- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

پرونده هامون(۲): ترجمه و مترجمین ایرانی

پرونده “هامون”
درباب ترجمه و مترجمین ایرانی

فهرست ویژه نامه:
۱. کتابخانه بابل / تاملاتی بر الاهیات ترجمه / اسماعیل حسام مقدم
۲. ترجمه به مثابه وضعیتی گفتمانی / تاملاتی انتقادی بر ترجمه در ایران / مجید اجرایی
۳. پایان ارغنون، آغاز رخداد؛ روایت یک گذار / هادی آقاجان زاده
۴. حرفه؛ مترجم / ترجمه های داریوش آشوری در یک نگاه / خدیجه شرقی
۵. مترجمی همگام با تحولات / تاملاتی درباب جهان ترجمه عزت اله فولادوند / حسن دریس زاده
۶. فیلسوف انحطاط / تاملاتی بر جهان ترجمه های سیدجواد طباطبایی / حیدر کاشف
۷. دینامیسم ترجمه / تاملاتی هستی شناسانه بر جهان ترجمه / غلامرضا پرتوی
۸. مترجمی در حوزه اقتصاد / تاملاتی ردباب جهان ترجمه ای فریدون تفضلی / اشکان نوری زاده
۹. ترجمه؛ آزمون بیگانه / تاملاتی درباب ترجمه های محسن ثلاثی / حسین باقری
۱۰. مترجمی در حوزه مطالعات اسلامی / تاملاتی بر زیست جهان سیدمحمدمهدی جعفری / سوده جعفری
۱۱. پیرمرد و دریا / نگرشی درباره ترجمه های نجف دریابندری / فریده فهیمی
۱۲. مترجم هرمان هسه / تاملاتی درباب ترجمه های عبدالحسین شریفیان / سیدقاسم یاحسینی
۱۳. مترجمی در حوزه زبان عرب / درباب حجه الاسلام سیدمحمدحسن نبوی / عبدالکریم مشایخی
۱۴. مترجم یا داستانسرا / تاملاتی درباب ترجمه های ذبیح اله منصوری / علی آتشی
۱۵. نقش ماندگار مهدی سحابی / افسانه کرمی ثابت
۱۶. جهان ترجمه ای سروش حبیبی / سعید پاسیده
۱۷. حرفه؛ مترجم: سیمین دانشور / امین شبانکاره
۱۸. مثل قدم زدن زیر باران / نگرشی بر ترجمه های شهلا حائری / قاسم تنگسیرنژاد
۱۹. لیلی گلستان؛ مترجمی متفاوت / نغمه بلالی
۲۰. مترجمی که آگاهانه ترجمه می کند / تاملی بر دنیای مترجمی مهدی غبرایی / مهدیه امیری
۲۱. تاملاتی درباب مترجم؛ پرویز داریوش / معین آقایان حسینی
۲۲. بازرگان دانش / مروری بر ترجمه های حسن زنگنه 

۱
کتابخانه بابل
تاملاتی بر الاهیات ترجمه
اسماعیل حسام مقدم

یک.
به گواهی “سفر پیدایش” در کتاب انجیل؛ روزگارانی پیش از این ها، مردمانی در سرزمین بابل (بین النهرین) که تنها مردمان روی زمین بودند، گردهم آمدند و تصمیم گرفتند که برجی چنان مرتفع و بلند بسازند که از آسمان گذر کند و به سرزمین خدایان در آسمان برسد؛ تا بتوانند سرزمین خدایان باستان را به تسخیر خود درآورند و آزاد شوند. آنها همگی شروع به ساختن این برج نمودند و به سرزمین خدایان رسیدند اما خدایان آنان را به نفرینی ابدی دچار ساختند که هیچ یک از این مردمان زبان یکدیگر را نفهمند. آنان زبان یکدیگر را درک و فهم نکردند، و از این جا بود که ابنای بشر بر روی زمین سرگردان شدند و ازهمین رو زبان های مختلف به وجود آمد.
دو.
اگرکه جهان در روایت باستان خودش نامحدود و بسیار عظیم بود، اما از دوران نهضت ترجمه رنسانس در غرب این جهان کوچک و کوچکتر شده تا اینکه در قرن بیست ویکم میلادی، با جهانی روبه رو شده ایم که به سمت ایجاد زبانی مشترک و جهانی پیش می رود. ازهمین رو ترجمه و برگردان نمودن زبانی به زبان دیگر، به کنشی روزمره و هرلحظه مبدل شده است. ضرورت پرداختن به نفس و ماهیت ترجمه و همچنین به کسانی که در این میدان حضور دارند و دست به ترجمه می زنند؛ مترجمین؛ به امری بسیار مهم در فرآیند شناخت خود و دیگری بدل شده است.
سه.
در نخستین مواجهاتی که با امر ترجمه شده؛ ترجمه را به مثابه انتقال مکانیکی کلمات و معنا به طور متناظر باهم درنظر می گیرند که ریشه در ذات گرایی افلاطونی دارد. این دیدگاه رایج درباره ترجمه دقیقا منطبق با یکی از فرض های بنیادین متافیزیک غرب و سنت یهودی مسیحی است: اعتقاد به اینکه صورت و محتوا (یا زبان و تفکر، دال و مدلول، کلمه و معنا و تقابل های دوتایی مشابه) نه تنها جدایی پذیر بلکه حتی مستقل از یکدیگرند. اگر زبان صرفا ابزاری برای بیان یا انتقال معنای ثابت باشد، نقش نوعی لایه بیرونی خواهد داشت که باید آنچه را همراه دارد حفظ کند و سالم به جای دیگری ببرد یا برساند. به عبارت دیگر؛ ترجمه به مثابه انتقال بی طرفانه معنای ذاتی بین زبان ها هست و در نتیجه نقش مداخله گر مترجم را در فرآیند ترجمه محکوم یا سرکوب می کنند ازهمین رو مترجمان نباید به بدن متن هایی که لباس هایشان را عوض می کنند دست بزنند و فقط باید به دقت لباس ها را عوض کنند؛ بنابراین، مترجم وظیفه ای خدماتی و مکانیکی دارد که باید با بی طرفی و احترام ادا شود. از آنجا که برداشت های ماهیت گرایانه حاضر به پذیرش نقش موثر و سازنده فعالیت مترجم نیستند، نقش سیاسی ترجمه و تاثیر آن را در ساخت هویت و روابط فرهنگی نادیده می گیرند.
چهار.
فلسفه چالشی بنیان افکن را با تقلیل گرایی “ترجمه به مثابه انتقال” برساخته نمود؛ چنان که ذات گرایی افلاطونی مورد نقد جدی واقع شد. پیشقراول این نقد ویرانگر، فریدریش نیچه؛ فیلسوف آلمانی بود. نیچه در تحلیلی که از رابطه زبان و قدرت به دست می دهد؛ استدلال می کند که از آنجا که زبان ها بی شک به دست انسان ها خلق شده اند، اساسا هیچ نوع معنا یا مفهوم ذاتی ای وجود ندارد که بتوان آن را مشخصا از بافت زبانی اش جدا کرد و به طور کامل به جای دیگر برد. ازهمین رو هر مفهوم، به مثابه بخشی از نظامی اختیاری و قراردادی، لزوما به دست انسان ساخته شده و نتیجه توازن نابرابر هاست. در این منظر الاهیات ترجمه مبتنی بر تغییری کنترل شده هست که باید در جهان ترجمه مفهوم تغییر را جایگزین کنیم که به معنای تغییر کنترل شده یک زبان یا متن به زبان یا متن دیگر است.
پنج.
در تداوم این چالش در الاهیات ترجمه، در نیمه دوم قرن بیستم با چرخشی گفتمانی که در علوم انسانی رخ داد، شاهد گونه جدیدی در برخورد با مقوله ترجمه و ماهیت آن شده ایم. بافت جدیدی که در ساختار علوم انسانی شکل گرفته، با خود آمیزشی از افق های فرهنگی را به وجود آورده که ترجمه را به کنشی جدی و حساس در روابط بینافرهنگی مبدل نموده است. ترجمه از کنشی کاملن تخصصی در رشته ای خاص به کنشی بینارشته ای مبدل گشته و ازهمین رو در نظام های دانشگاهی در تحلیل و تفسیر گفتمان جدید ترجمه رو به سوی رشته هایی مانند “مطالعات ترجمه” یا “مطالعات فرهنگی” آورده شده است. این آگاهی عمیق از پیوند نزدیک زبان و قدرت بیش از پیش توجه را به شیوه های ساخت غیریت/دیگری و چگونگی رابطه با دیگری معطوف داشته است، آن چنان که در این مطالعات به تحلیل سیاست های زبانی در مواجهه با مقولاتی همچون قومیت ها، زنان، خرده فرهنگهای جوانان، نژادها و ملت های مستعمره پرداخته می شود.
شش.
جهان ترجمه راه درازی را طی کرده و با هویتی چندگانه همواره خودش را تعریف می کند، هویتی که مبتنی بر گونه خاصی از الاهیات (هستی شناسی) هست. ازهمین رو نمی توان کنش پیچیده و بینافرهنگی “ترجمه” در جهان معاصر را به چیزی دم دستی، منفعل و ناچیز بدل نمود. بلکه باید به تمامی آن را گونه ای از آفرینش و بازآفرینی مجدد معنا در جهان یافت. کنشی پیچیده که می خواهد ابنای بشر را از نفرین و طلسم خدایان رهایی بخشیده و مجددن به همان جهانی وارد شد که همگان زبان دیگری را فهم و درک نمایند.
هفت.
ویژه نامه نوروزی “هامون” در هفته نامه وزین “نصیربوشهر” به موضوع ترجمه و مترجمین ایرانی و بوشهری اختصاص داده شد. ویژه نامه ای که در درون خود به تاملاتی بر موضوعاتی چون حوزه گفتمانی ترجمه در ایران، دینامیسم ترجمه و یا تحلیل گروه های ترجمه ای مانند ارغنون و رخداد نو و همچنین مترجمینی مانند داریوش آشوری، عزت اله فولادوند، سیدجواد طباطبایی، محسن ثلاثی، فریدون تفضلی، سید محمدمهدی جعفری، نجف دریابندری، عبدالحسین شریفیان، سید محمدحسن نبوی و ذبیح اله منصوری پرداخته است. البته “هامون” در ویژه نامه ای که برای سایت هامون به آدرس (www.hamooniran.ir) درحال مهیا دیدن هست، به گروه های ترجمه ای دیگر مانند گروه ترجمه شیراز و گروه ترجمه اصفهان و همچنین به مترجمین ملی دیگری چون خشایار دیهیمی، فاطمه ولیانی، مصطفا رحیمی، احمد شاملو، باقر پرهام، قطب الدین صادقی، حسین بشیریه، عبداله کوثری، محمدجعفر پوینده، پرویز همایون پور، حسن چاووشیان، شهناز مسمی پرست، عباس مخبر، عبدالکریم رشیدیان، رضا سیدحسینی، احمد میرعلایی، حسن کامشاد، سیاوش جمادی، منوچهر صبوری، احمد پوری در کنار مترجمین هم استانی چون حسن زنگنه، عبدالرسول خیراندیش و محمدخلیل دباش پرداخته خواهد شد. البته گروه “هامون” ویژه نامه ای با محوریت مترجمین حوزه ادبی در ایران را در هفته نامه نسیم جنوب شماره ۷۲۱ (مورخه اول دی ماه ۱۳۹۲) تدوین و منتشر نموده است که به مترجمینی همچون سیمین دانشور، سروش حبیبی، مهدی سحابی، مهدی غبرایی، لیلی گلستان، پرویز داریوش، شهلا حائری و نجف دریابندری پرداخته است.
عنوان یادداشت؛ نام کتابی از خورخه لوییس بورخس می باشد.

۲
ترجمه به مثابه وضعیتی گفتمانی
تاملاتی انتقادی بر ترجمه
مجیداجرایی

هدف وکارکرد ترجمه چیست؟ می توان سویه های گوناگون فلسفی، اجتماعی، روان شناختی، فرهنگی، سیاسی و زبانی از آن به دست داد.
یکم)ترجمه به مثابه منطق گفت و گویی
ترجمه برای ما ،که با پسوند شرقی و باستانی معرفی شده ایم، بازنمایی جهانی دیگر نیز هست. “مناسبت گفت و گویی مناسبتی معنا شناختی بین تمامی گفتارهای ارتباط کلامی است. بینامتنی به سخن تعلق دارد و نه به زبان و بنابراین در قلمرو فرازبان شناختی و نه زبان شناسی قرار می گیرد. با این حال همه ی مناسبات بین گفتارها ضرورتا بینامتنی نیستند”.*
هم چنان که ترجمه ی آثار ایرانی می تواند تداعی کننده ی نظریه های ” شرق شناسانه ” باشد ترجمه های جهان مغرب نیز برای ما نقاب از گفتمان خود/دیگری می گشاید. بدین سان موج ترجمه های متنوع و متفاوت -به زعم شبه روشنفکران ارتدوکس وطنی- می تواند گفت و گوی ما با جهان دیگر را تسریع و تعمیق بخشد. چرا هراس؟! فراموش نکنیم که دربطن ومتن همین فرهنگ اسلامی-ایرانی و از قرن دوم هجری بدین سو نهضت ترجمه و شعوبیه، چه شکوفایی رخشانی را برای تاریخ ما به ارمغان آورد!
دوم) از استراتژی ترجمه تا ترجمه ی استراتژیک
آنچه در سالیان اخیر شاهد آن بوده ایم پدیده ی ترجمه یا مترجمان استراتژیک است. مترجمان استراتژیک؛ قایل به راهبرد معرفتی هستند؛ آنان نه از سر تصادف و اتفاق و نه از سر تفنن و علقه های صرفا” شخصی دست به انتخاب متن و ترجمه ی آن می زنند، که به ترجمه به مثابه امر گفتمانی باور دارند.
مترجمان پیشرو و عمدتا” جوان- که دل بسته ی آثار مدرن، پسامدرن و آوانگارد در حوزه ی ادبیات، فلسفه و علوم اجتماعی هستند- برای جامعه ی درحال گذارایران، که نسل جوان و طبقه ی متوسط آن هنوز نگاهی به افق های ناشناخته تر دارد، الگوهای جاذبی رابه دست می دهند. اما این که تب اجتماعی گرایش به مثلا ” ژیژک”و ” فوکو” بالاتر از “کانت”و ” هگل” است هم نشانه و دلالتی بر وضعیت اجتماعی ، فکری و فرهنگی ایرانیان است و هم در بطن خود، گونه ای مغلوب و منفعل شدن شارحان و مترجمان آثار کلاسیک نیز نهفته دارد.
واقعیت مهم دیگر این است که نظام دانش در ایران فاقد کاربست های استراتژیک است؛ چرا ایران در زمینه های علوم انسانی جایگاه شایسته ای در جهان ندارد و آمارهای یونسکو ما را در رده های پایین دانش می نشاند؟ چرا در زمینه ی دانش روز علوم انسانی فاصله ی بسیاری با کانون های مبدأ در تولید دانش داریم؟ چرا به ترجمه در ایران به عنوان یک نظام و زنجیره ی سیستماتیک دانش نگریسته نمی شود؟ چرا هنوزاهنوز بسیاری از آثار فکری- فلسفی جهان به ترجمه ی فارسی درنیامده اند؟ چرا بخش عمده ای ازآثار مهم فکری، فلسفی بیرون از فضای آکادمیک ترجمه می شود؟ این چراها بی گمان از انفعال آکادمیک در ایران نشأت می گیرد. هنوز نگاه توطئه محور به علوم انسانی و نظریات آن، پارادایم غالب محافل فکری رسمی ست. مادامی که ارتباط ترجمه در ایران با سامانه های معرفتی و کاربست های فکری آن مشخص نباشد و از صورتی اتفاقی به رویکردی سیستماتیک تغییر نیابد مسأله ی ” امتناع تفکر”- که برخی متفکران چون سید جواد طباطبایی برآن انگشت تأکید می نهند- موضوعیت دارد.
سوم) ترجمه ی” بازاری” را می توان گونه ای ترجمه ی زرد خواند که در آن ” متن” در مسلخ “پوپولیسم”قربانی می شود و شی ء شدگی متن هرگونه دست مالی و دست کاری در واژگان را مباح، بل که از اوجب واجبات می شمرد.
نقل است که سرعت ترجمه ی مرحوم ذبیح اله منصوری از تایپیستی که کنار دستش نشسته بود بیشتر بود این مثال نه به قصد تقبیح آن در گذشته است که پرسش مهم این جاست: آن چه سبب می شود” چیزی ” در جامعه به یک امر اضطراری بدل شود چیست؟ آیا مترجم یا مؤلف است که این موج را می آفریند یا جامعه است که در عطش رسیدن به چیزی بدان دامن می زند و فریاد طلب خواننده است که گونه ای خاص از شعر، رمان، فیلم یا….را خلق می کند؟
به گمان من “چیز” دیگری است و آن کنشی ست که در یک وضعیت فرو خفته است. وضعیتی که یک جامعه مستعد و آبستن آن است؛ یک وضعیت روانی. یک لیبیدویی که باید تسکین و تشفی یابد. دست بر قضا از همین ترجمه ی بازاری با مناظر مختلف جامعه شناختی می توان روایت های جالب و متنوعی را به دست داد. این ترجمه وجهی عمدتا” دراماتیک و تریلروار را محور و مبنای کار خود قرار می دهد. در این ترجمه، هدف وسیله را توجیه می کند؛ میل شهوتناکی که شبیه بازی “پلی استیشن” است. در این گونه ترجمه” متن” منفعل است. وانموده ی تصویر (بودریار) و هژمونی عینیت، هرگونه کلمه و انتزاع را پایکوب می کند. این گونه، هم می تواند ” فیلم ۳۰۰″ باشد، هم کتاب هایی که گونه ای «معنویت با فرکانس پایین» را تبلیغ و ترویج می کنند. می تواند کتاب های روان شناسی باشد که بازار را در سلطه ی «قورباغه» های “برایان تریسی” یا ایده های مدیریتی “جان .سی .مکسول” در می آورد و یا رمانتیسیسم نازلی که “دانیل استیل” در سراسر جهان عرضه می کند. نکته این جاست که گه گاه کپی دقیقا” برابر اصل است. یادمان نرفته که خانم “آگاتاکریستی” به کتاب پلیسی که از روی یکی از ایده های وی نوشته شده بود با حیرت اشاره می کرد و می گفت: کار این نویسنده ی ایرانی از من بهتر شده است.
چهارم) من می گویم این قصه را باید از آخر نوشت.
مهم این نیست اولین کسی که در عصر قجر آمد و گفت: مغرب، بهشتی دیگر است و ما گریز و گزیری جز رفتن در همان مسیر و طریق نداریم کی بود و چی گفت و چرا گفت؟(که در جای خود البته مهم است!)
مهم نیست که فلان نویسنده و متفکر بزرگ را نخستین بار چه کسی به ایرانیان معرفی کرده که این ها به گمان من تعیین کننده و نشانگر ” وضعیت ” نیست؛ یک وضعیت و یک نشانگان فرهنگی- اجتماعی.
بنابراین وجه جمعی ترجمه مهم است. این که چه تیپی آن را می خواند؟ چه قدر آن را می خوانند؟ کجا؟ کی؟ چه جوری؟ چرا؟ این که چرا نیچه در ایران از کانت پرفروش تر است؟وکریستین بوبن ازچخوف؟وچرا شیمبورسکا و نرودا از بودلر و مایاکوفسکی بیشترترجمه شده است؟ ” راز” نفوذ “راندا براون” در ایران ، چونان برخی کسان دیگر چیست؟ این که تفاوت مثلا” مردم آمریکای جنوبی واین سرزمین درکجاست که آن جا”فوئنتس”راحت خوان وپرفروش است واین جا فهیمه رحیمی ونسرین ثامنی.
خب این قصه را می شود همین جوری ادامه داد و فصل های مشبع دیگری نیز در داستان، روان شناسی، علوم اجتماعی، ،فلسفه و عرفان بدان افزود.
درایران، وجه کارناوالی(باختین) ترجمه بر وجه زبانی آن غالب است. این جاست که باید ترجمه را به مثابه وضعیتی گفتمانی درنظرگرفت و پیوندهایی که با مفاهیمی چون قدرت، ایدئولوژی و سامانه های معرفتی (سارامیلز) برقرار می کند. هژمونی میل خوانندگان درمقابل مترجمان/مؤلفانی که نمی خواهند ذائقه و سائقه ی مخاطبان خود را به دست باد بدهند: گفتمان مقاومت. به باور این سطور تبیین کلیدواژه هایی چون گفتمان، ایدئولوژی، قدرت، میل، مقاومت، سبک زیبایی شناخی، نوشتار، ابژه های زیستی می تواند وضعیت ترجمه را در یک زمینه ی زبانی- اجتماعی روشن تر نماید.
*منطق گفت وگویی میخاییل باختین/تزوتان تودوروف/ترجمه داریوش کریمی/نشرمرکز/۱۳۷۷

مجید اجرایی؛ نویسنده، شاعر و منتقد ادبی می باشد.

