- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

متن به مثابه بحران

مصطفا مهرآیین: دانیل برامبرگ، استاد و محقق دانشگاه جورج تاون آمریکا، در پژوهش خود با عنوان «بازخوانی اندیشه‌های [آیت‌الله] خمینی؛ منازعه برای اصلاحات در ایران» سعی در ارائه یک تحلیل جامعه‌شناختی از «فرآیند بسیار پیچیده تغییر ایدئولوژیک در جمهوری اسلامی ‌ایران» دارد. برامبرگ به‌طور خاص در پی پاسخ به این پرسش است که چرا برخلاف نظریه وبر در این خصوص که در درازمدت کاریزما به صورت یکی از اشکال باثبات مشروعیت درمی‌آید و روال عادی پیدا می‌کند و همچنین تأکید نظریه نوسازی بر این مسأله که فرآیند نوسازی کاریزمای انقلابی را به سوی ساختارهای باثبات قدرت و عقلانیت سیاسی هدایت می‌کند، منازعات ایدئولوژیک بر سر میراث آیت‌الله‌ خمینی در ایران پایان نمی‌یابد و فرآیند عادی‌سازی پیچیده همچنان بدون دست‌یابی به یک نتیجه باثبات در ایران ادامه دارد. به اعتقاد برامبرگ، در فاصله هجده ساله آغاز جمهوری اسلامی ‌تا انتخابات دوم خرداد۱۳۷۶، بحث بر سر میراث ایدئولوژیک آیت‌الله خمینی همچنان ادامه دارد و این منازعه به نفع هیچ یک از دیدگاه‌های موجود در جامعه اسلامی ‌ایران حل و فصل نشده است، اگرچه این منازعات باعث پویایی فکری جامعه ایران شده و به خلق اندیشه‌های تازه دامن زده است. برامبرگ ریشه این منازعات را در «اندیشه دوگانه» آیت‌الله خمینی درباره «اقتدار سیاسی» ردیابی می‌کند و معتقد است علت اصلی تمام منازعات فکری- سیاسی که در جمهوری اسلامی ‌بر سر میراث آیت‌الله خمینی وجود دارد را باید در ماهیت دوگانه قلمرو گفتمانی آیت‌الله خمینی و دیگر ایدئولوگ‌های برجسته انقلاب ایران چون علی شریعتی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان و محمود طالقانی جستجو کرد. او در توصیف منازعات ایدئولوژیک سال‌های پس از انقلاب در ایران و همچنین علت اصلی شکل‌گیری این منازعات می‌نویسد: «بحث بر سر میراث ایدئولوژیک آن رویداد بزرگ به نفع هیچ یک از دیدگاه‌های موجود در جامعه اسلامی ‌حل و فصل نشده بود. در کانون این بحث، میراث شخص آیت‌الله خمینی قرار داشت: ولی نه آن روحانی انقلابی آتشین‌سخنی که غرب تصوراش را می‌کرد، بلکه مردی که به نام اسلام دکترین منسجمی ‌را به کار می‌بست. آن آیت‌الله خمینی که بیش از همه مورد نظر بود روحی پرابهام و پیچیده بود، مردی که در سرتاسر عمر درازش برداشت‌های گوناگونی از اقتدار سیاسی را در ذهن خود جای داده بود. اندیشه سیاسی آیت‌الله خمینی دو وجه عمده داشت: اعتقاد او به اینکه مردم باید در انتخاب حکومت‌شان نقش داشته باشند و تعهد نیرومندش به عمل انقلابی و حکومت روحانیون به رهبری رهبری کاریزماتیک… وی که ایدئولوژی‌های جهان سومی‌ روزگارش را بازگو می‌کرد، نه تنها معتقد بود که اسلام یک «ایدئولوژی فراگیر» است، بلکه بر این باور نیز پای می‌فشرد که این ایدئولوژی را می‌توان از طریق مجلسی منتخب که بیانگر «منافع» مردم ایران است تجسم بخشید. پس، آیت‌الله خمینی «واقعی» کدام یک از اینها بود؟ و مهمتر از این، ایران «واقعی» کدام بود؟ آیا انقلاب اسلامی ‌تمایلی غیر‌عقلایی به آرمان‌شهر بود؟ یا درصدد آفریدن نهادهایی بود که که بتوانند منافع سیاسی و اجتماعی ایرانیان را حفظ کنند؟». بنابراین، آنچه در کانون پژوهش دانیل برامبرگ جای دارد «قلمرو گفتمانی دورگه آیت‌الله خمینی و دیگر ایدئولوگ‌های انقلاب اسلامی» است. او سعی در تبیین این مسأله دارد که این ایدئولوژی دوگانه، به ویژه ‌اندیشه سیاسی آیت‌الله خمینی، چگونه تکوین یافت و در سال‌های پس از انقلاب با چه تحولاتی روبه‌رو شده است. او می‌نویسد: «با ردیابی تکوین و تغییر شکل چیزی که آن را «اندیشه دوگانه درباره قدرت» می‌خوانم، معلوم خواهد شد که چگونه مساعی آیت‌الله خمینی در همسازکردن دیدگاه‌های رقیب در باب جامعه سیاسی صحنه را برای مبارزه‌ای ایدئولوژیک بر سر میراث وی در دهه هفتاد مهیا می‌کند. من با رد تمامی‌ مفاهیم ناظر بر پیشرفت خطی، به‌ویژه آنهایی که مسیر روشنی از کاریزمای انقلابی به ساختارهای باثبات قدرت ترسیم می‌کنند، خواننده را به فهم این نکته دعوت می‌کنم که چگونه نظامی ‌سیاسی که می‌کوشید اندیشه عقلانیت و حکومت قانون را با ضرورت‌های حکومت کاریزماتیک و ســنت‌گرایی روحانیون ســازگار کند، دگرگونی را، در عین محــدود کردن چشم‌انداز سیاسی و ایدئولوژیک‌اش، تشویق کرد». برامبرگ از چهار مفهوم «سرگذشت‌های فردی چندگانه»، «دنیاهای پندارین چندگانه»، «نهادسازی ناهماهنگ» و «عادی‌سازی پیچیده» برای تبیین چگونگی شکل‌گیری ایدئولوژی دوگانه انقلاب اسلامی ‌و تحولات بعدی آن در سال‌های پس از انقلاب استفاده می‌کند.

