کتاب «از بمبئی تا بوشهر»؛
روایتی دستاول از بوشهر قاجاری در آستانه قرن نوزدهم
امید زاهد
کارشناس پژوهشی بنیاد ایرانشناسی شعبه بوشهر
مقدمه
سفرنامهها و یادداشتهایی که از قرن نوزدهم و بیستم میلادی در پیِ پژوهشهای جدیدِ سالهای اخیر به دست آمده و منتشر شدهاند، از منابع مهمی به شمار میروند؛ بهویژه از آن رو که تحولات اجتماعی و سیاسی ایران و بوشهرِ عصر قاجار را در آستانه دگرگونیها روایت میکنند و از این منظر در خورِ تأمل و بررسیاند.
اخیرا از سوی انتشارات هامون نو در سال ۱۴۰۴ با ترجمه خانم مریم فرخنیا کتاب «از بمبئی تا بوشهر؛ سفر به بوشهر در سال ۱۸۱۱» منتشر شد. لازم به ذکر است که این کتاب با معرفی و پیگیری استاد سید قاسم یاحسینی به مترجم کتاب به زیور طبع آراسته شده است. انتشار این اثر در زمانهای که بازخوانی منابع دستاول تاریخی ضرورتی فرهنگی است، اقدامی ارزشمند بهشمار میآید. نقش واسطههای علمی در احیای چنین متونی، در اینجا بهروشنی قابل مشاهده است.
نویسنده، جایگاه علمی و مسیر سفر
نویسنده کتاب سِر ویلیام اوزلی، دیپلمات بریتانیایی و منشی مخصوص برادرش سِر گور اوزلی، سفیر بریتانیا در ایران، بود. او سال ۱۸۱۱ میلادی، پیش از سفر به ایران، حدود ده ماه نزد میرزا ابوالحسنخان ایلچی شیرازی، سفیر ایران در لندن، زبان فارسی را آموخت. پس از آمدن به هندوستان، سفر دریاییاش با کشتی «لیون» از بندر بمبئی به بندر بوشهر قریب سی روز به درازا کشید. این دیپلمات خبره بریتانیایی فردی دانشمند، اهل علم و سیاست، علاقهمند به کتاب و مطالعه، محقق و پژوهشگر بود و با نگاهی تیزبینانه در رشتههای تاریخ، فرهنگ، هنر، باستانشناسی، آداب و رسوم، زبانشناسی و نسخ خطی و با توجه به آثار و اشیای عتیقه و باستانی، درباره ایران یادداشتهایی دارد که بدون شک ما را در شناخت تاریخ ناگفتههای بوشهرِ اوایل دوره قاجاریه یاری میرساند و منبعی بسیار باارزش و معتبر است.
پیوند دیپلماسی و پژوهش در شخصیت اوزلی، سفرنامه او را از گزارش صرف سیاسی فراتر برده است. با این حال، نباید فراموش کرد که این نگاه از منظر یک مأمور دولت استعماری ثبت شده است.
تسلط بر منابع تاریخی و جغرافیایی
از دیگر سو، آشنایی فوقالعاده او با منابع و نسخ خطی و اعلام جغرافیایی و اشارههای پیدرپی او در پاورقیها، نشاندهنده عمق دانستههای بیشمارش از وضعیت کرانههای خلیج فارس و دریای عمان است. او در مسیر دریایی بمبئی به بوشهر، به تطبیق و مقایسه اعلام جغرافیایی باستانی بر اساس منابع دستاول یونانی، رومی و اروپایی و نیز وضعیت این کرانهها در زمان خود پرداخته و شرحی دقیق به دست داده است. به همین دلیل، مشاهدات او که در آغاز قرن نوزدهم میلادی ثبت شده، از منابع ارزشمند تاریخ خلیج فارس به شمار میرود. احاطه و تسلط او بر کتابشناسی منابع یونانی، رومی و حتی کهن بابلی در معرفی خلیج فارس و کرانههای آن فوقالعاده است. ضمن آنکه خود به کتابخانههای مختلف اروپا، از جمله هند و وین، مراجعه کرده و از منابع یادداشتبرداری کرده و از تازهترین اظهارنظرهای دیپلماتهای بریتانیایی نیز غافل نبوده است. علاقهمندی او به نسخ خطی به حدی است که حتی در مسیر رسیدن به بوشهر، در کشتی، در حال رونویسی از کتاب «تحفهالعالم» بوده است. در واقع اثر اوزلی نمونهای کمنظیر از تلفیق پژوهش کتابخانهای و میدانی است. این ویژگی، گزارشهای او را تا حد زیادی از خطای سطحینگری مصون ساخته است.