۳
پایان ارغنون، آغاز رخداد: روایت یک گذار
هادی آقاجان زاده

سخن گفتن از گروه ترجمه ی رخداد، بی آنکه نام و یاد ارغنون۱ به-میان آید، کاری دشوار و چه بسا بی حاصل است. این نه فقط به جهت حضور محوری مراد فرهادپور در هر دو، بل بیشتر بدان جهت است که دغدغه ها و پرسش هایی که ادامه ی ارغنون را ناممکن می ساختند، حول نام «رخداد» دگرباره متجلی شدند. بنابراین سخن گفتن راجع به رخداد، بدواً سخن گفتن از دغدغه هایی است که ادامه ی پروژه ی دیرپای ارغنون را ناممکن می ساختند. این ناممکن بودگی، قسمی به-خاطر تحولات سیاسی و اجتماعی ناگزیر در میانه های دهه ی ۱۳۸۰ بود و قسمی نیز به جهت شروطی که ارغنون حول آنها محقق شده بود. پروژه ی ارغنون، بیشتر حاصل مصالحه ای بود که بر طبق آن، گردانندگان ارغنون از پرداختن به امور انضمامی و سیاست پرهیز می نمودند و به منظور شناساندن سویه های مختلف فرهنگ و اندیشه ی فلسفی غرب، متونی را گزینش و ترجمه می کردند. با این حال هرچه ارغنون پیش رفت، امکان تفکیک پروژه های فکری با مسائل انضمامی دشوارتر  شد؛ چرا که خوش بینی های اولیه ی پس از دوم خرداد فروکش می کردند و جای خود را به نوعی دلنگرانی و هراس نسبت به بازسازی برخی رویه ها و سیاست های ناخوشایند می دادند. در چنین شرایطی، میان دست اندرکاران عمده ی ارغنون نیز بحثی درگرفت مبنی بر آنکه نسبت ارغنون با شرایط سیاسی و اجتماعی روز چیست؟ آیا سخن گفتن از فرهنگ به واسطه ی نوعی درک استتیکی و یا به میانجی نظریه ی انتقادی، در برهه ی حاضر راهگشاست؟ این پرسش ها از این روی کلیدی بودند که نوعی مفارقه میان امر فرهنگی و امر سیاسی جهت ممکن شدن پروژه ی ارغنون، در حکم نوعی توافق نانوشته وجود داشت؛ اما این جدایی گرچه در برهه ای به گونه ی موقت و مصلحتی میسر بود، در اواخر دوره ی اصلاحات دیگر به کار نمی آمد. درک نومینالیستی از اندیشه و تفکر غربی دیگر به کار نمی آمد و بنابراین لازم بود حتی پروژه ها ی فکری و ترجمه ای نیز، لحن و موضعی خاص یابند و از منظر و سمت و سویی مشخص به آنچه در جریان است بنگرند. بنابراین مراد فرهادپور مصر بود که اگر بناست به ناگزیر ارغنون را پایانی باشد، این پایان اتفاقا لحنی سیاسی تر و منطبق با شرایط روز داشته باشد، و در مقابل البته برخی اعضای دیگر شورای نویسندگان ارغنون، با این حد از صراحت و رادیکالیزم موافق نبودند. بدین جهت، ارغنون در همان بزنگاهی که زمینه ی اجتماعی ممکن شدن اش، یعنی اصلاحات و توسعه ی سیاسی و فرهنگی رو به خاموشی می گرایید، با شماره ی مرگ به کار خود پایان داد؛ عنوانی اتفاقی اما معنادار برای پایان هم نشینی ناخواسته ی عناصری که به نحوی عارضی، سیاست ارغنون را مشخص می ساختند.
انتشار کتابهای رخداد، حاصل همین بزنگاه حیاتی است، که چندین گذر همراه با یکدیگر در حال انجام بودند. گذر از دوره ی اصلاحات به دوره¬ی مهرورزی، گذر از ارغنون به رخداد، گذر از هژمونی تمام¬عیار نولیبرالیزم در غرب و گذر از امر فرهنگی ناب به امر سیاسی. البته در این میان سفر فرهادپور پس از ۲۶ سال به انگلستان نیز مزید علت شد و او با تعدادی از متفکران مطرح معاصر نومارکسیست و پسامارکسیست نیز آشنا شد و هم اینان در پروژه های ترجمه ای رخداد نقش مهمی ایفا کردند. بنابراین نخستین کتاب رخداد، یعنی «قانون و خشونت»، حاصل نوعی ناممکن شدن پروژه ی ارغنون در برهه ی تازه بود. به ویژه آنکه فرهادپور تمایل داشت پروژه ی ارغنون با شماره ای راجع به الهیات سیاسی پایان یابد؛ اما پرداختن به الهیات سیاسی در ارغنون به معنای تخطی از مرزهای خودساخته ی آن بود. پرداختن به الهیات سیاسی متضمن ورود به مرحله ای تازه بود که در آن نوعی بدبینی نسبت به برخی مفاهیم و سازوکارها ناگزیر می نمودند. تجربه ی دوران اصلاحات حامل این درس تاریخی بود که نباید با خوش بینی و انفعال با مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی و رهایی مواجه شد، بلکه اتفاقا باید به سراغ اندیشه هایی یافت که بذر شک و تردید نسبت به مقولات خودبسنده ی روشنگری می پراکنند و در عین حال برای پرسش های اینجایی و اکنونی ما مناسب اند.
البته نمی توان مدعی این شد که کتاب های رخداد رویه ای واحد را پیگیری کرده اند. در برخی از این کتابها همچنان حدی از استتیزم در مواجهه با امر سیاسی پررنگ است و به نظر، فرهادپور همچنان بی میل نیست که در سویه ای از این روایت ها بایستد که سهم و نقش بیشتری برای مقولاتی چون حقیقت و کلیت قائل اند. نمی توان انکار کرد که فرهادپور همچنان نیز سودای نوعی روح هگلی دارد، اما می-کوشد این سودای دیرپای را در دل پروبلماتیک همچنان حل ناشده اش، یعنی نسبت امر جزئی و امر کلی جانشانی کند. بدین معنا، رخداد پروژه ای همچنان گشوده است و شاید بهتر باشد مجلدات نخست و کتابهای ترجمه ای موضوعی اولیه ی این تیم را نوعی تدارک اولیه به منظور مواجهه با زوایای گوناگون این پروبلماتیک بدانیم.
پانویس:
۱-ارغنون، مجله ای فلسفی، فرهنگی و ادبی بود که با پیگیری¬های حمید محرمیان معلم و حمایت شفیعی¬شکیب و احمد مسجدجامعی، در سال ۱۳۷۳ نخستین شماره ی خود را منتشر کرد. اعضای اولیه¬ی شورای نویسندگان و ویراستاران، مراد فرهادپور، یوسف اباذری، محمدجعفر پوینده و علی مرتضویان بودند. بنا بود که آذر نفیسی نیز در این شورا حضور یابد که با هجرت ناگهانی او به آمریکا، حسین پاینده به توصیه¬ی آذر نفیسی وارد این مجموعه می¬شود. ارغنون تا سال ۱۳۸۴، شماره ی متعددی با محوریت موضوعات مهم فلسفی، فرهنگی و ادبی چون: «فلسفه تحلیلی»، «نوسازی»، «نقد نو»، «فرهنگ و زندگی روزمره»، «روانکاوی»، «جهانی شدن»و … منتشر نمود. به استثنای چند شماره ی معدود مجله ی «فرهنگ» که در اوایل دهه ی هفتاد توسط مراد فرهادپور و ضیا موحد در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد، ارغنون، نخستین تلاش دامنه دار جهت ترجمه ی متون مهم فلسفی و فرهنگی غربی بود. شماره ی نهایی آن با عنوان «مرگ» به اهتمام سردبیر میهمان آن شماره، محمد صنعتی در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و پس از آن جمع ارغنون از یکدیگر جدا شدند. فرهادپور پس از این جدایی، حلقه ی رخداد را با محوریت ترجمه ی متونی موضع-دارتر و انتقادی تر در دستورکار خود قرار داد و سراغ دسته ی نوظهورتری از اندیشمندان اروپایی چون بدیو، ژیژک، آگامبن، رانسیر، لاکلاو و… رفت. گرچه آخرین ترجمه ی گروهی حلقه ی موسوم به رخداد با عنوان «نام های سیاست» از طریق ناشر دیگری انتشار یافته است، اما عنوان «حلقه ی رخداد» به نحوی نمادین برروی این جمع باقی ماند. از جمله مترجمانی که با این حلقه همکاری نمودند می توان به صالح نجفی، امید مهرگان، مازیار اسلامی، آرش ویسی، بارانه عمادیان، مجتبی گل¬محمدی و… اشاره نمود.

هادی آقاجان زاده؛ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی می باشد.

۴
حرفه؛ مترجم
ترجمه های داریوش آشوری در یک نگاه
خدیجه شرقی

داریوش آشوری، نویسنده و مترجم ایرانی است که در زمینه های علوم سیاسی، فلسفه، جامعه شناسی، نقد ادبی و زبان شناسی فعالیت کرده است. آشوری در یادداشتی تحت عنوان «من از کدام قوم و قبیله ام» به پیشینه نام خانوادگی خویش و شک و شبه هایی که بسیاری به نام خانوادگی او نسب داده اند ارجاع می دهد تا به افراد پاسخ دهد که وی نه یهودی و نه مسیحی بلکه ایرانی الاصل ست.
آشوری در تاریخ یازدهم مرداد ماه سال ۱۳۱۷ شمسی در تهران متولد شد. او در دبیرستان های البرز و دارالفنون تحصیلات دبیرستان خود را سپری کرده است. آشوری از کودکی به مطالعه علاقه مند بوده است. در دوران نوجوانی با مطالعه نشریات مرتبط به حزب توده به این مکتب گرایش پیدا کرد و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده بوده است. در شانزده سالگی از کمونیسم گسست و پس از چندی در سال ۱۳۳۶ به حزب زحمتکشان ملت ایران یا (نیروی سوم) پیوست. وی در سال ۱۳۳۷ از دارالفنون فارغ التحصیل و وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران شد و مدرک کارشناسی حقوق خود را در سال ۱۳۴۲ از دانشگاه تهران گرفت. در همان سال در دوره دکترای اقتصاد در همان دانشکده پذیرفته شد ولی آن را نیمه کاره رها کرد. آشوری به دلیل طبع جستجو گرش تنها در یک رشته خاص به مطالعه و تحقیق نپرداخت و همین مسئله باعث شد تا تحصیلات دکتری را نیمه‌کاره رها کند و هرگز به دنبال عنوان رسمی علمی و دانشگاهی نرود، اگرچه همواره امکانش برای او فراهم بود. آشوری از دوران پس از انقلاب با خانواده خود در فرانسه زندگی می کند. زندگی او در غرب، به نوعی امتداد دغدغه های او برای شناخت دنیای غرب است. وی می گوید که در دوران جوانی برایش فرصت تحصیل در دانشگاه های غربی ایجاد نشد اما از طریق زبان انگلیسی و سپس یادگیری زبان های آلمانی و فرانسه با مبانی فکری و فلسفی غرب آشنا شده است مع الوصف، زندگی در غرب، برای آشوری فرصتی است تا غرب را به طور تجربی و ملموس ببیند و آن را از نزدیک برای شناخت و مطالعه، مورد مشاهده قرار دهد تا به کنه فرهنگ آن پی ببرد.
آشوری، تألیف کتاب، ترجمه و نوشتن مقالات را از دوران دانشجویی اش شروع می کند. نخستین کتاب او تحت عنوان فرهنگ سیاسی در همین دوران منتشر شد که هنوز هم با نام “دانشنامه سیاسی در ایران” در زمینه علوم سیاسی کتاب مرجع است و تا کنون بیش از سی بار تجدید چاپ شده است. در دوران دانشجویی عضو هیئت اجرائیه « جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران» به رهبری خلیل ملکی می شود. همچنین آشوری مدتی را در مؤسسه انتشارات فرانکلین به عنوان ویراستار در دایره المعارف فارسی و سپس در بخش انتشارات سپری می کند. وی از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران و عضو منتخب نخستین هیئت دبیران آن نیز بوده است. در دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشکده علوم اجتماعی، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، در مؤسسه شرق شناسی دانشگاه آکسفورد در بریتانیا و دانشگاه زبان های خارجی توکیو تدریس کرده و عضو هیئت مؤلفان لغت نامه فارسی در مؤسسه لغت نامه دهخدا (وابسته به دانشگاه تهران)، عضو هیئت ویراستاران دانشنامه ایرانیکا ( دانشگاه کلمبیا در نیویورک) و از نویسندگان آن بوده است. همچنین سر دبیری چند مجله ادبی و نامه علوم اجتماعی را در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (وابسته به دانشگاه تهران) بر عهده داشته است. فعالیت ها و آثار آشوری حاکی از این است که او در حوزه علوم اجتماعی و فلسفه مدرن، به توسعه زبان فارسی( از نظر دامنه واژگان و بهبود سبک نگارش) کمک شایانی کرده است؛ آشوری در آثار خود واژگان نو ترکیبی چون گفتمان، همه پرسی، آرمان شهر، رهیافت، هرزه نگاری، درس گفتار و مانند آن را به کار برده است که معادلی برای آنان در زبان فارسی وجود نداشت. فرهنگ علوم انسانی او شامل صدها ترکیب و واژگان اشتقاقی تازه برای گسترش زبان فارسی در زمینه علوم انسانی و فلسفه است. آشوری کتاب های متعددی را تألیف کرده است. از میان آثار وی می توان به «بازاندیشی زبان فارسی»، «شعر و اندیشه»، «تعریف ها و مفهوم فرهنگ»،«عرفان و رندی در شعر حافظ»،«فرهنگ علوم انسانی»، «نگاهی به تاریخ، تمدن و فرهنگ چین»، «درآمدی به جامعه شناسی سیاسی»، «پرسه ها و پرسش ها» ، «پروژه ملت سازی»، «اسطوره فلسفه در میان ما» اشاره کرد. همچنین «ما و مدرنیت»، نام مجموعه مقاله هایی از اوست که در آن به تحلیل بحران فرهنگی جامعه ایران در مواجه با مدرنیت می پردازد و به وجود نوعی شکاف و فاصله بین ما و غرب یا مدرنیته اشاره می کند. «زبان باز، پژوهشی درباره‌ زبان و مدرنیت»، نام کتاب جدید داریوش آشوری است که از سوی “نشر مرکز” در تهران منتشر شده است. آشوری در این اثر، آخرین نظریات زبان‌شناختی خود را مطرح کرده است، این نظریات حاصل چهل سال کار پژوهشی او درباره‌ زبان فارسی در برخورد با جهان مدرن و خواسته‌های زبانی آن است. آشوری به تهی بودن فضاهای ذهنی ما در مواجهه با مدرنیته اشاره می کند و دلیل این تهی بودگی را به بستر های فرهنگی ای که ما از آن برخاسته ایم نسبت می دهد که به زعم او با روح علم مدرن ناسازگار است. آشوری در کنار تألیف های متعددش، در زمینه ترجمه نیز آثار بسیاری از خود بر جای نهاده است. وی بسیاری از آثار فریدریش نیچه را ترجمه کرده است. «چنین گفت زرتشت»، «فراسوی نیک و بد»، «تبارشناسی اخلاق» «غروب بت ها» از جمله این آثار است. همچنین «مکبث: ویلیام شکسپیر»، «تاریخ فلسفه: فردریک کاپلستون»، «آرمان شهر: تامس مور»، «شهریار: ماکیاولی» از جمله آثاری هستند که آشوری آنها را ترجمه کرده است. به علاوه «جستار»، عنوان وبلاگی است که به نوشته های داریوش آشوری درباره آثارش در زمینه ادبیات، فرهنگ و زبان مرتبط است که توسط خود او اداره می شود.