سرگذشت‌های فردی چندگانه

برامبرگ سرگذشت فردی دوگانه رهبران فکری انقلاب ایران را یکی از مهم‌ترین عواملی می‌داند که باعث شده آنها از ذهنیت یا سرمایه فرهنگی دوگانه برخوردار شوند و به تولید گفتمانی بپردازند که از قلمرو گفتمانی جایگشتی و محتوای دوگانه برخوردار است. برامبرگ در توضیح مفهوم «سرگذشت فردی دوگانه» می‌نویسد: « مفهوم سرگذشت‌های فردی چندگانه با این مقدمه آغاز می‌شود که هیچ دلیل پیشینی وجود ندارد که گمان کنیم آگاهی نخبگان یا باید تحت‌تأثیر ازخودبیگانگی فرهنگی باشد یا تحت‌تأثیر حسابگری عقلانی. بلکه ممکن است رهبران آگاهانه یا ناخودآگاه تجربه‌ها، پیام‌ها و نمادهایی را جذب کنند که آنان را از برداشت‌های متناقض درباره اقتدار آکنده کند. از آنجایی که این رهبران به طرزی صادقانه جذب هنجارها و آرمان‌های متضاد شده‌اند، آگاهانه یا ناخودآگاه موجی از پیام‌های متناقض را نیز به سوی مریدان خود و مردم روانه می‌کنند». برامبرگ پدیده تأثیرپذیری نخبگان فرهنگی از سرگذشت‌های فکری چند‌گانه را پدیده تازه‌ای نمی‌داند، اما آن را به طور خاص حاصل وضعیت کشورهای جهان سوم در دوران پسامدرن می‌داند. او می‌نویسد: «اگرچه پدیده سرگذشت‌های چندگانه به کلی جدید نیست، محصولی است مرکب از نیروهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی متضاد که به آگاهی رهبران کاریزماتیک جهان سوم در دوران پسامدرن شکل داده است. چه صحبت درباره آیت‌الله خمینی یا رشید الغنوشی باشد چه در مورد شیخ فضل‌الله، بیشتر رهبران اسلام‌گرا امروزه در قالب تک‌بعدی «مؤمن راستین» نمی‌گنجند. آن‌ها ممکن است خود را، بنا به گفته مؤثر اریک‌هافر، «بخشی از فرآیندی بدانند که مدام پس و پیش می‌رود؛ فرآیندی جاودانه».