شاهزادگان پارسی و ناامنیهای دریایی جواسم
اوزلی از شاهزادگان پارسی که بر خلیج فارس حکومت میکردند و نیز از ساکنان بومی کرانههای خلیج فارس و توصیف مردم و روزگار سپری شده آنان سخن رانده است. روایت دستاول او از رویارویی با کشتیهای جنگی جواسم که آنان را عامل ایجاد ناامنی در خلیج فارس میدانست و بهعنوان دزدان دریایی وحشی و ماهر در تسخیر کشتیها و قتلوعام خدمه توصیف میکند، بسیار قابل توجه است. اشراف و دانش او بر آثار اروپاییانی که پیش از او از سفر به ایران روایت کردهاند نیز جالب توجه است؛ آنجا که مشاهدات خود از بندر سیراف را ذکر میکند، از بندر چارک و بردستان و نیز پرتگاههای دهشتانگیزی یاد میکند که میبایست منطقه «مطاف» در بندر دیر امروزی باشد؛ مکانی که برای دریانوردان همواره خطری بزرگ محسوب میشده است. او در شرح نبرد جواسم نیز به پیشینه تاریخی آنان نقب میزند. توصیف جواسم از منظر یک مأمور بریتانیایی، بهشدت متأثر از منافع استعماری است. این گزارشها هرچند ارزش تاریخی دارند، اما نیازمند خوانش انتقادیاند.
مردمنگاری بوشهر و مناسبات اجتماعی
خوردن ملخ از سوی عربتباران و ناخوشایند بودن این عمل برای پارسیان و ایرانیان برای او جالب توجه است. مردم بوشهر را مردمی فروتن و مطیع معرفی میکند و اذعان دارد که آدمهایی جنجالی و متکبر نیستند. از خمیر بلوط (با نام محلی «جَفت») که بوشهریها به دلیل گرمای زیاد برای محافظت از پوست خود به کار میبردند، سخن گفته است. او همچنین از حمل آب از چاههای بهمنی در مشک سخن میگوید و به پوشش عربی بخشی از مردم عربتبار بندر بوشهر و تمایز آنان با پارسیان اشاره میکند. این بخش نمونهای روشن از مردمنگاری روزمره است. با این حال، نگاه او گاه آمیخته به قضاوتهای فرهنگی رایج در ادبیات شرقشناسانه است. باید به دیده داشت که بیشتر اورپائیانی که از بندر بوشهر بازدید و گزارش دادهاند از حال و هوای عربی حاکم بر بندر بوشهر روایت هایی داشتهاند که به وضوح میتوان از برخورد سطحی آنان با این موضوع پرده برداشت کما اینکه در همین یادداشتها از عنوانهایی چون پارسیان و ایرانیان و شرح تمایز فرهنگی آنان سخن به میان آمده است. اوزلی همچنین از گفتگوی دو نفر شیرازی و اصفهانی در طول سفرش به داخله ایران و انتقاد آنان از حضور اعراب در بوشهر که گویی تا رسیدن کاروان به کازرون خود را در ایران واقعی نمیدیدند! سخن گفته است. هر چند از بی تفاوتی مردم بوشهر به نوروز باستانی سخن گفته است!
ورود رسمی به بوشهر و تشریفات حکومتی
سر ویلیام اوزلی در اول مارس ۱۸۱۱ و پنجم صفر ۱۲۲۶ قمری به بندر بوشهر میرسد. تشریفات ورود او به بندر، روبهرو شدن با حاکم وقت بوشهر محمدجعفرخان و اشاره به گروه موسیقی نظامی و نقارهخانه دولتی بسیار قابل ملاحظه است. اهدای یک شیربچه از سوی حاکم بوشهر به سفیر انگلیس و نیز اشاره به هدایا و شیرینیهای محلی، از جمله شیرینی «مائده» که از آب انگور و آب پرتقال شیرینشده با مغز بادام یا گردو تهیه و سپس خشک میشده، از نکات جالب گزارش اوست. او در زمان ورود، کشتیهای بزرگ توپدار نادرشاهی را میبیند که تنها اسکلتی از آنها برجای مانده بود و به زنان حرمسرای حاکم و آداب پذیرایی دولتی زمانه نیز اشاره میکند. از جمله پذیرایی رسمی دربار ایرانی از قهوه و قلیان و چای و گلاب سخن گفته است. توصیفهای تشریفاتی او، تصویری زنده از مناسبات قدرت در بوشهر قاجاری ارائه میدهد. این دادهها برای تاریخ اجتماعی بوشهر بسیار راهگشاست.
