دیدار با یک دوستدار کتاب در برازجان
سیدقاسم یاحسینی
نویسنده و تاریخ پژوه جنوب ایران
اوایل هفته پیش فرصتی دست داد و به اتفاق دوست پژوهشگر و مورخ تنگستانی جناب آقای مرتضی کرمی به شهر برازجان و منزل آقای معزالدین آرچین رفتیم. من تا آن روز ایشان را از نزدیک ندیده بودم. حدود دو ماه پیش که مقیم اردبیل بودم، ایشان روزی بهمن زنگ زد و گفت: چرا کتاب «گریز از سیاست، پناه به تاریخ» که در مورد زندگی و آثار شادروان علیمراد فراشبندی است، را تجدید چاپ نمی کنید؟ این کتاب در بازار نایاب است!
به ایشان عرض کردم که از نظر من، محتوای کتاب نیاز به تجدید نظر اساسی دارد. به علاوه یکی از کتاب های فراشبندی را من هنوز ندیده و ندارم.
پرسید: کدام کتاب؟
گفتم: کتاب «دکتر مصدق یا ژرژ واشنگتن ایران».
این کتاب را مرحوم علیمراد فراشنبدی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و در دوران حکومت ژنرال فضل اله زاهدی در سال ۱۳۳۴ در شیراز چاپ و منتشر کرده بود. اقدامی جسورانه و شجاعانه در دفاع از مردی که آمریکا و انگلیس با یک کودتای نظامی، او را از حکومت قانونی انداخته و پس از به اصطلاح محاکمه، در حصر خانگی نگاه داشته بودند.
«دکتر مصدق یا ژرژ واشنگتن ایران» کتابی بود به شدّت کمیاب، بلکه نایاب، که من تا آن روز، حتی یک نسخۀ آن را در کتابخانه های خصوصی و عمومی دور و اطرافم ندیده بودم. آقای آرچین گفت:
ـ من هر طور شده برایت این کتاب را پیدا می کنم!
هنوز چند روز نگذشته بود که دگرباره تلفن کرد و گفت: با کل دوستان و آشنایانی که کتابخانه دارند تماس گرفتم، حتی به فرزند فراشبندی هم زنگ زدم، اما هیچکس این کتاب را ندارد! اما مطمئن باشید من این کتاب را زیر سنگ هم شده، پیدا خواهم کرد!
دو روز بعد دگرباره زنگ زد و فاتحانه گفت: یک نسخۀ کتاب را در تهران یافتم. صاحب آن می گوید پانصد هزار تومان قیمت روز کتاب است!
بلافاصله گفتم: همین الان پول را برایت کارت به کارت می کنم؛ کتاب را برایم بخر!
توسط دوست مشترکی، کتاب از تهران خریداری و با پُست به برازجان رسید. وقتی شادمان خبر رسیدن کتاب را به من داد، به آقای آرچنین گفتم: چون این کتاب نایاب است، لطفاً بروید مرکز بوشهرشناسی نزد آقای امید زاهد و از کل کتاب پی.دی.اف. تهه کنید و رایگان به هرکدام از دوستان که خواستید، بدهید، یک نسخه پی.دی.اف. را هم به من بدهید.
پیرمرد گفت: نه! اصل کتاب مال شماست!
پس از آن که از آن پی.دی.اف. تهیه کرد، کتاب کاغذی را با پُست برایم به اردبیل ارسال کرد. از این همه تلاش و کتاب دوستی واقعاً شرمنده شدم. تصمیم گرفتم، هر وقت به بوشهر رفتم، حتماً دیداری نیز با ایشان داشته باشم.
منزل آقای آرچین نزدیک مسجد دلگشا و محله بازار در برازجان است. من هشت سال در برازجان زندگی کرده و تک تک کوچه ها و کُل بازار، برایم نوستالوژیک هستند. هفت، هشت سالی بود که به برازجان نرفته بودم. ایشان منزلی محقرانه و به سبک معماری قدیم برازجان داشت. اتاقی که در آن ساکن بود، پُر از کتاب بود با یک یخچال و تختخواب و یک تک مبل برای نشستن.
پیرمرد عاشق و دلباخته کتاب است. با نویسندگان زیادی در ارتباط است و از همه جا، برایش کتاب ارسال می شود. نمی دانم همه کتابها را می خواند یا بیشتر علاقمند به داشتن و رد و بدل کردن کتاب است. محور اصلی صحبتهای ما نیز کتابهایی بود که تازه در استان بوشهر منتشر شده است. در اتاق حدود هفت، هشت کارتن بزرگ کتاب بود. گفت:
ـ این کارتن ها می دانید چیست؟
گفتم: حتماً کتاب است!