برامبرگ اهمیت تجارب دوران جوانی در شکل دادن به آینده فکری نخبگان فرهنگی را انکار نمی‌کند، اگرچه آن را به نحوی دیگر به کار می‌گیرد. او در توضیح اینکه چگونه می‌توان مفهوم سرگذشت فردی دوگانه را عملیاتی کرد، می‌نویسد: «مفهوم سرگذشت‌های فردی چندگانه، این فرض اساسی را حفظ می‌کند که دوره‌های تعیین کننده جوانی ممکن است آرزوی دیرپای تجربه نیروهای معنوی یا متعالی را در روح رهبران فکری دمیده باشد. از این‌رو، نشان دادن سرگذشت فردی چندگانه روشنفکران اغلب با تحلیلی از رویدادهای خاص آغاز می‌شود که ممکن است موجد آرزوی دیرپای «تجربه فرا عقلانی» در درون آنها شده باشد. از اینجا به بعد، این پرسش که چه اعتقادات دیگری خود را به خواست شور معنوی پیوند می‌زنند پرسشی تجربی است».

دنیاهای پندارین چندگانه

برخلاف مفهوم سرگذشت‌های فردی چندگانه که فرد و تجربه‌های فردی را در کانون توجه قرار می‌دهد، مفهوم «دنیاهای پندارین چندگانه بر جهان‌بینی ناهمگن مشترکی دلالت می‌کند» که گروه‌های اجتماعی خاصی همچون روشنفکران آن را به طور جمعی اختیاری و درونی می‌سازند. برامبرگ این مفهوم را در تقابل با مفهوم مورد تأکید نظریه نوسازی یعنی مفهوم «اجتماعی‌شدن زنجیره‌ای» مطرح می‌کند. به اعتقاد برامبرگ در نظریه‌های نوسازی بر این نکته تأکید می‌شود که «نوسازی سریع موجب‌گذار از آگاهی فراعقلانی به آگاهی عقلانی در نخبگان می‌شود». بنا به مفهوم مورد تأکید نظریه نوسازی یعنی مفهوم اجتماعی شدن زنجیره‌ای «اعضای قشر رو به رشد روشنفکر که از دنیای روستایی به کلان شهر مدرن آمده‌اند، یا می‌آموزند چگونه اخلاقیات سنتی روستا را با الزامات عقلانی شهر مدرن تطبیق دهند یا هنگامی‌که فرآیند تفکیک به صورتی تحمل‌ناپذیر در می‌آید دچار هنجارستیزی می‌شوند». برامبرگ در مقابل این مفهوم از مفهوم «اجتماعی‌شدن همزمان» سخن می‌گوید. به اعتقاد برامبرگ «در سال‌های اخیر بسیاری از «گروه‌های اهل دانش» در جوامع در حال رشد در معرض فرآیندهای «اجتماعی‌شدن همزمان» قرار گرفته‌اند که مرزهای جغرافیایی، نهادی، فرهنگی و شناختی میان دنیای سنتی و مدرن را کم‌رنگ کرده است». به اعتقاد برامبرگ، در عصر جهانی شدن روشنفکران جهان سوم عقلانیت‌های مشترک چندگانه را در خود درونی می‌سازند. او معتقد