن‌قدرها هم دور نیست!

در واقع، مصرف خیار، هندوانه و طالبی‌ها شروع شده، که جایگزین سبزی‌ها شده و مصرف آن‌ها، شکم این بچه‌ها را بزرگ کرده است.»، (صص ۷۵ـ ۷۴، تأکید از من است.)

 

شنای کودکان بوشهری در دریا!

در عهد قاجار، و البته پهلوی اول و دوم و حتی تا همین الان، یکی از بازی­ها و سرگرمی های اصلی کودکان در بوشهر، شنا در دریا بود. مولیتور در یادداشت روز ۱۷ ژوئیه ۱۹۰۲م./ ۱۵ تیر ماه ۱۲۸۱ش در همین باره نوشته است: «چه آب‌وهوای عجیبی! هفته گذشته، در طول روز، دمای هوا ۳۳ تا ۳۵ درجه بود و هوا خشک بود. به جز کلاه‌حصیری که بر سر داشتم، احساس می‌کردم در بهار در کشور خودم هستم. به مدت دو روز، هوا آن‌قدر پاک و عاری از شرجی معمول فصل بود که کوه‌های ایران را در شمال و شرق به‌وضوح می‌دیدیم. در آن روزها، هنگام غروب خورشید، روی افق دریا روبروی امیریه، و در تابش نوری که اطراف کره عظیم خورشید را قبل از غروب احاطه کرده بود، یک دورنمای شگفت‌انگیز از جزیره خارک ظاهر شد که معمولاً از بوشهر قابل رویت نیست و امروز، با دمای ۳۱ درجه در ظهر و بدون وزش باد، هوا مثل کوره است.

ساعت دو بعدازظهر است. بچه‌ها برهنه مثل کرم در امواج بازی می‌کنند. منظره دریا در این هوای مه‌آلود وحشتناک است. در فاصله دو مایلی، چیزی جز شرجی دیده نمی‌شود و آب زیر آن خاکستری‌رنگ است و بالاتر در آسمان، خورشید سوزان می‌تابد.

من در خانه خودم راحت هستم، زیرا به‌محض ورود، عجله می‌کنم تا از هرگونه لباسی که کمی به بدن چسبیده خلاص شوم؛ ابتدا با پیژامه نخی، سپس با پیراهن بلند عربی از پارچه بسیار سبک و سپس تنها با یک لُنگ به کارهایم می‌پردازم.»، (صص ۸۵ ـ ۸۴، تأکید از من است.)

 

یک کودک با مقام بالای سیاسی در بوشهر!

یکی از پدیده­ های عجیب در عصر قاجار، که همواره باعث تعجب خارجی­ هایی که به ایران سفر می­ کردند می ­شد، حضور کودکان در مناصب بالای نظامی، سیاسی و اداری بود. مولیتور در روز عید نوروز و در یک سلام رسمی، برای نخستین بار با چنین مورد خاصی برخورد کرد و در یادداشت­های مربوط به همین روز دراین باب نوشت: «نکته‌ای را که نزدیک بود فراموش کنم: سرهنگ فرمانده پادگان شهر، باور کنید، یک پسر بچّه ۱۴ساله است که بیشتر شبیه ۱۰ ساله‌ها به نظر می‌رسد! اما این موضوع مانع از آن نمی‌شود که با جدیت کامل، تبریکات و تعظیم‌های ایرانیان را نپذیرد.

پسرکی خوش‌برخورد و مهربان است و به زبان فرانسه سخن می‌گوید. پدرش که عنوان و مقامش را از او به ارث برده، اخیراً درگذشته است.»، (صص ۶۶ـ ۶۵، تأکید از من است.)

من در منابع مشابه هر اندازه جستجو کردم، نتوانستم نام و نشانی از این کودکی که چنین روان و عالی در چهارده سالگی بر زبان فرانسه مسلط بود را بیایم!

 

مصائب کودکان اروپایی مقیم بوشهر

اطلاعات تاریخی ما از حال و روز زنان و به خصوص کودکان اروپایی عهد قاجار، که همراه خانواده مقیم بوشهر شده بودند، بسیار اندک است. نمی دانیم آن اطفال با هوای گرم و پر شرجی بوشهر چطور کنار آمده و احیاناً دچار چه نوع مشکلات و حتی آسیب ها و بیماری های جسمی ناشی از تحمل ناخواستۀ گرمای بوشهر می شدند. خوشبختانه مولیتور در یادداشت روز ۹ ژانویه ۱۹۰۲م./ ۱۹ دی ماه ۱۲۸۰ش. خود، به نقل از یک مادر اروپایی، اطلاعات جالبی در همین باره در اختیار ما قرار داده، که در چنین فقدان اطلاعات، مغتنم است: «روز بعد از اسکان من در امیریه، براسور که هر شب بر سر سفره‌ ما شام می‌خورد، در خانه کنسول فرانسه در شهر، ناهاری برای کنسول فرانسه، همسرش، فرزندانش، مترجم رسمی و بلژیکی‌های گمرک ترتیب داد. […]

کنسول […] و همسرش به‌زودی همراه با پسرشان که بچه‌ای پنج‌ساله و بسیار شیطان است، رسیدند. او لهجه شگفت‌انگیز پدر و به‌ویژه مادرش را به‌خوبی به دست آورده است. […]

همسر کنسول، تابستان وحشتناکی را که دو فرزند پنج و سه‌ساله‌اش در سال گذشته پشت سر گذاشته بودند، برایم توصیف کرد که چگونه بچّه‌های اروپایی در گرمای شدید، دچار جوش‌ها، دمل‌ها و انواع بیماری‌ها می‌شوند. آنچه در مورد زندگی تابستانی در بوشهر به من گفته شد، بسیار ناخوشایند بود.»، (صص ۳۱ـ ۲۹، تأکید از من است.) 

 

ارزش خاطرات مولیتور برای تاریخ کودکی در بوشهر

به­ هر حال اگر چه اگاهی­ها و اطلاعات پراکنده­ای که مولیتور در خاطرات ایام اقامتش در بوشهر آورده، اندک است، اما با همین داده­های اندک نیز می­توان یک سیمای کلی از وضعیت کودکان بوشهری، حال و روز برخی بازی ها و روابطشان با دریا و طبیعت و همچنین فقر و مسکنت آنان را ترسیم کرد.