انار و شب یلدای ایرانی
سیدرضا شاکری
نویسنده و دکتری اندیشه سیاسی
انار و شب یلدا به هم پیوند خورده اند؛ این را نیاز نیست از تاریخ بپرسیم. می توان از میوه فروشی سرکوچه و یا میادین تره بار شهرداری جویا شد! با این وجود انار به عنوان یک موضوع می تواند در شب یلدا تحلیل و برآورد شود. انار در سنت های ایرانیان حضور جدی داشته و به تبرک و خوش یمنی شهره است. در جشن های عروسی و ازدواج، داماد اناری را گِرد سر عروس می گرداند و به میان جمعیت می اندازد، هرکس انار را بگیرد، خوشبختی در اقبالش خواهد بود. انار در میان ایرانیان قدیم و شمال هندوستان و برخی جوامع دیگر نشانه ی زایش و نماد خوشبختی بوده و مردم به درخت انار احترام می گذاشتند. انار که نماد باروری و عشق در نزد اقوام ایرانی است، با نام های دختران در آمیخته است در مستندات و منابع از انارهایی با نام خاتون، آمنه خاتون، خانم، لیلی، پنجه عروس، نام برده شده است. در افسانه های مردمی آمده ست که در بیستون درختی است به نام«انار فرهاد» که به حال و روز فرهاد در غم شیرین اشاره دارد؛ فرهاد با شنیدن خبر مرگ شیرین، تیشه بر سر خویش زد و خونش بر زمین ریخت و از آن نهال انار رویید. موضوع رویین تنی اسفندیار نیز ریشه در انار دارد؛ زرتشت پیامبر چهار نعمت متبرّک اساطیری را به چهار پهلوان می دهد: شراب به گشتاسب می رسد، عطرِ گل به جاماسب، شیر به پشوتن و انار به اسفندیار.
نخستین و بزرگترین باغ انار تاریخ در پاسارگاد و شوش در دوره هخامنشیان احداث شده و مقدس و مورد احترام بودن انار از این دوره آغاز و در سنت ها و معماری و فرهنگ پس از آن دوره رواج و ترویج شده است. انار نمادی از معماری ایران در عهد باستان بود که بیشتر در کاخهای مربوط به پادشاهان هخامنشیان برای آراستن دیوارها و همچنین نقش گردنبند اسبها و سرستونها به کار برده میشد. گلنار، گل انار یا شکوفه اناری که در دستان کورش هخامنشی دیده میشود از نمونههای بارز این مهم است.
درخت، دانه های انار، پوست انار، رنگ و طعم آن، آب و شراب انار، وضع انار(پارگی و شکاف پوست)و پرده های مشبک درون انار همگی در شعر فارسی نمود یافته و گواه و نشانه ای بر کار و بار دل و جان حال و مقام آدمی اند. در شعر و ادب ایران و در زبان فارسی انار در شعر بازتاب خوبی داشته است. دلِ پاره پاره از غم به پاره های انار تشبیه شده است.(انوری) اشک عاشق به مثابه دانه انار(مهستی گنجوی) دل، اناری است که هزار قطره ی خون را در بر گرفته است(سوگندنامه) خوشی و خندان بودن و رضایت از وضع خویش(مولوی)
یک جنبه از حضور انار در شعر و ادب فارسی اهمیت شناختی و معرفتی این میوه است؛ همیشه انسان از طبیعت و داده های آن به عنوان منابع معرفتی بهره برده است و این در فرهنگ ها و تمدن ها و جوامع تفاوت و تنوع دارد. انسان بدون داشتن شناخت و دست کم تصور شناخت نمی تواند اراده اش را عملی کند و خود را مقهور نیروهای بیرونی خواهد یافت. یونانی ها معتقد بودند که انسان دو میل ذاتی دارد؛ میل به زندگی و میل به معرفت. در فرهنگ ایرانی شیری که می نوشیم نماد معرفت است و اگر فردی در خواب ببیند شیر می نوشد، اهل علم و معرفت خواهد شد. معرفتی که انسان نسبت به خویش از انار بدست می آورد در چه مقام و مایه است؟ حقّه ی انار پر از یاقوتی است که فهم انسان از آن عاجز می شود.(سعدی) با این نگاه در ادامه به دو شعر معروفی می پردازم که در باب انار گفته شده و به دو رویکرد و نگاه کاملا متفاوت اشاره دارد؛ شعر معروف مصطفی رحماندوست و شعر سهراب سپهری. مقایسه این دو شعر به بهانه انار و شب یلدا می تواند اشاره ای به شناخت و فهم ما ایرانیان از هستی و پدیده های ساده زندگی مانند انار باشد.
مصطفی رحماندوست
رحماندوست شاعر مشهور کودکان، آثار متعددی در ادبیات کودکان دارد. اومی گوید «در اوایل جنگ عضوگروههای نامنظم شهید چمران شدم. در یکی از عملیاتها جایی گیر کردیم و بیسیم زدند که در دیدرس دشمن هستید و نباید تکان بخورید. این سکوت بیش از ۳۰ ساعت طول کشید. گرسنه و تشنه بودیم و وضعیت بدی داشتیم و وقتی از دیدرس دشمن خارج شدیم حتی توان برگشتن نداشتیم به همین دلیل برایمان آب، نان و ماست چکیده فرستادند تا رمق پیدا کنیم و وقتی جعبه نان و ماست را باز کردند چند انار هم بود. همه شروع به خوردن نان و ماست کردند و من که خواستم باادب باشم به سراغ انارها رفتم و یک انار را که باز کردم و دانههایش بیرون آمد یاد گردنبند مرحوم مادرم افتادم که یاقوت داشت و با خود گفتم «وای چقدر یاقوت» و این مقدمهای برای سرودن شعر «صد دانه یاقوت» شد. همانجا گفتم: «صددانه یاقوت، دسته به دسته/ با نظم و ترتیب یکجا نشسته». همانروز این شعر را نوشتم و فرستادم تهران که در مجله «کیهان بچهها» چاپ شد»(خبرگزاری ایسنا، ۱ تیر ۱۴۰۳)
این شعر زیبا به ترانه ای خاطره ساز برای بچه های ایران در دهه ۱۳۷۰ تبدیل شد. کلمات ساده و قابل فهم، مصراعهای کوتاه و ضرباهنگ آن سبب این شعر خیلی زود به حافظه سپرده شود و در شمار ترانههای محبوب کودکان دربیاید. وقتی کیومرث پوراحمد فیلم خواهران غریب را ساخت این شعر جدای از جذابیت ذاتی خود، با کمک صدای دلنشین خسرو شکیبایی و آهنگسازی ناصر چشم آذر در حافظه ایرانیان ماندگار شد. از زمان چاپ این شعر در کیهان، متن آن وارد کتاب فارسی کلاس اول دبستان شد.
صد دانه یاقوت دسته به دسته
با نظم و ترتیب یک جا نشسته
هر دانه ای هست خوش رنگ و رخشان
قلب سفیدی در سینه آن
یاقوت ها را پیچیده با هم
در پوششی نرم پروردگارم
هم ترش و شیرین هم آب دار است
سرخ است و زیبا نامش انار است
شعر «صد دانه یاقوت» از یک باور کلامی و اعتقادی جدی اسلامی مایه می گیرد که در دهه ۱۳۶۰ در متون درسی و تعلیم و تربیت مدارس و نیز آموزش عالی ترویج می گردید؛ اینکه جهان ما در هر مقیاس بزرگ و کوچک یعنی از هفت آسمان و کیهان گرفته تا دنیای کودکی و تصورات ما، مخلوق خداوند بزرگ است و نظمی جدی و دقیق بر همه اجزای آن حاکم است. انار در اینجا نماد نظمی سازمان یافته و در نهایتِ کمال و دقت است که هر چیز آن به جای خویش نیک و نماینده خیر است. شعر در چنان زمانه ای که هنوز آرمان ها و باورهای انقلابیون مسلمان به شدت حیّ و حاضر و فعال بود، سروده شد و در میان کودکان و نوجوانان در مدارس طنین انداز می گردید. آرمان انقلاب و ساختن جهانی بر پایه عدالت و ایمان، و گستراندن آن در سرتاسر جهان رویایی بود که انقلابیون داشتند و این رویا پایه و اساس در داده های علم «کلام اسلامی» دارد که در این شعر نیز به خوبی تبلور یافته است. آنچه در علم کلام و در ذیل برهان نظم بر وجود خداوند می آید در این شعر به سادگی و بدون پیچیدگی های آن علم آمده است؛ دانه ها سرخ انار که مجزا و فرد اند، بر اساس نظم خالق در محیطی به نام انار، به شکل دسته های چندتایی و ترتیب نشسته اند. هر دانه انار در درون خود قلب سپیدی دارد. رنگ انار سرخ و زیبااست و دو نوع شیرین و ترش دارد. مطلوبیت و زیبایی انار ریشه به واسطه همین نظم حکمت آمیز آن است. دانه ها به عنوان فرد یا جزء تشکیل دهنده اصالتی ندارند؛ آنچه مهم است نظم و نیرویی است که آن ها را در کنار هم نگه می دارد.
کارکرد شناختی این ترانه کسب معرفت به قدرت خالق و پروردگاری است که هر چیزی را در آفرینش به اندازه، منظم و هدفمند و به عنوان نعمتی که در اختیار بشر قرار می گیرد، خلق کرده است. مصطفی رحماندوست اگرچه این شعر را به یاد گردنبند مادر خویش، سروده است، اما در شعر ردّی از خاطره ی مادری دیده نمی شود و کل شعر افاده نوعی معرفت دینی می کند. شرایط امروز ایرانیان و تردید ها و لرزه های جدی در بنیان های این باورهای انقلابی و دینی، دیگر نمی تواند چنین شعرهایی بسازد.
