دیگری، اسطوره و فهم اکنون: جهان فکری بهرام بیضایی
انوشه میرمجلسی
دبیر گروه مطالعات سینمایی و ارتباطات #انجمن_ایرانی_مطالعات_فرهنگی_و_ارتباطات
سینما برای بهرام بیضایی صرفا «تصویری متحرک» نبود؛ سینما نزد او میدان اندیشه بود، جایی برای کندوکاو در حافظه تاریخی، اسطورههای فراموششده و زخمهای پنهان جامعه. او روایتگری دقیق بود؛ کسی که با هر اثر، پرسشی تازه پیش روی تماشاگر میگذاشت: ما که هستیم و از کجا به اینجا رسیدهایم؟
در جهان فکری بیضایی، اسطوره هرگز به معنای گریز از واقعیت نیست. برعکس، اسطوره ابزار فهم اکنون است. او تاریخ را نه بهعنوان گذشتهای بسته، بلکه همچون نیرویی زنده میبیند که در روابط قدرت، در مناسبات جنسیتی و در ساختارهای اجتماعی امروز ما نفس میکشد. از «رگبار» تا «چریکه تارا» و از «مرگ یزدگرد» تا «باشو، غریبه کوچک»، شخصیتهای بیضایی همواره در کشاکش با تاریخاند؛ تاریخی که نه فقط روایت فاتحان، که میدان نزاع صداهای خاموش است.
بیضایی بهویژه در بازنمایی «دیگری» پیشرو است؛ زن، کودک، بیگانه، راندهشده از مرکز. «باشو» تصویری است ماندگار از ایران چندپاره، از شکافهای قومی و فرهنگی که جنگ آنها را عریانتر میکند. اما فیلم به جای شعار، به همزیستی میاندیشد؛ به زبانی انسانی که فراتر از قومیت و قدرت، امکان گفتوگو را زنده نگه میدارد. این نگاه، سینمای بیضایی را به سینمایی عمیقاً اجتماعی بدل میکند، بیآنکه گرفتار سادهسازی یا سیاستزدگی روزمره شود.
او از تماشاگر انتظار مشارکت دارد؛ انتظار دارد که مخاطب فکر کند، مکث کند و معنا را بسازد. شاید به همین دلیل است که سینمای بیضایی هرگز سینمای مصرفی نبوده و همواره ماندگار مانده است.
زیست هنرمندانه بیضایی نیز امتداد همین جهان فکری است. او هزینه داد، حذف شد، اما زبان خود را عوض نکرد. مهاجرت او نه پایان، که فصل دیگری از همان زیست فکری بود؛ زیستی که هنر را از جامعه جدا نمیدانست و مسئولیت روشنفکرانه را از یاد نمیبرد.
از نگاه بهرام بیضایی؛ سینما میتواند هم شاعرانه باشد و هم پرسشگر؛ هم ریشهدار در اسطوره و هم درگیر با اکنون. سینمای او یادآور این حقیقت است که بدون فهم تاریخ، هیچ تصویری کامل نمیشود.
منبع: انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات