- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

خشم طبیعت، با قساوتی بی نظیر

خشم طبیعت که با قساوتی بی نظیر توام است، تاریخ گذشته اکثر ملت های جهان را مملو از حوادث ناگوار و متعدد نشان می دهد. از آنجا که خشم طبیعت و عقل انسان همواره چون دو گلادیاتور با هم در نبردند. هر مردمی که کمتر موجد شرایط جدیدی هستند و قادر به دگرگون کردن نرم و قاعده موجود نباشند، سخت تحت تاثیر آن خشم قرار خواهند گرفت و الزامن باید در تب و لرزی همیشه گی روزگار سپری کنند تا جایی که چیزی از طعم زندگی برایشان باقی نمی ماند و همواره تاریخ زندگی اشان پُر از نبردهای شکست خورده، خواهد بود.
با خشم طبیعت نمی توان از سر ِ خشم برآمد و همواره با او در مدار ِ نفرت ماند؛ باید با ابزار عقل، خیلی از قیود طبیعی و مشکلات حیات را گسست و با تدبیر، به حاکمیت تقدیر پایان داد و فایق آمد. در هر جامعه ای در کنار هر مشکلات قابل رویتی، مشکلات ناپیدای دیگری نیز وجود دارند که چون ویروس های فعال نشده ای، به محض مساعد شدن شرایط و یا با شروع سوانح فعال می شوند و انسان های زمان خود را یا در اضطراب دوران متلاطم و مشوش می کند و یا نقش آنها را چون سراب محو و ناپیدا می کند. از آنجا که قدرت هر جامعه از درخشش تفکر است، ویژگی هایش که مایه حصول به دستاوردهای عظیم علم و تکنولوژی مدرن می شود، استقلال فکری افراد است که اساس رسیده به فهم علمی و تجربی می شود.
بنابراین باید به ایجاد مکانیزمی پرداخت که هر فرد از افراد جامعه به نسبت هوش و دانش و پشتکار و لیاقت ظاهر شوند و هر اشتهار نتیجه استعداد باشد. در یک جامعه تنها تهیه مکتوبات قانونی کافی نیست بلکه باید به ایجاد شرایطی پرداخت که بتوان برابری در مکتوبات قانونی را به برابری در شرایط اجتماعی انتقال داد تا مردم بتوانند آشکارا در مورد تصمیمات مسئولین پرسش و خرده گیری کنند و یا مخالفت کنند؛ بدون آنکه کسی در خطر آزار و تهدید باشد. در غیر این صورت هر روز برای یک ملت زوایای تاریک داستانی روشن می شود که یادآور شوربختی غریبی است که سالیانی چند بر جسم و جان مردم یک سرزمین ریشه می دواند. این وضع ِ شرایط زیستن در جامعه ای است که فردیت انسان در هستی توده وار گم می شود و نتیجه اش حیاتی تراژیک برای آن ملت است؛ مردمی که مسئولیت های متقابل فرد و اجتماع در آن رو به فراموشی می نهد، همواره باید در طول حیات خود در نوعی حسرت برای پیوستن جامعه ی خود به عوالم پاک و صادقانه به سر برند. در جهانی که سیطره ی سرنوشت و تقدیر بر عقل و تدبیر، رو به زوال است دیگر نمی توان با موعظه حسنه منشاء تمام مشکلات و بدبختی و محرومیت ها را بی مهری خداوند دانست.آموزه های فراوانی وجود دارد که عقل و تفکر منطقی را به جای احساس و عواطف قرار می دهد. در این اوضاع دیگر تقصیرات و کوتاهی ها تقدیر نامیده نمی شود و دیگر برای تبرئه و مسئولیت گریزی نمی توان با بستن نعل وارونه چتر تقدیر را بر سر مردم گشود.
بخشی از فشارهایی که بر مردم یک جامعه وارد می شود ناشی از توسعه ناهمگون و نوسازی نامتوازن و ناپایدار است، توسعه نامتوازن همواره بحران زاتر از توسعه نیافتگی است. به طور مثال: ماشین مثل موریانه به جان جاده ها و خیابان ها می ریزند ولی تعریض و توسعه و احداثی برای جاده و خیابان نیست، به این نتیجه می رسیم که پرداخت خون بها و دیه ی تصادفات سالیانه بیش از هزینه راه سازی یک کشور می شود. اعطای امتیاز آب برای بالا رفتن درآمد اداره مربوطه فراوان است ولی خود آب کیمیاست. وصول پول امتیاز برق یک لحظه، ولی دریافت کنتور برق انتظاری سالانه می خواهد. شعار کثرت ِ جمعیت داده می شود، ولی بخشی از بدنیا آمدگان در پارکینگ خانه و بیغوله ها و کوچه های گلی زندگی می کند در دنیایی که تمام ابزار و اسباب های اداره یک جامعه از دل نیازها بیرون می آید و ضرورت ها به ایجابشان محرز می کند و منافع فردی، تابع منافع جمعی است. سرمایه ملی غنیمت جنگی به شمار نمی رود که هر کس به دلخواه خود سهم گیری می کند و یا ندانسته با روزمره گی هزینه کردن آن بتواند شعار توسعه و برنامه سر دهد. وقتی در جامعه ای همه چیز در درون بافت مناسباتی و در زیر خاکستر رابطه مدفون شود، اکثر نهادهایش هم چون بیمارستان که استراتژیکی ترین آنها است، در برابر دشواری های مردم پا پس می کشد و در برابر بحران ها ترکش پر پاسخی نخواهد داشت و نور امیدی بر دل های افسرده و امید باخته نخواهد پاشید و همواره در بستر داوری در برابر زمان چون مدالی بر گردن پاچه ورمالیدگان در حرکت خواهد ماند.
موضع شه رخ نهی ویرانی است
موضع شه پیل هم نادانی است