سهراب سپهری
اما زبان فارسی شعر دیگری هم دارد که کاملا متفاوت از شعر رحماندوست و اتفاقا محصول نگاه جدید و مدرن به جهان و بر پایه آگاهی بشر جدید است. سهراب سپهری شاعر و نقاش مشهور کشورمان که شعر و هنر خود را در فضای فکری دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ تجربه کرد، توانست تجربه ای تازه، ژرف و در عین حال روان و مردم پسند از شعر را ماندگار کند. اساس شعر او در سامان شناختی و معرفتی غیر کلامی آن است؛ شاعر در نه در مقام آموزگار اعتقادات دینی و گاه ایدئولوژیک، بلکه چونان جستجوگر حقیقت و جزئی از جهان هستی، در کنار طبیعت و پدیده های زندگی با آنها دمخور شده و گفتگوهایی ناب و دست اول را بیان می دارد؛ شاعری که عمر خود را به دنبال خانه دوست می گشت. در ادامه به شرح و وصفی از شعر او در باره ی انار می پردازیم.
شعر سهراب سپهری با نام «ساده رنگ» در دفتر شعر حجم سبز و در مجموعه ی هشت کتاب آمده است. این شعر خصلت های کلی شعرهای سهراب را دارد. دنیای رنگ ها و اجزای ریز و درشت زندگی که هر یک از اعضای زندگی انسانی با آنها سروکار دارند. منطق زندگی در شعر های سهراب دلمشغولی و سروکار پیدا کردن با چیزها اعم از طبیعی و ساخته شده به دست بشر است. این وضعیت، موقعیت های انسانی را برای شناخت، تفکر و تجربه رقم می زند.
آسمان، آبیتر، آب آبیتر
من در ایوانم، رعنا سر حوض
رخت میشوید رعنا
برگها میریزد
مادرم صبحی میگفت: موسم دلگیری است
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجرهاش، تور میبافد، میخواند
من ودا میخوانم، گاهی نیز طرح میریزم سنگی، مرغی، ابری
آفتابی یکدست، سارها آمدهاند، تازه لادنها پیدا شدهاند
من اناری را، میکنم دانه، به دل میگویم
خوب بود این مردم، دانههای دلشان پیدا بود
میپرد در چشمم آب انار: اشک میریزم
مادرم میخندد، رعنا هم.
این شعر روایت و تجربه ای از کنار هم بودن اجزای زندگی است؛ آسمان، مادر شاعر، خواهرش، زن همسایه، حوض، رخت شستن، صبح، سیب، توربافی، ایوان، برگریزان، کتاب ودا، نقاشی کشیدن، پنجره، سنگ، مرغ، ابر، آفتاب، سارها، لادن ها، اشک، خنده و در نهایت انار. این اجزا مستقل اند، هستی خود را دارند، رنگ خود و جای خود را در خلقت. چیزی جای چیزی را تنگ نمی کند. ما تغییر می کنیم، اما برای تغییر دادن یکدیگر نیامده ایم. موقعیت ها و روابط و پیوندهاست که ما را می خنداند، شاد می کند و یا غمگین. آنچه زندگی را دلپذیر و روا می سازد، همین وضعیت رنگارنگی و کنار هم بودن به کیفیتی است که شیرازه آن حفظ شود. آن میل به معرفت در فلسفه یونان که در بالا اشاره شد، در شعر های سهراب سپهری و از جمله در همین مورد، یک امکان و مقدوریت حاصل از در هم تنیدگی اجزای زندگی است نه حاصل تکاپوی عقل نظری و جستجوگری ذهنی؛ اگر مادر به هنگام صبح و ریختن برگ های پاییزی از موسم دلگیری می گوید، به تجربه بیشترش از زندگی بر می گردد و نه اینکه به اوالهامی شده یا دانشی از پیش داشته باشد.
در چنین فضایی و با این معنای برجسته و در عین حال ساده از زندگی، ما به بند اصلی و مرکزی شعر می رسیم و آن آرزوی شاعر است که با بهره گیری از انار روایت می شود. شاعر دانه کردن انار را به عنوان یک جزئی ساده از زندگی در کنار اجزای دیگر مانند خواندن کتاب، نقاشی کشیدن و صحبت کردن، تمرین می کند. او با این کار پی می برد که دانه های انار با سادگی و شفافیت کنار هم قرار گرفته اند و انگشتان ما در این کار خیلی آسان دانه ها را از درون لایه ها و پرده های مشبک بیرون می آورد. آروزی شاعر این است که اگر ما انسان ها هم مانند انار حال و وضع دلمان آشکار و شفاف بود، خوب بود. این آرزوی ساده اما در عین حال جدی و دشواری است که همانند سادگی قسمت های دیگر این شعر، صمیمی و خودمانی و در نتیجه ماندگار است.