خدیجه شرقی؛ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی می باشد

۵

مترجمی همگام با تحولات

تاملاتی درباب جهان ترجمه عزت اله فولادوند
حسن دریس زاده

“یکی از اعتقادات من در زمینه برگرداندن آثار از زبانهای دیگر به زبان فارسی این بوده است که ترجمه باید تا حد امکان به متن اصلی وفادار باشد و مترجم باید از مبهم گویی یا شیرین زبانی خودداری کند و آنچه را نویسنده اصلی واقعا در ذهن داشته و روی کاغذ آورده به نحوی به زبان فارسی بر گرداند که با روح زبان فارسی منطبق باشد. آنچه حتما باید در نظر داشت و معمولا از آن غفلت می شود گنجینه پهناور و گرانبهای ادب فارسی و آثار حکمای فارسی زبان است. برای بسیاری از اصطلاحات مشکل آفرین علوم انسانی و فلسفه غرب با کندو کاو و حوصله می شود معادل های زیبا در زبان ما پیدا کرد. زبان فارسی پرسابقه و ورزش کرده ای است که قرن ها با مشکلات علمی دست و پنجه نرم کرده است. ما نباید بی اطلاعی و کاهلی خودمان را به حساب فقر زبان فارسی بگذاریم.”
عزت الله فولادوند در مقدمه دومین اثری که دست به ترجمه آن زد کلمات فوق را نگاشت و نشان داد که می تواند در عرصه ترجمه قدمهای بزرگی بردارد. اولین ترجمه خود را به پیشنهاد آقای دریابندری کتاب (گریز از آزادی) اثر اریش فروم در سال ۱۳۴۸ انجام داد و این ترجمه در سال ۱۳۵۰ جایزه ترجمه ممتاز از سازمان جهانی یونسکو را در رشته علوم اجتماعی از آن خود کرد.
خانم لارسون از پیشگامان و نظریه پردازان ترجمه معاصر می گوید مترجم باید عقلایی باشد و مترجمی عقلایی است که سیر تاریخی و تحولی جامعه و زمان خود را در انتخاب آثار برای ترجمه خود لحاظ کند. اگر نگاهی به آثار و مقاله های ترجمه شده فولادوند بیندازیم خواهیم دید که نوع انتخاب کتاب یا مقاله برای ترجمه ریشه در آگاهی عمیق ایشان در قلمرو جامعه و نیاز های آن دارد.
یکی از دغدغه های فولادوند در انتخاب آثار برای ترجمه حرکت افراط و تفریطی مترجمین متقدم در انتخاب و ترجمه آثار غربی است. پس از رضاشاه روشنفکری ما بشدت مکتبی شد و تحت تاثیر مارکسیسم قرار گرفت که از پیش ولو به حالت کمون وجود داشت. ادبیات ما از آن زمان تا مدتها بعد بیشتر صبغه و رنگ مارکسیستی گرفت و توجه ما چه در عالم اندیشه و چه در جهان هنر و چه در دنیای عمل تا حد زیادی به این سمت معطوف بود. همزمان با آن در دهه های چهل و پنجاه باز دچار تب دیگری شدیم یعنی گرایش شدید به اگزیستانسیالیسم پیدا کردیم و در اگزیستانسیالیسم هم بیشتر تحت تاثیر شاخه فرانسوی آن قرار گرفتیم. کتابها داستانها و رمانهایی که ترجمه شد در بسیاری از اوقات در آن زمینه سیر می کرد. ولی جنبش و خیزش فوق العاده بعد از انقلاب پیش آمد. بر اثر انقلاب این توجه حاصل شد که ما نیازمندیم از دستاوردهای متفکران غربی نه تنها در زمینه ادبیات بلکه در فلسفه و عموما علوم انسانی و اجتماعی بیشتر اطلاع پیدا کنیم.
فولادوند در یادداشتی می نویسد:” تحول عظیم بوجود آمده در ترجمه این نتیجه نامطلوب را هم ضمنا داشته که در کشورهای جهان سوم و در حال پیشرفت از جمله ایران ، جوانان را از میراث فرهنگی خودشان دور کرده است. زبان فارسی پیشرفته و متکامل است. آثار پدران ما در فلسفه و ادب گنجینه ای از واژه ها و اصطلاحات و تعبیراتی است که هیچ مترجم یا نویسنده فلسفی از آن بی نیاز نیست و اگر از آن غفلت کند به خودش،خوانندگانش و حتی به موضوع کارش زیانی سنگین وارد می کند.”
ترجمه های فولادوند ترجمه هایی زیبا و وفادار هستند. بی گمان تسلط فولادوند بر متون کلاسیک فارسی و متون معاصر در پر بار کردن این ترجمه ها اثر هنگفتی داشته است.عدم نگاه ایدیالیستی در قلمرو اندیشه و ترجمه فولادوند او را در زمره برترین ها در ترجمه متون علوم انسانی قرارداده است. تسلط بر زبان مبدا و مقصد و تسلط ایشان بر متون ادب کلاسیک و معاصر فارسی و نیز انگلیسی مثال زدنی است.
شناخت فولادوند با خواندن ترجمه ها و یادداشت مترجم در آثار ترجمه شده امکان پذیر است. ترجمه او نشان از شناخت و تسلط کامل او به موضوع است و این از اولویتهای ترجمه است که مترجم وقوف کامل به موضوع و اثر تحت ترجمه داشته باشد. فولادوند معتقد به ویرایش و ترجمه می باشد. او در یادداشت مترجم کتاب “اندیشه سیاسی کارل پوپر” اثر جرمی شی یرمر می نویسد : مترجم می بایست کتاب را هم ترجمه و هم در عین حال ویرایش کند تا خواننده ناشکیبای فارسی زبان چیزی از آن دریابد ـ منتهی نه بدان پایه که مرحوم ذبیح الله منصوری نامش را ((ترجمه و اقتباس)) گذاشته بود و تراوش ذهن خود مترجم بود و کمتر اثری از نویسنده بروز می داد. ”
ترجمه کار آسانی نیست اما ترجمه بعضی متون مانند فلسفه کار بسا دشوار و طاقت فرسایی است و به جرات می توان گفت معدود مترجمینی در این زمینه موفق عمل کرده اند تا آن حد که بعضی از مترجمین آماتور با ورود به این حوزه و ترجمه بعضی آثار به اندام ترجمه و حرکت ترجمه صدمات بس سنگینی وارد کردند. تصور یک دسته همواره این بوده که تمام اصطلاحات فنی فلسفه غرب را باید از آنچه در فلسفه اسلامی یا در ادبیات خودمان وجود داشته اخذ کنند. حال آنکه حقیقت امر این است که از زمان دکارت که فلسفه جدید شروع می شود در واقع بسیاری از مفاهیم دیگر آن مفاهیم قدیم نیستند، هر چند نوعی اشتراک لفظی میانشان دیده می شود.
در یادداشت مترجم کتاب “افلاطون” اثر جان جی کینی ۱۳۷۳ می نویسد ” گرچه ممکن است لفظ یکی باشد ولی معنا بکلی تغییر کرده است، و معنا را نمی شود فقط با استمداد از آنچه در ادبیات فلسفی خودمان داشته ایم به نحو کافی و وافی به خواننده ایرانی انتقال داد. نمونه بارز این امر واژه “ایده” است که از زمان واضع آن افلاطون تا امروز بی اغراق ده ها معنا پیدا کرده است و کسی که همه جا آن را “تصور” یا ” معنا” یا “اندیشه” ترجمه کند، خواننده را به اشتباه می اندازد.”
بی تردید دقت نظر موشکافانه فولادوند او را در بلند قامتان عرصه ترجمه علوم انسانی و فلسفه قرار داده است و ترجمه های آتی او بدون شک ترجمه های گرانبهایی در حوزه علوم انسانی خواهد بود.
منابع:
Meaning based translation. Larson 1984
٢. اندیشه سیاسى پوپر – جرمى شى یرمر- مترجم فولادوند. ١٣٨۶
٣.نشریه بخارا، خردا و شهریور ۱۳۸۶، شماره ۶۲،
۴. اریش فروم، گریز از آزادی، چاپ اول ۱۳۴۸
۵. الجامع فى الترجمه. دکتر حسن غزاله – ٢٠٠۶ بیروت
حسن دریس زاده؛ کارشناس مترجمی زبان انگلیسی می باشد.

۶
فیلسوف انحطاط
تاملاتی بر جهان ترجمه های سیدجواد طباطبایی
حیدر کاشف

سیدجواد طباطبایی پژوهشگر فلسفه و تاریخ و سیاست درسال ۱۳۲۴ درتبریز متولد شد. به گفته خودش: ” با پایان جنگ جهانی دوم تبریز به اشغال ارتش سرخ درآمد ، من درست در این شب متولد شدم. ” فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه تهران است و پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشگاه تهران ، به فرانسه رفته و با درجه ممتاز دکترای دولتی در رشته فلسفه سیاست از دانشگاه سوربن به ایران بازگشت. عنوان رساله دکتری جواد طباطبایی ” تکوین اندیشه سیاسی هگل جوان ” بود. وی در دانشگاه های سوربن و تهران پژوهش و تدریس کرده و معاون سابق پژوهشی دانشگاه شهید بهشتی بوده است. هم چنین سید جواد طباطبایی عضو هیئت علمی دانشنامه جهان اسلام ، برنده جایزه نخل طلای علمی فرانسه به دلیل پژوهش های عمیق فلسفی و عضو هیئت علمی دائره المعارف فرانسه نیز می باشد.
طی چند دهه گذشته ، بسیاری مورخین جامعه شناسان ، روشنفکران و فلاسفه ایرانی به بررسی سیر تحولات اجتماعی و دلایل عقب ماندگی و موانع توسعه ایران پرداخته اند. از جمله آنان می توان به احمد اشرف ، علی شریعتی ، کاتوزیان ، سریع القلم ، آبراهامیان ، سروش ، شایگان ، طباطبایی ، زیباکلام و اجودانی و … اشاره نمود. از میان این صاحبنظران ، دکتر سید جواد طباطبایی در ایران بویژه به خاطر پرداخت نظریه اى خاص درباره تاریخ معاصر ایران ،که به نظریه انحطاط ایرانی معروف است ، شهرت دارد. . ویژگى بارز کار او تلاش براى بیانى هگلى از تاریخ معاصر ایران است. او طی حدود ده اثر، این ایده را طرح و پیگیری کرده است که دنیای ایران زمین ، از قرن سوم و چهارم هجری به بعد، اندیشه و فلسفه سیاسی را ترک گفته و حملات مغولان و گرایش های صوفیانه ، مجالی به بروز و ظهور اندیشه ایرانشهری نداده است..
نظریه انحطاط اندیشه سیاسی در ایران از سوی سید جواد طباطبایی به جهت اهمیت آن در بحث چالش های پیش روی توسعه و ابعادش در ایران قابل تامل است.این دیدگاه یکی از برجسته ترین نظریات در بین اندیشه های روشنفکران معاصر ایران است و مورد توجه بسیاری از کسانی است که دغدغه اعتلا و گذار ایران از چالشهای موجود بین سنت و مدرنیته را دارند. جواد طباطبایی علت شکست‌های پی‌درپی جنبش تجددخواهی را فقدان اندیشه و نبود مفاهیم بنیادین در پس این تحولات می‌داند. از نظر او «شکست‌های پی‌درپی تحولات تاریخی و تجدد در ایران، صرف نظر از جنبه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی، ناشی از فقدان اندیشه‌ای منسجم و کمبود برخی مفاهیم بنیادینی است که بدون آن‌ها شالوده هیچ دگرگونی تاریخی عمده‌ای استوار نخواهد شد.» او می‌کوشد تا با بازنگری در تاریخ ایران منطق درونی آن را بکاود و از این راه به تبیین راه‌های پیش رو بپردازد. آن گونه که او خود اشاره می‌کند، او «تاریخ‌نگار اندیشه سیاسی در ایران نیست، بلکه حتا آنجا که به حوادث تاریخی اشاره می‌کند، به ورای تاریخ و لاجرم به منطق درونی اندیشه و برآمدن ، بسط و زوال آن نظر دارد.»
تأمل فلسفی در تاریخ
از این منظر او برای تاریخ‌نویسی آگاهانه و همراه با تأملات فلسفی ارزش فراوانی قائل است. به زعم او «چنانچه تأمل فلسفی، پشتوانه تدوین تاریخ، به عنوان مکان آگاهی ملی نباشد، تاریخ‌نویسی ممکن نخواهدشد.» و از این منظر عدم توجه به تاریخ را نشانه واگذاری «خویشتن خویش» یک ملت می‌داند. «تاریخ، مکان پدیدار شدن آگاهی ملّی هر قومی و تاریخ نویسی مکان خودآگاهی است. این که قومی نوشتن تاریخ خود را به دیگران واگذار کند، جز به معنای واگذار کردن «خویشتن خویش» نمی‌تواند باشد.»
نظریه انحطاط تاریخی ایران
با توجه به همین تأمل فلسفی در تاریخ است که طباطبایی، «تحول تاریخی ایران زمین و به تبع آن، تاریخ اندیشه در ایران را به دو دوران اساسی قدیم و جدید تقسیم» می‌کند. دوران قدیم ایران از بنیان‌گذاری شاهنشاهی هخامنشی شروع می‌شود و تا فراهم آمدن زمینه‌های فرمانروایی صفویان ادامه می‌یابد. این دوران خود به دو مرحله باستان و اسلامی تقسیم می‌گردد. اما دوران جدید با ظهور صفویان و حضور اولیه ایران در روابط جهانی آغاز می‌گردد. «این تقسیم‌بندی تاریخی که دوره جدید ایران را در رابطه با دنیای مدرن غرب می‌داند، مسأله انحطاط تاریخی ایران و زوال اندیشه را به دنبال دارد؛ چرا که در آن مواجهه ، «وضعیت پرتعارض در افق مناسبات درونی وبیرونی ایران زمین پدیدار شد.» . این دوره که حاصل «تعارض میان اندیشه سنتی و سرشت مناسبات نوآیینی بود»، طباطبایی را به طرح «نظریه انحطاط ایران» راهبر شده‌است. «برای تبیین منطق درونی انحطاط ایران و زوال اندیشه در سرآغاز دوران جدید تاریخ ایران طباطبایی بنیان‌های فکری و پایه‌های معرفتی آن را مورد تأمل قرار می‌دهد.» و حاصل این تأمل تبیینی از چگونگی روال به انحطاط کشیده‌شدن اندیشه در ایران، پس از درخشش‌های اولیه سده‌های نخست میانه‌است و بازنمایی منطق انحطاط تاریخی ایران، به تبع انحطاط اندیشه از این راه میسر می‌شود. «گرچه مقدمات انحطاط تاریخی، با پایان عصر زرین فرهنگ ایران در سده ششم فراهم آمده‌بود، اما با یورش مغولان، ایران در سراشیب هبوطی افتاد که تنها نخستین سده فرمانروایی صفویان –از شاه اسماعیل تا مرگ شاه عباس- توانست مانعی موقتی در برابر آن ایجاد کند.» او با تأمل در تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا نتیجه می‌گیرد که اندیشیدن به انحطاط و پرسش از آن مقدمه بحث تجدد است. به نظر او «گذار از انحطاط تاریخی جز از مجرای اندیشیدن درباره آن امکان‌پذیر نخواهد شد.» به زعم او «فقدان مفهوم انحطاط در یک فرهنگ، نشانه عدم انحطاط نیست، بلکه عین آن است.» تأمل در آثار تاریخی، اندیشه سیاسی و ادبیات سده میانه در پروژه طباطبایی از زاویه نگرش به انحطاط بازخوانی می‌گردند و نشانه‌های زوال در آن‌ها یکایک نشان داده‌می‌شوند. بدین سان توجه او به ادبیات، هم‌آهنگی خاص آن را با سیر انحطاط تاریخی برای طباطبایی روشن می‌کند و از این منظر او بدین نتیجه می‌رسد که: «لسان غیب حافظ واپسین تأمل در تقدیر تاریخی ایران و وجدان نگون‌بخت ایرانیان بود.»

کارهای ترجمه شده
دکتر طباطبایی با تسلط حیرت انگیزش بر زبان خارجه و البته اشراف استاد گونه اش بر مفاهیم اندیشه و فلسفه سیاسی، نه به عنوان یک مترجم زبانی صرف، بلکه در نقش یک تحلیلگر و پژوهشگر ظاهر می شود، اشرافش بر سیر تاریخ و اندیشه ایرانی در کنار پژوهش های چندین ساله اش در فلسفه تاریخ، کتابهای ترجمه و تالیفات وی را به منبعی بس گران بها در حوزه فسلفه تاریخی – سیاسی تبدیل کرده است. او خود درباره ترجمه اش بر« لنین و فلسفه و سه مقاله دیگر» می گوید:
«یاداشت‌های لنین روی‌بخش‌هایی از آثار هگل را ترجمه کردم که نام آن را نیز «یادداشت‌هایی درباره دیالکتیک» گذاشته بودم کتاب نوشته لنین نیست بلکه، یادداشت‌ها و حاشیه‌هایی است که او بر کتاب‌های هگل می‌نوشت. لنین کتاب‌های هگل را به جهت یادگیری می‌خواند می‌دانید که لنین اوایل کارش در فلسفه بسیار عوام بود. کتاب اولش هم از نظر فلسفی کاملاً چیز بی‌اهمیت و عامیانه‌ای است. بعدها می‌فهمد که بحث‌های مارکس گاهی با بحث‌های هگل ربط پیدا می‌کند و بدین‌ترتیب به سراغ هگل می‌رود.(…)من می‌خواستم ببینم که لنین به دنبال چه چیزهایی است در آثار هگل و ربط مارکس را با هگل چگونه می‌بیند و برای همین آنها را ترجمه کردم.»
آثار ترجمه ای استاد دکتر طباطبایی به شرح زیر است:
۱:لنین و فلسفه و سه مقاله دیگر، اثر لوئی آلتوسر
۲:یادداشتهایی درباره دیالکتیک، اثر ولادیمیر لنین
۳:فسلفه ایرانی و فلسفه نطبیقی، اثر هانری کربن
۴:تاریخ فلسفه اسلامی

حیدر کاشف؛ دبیر بخش اندیشه نشریه بین المللی ایران بزرگ می باشد.