است، بر‌خلاف ادعای نظریه نوسازی، «روشنفکران این دیدگاه‌ها را به مثابه واقعیت‌های جداگانه یا متضاد تجربه نمی‌کنند، بلکه آنها را به منزله لایه‌های مختلف یک واقعیت جمعی پیچیده و پا در گریز جذب می‌کنند». به اعتقاد برامبرگ، جهانی‌شدن اقتصادی، سیاسی و فرهنگی عامل اصلی دخیل در ادغام هویت‌های سنتی با عقلانیت مدرن بوده است. برامبرگ، البته، تأثیرپذیری روشنفکران جهان‌ سوم از تخیلات مشترک چندگانه را مشابه و یکسان نمی‌بیند. به اعتقاد وی، تخیلات مشترک چندگانه تمام افراد و گروه‌ها را به صورت یکسان تحت تأثیر قرار نداده است. ازاین‌رو، او از دو نوع مواجهه با تخیل‌های مشترک چندگانه سخن می‌گوید: «مواجهه اولیه» و «مواجهه ثانویه». منظور از مواجهه اولیه، مواجهه مستقیم و دائمی‌افراد شاغل در مشاغل حرفه‌ای همچون روزنامه‌نگاری، مشاغل دانشگاهی و حرفه‌های علمی ‌است که به شدیدترین نحو در معرض این دنیاهای فرهنگی متفاوت قرار دارند. او معتقد است حتی در نهادهای سنتی همچون حوزه‌های علمیه که در معرض عقلانیت مدرن قرار داشته‌اند نیز ممکن است مواجهه اولیه با تخیلات چندگانه صورت گیرد. مواجهه ثانویه با پدیده تخیلات مشترک چندگانه مواجهه کسانی است که از طریق واسطه‌ها با پدیده تخیلات مشترک چندگانه مواجهه می‌شوند.

نهادی‌شدن ناهماهنگ

به اعتقاد برامبرگ، هنگامی‌که «اندیشه‌های دوگانه» رهبران فکری درباره «اقتدار» و «سیاست» در قالب یک نظام سیاسی تجلی بیرونی بیابد، نهادی‌شدن ناهماهنگ پیش می‌آید. این‌گونه نظام‌های سیاسی اولاً، از یک «ایدئولوژی مسلط» (درمعنای‌ موردنظر گرامشی) برخوردار است و نسخه‌های ایدئولوژیک متعارض را نهادی می‌کنند، ثانیاً، سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی که اینگونه حکومت‌ها را تشکیل می‌دهند مجبورند این التقاط ایدئولوژیک را منعکس کنند. از این‌رو، نهادهای مختلف اینگونه حکومت‌ها در جهات مختلف یا متضاد توسعه می‌یابند. به اعتقاد برامبرگ، نهادی‌شدن ناهماهنگ تا زمانی که رهبران فکری با در دست داشتن ابزار حکمیت به رفع اختلاف‌ها می‌پردازند به صورت کنترل شده باقی می‌ماند، اما در درازمدت همساز‌کردن ایدئولوژی‌های متضاد در درون یک نظام سیاسی مشکل آفرین می‌شود و به منازعات سیاسی- فکری دامن می‌زند.