آیینها، ورزشها و زندگی فرهنگی
اوزلی از حرکات نمایشی پهلوانان و رویارویی تن به تن نمایشی مردان ورزیده، رقص و پایکوبی، و مهارت بالای سوارکاران ایرانی که آنان را به پارتیان باستان تشبیه میکند، سخن گفته است. همچنین از روزنامههای انگلیسی که از استانبول به بوشهر میرسیده یاد میکند و معتقد است ملوانان انگلیسی نام بوشهر را به «بوشیر» تحریف کردهاند. این بخش نشان میدهد بوشهر در مدار تبادل فرهنگی و خبری منطقه قرار داشته است.
ریشهر، باستانشناسی و عتیقهشناسی
اشاره او به نامهای باستانی مزامبریا و تائوکه و شهرهای کهن استان بوشهر، از جمله خرابههای ریشهر باستانی، قابل توجه است. تحقیقات میدانی او از طریق گفتوگو با ساکنان محلی، سالخوردگان و منابع شفاهی درباره اتاقهای زیرزمینی، قناتها، چاهها، آجرنوشتهها، خطوط ناشناخته، سکهها و سنگهای قیمتی کشفشده در ریشهر و حوالی آن، واقعاً بیهمتاست؛ اما نباید فراموش کرد که اوزلی خود اعتراف کرده از عقیق، یمانی حکاکیشده، سکههای ساسانی، نقرهای و مرمری از تخت جمشید و تکه های سفال که از دیگر همکاران پیشین خود در بوشهر، بدست رسیده بهره مند شده است. البته تحقیقات باستان شناسی و بهتر بگویم عتیقه شناسی اوزلی در روزهای آغازین ورودش به بندر بوشهر دنبال می شد. که نشان دهنده غارت میراث ایرانیان از سوی اجنبی و بیگانان و تاراج میراث ملی ما در عصر بیخبری بوده است. چنانچه اوزلی از بی اهمیتی آثار و ابنیه تاریخی در نزد ایرانیان سخن میگوید و می نویسد که افرادی که حتی در نزدیکی این آثار هستند یکبار هم به تخت جمشید نرفته و اطلاعاتی از آن ندارند حتی مردان حکومتی و دولتی!!!
همچنین او از یکی از آگاهان محلی میشنود که ۷۰۰ خانواده تنها در ریشهر مشغول تراش و صیقل دادن عقیق و سنگهای قیمتی بودهاند. او به زمینلرزه سال ۱۸۰۶ میلادی / ۱۲۲۱ قمری و وحشت ساکنان بندر بوشهر به مدت ۱۵ روز و کوچ تابستانی مردم نیز اشاره میکند. اوزلی اشاره به ریشهر باستانی در خوزستان و ارجان در متون تاریخی را بجای ریشهر بوشهر، حاصل اشتباه برخی کاتبان در نسخ خطی برشمرده است. بدین ترتیب اطلاعات او درباره ریشهر از مهمترین منابع باستانشناسی غیرایرانی آن دوره است. با این حال، خروج اشیای تاریخی از کشور، رویهای غارتگرانه بوده است.
دکتر مریم فرخ نیا؛ مترجم کتاب از بمبئی تا بوشهر
توله پنیرک، باورهای آیینی و چرخش به سوی خورشید
او از خواص دارویی گیاه توله پنیرک سخن میگوید؛ گیاهی دارویی که در طب سنتی برای نرمکنندگی سینه، التهابهای پوستی و بیماریهای گوارشی کاربرد داشته است. اوزلی نقل میکند که زرتشتیان این گیاه را مقدس میدانستند، آن را رو به خورشید در حال چرخش تصور میکردند. اشاره به افسانههای زرتشیان و اعتقادات آنان درباره این گیاه که آنان برای احترام دانه گیاه توله را زیر خانههای خود نگه میداشتند و به دلیل نسبت دادن آن به نیروهای کیهانی و عنصر نور، برایش حرمت قائل بودند. این بخش نمونهای درخشان از پیوند گیاهشناسی، پزشکی مردمی و باورهای مذهبی است. ثبت چنین دادههایی ارزش مردمشناختی کتاب را دوچندان کرده است.
تدفینها و کاوشهای میدانی
او به کوزههای سفالی تدفینی اشاره دارد و خود با چند کارگر عرب اقدام به کاوش میکند. کوزهها نوکتیز، افقی و قیراندود بودهاند. اوزلی می گوید یک نفر عرب سالخورده به او گفت صد عدد از این کوزهها را حفر کرده است! او پس از بررسی کوزهها متوجه شده کوزههای نوک تیز در امتداد هم و به صورت افقی نه موازی با یکدیگر در جهت شرق به غرب قرار داشتهاند و همگی در یک خط مستقیم بودهاند. او حتی اسکلتها را به انگلستان میبرد و از کشف کوزهای متعلق به مادر و کودکی خبر میدهد. همچنین دیدههای خود را با نقاشیهای دقیق ثبت کرده و به توان جسمی مردان تنگسیر و تنگستان اشاره دارد. این گزارشها دادههایی کمیاب از آیینهای تدفین منطقه ارائه میدهد.