۷
دینامیسم ترجمه
تاملاتی هستی شناسانه بر جهان ترجمه
غلامرضا پرتوی

ترجمه را در ساده ترین و فرا گیر ترین مفهوم اش می توان : برگردان کردن یک متن نوشتاری یا گفتاری از زبانی به زبان دیگر ، تعریف کرد . اما در عمل ، ترجمه به لحاظ کنش و کردارگی ، چنان وجوه گوناگونی بخود می گیرد که در سه ساحت می توان آن را مورد خوانش قرار داد: وجوه دینامیکی، وجوه مکانیکی و وجوه ارگانیگی .
۱. وجوه مکانیکی ترجمه عبارتند از : ترجمۀ واژگان محور: بر گردان واژه به واژه ؛ یعنی همان که بسیاری از آن با نام “ترجمۀ لفظی ” یاد می کنند . ترجمۀ ” زنجیرۀ معانی واژگانی ” محور : ترجمه ای که خود را به برگردان واژه به واژه مقید نکرده ، بلکه اساس خود را معنا داشتن زنجیره های واژگانی متن ، قرار می دهد . و این همانی ست که بسیاری ازآن بانام “ترجمۀ معنوی” یاد کرده اند . ترجمه بر گرفته ( اقتباسی ) : الف – ترجمۀ پیام گزار ( آزاد ) : در این گونه از ترجمه ، با اینکه مترجم به رعایت کامل متن اصلی مقید نیست ، اما کلیت متن ، محور ها ، خطوط رابط و حتی اجزای پایه ای متن اصلی را رعایت می کند ؛ و بطور کلی مفاهیم اصلی و کلیت متن دست نخورد می ماند . ب – ترجمۀ وام دار ( اقتباس درجه یک ) : در این گونه از ترجمه ، با اینکه مترجم به رعایت کامل متن اصلی مقید نیست ، اما محور های پایه ای و خطوط رابط شان و کلیت شماتیک متن اصلی رعایت می شود ب – ترجمۀ انگیزش پرداز ( اقتباس درجه دو ) : در این گونه از ترجمه ، فقط سایه ای از متن اصلی قابل تشخیص بوده که در واقع متن اصلی انگیزۀ شکل گیری متن نویی شده است .
۲. وجوه ارگانیکی ترجمه عبارتند از : ترجمۀ “همسانی واژگان” محور ( ترادف واژگانی ) : در این گونه از ترجمه ، واژگان نامه و فرهنگ “زبان مبدا” ، اصل است ( فرهنگ به مفهوم بزرگ وکلی آن ) . ترجمۀ “همسانی معانی” محور ( ترادف معانی ) : در این گونه از ترجمه ، واژگان نامه و فرهنگ “زبان مقصد” ، اصل است ( فرهنگ به مفهوم بزرگ وکلی آن ) . ترجمۀ همپوشانی : در این گونه از ترجمه ، واژگان نامه و فرهنگ زبان “مبدا ” و “مقصد” ، همتراز هستند ( فرهنگ به مفهوم بزرگ وکلی آن ) .
۳. ساحت دینامیکی ترجمه در واقع آن رویکرد پویشی و رویه سازمان دهنده ای هست که کلیت ساختار ترجمه گری را بر می سازد . به دیگر سخن؛ دینامیک ترجمه، بُردار بینشی– منشی ترجمه گری ست که کنش ترجمه ای یک مترجم را سازماندهی و رفتار ترجمه ای ِ مشخصی را شکل داده است. ترجمه ها از زاویه دسته بندی های دینامیکی به سه دستۀ بنیادین بخش می شوند :
الف – رویکرد “خوانش متن”
ب – رویکرد “بازنمایی ”
جیم – رویکرد ” تدقیق معنا ”
در رویکرد ترجمه ای ” خوانش متن”؛ مترجم درک تفسیری خود را از متن ارائه می دهد . نمونۀ مثبت اینگونه از ترجمه ، واژۀ ” گفتمان” است . می دانیم که ترجمۀ درست واژه “دیسکورس ” ، واژۀ “سخن” است ؛ در حالی که مترجمان ایران با خوانش تفسیری خود از معنای آن در آثار فوکو ، در برابر دیسکورس ، واژۀ گفتمان را بکار گرفتند . اما باید توجه داشت که رویکرد ترجمه ای خوانش متن عموما بروز مثبت نداشته و در کلیت خود ، گونه ای از “وانمودگی” است .
در رویکرد ترجمه ای ” بازنمایی”؛ مترجم تبیین خود را از متن ارائه می دهد و تلاش دارد از هرگونه افزودن برداشت تفسیری خود به متن بپرهیزد . در این رویکرد ، حتی اگر متن در روند خود به نقاط گنگ (به خاطر ناهمخوانی زبانی ِ مبدا و مقصد ) برخورد کند، باز با متن اصلی کاری ندارد و دست بالا سعی می کند با افزدون شرح و توضیح در زیرنویس به خواننده کمک کند. گرچه این خود، سکته لحظه ای در خواندن برای خواننده ایجاد کرده و وادارش می کند که آن تکه از متن را پس از خواندن توضیح ، دوباره بخواند . با این همه ، خواننده آسوده خاطر است که متن “برگردان” به اصل متن ( مبدا) متعهد مانده است.
اگر به این نکته که استوارت هال بدان اشاره دارد توجه داشته باشیم : « به بیان کوتاه ؛ بازنمایی یعنی تولید معنا از طریق زبان . » ( هال – معنا ، فرهنگ و زندگی اجتماعی – ۱۳۹۱ : ۳۳ ) آنگاه در خواهیم یافت که در کل ؛ ترجمه نمی تواند چیزی جز بازنمایی یک متن در “زبانی دیگر ” باشد . و این در حالی ست که در رویکرد ترجمه خوانشگر ؛ ما نه با بازنمایی که با وانمودگی روبرویم . یعنی با باژگونگی معنایی ای روبرویم که فقط و فقط بر آورنندۀ نیاز مترجم برای باز تولید بینشی اوست ؛ یا دست کم برای باز تولید “سبکی ” مترجم .
در سومین رویکرد ترجمه ای “تدقیق معنا “؛ درواقع گونۀ تکامل یافتۀ رویکرد بازنمایی ست. بدین معنا که : گرچه مترجم در کلیت ، به رویکرد بازنمایی متعهد می ماند اما اگر در روند ترجمه به نقاط گنگ برخورد کند، می کوشد آن بخش را در واقع بازآفرینی اینجایی ( زبان مقصد) کند. چرا که به این آموزه ، باور دارد که : « کلمه ورای مرزهای بافت خود چیزی را متصور نمی شود . » (باختین – تخیل مکالمه ای – ۱۳۸۷ :۳۶۷ ) نمونۀ سادۀ رویکرد ” تدقیق معنا “، را می توان در زبان ترجمه ای مردم یافت . توده ها ، خود در برابر مفهوم “Mud guard” ، واژۀ ” گل گیر” را ساختند ؛ در حالی که اگر قرار بود با اتکا به ترجمۀ ” بازنمایی” ، آن را به فارسی ترجمه کند ، باید واژۀ ” حفاظ گل” را به کار می گرفتند که در زبان فارسی معنایی طنز آمیز می یافت . گرچه هر مترجمی ؛ بنا به گرایش های “ایدئولوژیک” و فکری اش ، خواهی و نخواهی به ترجمۀ آثاری می گراید که به نوعی ، بخشی از این گرایش را پوشش داده و باز تولید می کند ؛ اما مترجم خوانشگر ، پا را از این فراتر گذارده و هر متنی را چنان ترجمه می کند که بازتابی از گرایش فکریش می گردد ؛ حتی اگر متن اصلی از این ویژگی کاملا تهی باشد . این ویژگی را می توان برای نمونه در رویکرد “زبان اصالت” دید. همانطور که تئودور آدرنو توضیح می دهد : « زبان اصالت از آن رو با اشتیاقی وافر از عمق بخشیدن به اندیشۀ اولیۀ مارکس جوان استقبال می کند که بتواند از نقد اقتصاد سیاسی بگریزد . چنین است که نیروی واقعی تجزیۀ سوژه در دیدرس آن گم و گور می شود … » (آدرنو – اصالت زبان در ایدئولوژی آلمانی – ۱۳۸۵ :۳۱۳ )
از سوی دیگر ، گرچه در هر ترجمه می توان ردی از ” ایدئولوژی دوران ” اینجایی شده ( اینجایی نسبت به مترجم و زبان مقصد ) یافت که بر گُرده اش فشار می آورد ؛ اما ترجمۀ رها از خوانشگری ، از هرگونه به اصطلاح ” آگاهی استعلایی ” ِ هرمنوتیکی می پرهیزد ؛ زیرا می داند که : « ترجمه نوعی فرم است . برای درک آن به منزلۀ فرم ، باید به متن اصلی رجوع کرد ، زیرا این متن در بردارندۀ قانون ترجمۀ است ، قانونی که ریشه در ترجمه پذیری آن دارد . »(بنیامین – عروسک و کوتوله – ۱۳۸۵ :۷۴ )و حتی زمانی که بقول تری ایگلتون :« ابهام های متنی فقط به ما مهمیز می زنند که آنها را از میان برداریم و بجای آنها معنایی پایدار بگذاریم. » (ایگلتون – پیش درآمدی بر نظریه ادبی – ۱۳۸۶ :۱۱۳ )
رویکرد های ترجمه ای غیرخوانشگر تلاش می کنند که این ” معنا “ی پایدار را با اتکا به تعین های ابژه ای متن بیابند . چرا که به این نکته که والتر بنیامین در مقالۀ ” رسالت مترجم” بدان اشاره کرده ، باور دارند : « از آنجا که ترجمه فرمی مختص به خود است ، لاجرم رسالت مترجم را نیز باید رسالت مختص به خود و کاملا متمایز از رسالت نویسنده یا شاعر دانست .این رسالت عبارت است از یافتن آن شکل خاصی از قصد یا دلالت معطوف به زبان مقصد که پژواک متن اصلی را در آن زبان تولید می کنند . » ( بنیامین – عروسک و کوتوله – ۱۳۸۵ : ۸۲ )
این در حالی ست که ترجمۀ خوانش گر ، دقیقا به عکس عمل کرده و به روشنی های متن مهمیز می زند تا آنها را بسوی ابهام متنی برماند ، که هیچ راهی برای متن نماند جز گردن نهادن به خوانش مترجم به عنوان عامل باز دارنده از گسیختگی معنایی متن . اما این نه فقط از آن روست که بقول رولان بارت : « زیرا نوشتن همانا سازماندهی جهان است ؛ همانا اندیشیدن است . ( آموختن یک زبان همان آموختن چگونه اندیشیدن در آن زبان است. ) بنابر این بیهوده است از کسی که خیال ندارد در اندیشیدن خود بازنگری کند ، بخواهیم که در نوشتن خود چنین کند . » ( بارت – نقد و حقیقت – ۱۳۸۹ : ۴۴ )

غلامرضا پرتوی؛ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و عضو پیوسته انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی می باشد.

۸
مترجمی در حوزه اقتصاد
تاملاتی درباب جهان ترجمه ای فریدون تفضلی
اشکان نوری زاده

فریدون تفضلی در سال ۱۳۱۹ به دنیا آمد، او ۳۰ سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۹ پس از فارغ التحصیلی، مدرسی اقتصاد در دانشگاه شهید بهشتی(ملی سابق)را آغاز کرد و در سال ۱۳۵۶ موفق به کسب رتبه استادی شد، اما تا به مرتبه ی استادی، فریدون تفضلی چه مراحلی را طی کرد؟
فریدون تفضلی بعد از اخذ مدرک دیپلم از چند دانشگاه معتبر آمریکا پذیرش گرفت؛ او در نهایت کالج معتبر کالیفرنیا به نام کالج هارتنل را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. سپس به کالیفرنیا رفت و در مقطع کاردانی در این کالج اقتصاد خواند. سپس با اخذ پذیرش از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی رشته ی اقتصاد را در مقطع فوق لیسانس و دکترا ادامه داد. او در دوره دکترا موفق به اخذ بورس تحصیلی شد و رساله ای در باب” سهم علمی اسکار لانگه در تئوری سوسیالیسم و کاربرد های آنان در یوگوسلاوی و چک اسلواکی”نوشت.او پس از ورود به ایران به کارهای صرف دانشگاهی پرداخت و از فعالیت هایی در ساختار دولت خودداری ورزید.
برای اینکه با دیدگاههای اقتصادی دکتر تفضلی بیشتر آشنا شویم قسمتی از متن مصاحبه ای را که توسط یکی از خبرنگاران روزنامه دنیای اقتصاد با ایشان انجام شده را در زیر میآوریم.
_شما در چه مکتب اقتصادی تحصیل کرده و شاگرد چه کسانی بوده اید ؟
من در دوران تحصیل خود در امریکا دانشجوی کینز ،فریدمن و شومپیتر بوده ام .البته به طوری که فریدمن میگوید : «همه ما به نوعی کینزی هستیم» ،در حالی که وی یک اقتصاددان نئوکلاسیک معاصر است.
نئوکلاسیکها طرفدار اقتصاد آزاد رقابتی بدون دخالت دولت هستند و معتقدند که بخش خصوصی باید بزرگ و کارآمد باشد ضمن آنکه آزادی های اقتصاد توامان با آزادی های اجتماعی و سیاسی رعایت شود .به نظر من اقتصاد بازار کارایی لازم را دارد و می تواند،شرایطی را فراهم کند که جامعه به شکل کارامد اداره شود و به سوی تعادل اقتصادی برود و هر کس بر اساس توانایی خود شغلی را که می خواهد بدست آورد. نئوکلاسیک ها همچنین، نظریه ای تحت عنوان تعادل اشتغال کامل دارند که در چهارچوب این نظریه “بیکاری غیر ارادی”،در شرایطی که بازارهای مختلف به طور آزاد و رقابتی در سطح کلان کار میکنند،غیر ممکن است.در حالی که” بیکاری ارادی” ممکن است به این دلیل که انسانها ممکن است تنبلی کنند و جویای کار نباشند ایجاد شود.
فریدمن هم از این تز دفاع میکند و اینکه اقتصاد سرمایه داری آزاد بر اساس مکتب نئوکلاسیک میتواند به کار خود ادامه دهد به گونه ای که شاهد مساله بیکاری در این جوامع نباشیم .به نظر فریدمن در این جوامع تنها میتوان شاهد تورم بود،بنابراین تفاوت فریدمن با نئوکلاسیک در این نقطه است.
فریدون تفضلی تا کنون کتابهای ارزشمندی را تالیف و ترجمه کرده اند کتابهایی که مورد تشویق و تقدیر قرار گرفته اند .
کتاب “تاریخ عقاید اقتصادی”و “اقتصاد کلان”و”انقلاب کینزی از دیدگاه رشد و توسعه” از جمله کتابهای تالیفی ایشان هستند.
از دسته کتابهایی که توسط فریدون تفضلی ترجمه شده کتابهایی ست جمع آوری شده توسط یک پژوهشگر، از اندیشه های یک متفکر اقتصادی، این دسته از که کتابها شامل: کتاب «اندیشه های اقتصادی میلتون فریدمن اثر ایمون باتلر»( میلتون فریدمن(۱۹۱۲-۲۰۰۶) نیز از اقتصادانان و آمار دانان برجسته بود و یکی از رهبران اصلی مکتب شیکاگو به شمار میرود او در سال ۱۹۷۶ موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد) ، «اندیشه های اقتصادی لودویگ فون میزس اثر لورنس اس.ماس»( فون میزس(۱۸۸۱-۱۹۷۳) از اقتصاددانان مکتب اتریش و یک لیبرال کلاسیک بود) و «اندیشه های سیاسی و اقتصادی هایک نوشته ایمون باتلر» و کتاب «راه بردگی اثر فون هایک» ( فون هایک(۱۸۹۹-۱۹۹۲) نیز از مدافعان بازار آزاد بود و در سال ۱۹۷۴ موفق به دریافت جایزه نوبل شد و در دهه ۱۹۳۰ یکی از رهبران اقتصاد مکتب اتریش به شمار میرفت) می باشند. البته کتاب راه بردگی یک ترجمه مشترک بین فریدون تفضلی و حمید پاداش است.
این دست کتابهای ترجمه شده، مجموعه نظریات تعدادی از متفکرین اقتصادیست که اغلب کلاسیک و نئوکلاسیک هستند و از رهبران مکاتب اتریش و شیکاگو بوده اند. اگر چه این کتابها به جز یک کتاب(راه بردگی) هیچ کدام، از آثار اصلی خود متفکرین نمی باشند اما مولفان سرشناسی چون ایمون باتلر عضو «موسسه ادام اسمیت» تدوین گر این آثار بوده اند که خود به اعتبار این کار می افزاید و در کنار کتب اصلی به شناخت بیشتر و دقیقتر ما از آثار این متفکرین کمک می نماید.
دسته دوم از کتابها ، شامل تحلیل هایی از نظام سرمایه داری امریکا هستند که به نقد و بررسی شرایط اقتصادی امریکا و مقایسه آن با دیگر کشور ها میپردازند، این کتابها با عناوین «راز سرمایه» و «سرمایه داری،کمونیسم و همزیستی» منتشر شده اند.
کتاب راز سرمایه از هرناندو دوسوتو بنیانگذار و رئیس موسسه «آزادی و دموکراسی» در شهر لیما پایتخت پرو است. در این کتاب که در سال ۲۰۰۰ چاپ شده، دو سوتو بر تغییر نظام حقوقی حاکم بر اقتصاد سرمایه داری میپردازد، به گونه ای که اکثر مردم احساس کنند قانون از آنها حمایت می کند. بر اثر مطالعات و تحقیقات دوسوتو بر روی بخش های فراقانونی یا (خارج از قانون) در چندین کشور در حال توسعه او نتیجه می گیرد که در بخش های غیر رسمی دارایی های هنگفتی نهفته است که اگر در چرخه مالکیت رسمی قرار بگیرند سرمایه را آزاد ساخته و برای رشد اقتصادی انگیزه ایجاد می کند.
و این کتاب می تواند برای کشور در حال توسعه ای مثل کشور ما مفید باشد چرا که در ایران مالکیت در بخش های غیر رسمی فراوان وجود دارد که وارد چرخه ی سرمایه ای رسمی نشده اند و چنین دارایی هایی صرفا سرمایه های بیکار یا مرده تلقی می شوند و این وضعیت باعث شده که استفاده از این دارایی ها حتی به عنوان وثیقه برای دریافت وام، جهت شروع یک فعالیت تجاری یا اقتصادی کاری مشکل وگاه ناممکن باشد.
کتاب «سرمایه داری، کمونیسم و همزیستی» از “جان کنت گالبرایت” و “استانیسلاو منشکیوف” می باشد. چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۶۹ صورت گرفته است. این دو نویسنده که اولی آمریکایی ودومی روسی است در سال ۱۹۸۷ در یک مزرعه شخصی به بحث می نشینند و به صورت مناظره وار در مورد مسائل شوروی و آمریکا و شرایط اقتصادی دو کشور به مدت ۱۰ روز بحث می کنند و تمام مکالمات خود را به صورت مکتوب در می آوردند.سرتاسر این کتاب بصورت گفتگو تدوین شده است و یکی از اهدافشان از مکتوب کردن چنین مباحثه ای این بود که نشان دهند یک روسی با یک آمریکایی با نقطه نظرات مختلف می توانند در مباحث کشوری راجع به مسائل مختلف و مشترک صحبت کنند.
اشکان نوری زاده؛ دانشجوی سال آخر رشته اقتصاد در دانشگاه شهیدچمران اهواز می باشد.

۹
“ترجمه، آزمون بیگانه”
تاملاتی درباب مترجم؛ محسن ثلاثی
حسین باقری

“ترجمه یکی از وجوه اساسی زبان و اندیشه است. اهمیت، ظرافت و پیچدگی صنعت ترجمه، در معادل یابی یا برگردان عبارات، معانی و مفاهیم یک زبان به زبان دیگر و آمیزش دو حوزه زبانی در یکدیگر نیست. ترجمه به مثابه یک هنر، فرایند بازسازی معرفت، میراث و تجارب زبان مبدا در زبان مقصد است. به عبارت دیگر، ترجمه، یک نوع دیالوگ هدفمند و روشمند میان دو یا چند “فرهنگ”، “بافت” و “عنصر” است.”
ترجمه به مثابه یک دادوستد فرهنگی باعث تقویت یک فرهنگ می شود، و فرهنگی که خود را بی نیاز از دانش های دیگران بداند و همچنین فرهنگی که تمامی راه های پیشرفت خود را از طریق جذب فرهنگ های دیگری ببیند، ضعیف شده و رو به انحطاط خواهد گذاشت.
جهان امروز، جهانی کوچک شده و در هم تنیده است، و فعالیت های ما بیش از پیش تحت تاثیر رخدادها، دست آوردها و پیشرفت هایی قرار می گیرند که در دیگر جاهای این جهان رخ می دهند.
فرهنگ ایرانی از جمله فرهنگ هایی است که پویا و کنش پذیر و طرفدار دادوستد فرهنگی است. رویکردها و نگرشهای تاریخی موید این باور است که فرهنگ ایرانی این هنر را دارد که حتی از شکست های نظامی، پیروزی های فرهنگی بیافریند.
محسن ثلاثی، از پیشروان نهضت ترجمه در ایران بوده و امروز نامی آشنا در رشته علوم اجتماعی، در کنار بسیاری از کتب مرجع این رشته می باشد.
استاد ثلاثی، دارنده لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و فوق لیسانس در رشته علوم اجتماعی است. تسلط وی بر زبان فارسی، عمده ترین دلیل موفقیت وی در ترجمه متون انگلیسی بوده است. در طول سال های اخیر بسیاری از آثار ترجمه شده ی ایشان به عنوان منابع کنکور کارشناسی ارشد در چند رشته جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی معرفی شده است. ترجمه های ایشان حاکی از حسن انتخاب و همچنین گویای نهایت دقت نظر وی در برگردان آنها به زبان فارسی و کوشش برای ایجاد هماهنگی با زبان اصلی است، به طوری که برای واژه های ناآشنا در زبان فارسی نیز معادل هایی پیشنهاد کرده است.
محسن ثلاثی می گوید: هدف از ترجمه آثار متفکرین غربی این است که فکر و اندیشه ی فارسی زبانان محدود به منطقه و زبان خودشان نباشد بلکه یک نوع ارتباط و همکنش فرهنگی به وجود بیاید. این ارتباط در نهایت سبب بالندگی فرهنگ ها می شود.
وی، ترجمه و تالیف را دو حوزه جداگانه ولی در ارتباط با هم می داند و معتقد است که هیچ یک منافی دیگری نیست. و در خصوص تالیف و تحقیق، منابع موثق و دست اول و همچنین فکر و ایده ی استوار را شرط اصلی می داند. چرا که نظریه و روش برجسته، پیش درآمد تالیف و تحقیق قوی است و از آنجا که در حوزه علوم انسانی و به طور خاص علوم اجتماعی، متفکرین اروپایی و امریکایی، برجسته گان این وادی هستند لذا ما ناگزیر از ترجمه آثار آنان هستیم.
ثلاثی معتقد است برای تحلیل مسائل اجتماعی باید چند عاملی و بین رشته ای عمل کرد و می گوید: “سپهر اندیشه اقتضا می کند که گاهی از نظریات چپ استفاده کنیم و گاهی از نظریات راست”.
محسن ثلاثی اگرچه مترجم است اما تالیف کتاب “جهان ایرانی و ایران جهانی” را نیز در کارنامه علمی خود دارد که کتاب منتخب دهمین دوره کتاب برتر دانشگاهی است.
مرتضی رضوان فر، رئیس پژوهشکده مردم شناسی، استاد ثلاثی را از جمله اساتیدی خوانده است که در دوره رکود تاریخ مردم شناسی، چراغ مردم شناسی را با ترجمه هایش در این زمینه روشن نگاه داشته است.
آقای یوسف اباذری، عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می گوید: استاد ثلاثی با ترجمه های درخشانش زبان جامعه شناسی را به ما هدیه کرد و تفکر اجتماعی این مترجم توانا، آینده نگری وی است که سهم بسزایی در رشته های علوم اجتماعی دارد.
به همت پژوهشکده مردم شناسی، از ثلاثی به عنوان مترجمی پر کار در این حوزه، در بیست و دومین دوره کتاب سال در کنار جمعی دیگر در حوزه ترجمه تجلیل به عمل آمده است. ایشان در آن مراسم با تقبیح اینکه ” چرا باید یک کتاب بیش از پنجاه بار در کشور چاپ شود”، گفت: این بیانگر آن است که جامعه علمی کم تر به دنبال کار جدید می رود.
از جمله مهمترین کتاب هایی که ایشان ترجمه کرده اند، عبارتند از: “اسلام و سرمایه داری اثر ماکسیم رودنسون”، “توتالیتاریسم / هانا آرنت”، “خرد و انقلاب/ هربرت مارکوزه”، نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر/ جرج ریترز”، درآمدی بر جامعه شناسی/ سایمون کولمن و هلن واتسون”، ” انسان شناسی فرهنگی/ فرد پلاگ و دانیل بیتس”، ” سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی/ ساموئل هانتیگتون”، “جاده ابریشم/ فرانک و براونستون”، ” پیامدهای مدرنیت/ آنتونی گیدنز”، ” جامعه شناسی دین/ ملکم همیلتون”، ” زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی/ لوئیس کوزر”، ” فراسوی چپ و راست/ آنتونی گیدنز”، ” کالبد شکافی چهار انقلاب/ کرین برینتون”، ” انقلاب فرانسه و رژیمهای پیش از آن/ الکسی دوتوکویل”، ” انسان شناسی: کشف تفاوت های انسانی/ کنراد فیلپ کتاک”، ” غریزه جنسی و سرکوبی آن در جوامع ابتدایی/ برانیسلاو مالینوسکی”.
ثلاثی، از میان آثاری که تاکنون ترجمه و منتشر کرده، به کتاب ” زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی” علاقه بیشتری دارد، چرا که به زعم ایشان این اثر مقام جامعه شناسان را در بستر اجتماعی، اقتصادی و تاریخی مورد بررسی قرار داده و نشان می دهد که نظریات و افکار این افراد در چه شرایطی، پرورش یافته و تحت تاثیر چه عواملی شکل گرفته است. و همچنین به روانی این اثر اشاره می کند و بیان می دارد که این اثر را مثل یک رمان می توان خواند.
استاد ثلاثی به آثار آنتونی گیدنز، نظریه پرداز و جامعه شناس عصر جدید، توجه ویژه ای دارد. گیدنز در کتاب ” فراسوی چپ و راست” اشاره می کند که به دلیل گسترش مدرنیته و در گیری همه فرهنگ ها و ملت ها در ساختن جهان کنونی، هم اکنون مرزبندی های رایج اعم از شمال و جنوب، مرکز و پیرامون و نیز تقابل میان چپ و راست سیاسی از میان رفته است. به نظر گیدنز امروزه همه ی مردمان سیاره در گسترش عدالت و رفاه و همچنین فاجعه های زیست محیطی، ترور،… مسئول اند.
منابع: “درباره ترجمه/ پل ریکور/ مرتضی بحرانی”
“فراسوی چپ و راست/ آنتونی گیدنز”
“نشریات: اعتماد ملی ۱۴/۱۲/۸۶ ، جهان اقتصاد ۱/۹/۸۸ ، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، نوروز ۱۷/ ۱۰/ ۸۰ ”
“ویکی پیدیا فارسی”
“عنوان: اقتباس از نام مقاله ای از آنتونی برمن”
حسین باقری، کارشناس علوم اجتماعی می باشد

۱۰
مترجمی در حوزه مطالعات اسلامی
تاملاتی بر زیست جهان سید محمدمهدی جعفری
سوده جعفری

دکتر سید محمد مهدی جعفری درسال ۱۳۱۸ هـ.ش. در روستای دهقاید برازجان (مرکز دشتستان) درخانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی را تا دیپلم متوسطه ادبی در برازجان گذراند. در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه شیراز شد و در سال ۱۳۴۰ به اخذ لیسانس زبان و ادبیات فارسی توفیق یافت. سپس برای ادامه تحصیل به تهران عزیمت کرد و به دانشسرای عالی وارد شد و ضمن تحصیل، به فعالیت‌های سیاسی ـ مذهبی در نهضت آزادی ایران و انجمن اسلامی دانشجویان روی آورد تا این که در سال‌های ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ همراه با سران و اعضای نهضت آزادی ایران در دادگاه‌های بدوی و تجدید نظر نظامی، محاکمه و به چهار سال زندان محکوم شد.
در زندان از فرصت پیش آمده استفاده کرد و ضمن آموختن برخی از درسهای ممکن، به نوشتن تقریرات درس تفسیر آیت الله طالقانی همت گماشت و سه جلد از تفسیر «پرتوی از قرآن» آن بزرگوار، بدین وسیله تنظیم وتدوین شد. همزمان چند جلد کتاب دیگر را از عربی به فارسی ترجمه کرد. دکتر جعفری پس از آزادی از زندان در سال ۱۳۴۶، مجدداً به کار ترجمه و فعالیت‌های سیاسی مخفی پرداخت؛ ضمن آن که به کار تدریس در «دبیرستان کمال» و کارهای مطبوعاتی در «شرکت سهامی انتشار» نیز مشغول بود. وی همچنین از سال ۱۳۴۷ مدت کوتاهی به همکاری فرهنگی با یکی دیگر از سازمان های مبارز علیه رژیم شاهنشاهی پرداخت. موضوع این همکاری، درسهایی از قرآن و بررسی نهج البلاغه در برخی از حوزه‌ها بود؛ نیز به سبب تسلط وی بر متون جدید عربی، کتابچه‌های چریکی الفتح را برای گروه مذکور ترجمه کرد.
در سال ۱۳۴۹به پیشنهاد آیت الله طالقانی، کار ترجمه کتاب امام علی بن ابی طالب نوشته عبدالفتاح عبدالمقصود را آغاز کرد. جلد اول این کتاب ـ که به گفته‌ی علامه امینی در جلد سوم الغدیر بهترین اثر درباره امیرالمؤمنین است ـ در سال ۱۳۳۵ به وسیله آیت الله سید محمود طالقانی ترجمه شد، اما وی به علت گرفتاری‌های علمی، اجتماعی و سیاسی، از ترجمه‌ی جلدهای بعدی بازماند. از آنجا که کتاب خواستاران و علاقه مندان بسیاری داشت، آیت الله طالقانی به استاد جعفری پیشنهاد می‌کند که از جلد دوم به بعد آن را ترجمه کند. لذا وی این کتاب را که در آغاز چهار جلد بود و سپس متن عربی آن به وسیله مؤلف به نه جلد رسید، تا سال ۱۳۵۴ در هشت مجلد ترجمه کرد. این ترجمه، مورد استقبال گسترده‌ی دوستداران قرار گرفت و تاکنون بیش از بیست بار به وسیله «شرکت سهامی انتشار» تجدید چاپ شده‌است. استاد جعفری در سال ۱۳۵۲ به مقطع فوق لیسانس زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران وارد شد و از پایان نامه خود تحت عنوان «پژوهشی در اسناد و مدارک نهج البلاغه» به راهنمایی استاد دکتر سید جعفر سجادی، دفاع کرد. از آن جا که کار پژوهش در اسناد و مدارک نهج البلاغه، برای نخستین بار، به شیوه‌ای علمی در یک محیط دانشگاهی انجام گرفته بود، استادان وقت دانشگاه، وی را به عنوان عضو هیأت علمی برای تدریس نهج البلاغه در دانشگاه تهران دعوت به همکاری کردند، اما ساواک با صلاحیت وی مخالفت کرد. لذا چون همزمان در فرهنگستان زبان ایران به کار ترجمه‌ی متون جغرافیایی اشتغال داشت، در همان مؤسسه از سال ۱۳۵۵ به عنوان پژوهشگر استخدام شد
استاد جعفری در سال ۱۳۵۲ به وسیله مأموران ساواک دستگیر و در «کمیته ضد خرابکاری» (موزه عبرت کنونی) به زندان افتاد، اما مدتی بعد چون مدرکی علیه او در دست نداشتند، از زندان آزاد شد و دوباره به فعالیت سیاسی مخفی خود ادامه داد. در سال ۱۳۵۵ مجدداً در نهضت آزادی ایران به فعالیت پرداخت که تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران ادامه داشت. از آبان ۱۳۵۷ تا شهریور ۱۳۵۸ به عنوان مشاور سیاسی دردفتر آیت الله طالقانی به انجام وظیفه مشغول بود و پس از پیروزی انقلاب، بیشتر به مصاحبه‌های تلویزیونی و رادیویی با آیت الله طالقانی پرداخت. درسال ۱۳۵۸ از فرهنگستان زبان ایران به عنوان عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات عربی به دانشگاه تهران منتقل گردید و در همان هنگام به شکل مأمور به خدمت در وزارت فرهنگ و آموزش عالی، منصب معاونت پژوهشی وزیر وقت آقای دکتر حسن حبیبی را به عهده گرفت. این مسوولیت، تا خردادماه ۱۳۵۹ که به عنوان نماینده مردم دشتستان به نخستین دوره مجلس شورای اسلامی راه یافت، ادامه داشت. در دوره چهار ساله نمایندگی در مجلس شورای اسلامی، در کمیسیونهای فرهنگی انجام وظیفه کرد و از سال ۱۳۶۲ با بازگشایی دانشگاه‌ها، به تدریس نهج البلاغه، متون عربی، تاریخ اسلام و علوم قرآنی مشغول شد. وی در سال ۱۳۵۵ وارد دوره دکتری «فرهنگ عربی و علوم قرآنی» دانشکده الهیات دانشگاه تهران شد، اما به جهت فعالیتهای سیاسی دوران انقلاب، انجام وظایف پس از انقلاب و تعطیلی دانشگاه‌ها در نتیجه انقلاب فرهنگی، کار تحصیل وی به تعویق افتاد، تا این که در سال ۱۳۶۷ از پایان نامه خود با عنوان «تصحیح خطب نهج البلاغه» به راهنمایی استاد دکتر سیدمحمد باقر حجتی دفاع کرد و به درجه دکتری نائل آمد. استاد جعفری در همان سال به دانشگاه شیراز منتقل شد و در آن جا به تدریس متون عربی و نهج البلاغه پرداخت و برای این که نهج البلاغه به صورت یک درس مستقل دانشگاهی درآید کتاب «آموزش نهج البلاغه» را تألیف کرد. از سال ۱۳۸۳ که دوره کارشناسی ارشد نهج البلاغه در دانشکده علوم حدیث شهر ری تأسیس شد تاکنون، به همکاری در آن دانشکده و تدریس در آن رشته اشتغال دا رد. وی در سال ۱۳۸۵ با رتبه‌ی استادی از دانشگاه شیراز بازنشسته شد، ولی همچنان در دانشگاه شیراز و دانشگاه‌های دیگر به تدریس نهج البلاغه ادامه می‌دهد.

ترجمه: (از آن جهت که این نوشته‌ی کوتاه برای معرّفی فرهیختگان حوزه‌ی ترجمه نوشته شده است، لذا تنها کتب ترجمه‌ای با توضیح مختصری می‌آید:
همکاری‎های اجتماعی (شیخ محمد ابوزهره). چاپ سوم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۵.
نهضت بیدارگری در جهان اسلام (چند نویسنده از دائره‎المعارف اسلام متن انگلیسی). شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲.
روش تربیتی اسلام (محمد قطب). چاپ پنجم، دانشگاه شیراز، ۱۳۷۵.
امام علی‎بن‎ابی‎طالب عبدالفتاح عبدالمقصود (۸ جلد). چاپ پانزدهم، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۹.
برترین هدف در برترین نهاد یا زندگانی امام حسین (ع) شیخ عبدالله‎العلائلی (۳ جلد). سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۹.
نهج‌البلاغه (سید رضی). انتشارات ذکر، تهران، ۱۳۸۶. (برنده‌ی کتاب سال)
آفرینش‌های ادبی در گفتار نبوی (سید رضی). سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۹۰.