عادی‌سازی پیچیده

در نظریه برامبرگ مفهوم عادی‌سازی پیچیده «به آن راهبردهای سیاسی و گفتمان‌های ایدئولوژیک اشاره می‌کند که نخبگان برای رفع پیامدهای بی‌ثبات‌کننده ناسازگاری‌های ایدئولوژیک به کار می‌گیرند». به اعتقاد برامبرگ، پس از آن که رهبران فکری اصلی از صحنه خارج شدند، چون سخنان و نوشته‌های آنان از کیفیتی ملکوتی و متعالی برخوردار می‌شوند، مبارزه بر سر عادی‌سازی کاریزمای رهبر الزاماً به آنچه او گفته یا نوشته است بستگی پیدا می‌کند. از آنجا که میراث فکری این رهبران انباشته از دیدگاه‌های متضاد درباره مسائل سیاسی- اجتماعی است، هر کدام از گروه‌های سیاسی می‌توانند ادعاهایی به یکسان موجه را مطرح کنند مبنی بر این که دیدگاه‌های آنها درباره سیاست بیان راستین خواسته‌های آن نیای بنیان‌گذار است. از این‌رو، منازعات ایدئولوژیک جامعه را فرا می‌گیرد.

دلالت‌های نظریه برامبرگ برای تحلیل جنبش‌های فعلی در جهان عرب

از نظریه برامبرگ چگونه می‌توان در تحلیل وضعیت فعلی ایران و جهان عرب بهره گرفت. نظریه برامبرگ سخن از یک نظریه تازه فرهنگی با ما می‌گوید که می‌توان آن را در قالب دوگانه «متن/بحران» جای داد. اگر فوکو سخن از متن/ قدرت می‌گفت، برامبرگ به پیروی از ژولیا کریستوا، متفکر فرانسوی بلغاری‌الاصل، سخن از متن/ بحران می‌گوید. بنا به این نظریه ما امروزه با وجود نظام‌های نشانه‌شناختی و معرفتی دوگانه در جهان اسلام روبه‌روییم که اگر چه در سطح نظریه پویایی مباحث در این جوامع را به همراه داشته است اما در سطح عمل سیاسی و اقتصادی (چه در سطح خرد و چه در سطح کلان) این جوامع را با بحران‌های دائمی روبه‌رو ساخته است. ما در این جوامع با وجود کنش‌گرانی روبه‌رو هستیم که همچون بیماران اسکیزوفرنیک از تشخیص هویت و دلبستگی‌های خود عاجزند. این افراد به هنگام تصمیم‌گیری در خصوص چگونگی سامان دادن به نظم سیاسی- اجتماعی جوامع خود هم در درون خود و هم میان خود در جامعه با تعارضات و تناقضات جدی روبه‌رو هستند که شکل‌گیری هر گونه نظم با ثبات در این جوامع را مختل می‌سازد. قانون اساسی این جوامع که بنیان نظم نهادی آنها را شکل می‌بخشد از یک سو سر در اسلام و ایده‌های دینی دارد و از سوی دیگر هم‌عهد با مفاهیم جدید فلسفی است. نظم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حاصل از این قانون اساسی چیزی جز یک نظم پراکنده موزائیکی نیست که اضلاع آن در جنگ دائمی با یکدیگرند. به عنوان مثال در نظام آموزشی این جوامع از یک سو به دانش‌آموز ریاضیات و منطق آموخته می‌شود و از سوی دیگر از همان بچگی از وی انجام کنش سیاسی- احساسی طلب می‌شود. حاصل ظهور انسانی است که در دوگانگی وجودی خود اگرچه ممکن است زیبا و شاعرانه (نیچه وار) سخن بگوید اما قادر به پذیرفتن نقش یک شهروند نیست. در سطح کلان این جوامع هم با اعمال سیاست‌های اقتصادی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی متفاوت روبه‌رو هستیم که تنش دائمی در نظم اجتماعی را در این جوامع نهادینه کرده است. بنا به تحلیل بالا، معتقدیم با وجود بحران ایدئولوژیک ذهن در جوامع اسلامی ما در سال‌های آینده نیز با ظهور بحران‌های سیاسی جدید در این جوامع روبه‌رو خواهیم بود، گویی حیات این جوامع متن محور (متن دینی، ‌بنیان فرهنگی این جوامع را شکل می‌دهد) با بحران پیوندی دائمی دارد.