خوراک، اقتصاد و محیط زیست
از غذاها میگوی بوشهری، دادن ماهی خشک به گاوها، از منطقه ماهیخواران نئارخوس، روغن کوسه، عنبر سیلان سخن در میگوید. از مجسمهسازی مدرن، لوطیها، زیورآلات و طلسمها نیز غافل نمیماند. تنوع دادههای معیشتی و هنری در این بخش، نشاندهنده نگاه جامع اوزلی به زندگی اجتماعی است.
موسیقی، سوگواری تاریخی و خاطره زندیه
موسیقی بوشهر یکی از درخشانترین بخشهای روایت اوست .به موسیقی کمانچه با نوازندگی محمد کربیگی، نیانبان و سعید نوازنده نیانبان بوشهر اشاره میکند. او مینویسد چوب [قاب] ساز نی را از درختان توت شیراز میآوردند. روایت میکند که شبی در خانهای در بوشهر، نوای غمانگیز کمانچهای را شنیده که در سوگ سلسله نگونبخت زند نواخته میشده و حاضران در مجلس، با شنیدن این نغمه، بهشدت متأثر شده و بر مظلومیت کریمخان زند و خاندانش گریستهاند. او این واقعه را نشانه ژرفای عاطفی موسیقی ایرانی و پیوند آن با حافظه تاریخی مردم میداند. همچنین به کتاب اسکات وارینگ درباره ترانههای لطفعلیخان زند اشاره میکند. نام نوازندگان، سازها و شرح آنها را با جزئیات و نقاشیهای دقیق ثبت کرده و معتقد است اعراب و ترکها موسیقی خود را وامدار ایرانیاناند. گریه برای خان زند نشان میدهد که موسیقی در بوشهرِ آن روزگار تنها ابزار طرب نبوده، بلکه رسانهای برای انتقال حافظه سیاسی و عاطفی نیز محسوب میشده است. این روایت، پیوند عمیق هنر و تاریخ را در فرهنگ جنوب ایران بهروشنی نمایان میکند.
مسیر حرکت به شیراز و قدرتهای محلی
او مسیر کاروان بوشهر تا شیراز را با دقت ثبت میکند: عالیچنگی، چاهکوتاه، برازجان، دالکی، کنارتخته، کتل ملو، کمارج، خشت و دریس. اوزلی به چاههای آب شیرین معروف به گبرها در عالی چنگی اشاره دارد. که توسط روستائیان کشف شده و چاه ها با فاصله منظم و در جهت خاصی قرار داشتهاند که ۵ یا ۶ چاه را اوزلی بررسی کرده است. همچنین از چاهکوتاهیها و قبیله دموخ، نقشه حذف آنان توسط محمدنبیخان و غارت و زندانی شدن شیخ قبیله سخن میگوید. به برازجان، کلزدن زنان، چشمههای گوگردی دالکی، مراسم پیشواز و اجحاف به رعایا و پرتگاههای وحشتناک مسیر نیز اشاره میکند. این بخش تصویری کمنظیر از جغرافیای سیاسی و اجتماعی جنوب ایران در آستانه قرن نوزدهم ارائه میدهد. نقش قبایل در موازنه قدرت بهخوبی آشکار است.
جمعبندی نهایی
کتاب «از بمبئی تا بوشهر؛ سفر به بوشهر سال ۱۸۱۱» اثر سر ویلیام اوزلی، یکی از مهمترین منابع دستاول برای شناخت اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بندر بوشهر و کرانههای خلیج فارس در آغاز دوره قاجار است که با رویکردی تلفیقی از سفرنامهنویسی، جغرافیای تاریخی و مردمنگاری نوشته شده است. ارزش علمی اثر نهتنها در مشاهدات میدانی دقیق نویسنده، بلکه در تسلط کمنظیر او بر منابع کلاسیک یونانی، رومی و اروپایی و تطبیق دادههای تاریخی با واقعیتهای زمان خود نهفته است. با وجود نگاه استعماری و گاه جانبدارانه او نسبت به برخی گروهها، این کتاب از منظر روش تحقیق، تنوع دادهها و ثبت جزئیات زندگی روزمره، موسیقی، اقتصاد، باستانشناسی و جغرافیای منطقه، جایگاهی ممتاز در مطالعات خلیج فارس و تاریخ بوشهر دارد.
منبع: هفته نامه نسیم جنوب