۱۱
پیرمرد و دریا
درباب جهان ترجمه نجف دریابندری
فریده فهیمی

نجف دریابندری ، بیش از ۲۴ سال سن نداشت که با جسارت تمام ، دل دریایی خود را به موجهای بیکران نویسنده ی نامدار آمریکایی به نام همینگوی زد وبخوبی از پس ترجمه ی « وداع با اسلحه » بر آمد. در حالیکه در سال ۱۳۳۲که وداع با اسلحه را ترجمه نمود هیچگونه تحصیل آکادمیک وکلاسیکی در باب ترجمه نداشت وبراستی که چه نیکو اثری بر جای نهاد. نجف دریابندری با ترجمه ی متون فلسفی ،آنهم نوشته های برتراند راسل به همگان ثابت نمود فقط خرده مترجمی نوپا نیست که تنها پس از ترجمه ی مکالمات روزمره ی گویش افراد وتعارفات شان بربیایدبلکه مترجمی قـَدَر وچیره دست است که نه تنها موی خودرا در آسیاب شتابزدگی وشهرت سپید ننموده بلکه دربین دندانه های تیز ِ چرخ تکنیک ورموز وفنون ترجمه تألیفات مؤلفین برجسته ونخبه ی جهان ، استخوان خـُرد نموده واستاد شده است ونهایتاًدروادی ِ ترجمه ،گامهای مؤثر وسودمندی برداشته است . طاهره صفاریان در کتاب اصول ومبانی ترجمه خود می نویسد : [ « وداع با اسلحه» معروفترین اثر ادبی ارنست همینگوی نویسنده ی معروف آمریکایی ست .این کتاب داستانی ست درباره ی جنگ وعشق . شخصیت اصلی داستان ستوان فردریک هنری آمریکایی ست که در زمان جنگ جهانی اول داوطلبانه به شغل رانندگی آمبولانس می پردازد . شرح وقایع داستان از زبان هنری گفته می شود . هنری از چگونگی جراحت شدید خود وبستری شدن در یک بیمارستان ایتالیایی وآشنا شدنش با کاترین ،پرستار انگلیسی ،وایجاد روابط عاشقانه با او صحبت می کند . سپس شرح مراجعت خود به آمریکا وبرگشت مجددش به ایتالیا وترک خدمت از ارتش وفرارش با کاترین به سویس را بازگو می کند وآنگاه در انتها ، داستان را با مرگ کاترین بعد از وضع حملش پایان می دهد . سبکی که همینگوی در این داستان به کار برده است ، سبکی توصیفی با بیانی خیلی ساده است ، قسمت اعظم داستان بصورت گفتگو « دیالوگ » انجام می گیرد . این کتاب توسط آقای نجف دریا بندری به فارسی برگردانده شده است . مفاهیم نادرست این ترجمه به ویژه ناشی از درک نادرست مترجم اززبان انگلیسی میباشد همچنین عدم توانایی کافی برای یافتن معادل فارسی ، ترجمه گون بودن این اثر را فراهم کرده است . بی دقتی مترجم دربسیاری ازموارد غیر قابل اغماض است .عموما معادل ها متضاد متن اصلی هستند . بررسی زیر عیوب ترجمه را به ترتیب زیر نشان میدهد . ص۸۷،گفتم : آره ،پدر سوخته ها . گفتم : کاملا حق با توست ص۲۰۸ ،…وصبح ،بعد از ناشتا یی ، رد دل داشتم . … وصبح بعد از خوردن صبحانه ،حال تهوع پیدا کردم . ترجمه های نجف دریابندری مخاطبان خاص خود را داشته وهنوز که هنوز است طیف مخاطبان دریابندری ، کثیرالعده است تا آنجا که اکنون که دقیقا ۶۰سال از ترجمه ی وداع با اسلحه می گذردو بیش از چهارده نوبت از چاپ این کتاب می گذرد هنوز خواهان وخواننده داردواز نظر لطف خوانندگان خود بهره مند بوده است .دریابندری باترجمه ی نوشته های همینگوی، قادر شداینگونه همینگوی را به مخاطبان خود بشناساسد: همینگوی بهتر از هرکسی سرخوردگی از چیزهای مقدس ووازدگی ازکلمات مجرد که یکی از مشخصات اصلی نسل بعد از جنگ جهانی اول بود را دریافت . زیرا خود درصحنه حضور داشت ودر همه ی آن چیزی که بر این نسل گذشته بود سهیم بود خود او بیش از هرکسی از چیزهای مقدس وپر افتخار سرخورده بود . ]درواقع به جرات می توان گفت دریابندری شناختن توتم و تابوهای موجوددرجامعه توسط همینگوی را با ترجمه آثارش به مخاطب عرضه نمود.همینگوی با نوشتن « خورشید بازهم می دمد » و« وداع با اسلحه » رسالت خود را برای بیان حالت عاطفی نسل بعد از جنگ انجام داد . همچنین با این دو رمان سبک همینگوی بوجود آمد .همچنین دریا بندری به ترجمه آثار ویلیام فاکنر که رمان نویس هم عصر وهم وطن همینگوی هست نیز می پردازد از جمله کتاب « گور به گور » . نجف دریابندری فرزند ناخدا خلف ظلم آبادی در ۱ شهریور ۱۳۰۸ در آبادان متولد شد. دورهٔ ابتدایی را در مدرسه ۱۷ دی گذراند و وارد دبیرستان رازی شد. وی حدود سال سوم دبیرستان تحصیل را رها کرد و به دنبال کار رفت.تنها عاملی که دریابندری را به سوی ترجمه سوق داد حضور انگلیسی‌ها در تأسیسات نفتی شهر آبادان و تردد آنان در سطح شهربود که کاربرد زبان وگویش تکلم آنها ، وی را به یادگیری زبان انگلیسی علاقه مند ساخت و به طور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت. در سال ۱۳۳۲ اولین اثرش (ترجمهٔ کتاب معروف وداع با اسلحه، نوشتهٔ ارنست همینگوی ) ،را برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به دلیل فعالیت‌های سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد. همانگونه در شعر آثار مسعود سعد سلمان را داریم که به حبسیه معروف گشتند دریابندری نیز در زندان به مسائل فلسفه علاقه مند شد و در مدت حبس، کتاب تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی بعد از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به کارهای مختلفی روی آورد. در نهایت به عنوان سردبیر (ادیتور) در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان معروف آمریکایی پرداخت و کتاب‌هایی همچون پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی و هاکلبری فین اثر مارک توین را ترجمه کرد.دریابندری مدت ۱۷ سال با مؤسسه فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پس از آن برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی قرارداد بست. پس از انقلاب از این کار نیز کناره گرفت و به طور جدی به ترجمه و تألیف پرداخت. از جمله آثار وی می‌توان به ترجمه کتاب‌های یک گل سرخ برای امیلی و گور به گور نوشته ویلیام فاکنر، رگتایم و بیلی باتگیت اثر دکتروف، معنی هنر از آِیزیا برلین و پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد.وی همچنین در سال‌های اخیر کتاب مستطاب آشپزی را به رشته تحریر درآورده‌است. از وی همچنین نقدهای مختلفی در مجلات و نشریات به چاپ رسیده‌است.آقای دریابندری به مناسبت ترجمه آثار ادبی آمریکایی موفق به دریافت جایزه تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا گردیده‌است.وی همچنین همسر مرحومه فهیمه راستکار، بازیگر و دوبلور باسابقه تلویزیون، سینما و تئاتر است. دریابندری در تآلیف مقدمات ابتدای داستانهای ترجمه شده اش نیز دستی توانمند در معرفی نویسنده به مخاطب دارد تا آنجا که با بینش ودانش خود، ادبیات داستانی را به دو دوره ی قبل از همینگوی وبعد از همینگوی تقسیم بندی می نماید . نجف دریابندری در ترجمه ادبیات داستانی جز پر کارترین مترجمان ایران زمین می باشد که ترجمه های ایشان عبارتند از : وداع با اسلحه، نوشته ارنست همینگوی، نشر نیلوفر ،۱۳۳۳ پیرمرد و دریا، نوشته ارنست همینگوی، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۶۳ سرگذشت هکلبری فین، نوشته مارک توین، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۶۶ برف‌های کلیمانجارو، نوشته ارنست همینگوی بیگانه‌ای در دهکده، نوشته مارک توین گور به گور، نوشته ویلیام فاکنر، نشر چشمه، تهران ۱۳۷۱ یک گل سرخ برای امیلی، نوشته ویلیام فاکنر, نشرنیلوفر, ۱۳۸۲ رگتایم، نوشته ای. ال. دکتروف بیلی باتگیت، نوشته ای. ال. دکتروف، انتشارات طرح نو، تهران ۱۳۷۷ پیامبر و دیوانه، نوشته جبران خلیل جبران بازمانده روز، نوشته کازو ایشی‌گورو آنتیگونه، نوشته سوفوکل چنین کنند بزرگان، نوشته ویل کاپی (عنوان اصلی: انحطاط و سقوط تقریباً همه افراد) قدرت، نوشته برتراند راسل تاریخ فلسفه غرب، نوشته برتراند راسل عرفان و منطق، نوشته برتراند راسل فسانه دولت، نوشته ارنست کاسیرر فلسفه روشن‌اندیشی، نوشته ارنست کاسیرر کلی‌ها، نوشته هیلری استنیلند, کارنامه, ۱۳۸۳ معنی هنر، نوشته هربرت رید، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۵۱ تاریخ سینما، نوشته آرتور نایت متفکران روس، نوشته آیزایا برلین قضیه رابرت اوپنهایمر، نوشته های نار کیپهارت در انتظار گودو، دست آخر: نمایشنامه‌های بکت، دو جلد، نوشته سموئیل بکت تاریخ روسیه شوروی، انقلاب بلشویکی، ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۳، سه جلد، نوشته ادوارد هلت کار خانه برناردا آلبا, فدریکو گارسیا لورکا, ۱۷۴ صفحه, کارنامه, ۱۳۹۲
فریده فهیمی؛ داستان نویس و عضو هیئت مدیره انجمن اهل قلم دشتستان می باشد.

۱۲
مترجم هرمان هسه
در باب ترجمه های عبدالحسین شریفیان
سیدقاسم یاحسینی

مترجم برجسته و پرکار بوشهری استاد عبدالحسین شریفیان فرزند شهربانو و غلام علی شریفیان در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در بندر تاریخی بوشهر متولد شد. پدر و پدر بزرگش ناخدا و اهل سیر و سفر دریایی و کشتیرانی بودند. پدربزرگش ناخدای یکی از کشتی های حاج معین التجار(از رجال اقتصادی و سیاسی مشهور تا سقوط رضا شاه پهلوی) بود و در خط دریایی خرمشهر(محمره) و اهواز (ناصری) در دوران قاجار مشغول به کار بود.
عبدالحسین در سال ۱۳۱۲ پا به مدرسه گذاشت و دوران ابتدایی را در دبستان فردوی و متوسط را در دبیرستان سعادت بوشهر سپری کرد. در سال ۱۳۲۸ موفق به اخذ دیپلم در رشته ادبی از این مدرسه شد. وی در هنگام تحصیل در مدرسه سعادت شاگرد شاعر مشهور سید محمد طاهر دشتی ملقب به (شفق شهریاری) بود از دیگر اساتید ایشان می توان از میرزا محمد رحیم خان بوشهری، استاد زبان انگلیسی، سید مهدی سعادت، از فعالان و مروجان هنر تئاتر در مدارس بوشهر نام برد.
دوران نوجوانی و جوانی استاد شریفیان مصادف بود با شهریور ۱۳۲۰ و سقوط و فرار رضا شاه پهلوی از ایران و اشتغال ایران و بندر بوشهر، توسط قوای متجاوز متفقین بوشهر در آن سال ها به تصرف نیروهای متجاوز انگلیسی درآمد و تعداد زیادی نظامی هندی و انگلیسی در بوشهر مستقر شدند، عبدالحسین از این فرصت استفاده کرد و زبان و ادبیات انگلیسی را که آموزش آن در دبیرستان آغاز کرده بود، نزد برخی از افسران انگلیسی مقیم بوشهر بهبود بخشید.
در فروردین ماه سال ۱۳۲۹ به سربازی رفت و دوره ی نظام را دوره ی نظام را در دانشکده افسری سپری کرد. سپس به عنوان مترجم در دانشکده افسری سپری کرد. سپس به عنوان مترجم در دانشکده توپخانه منصوب شد و در کنار وظیفه مترجمی، اطلاعات و خصوصاً دایره لغات انگلیسی خود را گسترده داد و کاملاً بر تکلم این زبان مسلط شد. ایشان پس از دو سال خدمت، سربازی را در سال ۱۳۳۱ در تهران به پایان رسانید. در همین سال ها بود که به تشویق روزنامه نگار برجسته بوشهری مرحوم عبدالرحیم جعفری شروع به ترجمه برخی از داستان های کوتاه انگلیسی کرد و از جمله داستان کوتاهی به نام «پسرک سیاه پوست» نوشته ریچارد رایت را به فارسی ترجمه و در هفته نامه محلی دریا کنار (به سردبیری عبدالرحیم جعفری) به چاپ رساند. پس از آن چندین داستان کوتاه نیز نوشت و در همین هفته نامه به چاپ رساند.
در سال ۱۳۳۱ وارد دانشگاه تهران شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی مشغول به تحصیل شد. ضمناً برای تأمین معاش و زندگی، در یکی از شعبه های ایرانی یک شرکت ژاپنی به عنوان مترجم مشغول به کار شد.
از اساتید برجسته استاد شریفیان در هنگام تحصیل در دانشگاه تهران می توان از مرحومان دکتر لطف علی صورتگر (مترجم و ادیب معروف در دهه ۳۰ و ۴۰ ) دکتر علاءالدین پاسارگاد (مؤلف معروف زبان و ادبیات فارسی و سردبیر مجله ادبی سخن) نام برد.
به دلیل سفرهای متعدد کاری برای شرکت ژاپنی، استاد شریفیان نتوانست تحصیلاتش را تا پایان اخذ لیسانس ادامه دهد و ناچار شد در سال دوم تحصیل (۱۳۳۲)، دانشگاه را برای همیشه ترک کند و وارد دانشگاه اصلی یعنی زندگی شود.
استاد عبدالحسین شریفیان کار ترجمه کتاب های ادبی، هنری، رمان، اسطوره و تاریخ را به طور جدی و حرفه ای از اواخر دهه چهل خورشیدی و در خدمت شرکت انتشاراتی فرانکلین آغاز کرد. نخستین اثری که به طور مستقل به فراسی برگرداند و منتشر کرد، رمان معروف «میراث شوم» نوشته سالتیکوف شچدرین رمان نویس رئالیست روسی بود. این کتاب در قطع جیبی توسط سازمان کتاب های جیبی، در ۳۴۴ صفحه و با شمارگان پنج هزار نسخه در سال ۱۳۴۶ در تهران چاپ و منتشر شد.
از آن پس استاد شریفیان با جدیت به کار ترجمه ادبی و تاریخی رو آورد و در زمینه های رمان ، داستان، تاریخ ادبیات، اسطوره و … کتاب های گوناگون از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ استاد شریفیان بر سرعت کارش افزوده و دهها عنوان تازه از آثار درجه اول و نفیس ادبیات شرق و غرب را برای هم میهنانش به فارسی برگرداند. اکنون ایشان در آستانه هشتاد سالگی بیش از چهل و چند کتاب به فارسی ترجمه کرده است.
استاد عبدالحسین شریفیان از جمله مترجمانی است که حجم زیادی از آثار رمان نویس ژرف اندیش هرمان هسه را به فارسی ترجمه کرده و از این نظر سهم به سزایی در شناسایی و معرفی این نویسنده آلمانی به مردم ایران، و خصوصاً نسل جوان، بر عهده دارد. ایشان علاوه بر هسه، آثاری از سامراست موآم، روزنبرگ، ویلیام شایرر، ویلیام فاکنر، جک لندن، ریچارد رایت، گوستاو فلوبر، تئودور داستای وسکی، جان تولند، هاوارد فاست، آندره ژیده برونو آپستز، همونداینس، چالز دیکنز، و… را به فارسی ترجمه و منتشر کرده اند.

۱۳
مترجمی در حوزه زبان عرب
درباب ترجمه های حجت الاسلام سید محمد حسن نبوی
عبدالکریم مشایخی

حجت الاسلام سید محمد حسن نبوی، از شخصیت های مذهبی، فرهنگی و سیاسی استان بوشهر است که پس از فراغت از تحصیلات حوزوی و دانشگاهی دهها سال در استان بوشهر به تدریس پرداخت و هزاران شاگرد و دانش آموز را تعلیم و ارشاد کرد.
شادروان نبوی از مبارزان سیاسی دوران ستم شاهی بود و از سال ۱۳۴۱ تا هنگام مرگ بیش از چهار دهه در صحنه فرهنگی و سیاسی جنوب ایران نقش آفرینی کرد. او که فارغ تحصیل مدرسه سعادت بوشهر بود، در دوران معلمی سالها در دبیرستان سعادت و داریوش کبیر بوشهر به تدریس پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی ریس اداره کل آموزش و پرورش استان بوشهر شد.
مرحوم نبوی نماینده مردم بوشهر در مجلس بررسی قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ بود و سه دوره متوالی به نمایندگی مردم بوشهر، گناوه و دیلم در مجلس شورای اسلامی انتخاب شد.
پس از پایان دوران نمایندگی از تهران به بوشهر آمد و در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر( مرکز بوشهر شناسی) را تأسیس نمود. در دوران ده ساله ای که ایشان ریاست این بنیاد را بر عهده داشت علاوه بر برگزاری کنگره هشتادمین سال شهادت رییس علی دلواری در فروردین سال ۱۳۷۳، همایش فایز دوبیتی سرای جنوب در اسفند ۱۳۷۸ و تدارک کنگره پنجاهمین سالگرد رحلت آیت الله سید عبدالله مجتهد بلادی بوشهری، اقدام به تالیف، ترجمه و چاپ چند اثر ارزشمند در زمینه بوشهر و خلیج فارس نمود. روحیه پژوهشگری از دوران تدریس در مدرسه سعادت در دوره پهلوی دوم در وجود ایشان وجود داشت تا آنجا که از اواسط دهه سی خورشیدی مقالات پراکنده ای درباره علماء، روحانیون، مجتهدین، شعراء و نویسندگان و رجال بوشهر به رشته تحریر در آورد که برخی از این آثار حاوی نکات تازه و ناگفته و دست اولی بود. مهم ترین مقالات ایشان عبارتند از:
مقاله« علما و شعرا و نویسندگان جنوب» که در سالنامه ۱۳۴۳ خورشیدی آموزش و پرورش در دوران ریاست مرحوم مستوفی به چاپ رسید.
مقاله« میرزا ابراهیم صدیق دشتی؛ چهره ای نه چندان آشنا و مرگی نابهنگام» که در نشریه تکاپو به چاپ رسید.
مقاله ارزشمند« نقش روحانیون در قیام ضد استعماری مردم جنوب ایران» که در مجموعه مقالات جلد یک کنگره شهید رییس علی دلواری به سال ۱۳۷۳ خورشیدی در چاپخانه علوی بوشهر به چاپ رسید. علاوه بر آن مرحوم نبوی زندگینامه چند نفر از مشاهیر و رجال بوشهر تالیف کردند که برخی از آنها چاپ و برخی نیز خطی برجای مانده است. ویژگی برجسته مرحوم نبوی اهتمام در زمینه ترجمه آثاری چند درباره تاریخ، فرهنگ و مشاهیر و رجال بوشهر بود که در این راستا در فاصله سالهای ۱۳۷۷ خورشیدی تا ۱۳۷۹ دو اثر ماندگار با نام های« علماء و نویسندگان بوشهر» و دیگری با نام« راهنمای خلیج فارس» به چاپ رسانید. کتاب اول ترجمه اثر گرانسنگ حاج آقا بزرگ تهرانی با عنوان« الذریعه الی تصانیف الشیعه» نام داشت که مولف در ۲۸ جلد آن را به چاپ رسانیده بود.
شادوران نبوی در بیان مشکلات و سخت کوشی آقا بزرگ در نگارش الذریعه در مقدمه ای که بر کتاب خود نوشته چنین می نویسد:
« مولف بزرگوار در تکمیل مجلدات الذریعه مشکلات عدیده ای متحمل شده و با وسایل سخت و دشوار آن زمان سفرهای دور و درازی را در پیش پای خود گذاشت. بیشتر کتابخانه های معمولی عراق، ایران، سوریه، فلسطین، مصر و حجاز و بسیاری کتابخانه های خصوصی در این کشورها مورد مطالعه با دقت وسواس گونه او قرار گرفت».
دلبستگی و علاقمندی مرحوم نبوی به تاریخ و فرهنگ بوشهر سبب گردید تا با دقت و وسواسی که شایسته او بود، در مدتی بیش از یکسال کلیه مجلدات دایره المعارف را مورد مطالعه و تدقیق قرار داده و آنگونه که از نام ترجمه ایشان بر می آید، کلیه مطالبی که مربوط به علماء و نویسندگان بوشهری بوده، استخراج و ترجمه نمایند که بیشترین مباحث علمی متعلق به دو خانواده بزرگ روحانی بوشهر مرحومان آیت الله سید عبدالله مجتهد بلادی و شیخ حسن آل عصفور می باشد که اجداد این بزرگواران از بحرین به بوشهر آمده و در این شهر رحل اقامت افکندند.
از مباحث دیگر کتاب، معرفی نویسندگان، روحانیون و بزرگانی چون سید هاشم بوشهری، حاج غلامحسین بندر‌ریگی، سید محمد تقی حجت بوشهری، علی دشتستانی، علی دشتی، محمد خان دشتی، محمد حسین رکن‌زاده‌آدمیت، شیخ‌عبدالکریم سعادت، فاضل جمی، میرزا حسین معتقد اهرمی و جمعی دیگر از دانشمندان بوشهری است که به آثار و تالیفات آنان نیز اشاراتی گردیده است. کتاب « علماء و نویسندگان» در سال ۱۳۷۷ خورشیدی در انتشارات پروین تهران به چاپ رسیده و این نگارنده هم در آخر پیوست هایی اضافه نمود که در معرفی بیشتر نویسندگان بوشهری خوانندگان را مفید افتد.
کتاب دیگری که شادروان نبوی در سال ۱۳۷۹ خورشیدی به چاپ رسانید، راهنمای خلیج فارس( تاریخ و جغرافیای استان بوشهر) نام دارد که ترجمه مذکور برگردان کتاب عربی« دلیل الخلیج» جان گوردون لوریمر سرکنسول انگلیس در بوشهر در فاصله سالهای ۱۹۱۳-۱۹۱۴م/۱۳۳۱-۱۳۳۲ه.ق است که اصل کتاب به زبان انگلیسی بوده و متن عربی آن مشتمل بر ۱۴جلد است که هفت جلد به تاریخ و هفت جلد دیگر به جغرافیای سرزمین‌های کرانه شمالی و جنوبی خلیج فارس اختصاص یافته است. شادروان نبوی در مقدمه کتاب تصریح می نماید در برگردان مطالب مراتب امانت را رعایت کرده و از تحریف و تغییر در بیان وقایع پرهیز نموده است. مباحث کتاب در برگیرنده تاریخ سیاسی، نظامی، اقتصادی و جغرافیایی کشورهای مجاور خلیج فارس بوده و مترجم آنگونه که خود اذعان نموده است، فقط به ترجمه بخش تاریخ و جغرافیای استان بوشهر اقدام کرده است.کتاب مشتمل بر دو فصل است که در فصل اول به تاریخ بنادر کرانه های شمالی خلیج فارس با تکیه بر مباحث بنادر استان بوشهر اختصاص یافته و در فصل دوم به جغرافیای مناطقی مانند انگالی، بوشهر، دیلم، خارگ، خارگو، ریگ، گناوه، دشتی، دشتستان، کنگان، دیر و مناطق دیگر پرداخته است. کتاب «راهنمای خلیج فارس» توسط انتشارات نوید شیراز با همکاری بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر به چاپ رسیده است.