گفت: بله! کتابهای مرحوم برادرم داوود است. خانوادهاش از شیراز فرستاده اند. منتظرم دکتر مشایخی بیاید و کتابها را برای کتابخانۀ ایرانشناسی شعبه بوشهر ببرد! قرار شده قسمت مجزایی برای این کتابها تدارک ببینند.
من مرحوم داوود آرچین را ندیده بودم، اما دو کتاب از او در کتابخانه ام دارم، یکی درباره تاریخ آموزش و پرورش برازجان و دیگری درباره تاریخ مطبوعات در دشتستان.
از راست: مرتضی کرمی، سیدقاسم یاحسینی و معزالدین آرچین(عکس از مصطفی کرمی).
در خلال صحبت، پیرمرد بلند شد و از قفسه کتابش، جزوه کهنه و مُندرسی را بیرون کشید و گفت:
ـ این نشریه را دیده اید؟
نشریه را نگاه کردم. شماره اول نشریه جمعیت شیر و خورشید سرخ برازجان بود که سال ۱۳۴۳ طبع و منتشر شده بود. گردآورنده و سردبیر این نشریه شادروان ماشاءاله کازرونی بود. نشریه را تورقی کردم. تاریخی و جالب بود و حاوی ریز مدح و اشعار، اطلاعات و آمار و ارقام. من در کتاب «صد سال مطبوعات بوشهر…» مشخصات این کتاب را نیاورده بودم. به آقای آرچین گفتم: مرحوم برادرتان این نشریه را در کتابش آورده؟
گفت: نمی دانم، فکر نمی کنم.
پرسیدم: این نشریه را از کجا تهیه کرده اید؟
گفت: مال کتابخانه مرحوم بحرانی است.
مرحوم همایون بحرانی(معروف به«آقای مدیر») نیز مثل پیرمرد، عاشق کتاب و اشیاء عتیقه بود. من برای نگارش کتاب صدسال مطبوعات بوشهر، دو، سه بار به برازجان و منزل ایشان رفته بودم. یک نشریه نایاب مربوط به برازجان و یک نشریه به مناسبت ورود شهبانو فرح دیبا به بوشهر، که توسط آموزش و پرورش بوشهر طبع شده بود، را هم به من داده بود، اما این نشریه را ندیده بودم.
آقای آرچین گفت: مال شما!
امتناع کردم و گفتم: خیر! بهتر است نزد شما بماند، اما اگر این نشریه را هم به آقای امید زاهد بدهید تا اسکن کند، برای همیشه حفظ می شود!
قول داد این کار را انجام بدهد. وقتی به بوشهر برگشتم، موضوع را به آقای زاهد هم گفتم.
برای آقای آرچین چند نسخه از کتابهای خودم را هدیه برده بودم. ایشان نیز اصرار کرد هر کتابی می خواهم از کتابخانه ایشان بردارم. سرانجام با اصرار، چند کتاب به من هدیه داد که از جمله «جم در عصر پهلوی» نوشتۀ محقق گرامی آقای احمد نوبخت بود. این مورخ تاکنون پنج عنوان کتاب درباره جم، از عهد باستان تا عصر پهلوی دوم، طبع و منتشر کرده است.
از آقای معزالدین آرچین اجازه گرفتم تا نگاهی به کتابهای کتابخانه اش بیندازم. بیشتر کتابها تاریخ محلی بود و برخی نیز امضای مؤلف داشت. کتابی با جلد گالینگور خاکستری و پارچه ای توجه ام را جلب کرد. کتاب را برداشتم. تورقی کردم. «زندگی من» نوشتۀ جواهر لعل نهرو، نخست وزیر هندوستان و از پایه گذاران سازمان غیرمتعهدها، (همراه با جمال عبدالناصر(مصر)، ژنرال تیتو(یوگُسلاوی) و احمد سوکارنو(اندونزی)،) بود. مترجم کتاب محمود تفضلی بود. کتاب چاپ دوم و سال ۱۳۳۹، پنج سال پیش از تولد من، بود. تیراژ کتاب سه هزار نسخه بود! (با تیراژ صد و دویست نسخه ای امروز ایران با جمعیت بیش از نود میلیون مقایسه کنید).
وقتی که خواستیم بلند شده و از منزل آقای آرچین خارج شویم، ایشان با اصرار این کتاب ارزشمند و تاریخی را نیز به من هدیه داد! شرمنده لطف و محبت شان شدم. خوشحالم در برازجان، که برای من همچنان عزیز و خاطره انگیز است، چنین شهروندان علاقمند به کتاب و کتابخانه وجود دارند. خداوند تعداد آنان را زیادتر کناد، آمین، یا رب العالمین!
بندر بوشهر، ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۴
سیدقاسم یاحسینی.