عبدالکریم مشایخ؛ رییس بنیاد ایران شناسی شعبه بوشهر و مدرس دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر می باشد.

۱۴
مترجم یا داستان سرا
تاملاتی درباب ترجمه های ذبیح اله منصوری
علی آتشی

چالشی اساسی در باب سخن گفتن از ذبیح اله حکیم الهی یا آنچه میان خوانندگان و کتاب دوستان شهرت دارد، ذبیح اله منصوری، پاسخ این پرسش است که آیا باید او را یک مترجم خواند- آنگونه که به آن شناخته شده است- یا نویسنده ای خلاق؟ نام ذبیح اله منصوری بی شک با آثار بزرگ ادبیات جهان در ایران گره خورده است. “سینوهه”، پزشک مخصوص فرعون، “خداوند قلعه الموت”، “مردی بالای صلیب” “سه تفنگدار” “کاترین کبیر” ، “ملکه ویکتوریا” و دهها کتاب قطور از ادبیات جهان همواره برای خوانندگان فارسی زبان در کنار نام ذبیح اله منصوری قرار دارد. بدون تردید ذبیح اله منصوری را از حیث کمی باید پرکارترین مترجم فارسی زبان قلمداد کرد، به گونه ای که اگر ساعات خواب و خوراک او را از عمرش سوا کنیم الباقی منصوری به کار ترجمه و نگارش پرداخته است. ترجمه و نگارش حدود چهل صفحه در روز از ویژگی های منحصر به فرد منصوری در حوزه ادبیات و در نوع خود یک رکورد محاسبه می شود.
اما نقد بنیادین مخالفان او به شیوه ترجمه او معطوف می شود. منصوری نه تنها در باب تعداد کتب ترجمه شده پیشینه ای یکتا دارد بلکه به لحاظ اسلوب نیز شیوه ای مختص به خود دارد؛ شیوه ای بسیار چالش برانگیز و چرحرف و حدیث. سبک ترجمه او همانگونه که خود او نیز بر آن اذعان دارد –سبک ترجمه انشایی است. بدین معنی که مترجم در این شیوه ایده اصلی را از نویسنده در زبان مقصد می گیرد و با بسط و گسترش این ایده و بهره گیری از توانایی های ذهنی خود به برگردان متن اصلی می پردازد. فی الواقع، مترجم در این شیوه بیش از آنکه دغدغه انتقال مفهوم از منظر خالق اثر را داشته باشد به انشای خود اثری نو می آفریند که بر مبنای ایده¬ی عاریتی از زبان مقصد ساخته شده است. سبک “اقتباس” میان مصححین و مترجمین شیوه¬ای بسیار مورد نقد و نظر است، به گونه ای که ترجمه¬های منصوری برای سالها مورد تاخت وتاز مخالفان قرار گرفته است. رضا براهنی با بیان اینکه به آثار منصوری باید به دیده¬ی منتقدانه نگریست در این باره می گوید: “منصوری رمان ۶۰۰ صفحه ای را هزار صفحه می کند”؛ و گاه نیز منتقدین، وی را به سرقت ادبی متهم می کنند که منصوری خود در پاسخ به این اتهامات می گوید: ” اگر قرار باشد آدم دزدی کند چه بهتر که کتاب بدزد.” مهمترین انتقاد مخالفان به این شیوه ترجمه، عدم وفاداری به متن از سوی مترجم است . آنها بر این باورند که هواداران شیوه¬¬ی انشایی یا اقتباسی، علاوه بر عدم صداقت و امانت¬داری در متن زبان اصلی و تحریف اثر، اقتصاد واژگان به لحاظ کمی را نیز نادیده گرفته می گیرند و این درحالیست که به زعم ایشان ترجمه خوب ترجمه ایست که نه تنها باید سبک و لحن نگارش و لحن کلام خالق در آن لحاظ شود بلکه از حیث تعداد واژگان نیز به متن اصلی نزدیک باشد.
آنچه پیداست این است که منصوری از یک اثر ادبی، چیزی نو در می آورد و به زبانی دیگر باید گفت متن را از آن خود می کند.این شیوه به ویژه به متون ادبی –تاریخی آسیب های جدی وارد می کند که از مهمترین آن می توان به عدم اعتماد خواننده به متن یاد کرد. تقریبا در مورد همه آثار تاریخی نمی توان به قطعیت گفتکجای ترجمه تاریخ مستند است و کجای آن افسانه ای ساخته ذهن مترجم. زمانی سخن بر آن بود که اساسا نویسنده ای به نام “پل آیمر” وجود ندارد که کتابی به نام “خداوند الموت” را نوشته باشد تا منصوری آن را ترجمه کند.این است که برخی منتقدین در این باره گفته بودند شایسته تر آن است نام نویسنده را از روی جلد آثاری که توسط منصوری ترجمه شده اند حذف کنیم.
اما فارغ از این نقدها می توان از منظری دیگر به منصوری نگریست. با نگاهی منصفانه باید از بابت نثر ساده، گیرا و غیر متکلف که سبب ایجاد اشتیاق در خواننده می شود از منصوری تقدیر کرد. ترجمه منصوری ترجمه ای روایت گونه و جذاب است که از قدرت بالای تخیل و آفرینش ذهن مترجم حکایت می کند. ذبیح اله منصوری هر چه باشد- مترجمی توانا یا داستان سرایی بی قید- کسی است که تقریبا همه کتاب دوستان ایرانی بخشی از عمر خود را با او به اعماق تاریخ رفته اند و برای همیشه فضایی را در ذهن همه ما اشغال خواهد کرد.

علی آتشی؛ دبیر و لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه خلیج فارس می باشد.

۱۵
نقش ماندگار مهدی سحابی
افسانه کرمی ثابت

مهدی سحابی سال ۱۳۲۲ در قزوین بدنیا آمد. وی پس از طی دوره ی دبیرستان ، وارد دانشکده ی هنر های زیبا ی دانشگاه تهران در رشته ی نقاشی شد. پس از مدتی تحصیل را نیمه کاره رها کرد و برای ادامه ی تحصیل در رشته ی کارگردانی سینما به ایتالیا سفر کرد و در فرهنگستان هنر های زیبای رم ، مشغول به تحصیل شد. پس از مدتی آنرا نیز رها کرد و به ادبیات ،‌نقاشی و تر جمه ی ادبی روی آورد. او در هنر نقاشی نیز فعال بوده و نمایشگاههای متعددی با مضمون صورتک های متعدد انسانی ، در ایران و جهان بر پا نموده است.
سحابی با ترجمه کتاب ” زمان از دست رفته ” پروست ، خولننده کم حوصله ی نسل جدید را به سمت ادبیات کلاسیک سوق داد .او با روزانه هشت ساعت به مدت یازده سال،‌کار بر روی این کتاب، خواننده را به کاوش در حقایق عام و بسیار مهمی می برد ، که اگر کوچک به نظر می رسند ، به این دلیل است که در عمق قرار دارند.
سحابی با ترجمه های منظم،‌روان و مداومش از نویسندگان کلاسیکی چون پروست ، بالزاک، غولی چون سلین و یا فلوبر که احیای مجددش با نام این مترجم گره خورده است ؛ اغلب زبانهای دشواری دارند و جان مترجم را به لب می رسانند ، جایگاه ویژه ای در ادبیات و بسیار فراتر از یک مترجم صرف به خود اختصاص داده است.
او در ترجمه هایش نقش یک باز آفریننده را ایفا می کند. نقشی که هر چه قدر نادیده انگاشته شود ، باز هم از آن آفرینش سهم عظیمی به او می رسد. سحابی برای انتقال شور عاطفی، صراحت، برندگی زبان و هزل تلخ و شیرینی که مختص سلین است و هیچ کس در این زمینه به پای او نمی رسد ، مهارت بی نظیری از خود نشان می دهد ؛زبانی که خود سلین درباره ی آن گفته است : ” دستورش پیشم محفوظ است ”
سلین در آثارش از” زبان محاوره “با چاشنی “زبان آرگو” استفاده می کند ،‌که این خود کار مترجم را صد چندان سخت تر می کند. اما سحابی با قدرت و تسلط فوق العاده اش، زبان سلین را به گونه ای ترجمه می کند که گویی با شخصیت هایی از مردم عامیانه ی شهر و دیار خودمان روبرو هستیم . او با تر جمه اش ،شخصیت های سلین را از کوچه پس کوچه های دیاری غریب به وطن خود آورده و ما را بدون هیچ گونه حس غربت و بی گانگی با یکدیگر آشنا و هم کلام می کند.
سحابی ، درباره ی نقش مترجم در ترجمه ی یک اثر می گوید : ” اینکه می گویم وقتی به ترجمه ادبی می رسیم ، مترجم نباید دیده شود ؛ ممکن است حکم بی رحمانه ای باشد . شاید تسکین درد این است که مترجم بداند ، در کار بسیار مهمی دخالت کرده است . او در تب و تاب و شور آفرینش با مولف و نویسنده وارد مشارکت شده است . مثل آهنکاری که در ساختن یک بنای فخیم معماری از او کمک بخواهیم اما بعد از اتمام کار دیگر تیر آهنها را نمی بینیم. ترجمه به نظر من چنین سهمی از آفرینش می گیرد. ”
سحابی در تر جمه هایش نمی آفریند ، بلکه از دور در خلق آثاری که قبلا آفریده شده اند ، مشارکت دارد. و این سهم عظیمی است در خلقت یک اثر ، که هر مترجمی نمی تواند داشته باشد. چون که علاوه بر مهارت ، نیاز به شم و شناختی غریزی دارد . او خود ترجمه را “یک کار بسیار دقیق فنی در انتقال یک اثر آفریده شده می داند.”
او در آفرینش آثار غول های بزرگ ادبیات ، دخالت مستقیم دارد و هنگامی که دست به ترجمه ی آثار پروست ، سلین ، فلوبر ، استاندال و … می زند ، خوب می داند که در کار سترگی مشارکت کرده است.
مهدی یزدانی خرم در باره سحابی و نقش ترجمه هایش می گوید : ” او با ترجمه هایش تفکری ویژه را منتقل کردکه تاثیر عمده اش برای نسل جدیدتر بود ؛ نسلی که آثاری انقلابی تر و ساختار شکنانه می طلبید و ناگهان این روحیه را نه فقط در نویسندگان معاصر و زنده امروز بلکه در نام هایی یافت که سالهای سال بود از مرگ آنها می گذشت. در فلوبر و روحیه ی ضد اجتماعی اش ، در استاندال و انقلابی گری و تاختنش به نهادهای سنتی قدرت ، در پروست و زوال چند صد سال زیبایی طبقاتی ، در سلین و باز نمایی چرک و خونی که با نیشتر قلم او بیرون پاشید و کام فرانسوی های عصا قورت داده را تلخ کرده بود. این نکته است که سحابی را در مقام فردی قرار می دهد که می تواند با ترجمه ی پرسش هایی بنیادین ، فکری جدید برای همزبانان خود به وجود بیاورد. اینجاست که مترجم می تواند از جایگاه دست دومی خود کنده شود و همچون بسیاری از نویسندگان و شاعران فکر تولید کند ؛فکری که با توجه به انتخاب و رویه ی آثار ترجمه شده اش به وجود آمده. ”
سحابی نیاز به روشنگری و باز نمایی آن در جامعه امروز ایران را به خوبی درک کرده بود .پس به سراغ نویسندگان کلاسیک مدرنی رفت تا بتواند این نیاز را در خوانندگان امروز ایرانی ، برطرف کند. او به عنوان یک مترجم ، با انتخاب هایش توانست مسیر تازه ای برای دگرگونی و کنکاشی متفاوت باز کند.
مهدی سحابی با تسلط اش به سه زبان ایتالیایی، فرانسه و انگلیسی تا پایان عمرش ۳۵ اثر را ترجمه کرد . او صبح روز دوشنبه آبان ماه ۱۳۸۸ ، در دهکده ای نزدیک به پاریس درگذشت و پیکرش در ایران به خاک سپرده شد . روحش شاد و اثرش مندگار !

۱۶
جهان ترجمه ای سروش حبیبی
سعید پاسیده

سروش حبیبی در ۷ خرداد ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. تحصیلات دبیرستانی را در تهران در دبیرستان فیروز بهرام به پایان رساند. از سال ۱۳۲۹ در مدرسه عالی پست و تلگراف ادامه تحصیل داد و سپس به خدمت وزارت پست و تلگراف و تلفن درآمد. در سال ۱۳۳۹ برای ادامه تحصیل به دانشکده فنی دارمشتات در آلمان رفت و به مدت سه سال به تحصیل در رشته الکترونیک و نیز یادگیری زبان آلمانی پرداخت. در وزارت پست و تلگراف رئیس دروس دانشکده مخابرات شد و در تغییر برنامه و تبدیل آن به دانشگاه مخابرات سهم عمده‌ای داشت، و از او به عنوان مجری طرح تشکیل مرکز تحقیقات مخابرات نیز یاد می‌شود. فعالیت او در زمینه ترجمه از همکاری منظم با مجله سخن آغاز شد. در سال ۱۳۵۱ پس از ۲۰ سال خدمت از وزارت پست و تلگراف و تلفن بازنشسته شد، و در انتشارات دانشگاه صنعتی آریامهر با سمت سرویراستار به کار مشغول شد و به ویراستاری چند کتاب دانشگاهی از جمله فیزیک دانشگاهی پرداخت. سروش حبیبی در سال ۱۳۵۶ به آمریکا رفت و از سال ۱۳۵۸ در فرانسه اقامت دارد.
سروش حبیبی طی بیش از چهار دهه فعالیت خود در عرصهٔ ترجمهٔ آثار ادبی، دریچه تازه‌ای به روی خوانندگان ایرانی گشوده است، و آشنایی فارسی‌زبانان با نویسندگانی چون رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی از راه ترجمه‌های او بوده است. سروش حبیبی مترجمی چند زبانه است و از زبان‌های آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی به فارسی ترجمه می‌کند. اعتماد خوانندگان ایرانی به شیوهٔ ترجمهٔ او چنان است که هر یک از ترجمه‌های تازهٔ او از آثار نویسندگان مشهوری چون داستایوسکی که سال‌ها پیش به فارسی ترجمه شده بوده‌اند با استقبال خوانندگان آثار ادبی روبرو می‌شود.
او خود می گوید وقتی آدم با چند زبان آشنا باشد و سعت دید و احساسش در ارزیابی آثار ادبی فرق می کند اما نتیجه‌ آشنایی به زبان‌های دیگر برای مخاطب این است که اولا تا جایی که امکان داشته باشد من از زبان اصلی ترجمه می‌کنم از این گذشته متن اصلی را با چند ترجمه‌ی معتبرش کنار هم می‌گذارم و مقایسه می‌کنم یعنی جاهایی که تعبیر و تاویل متن اهمیتی داشته باشد از نظر دو یا سه مترجم با خبر می‌شوم و نتیجه‌ی کار را به ترجمه امین نزدیک‌تر می‌شود .
من فکر می‌‌کنم اگر کار به سلیقه‌ی مترجمان سپرده شود بد نیست چون اگر مترجم اثری را که ترجمه می کند دوست داشته باشد نتیجه‌ی کارش بهتر می‌شود. من بیشتر بر این متمرکز می‌شو که شاهکارهای مسلم تاریخ ادبیات را ترجمه کنم و تلاشم بر این است که عظمت آنها را در ترجمه برگردانم و تا جایی که بضاعتم اجازه بدهد این کار را می کنم ، گرچه تشخیص‌ام در مورد آثار غیر کلاسیک هم بد نبوده است .ترجمه‌ی «بیابان تاتارها»،«خداحافظ گری کوپر»و «گل‌های معرفت» که خواننده‌ی ایرانی هم از آنها استقبال کردند .

حبیبى فرانسه را بهتر از زبان مادرى اش مى شناسد و همینطور آلمانى و روسى و انگلیسى را. او از آن دسته مترجمان تک زبانى نیست که صرفاً با خواندن و دانستن یک زبان و یا حداکثر دو زبان به اولین نسخه ترجمه شده اى که از یک اثر به زبان هاى فرنگى مى رسند، فوراً آن را به فارسى ترجمه کند و روانه بازار نشر. از همین روست که آثار او همواره با دقت و وسواس رشک برانگیزى ترجمه شده اند و هرگز از خواندن آن خواننده ایرانى دچار ملال وخستگى نمى شود.

اهمیت ترجمه هاى سروش حبیبى وقتى بیشتر برما مسجل مى شودکه بدانیم بسیارى از آثار مطرح ادبیات معاصر دنیا بویژه ادبیات روسى از زبان دیگرى غیر از زبان روسى (عمدتاً فرانسه) به زبان فارسى ترجمه شده اند. چنانکه در حال حاضر چندین اثر برجسته ادبیات دوران نوین غرب وجود دارد که نیازمند ترجمه مستقیم از زبان مبدأ به فارسى هستند وحس این ضرورت ، ناشران با همت وبزرگ ایرانى را بر آن داشته تا به حبیبى سفارش ترجمه دوباره بسیارى از آثار بزرگ ادبیات روس را به او بدهند تا علاوه بر رسیدن به سر منشأ اثر به همراه ترجمه شیوا و شیرین حبیبى به دست علاقه مندان ایرانى برسد.
او اولین ترجمه اش را در سالهاى قبل از این ارائه کرده بود و کتاب «بیابان تاتارها» ى «دین بوتزاتى» را ترجمه کرد و از طریق انتشارات نیل روانه بازار نشر ساخت. سروش حبیبى با زبان انگلیسى نیز در همان چهارسال تحصیل در رشته مهندسى مخابرات در دانشکده فنى آشنا شد و همین مدت براى او کافى بود تا بتواند استعداد خود را در زبان انگلیسى با ترجمه هاى عالى اش به رخ بکشد. یکى از معروفترین کتابهاى ترجمه شده توسط او در این سالها کتاب معروف «خداحافظ گرى کوپر» رومن گارى است. درباره رومن گارى نویسنده فرانسوى زبان بایدگفت که تمام آنان که سعى در ترجمه آثار او به فارسى داشته اند معترفند که ترجمه حبیبى در شهرت این نویسنده در زبان فارسى محسوس و غیرقابل انکار باشد. زبان رمان «خداحافظ گرى کوپر» به خاطر نوع لحن راوى آن داراى فراز و فرودهاى فراوانى است که ترجمه اش از هر کس ساخته نیست و نیازمند تسلط مافوق تصور ما بر زبان فرانسه است. چه کنش هاى طرح شده در این کتاب با توجه به فضاى اثر تغییر مى یابد وما با لحنى دیگر روبرو مى شویم.

درباره هنر ترجمه حبیبى، لیلى گلستان که خود از مترجمان شاخص و طراز اول ایران حاضر است و اتفاقاً خود نیز از گارى کتاب ترجمه کرده مى گوید: «کتابهاى گارى هرکدام زبان خاص خودش را دارد. شما «خداحافظ گرى کوپر» را که با آن نثر درجه یک فارسى آقاى حبیبى ترجمه شده نمى توانید با زندگى پیش رو مقایسه کنید. او با موضوع نثر خاصى را انتخاب مى کند که ترجمه آن کار هر کسى نیست. چرا که نثر زندگى در پیش رو بسیار سهل و ممتنع است و وقتى مى خوانید راحت جلو مى رود، در حالى که ترجمه آن بسیار سخت است. اما اثر باید آسان ترجمه شود و کلمات معمولى و ساده براى آن انتخاب شود که کار بسیار دشوارى است. با این همه سروش حبیبى استادانه از پس ترجمه برآمده است.حال آنکه من براى ترجمه این کتاب دچار گرفتارى هاى بسیارى شدم. چه کتاب، کتاب سختى بود و من خیلى دنبال کلمه مى گشتم.
از دیگر آثار ترجمه شده توسط حبیبى در حوزه ادبیات کتاب «میدان ایتالیا» نوشته «آنتونیو تابوکى» نویسنده معروف ومشهور ایتالیایى است. تابوکى درسال ۱۹۴۳ و در اواخر جنگ جهانى دوم در شمال ایتالیا به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلات دانشگاهى به سمت استادى زبان و ادبیات پرتغالى در دانشگاه جنوا برگزیده شد.تابوکى از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۸ میلادى ریاست بنیاد فرهنگى ایتالیا در پرتغال را عهده دار شد. پیامد این مسؤولیت ترجمه و نشر آثار شاعر معاصر پرتغالى «پسوا» بود.
او یکى از نویسندگان دهه ۷۰ ایتالیاست و نخستین اثر مهمش رمان کوتاه «میدان ایتالیا» است که با ترجمه عالى و سلیس سروش حبیبى یکى از شیواترین و ماناترین آثار ایتالیایى برگشته به فارسى است.

سروش حبیبى درباره ضرورت و نقش ترجمه صحیح متون مى گوید: «مى دانیم که زبان، ابزار تفکر است و مجموعه مفاهیم در نظامى که دستور زبان است، با هم مربوط مى شوند». از نظر او براى اینکه تفکر به بهترین صورت انجام پذیرد، باید مفاهیم روشن ومشخص باشند و رابطه مفاهیم با واژه ها باید استوار باشد. البته نه اینکه براى هر لفظى فقط یک معنا وجود داشته باشد؛ اما به عکس، براى هر مفهوم که هرچه دقیق تر و مشخص تر باشد و راه تفکر را هموارتر خواهد کرد. بهتر است که بیش از یک واژه استفاده نشود». او مى گوید: «بر فرض معناى واژگان را روشن کردیم. باید بدانیم که دنبال کردن این معناى روشن خود با مشکلاتى همراه است و کار نویسندگان در انتخاب شیوه بیان آسانتر است. زیرا داستان نویسى در حوزه زبان خود فکر مى کند و مى آفریند.
حبیبى با اشاره به عمر کوتاه رمان در سنت داستان سرایى ایران، مى گوید: رمان به تعبیرى وصف روابط بسیار ویژه فرد است با محیط خود که اجتماع است. یعنى هم فرد و هم جامعه اش در عصر ما به سرعت تحول مى یابند و در نتیجه رمان و زبان آن از تحولى سریع برکنار نیست. رمان امروز را با نثر گذشته نمى توان ترجمه کرد. براى ترجمه رمان امروز به فارسى، ناچار باید به نرمى و شکل پذیرى نثر گذشتگان بیفزاییم، بى آنکه در ساختمان و روح آن دستور زبان دست ببریم. رابطه داستان نویسى امروز نسبت به گذشته فرق بسیار کرده است». او خاطرنشان مى کند: «در فارسى نکته اى که کار مترجم را دشوار مى کند، نبودن جنس در زبان ماست و ارتباطها و خویشاوندى ها پنهان هستند». او ادامه مى دهد:«بعضى معتقدند که آنچه در شعر جایز است، در نثر جایز نیست. چنانکه در تحول شعر امروز مشاهده مى کنیم قافیه و گاهى وزن نیز رفته رفته، اعتبار خود را مى بازند و باید توجه داشت که ارتباط تنگاتنگى که بین یک رمان نویس و اطرافش وجود دارد، این است که نویسنده رمان ناگزیر از استفاده از اصطلاحات مردمى سواى اصطلاحات روشنفکرانه در اثرش است. آنچه امروز مترجم یا رمان نویس انجام مى دهد، انتقال فرهنگ است وچه بسا نویسنده اى با به کارگیرى کلمات بیگانه یا مترجم با ترجمه اى که به اغراض و اهداف شخصى ترجمه مى شود، ارتباط ملل و فرهنگ ها را از بین ببرد.
حبیبى پس از بازگشت از آلمان در سال ۱۳۴۲ و ادامه فعالیت در وزارت مخابرات آن زمان در سال ۱۳۵۳ بازنشسته شد و مدت کوتاهى پس از آن به آمریکا رفت ودر آنجا تصمیم گرفت کتاب «گذر از رنج ها» را ترجمه کند و تا جلداول هم پیش رفت و وقتى متوجه شد که مترجمى دیگر آن را در ایران ترجمه کرده است از ادامه کار منصرف شد و تصمیم گرفت در آغاز پنجمین دهه از عمرش زبان روسى را فراگیرد و در این کار چنان پیش رفته که حالا بسیارى از آثار روسى معتبر را مردم به ترجمه حبیبى مى خواهند. چنانچه کتاب «آناکارنینا» تولستوى به ترجمه او در مدتى کمتر از یک سال سه بار تجدید چاپ شده است.

سعید پاسیده؛ کارشناس ادبیات انگلیسی از دانشگاه خلیج فارس بوشهر می باشد.

۱۷
حرفه مترجم؛ سیمین دانشور
امین شبانکاره

سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. وی، از معدود زنان ایرانی است که محیط خانواده امکان پرورش تحصیلی و ذوقی را برایش فراهم آورد. دختر دکتر محمد علی دانشور بودن، که احمد شاه به او لقب احیاء‌السلطنه داده بود و مادری مانند قمرالسطنه داشتن، که علاقه‌ی وافری به هنر داشت و مدیر هنرستان دختران شیراز بود، به او این امکان را می‌داد که هم تحصیل خود را دنبال کند و هم به هنر نویسندگی بپردازد. تولد او اما همزمان با سال‌های مردسالاری در ادبیات ایران بود. اگر امروز تعداد نویسندگان زن، نه برابر، که احتمالا بیش از مردان است، در آن زمان که سیمین‌ها قلم به دست گرفتند و نخستین مجموعه‌های خود را منتشر کردند، یکه تازان میدان بی‌رقیب بودند.”زمستان بی شباهت به زندگی ما نیست” نخستین مقاله‌ی اوست که در کلاس هشتم دبیرستان نوشته است. به کارنامه‌ی سیمین دانشور که مراجعه کنیم، بیش از هر چیز به عنوان اولین بر‌می‌خوریم. اولین زن نویسنده. اولین مجموعه‌ای که نام یک زن را بر پیشانی داشت. شاگرد اول سال ششم نهائی در سراسر ایران. اولین زن ایرانی که قصه‌های کوتاهش به زبان انگلیسی در نشریات ادبی آمریکا منتشر شد. از این اولین‌ها که بگذریم همسری است که نه در پشت سر، بلکه دوشادوش جلال آل احمد، گردن افراشت، بدون آن که زیر تاثیر تاخت و تازهای ایدئولوژیک او قرار بگیرد و تقلید ی از نثر او که مقلدان بسیار داشت در نوشتارش به چشم بخورد.
زندگی دانشور را به سه دوره می توان تقسیم کرد؛
دوره نخست کودکی و نوجوانی است. در خانواده یی بزرگ از نظر تعداد و موقعیت اجتماعی، در باغی بزرگ و خانه یی مرفه، این دوره با آموزش و تربیت خردمندانه سنتی در سفر به تهران و ورود به مدرسه امریکایی و مرگ پدر و پایان داستان باغ های شیراز تمام می شود.
دوره دوم خانم دانشور مترجم و هنوز دانشجو است. این زمانی است که ساختار کلی ادبیات جهانی و ارتباط آن با زمینه های دیگر هنر در ایران مبهم و ناشناخته است. گروه معدودی از راه آشنایی با زبان شناختی محدود این شناخت را به دست آورده اند و بالطبع شگفت زده و تاثیرپذیرفته از آنند. سیمین دانشور در این طبقه جای دارد.
زندگی با جلال توام است با آموزش، دیدن، شناختن افراد، سفر به امریکا و داشتن خانه یی که کانون برخورد افکار و منش های خاص است.
دوره سوم، زندگی سیمین دانشور پس از جلال است که مهم ترین دوره زندگی اوست که فرصت یافته تا گذشته را دوباره ببیند.
در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۱ م)، دکترسیمین دانشور با استفاده از بورس تحصیلی فولبریت به ایالات متحده آمریکا می رود و به مدت دو سال در رشته زیباشناسی در دانشگاه استنفورد مشغول به تحصیل می شود و نزد والاس استنگر داستان نویسی و نزد فیل پریک به نمایشنامه نویسی می پردازد . در این مدت داستان های کوتاه او به انگلیسی در مجله ی ادبی پاسیفیک اسیکتاتور و کتاب داستان های استنفورد به چاپ رسید . او در آمریکا تکنیک ، فضا سازی ، مکان و محیط داستانی را آموخت و در واقع از مدرن ترین شیوه های روایی داستان آگاه شد .
این جمله بوفون را که “سبک هرکس خود او است” در مورد بانوی قصه ، سیمین دانشور به نحو حیرت انگیزی کار کرد پیدا می کند . بی جهت نیست که هوشنگ گلشیری عنوان ” جدال نقش با نقاش”را بر کتابی که در مورد دانشور می نویسد، بر می گزیند . او در داستان نویسی ایران معاصر به عنوان موفق ترین نمونه ها از جهات مختلف است .
تجربیات هر فرد در طول زندگی به او کمک می نماید تا دیدگاه خاصی نسبت به خود، افراد پیرامونش و به طور کلی جهانی که در آن زندگی می کند، کسب نماید. رفتار، گفتار و اندیشه های هر فرد این دیدگاه ها و شخصیت شان را به دیگران معرفی می نماید . گاه ذوق و قریحه ی هنری و ادبی به کمک فرد نویسنده می آید تا او بتواند این دیدگاه های شخصی را در قالب های متفاوت به مخاطب خود منتقل نماید .
ترجمه‌های سیمین دانشور از داستان‌های کوتاه آنتوان چخوف در قالب مجموعه داستان «دشمنان» منتشر شد.
مجموعه داستان «دشمنان» شامل ۱۳ داستان کوتاه از آنتوان چخوف با ترجمه سیمین دانشور از سوی موسسه انتشارات امیرکبیر منتشر شد.
این مجموعه داستان که پیش از این برای نخستین بار در سال ۱۳۴۱ منتشر شده بود، ترجمه‌ای از متن انگلیسی این داستان‌ها به شمار می‌رود.
پنج داستان از این مجموعه با عنوان تیفوس و با ترجمه وی در سال ۱۳۲۹و هشت داستان دیگر نیز با عنوان «بهترین داستان‌های چخوف» در سال ۱۳۳۰ منتشر شده و این کتاب تمامی آنها را در قالب این کتاب به صورت واحد گردآوری کرده است.
از مجموعه داستان‌های موجود در این کتاب آثاری چون جیرجیرک، دشمنان، فراری، رویاها، یک اتفاق ناچیز، ساز روچیلد، بوسه، راهب سیاه پوش و وانکا از کتاب داستان‌های چخوف به کوشش رابرت لیسنکوت که در نیویورک و از سوی نشریه رندوم پاوس منتشر شده است انتخاب شده‌اند و داستان‌هایی مانند تیفوس، گوسیف، خانم و سگ ملوسش و هاملت مسکوی نیز از کتاب نمایشنامه‌های و داستان‌های چخوف چاپ لندن انتخاب و ترجمه شده است.
در بخشی از مقدمه این مجموعه داستان عنوان شده است که چخوف در داستان‌هایش بیشتر به کسانی توجه دارد که به قول خودش آدم‌هایی بسیار عادی هستند و از طریق آنهاست که او به ناگوارترین مسائل زندگی دسترسی پیدا می‌کند؛ مسائلی که نه تنها ذهن او بلکه ذهن موجودات زاده تخیل شاعرانه او را نیز به خود مشغول می‌کنند.
این مقدمه می‌افزاید: آنچه در آثار او بیشتر دیده می‌شود ناچیز شمردن زندگی روزمره است و این احساس در واقع مضمون اساسی داستان‌های چخوف به شمار می‌رود.

امین شبانکاره؛ کارشناس ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر می باشد.

۱۸
مثل قدم زدن زیر باران
نگرشی بر ترجمه های نمایشی شهلا حائری
قاسم تنگسیرنژاد

یکی از دلایل عقب ماندگی تئاتر ایران از اروپا – و به طور کلی تئاتر جهان- «به روزنبودن» بازار کتاب این رشته با بازار های جهانی است. به طور مثال جدیدترین کتب ترجمه شده در حوزه تئاتر مربوط به حداقل یک دهه پیش در اروپا یا جهان است. این عدم به روز رسانی باعث شده تا اکثر هنرمندان این رشته در ایران از تئاتر روز جهان فاصله داشته باشند. برخی از بزرگان تئاتر کشور برای اطلاع از آخرین دستاورد های تئاتری جهان، به طور کلی تنها کتب خارجی و به زبان اصلی را مطالعه می کنند. علی رفیعی – کارگردان بزرگ تئاتر کشور- در جایی گفته بود «در فرانسه – به عنوان پایتخت تئاتر جهان- اگر سه ماه از فضا دور باشی به طور کلی از قافله عقب خواهی ماند.» اکنون تصور کنید بازار کتاب – نمایشی – ما چقدر از قافله عقب است !
بدون شک نقش مترجمان در این زمینه بسیار حیاتی و تاثیرگذار است. خوشبختانه در حوزه نمایشنامه به همت مترجمان جوان یا با سابقه در نشر «افراز» و «قطره» فاصله ما با تئاتر جهان تا حدود چشم گیری کاهش یافته است. البته در حوزه کتب فنی و تحلیلی همچنان فاصله زیاد است. یکی از مترجمانی که توانسته فاصله ما را با آثار تئاتری جهان – در حوزه نمایشنامه – کمتر کند ، شهلا حائری است . او با ترجمه آثار اریک امانوئل اشمیت ضمن معرفی او در ایران توانست ما را با برخی از آثار تئاتر نو فرانسه آشنا سازد. آثار نویسندگانی همچون سباستین ترییر، لویی کالافرت، ساموئل بنشتریت و ژان میشل ریب از این دسته هستند.
شهلا حائری متولد ۱۳۳۷ در تهران و دارای مدرک دکترای ادبیات فرانسه و تطبیقی است. او علاوه بر مقاله نویسی، ترجمه نمایشنامه، داستان و رمان در دانشگاه آزاد هم تدریس می کند. رساله دکترای این مترجم درباره ی «مارسل پروست» که اثری تحلیلی و متفاوت است، منتشر شده است. دلیل شهرت او ترجمه و انتشار آثار «اریک امانوئل اشمیت» در ایران است . این آثار چندان با استقبال خوانندگان روبه رو شده که «خرده جنایتهای زناشوهری» به چاپ سیزدهم، «نوای اسرارآمیز» به چاپ هشتم و «میهمانسرای دو دنیا» به چاپ ششم رسیده اند. حائری تاکنون هفت کتاب از اشمیت را ترجمه و منتشر کرده است.
خانم حائری درباره ی «اریک امانوئل اشمیت» می گوید : « معتقدم آثار اشمیت خصوصیتی دارند که باعث جذابیت آنها شده است. او در واقع فلسفه خوانده و رشته ای است که دارد تدریس می کند. او مسائل خیلی مهم از قبیل مسائل فلسفی یا عاطفی که عمیق هستند را به نحو ساده در دسترس همگان قرار می دهد. علاوه بر این نکته باید گفت که اشمیت در آثارش تعلیقی را از همان ابتدا می گذارد که تماشاگر را تا پایان نمایش نگه می دارد. به نظرم نمایشنامه های اشمیت شباهتی به رمان دارند با این تفاوت که توصیف کمتر دارد و بر مکالمه بیشتر تاکید می کند. انگار رمان جذابی می نویسد که با قدرت نوشته شده است. او این گونه مفاهیم را خیلی سریع به مخاطب انتقال می دهد.» * سهراب سلیمی و داوود رشیدی از جمله هنرمندانی هستند که آثار ترجمه شده توسط حائری را به صحنه برده اند. سهراب سلیمی در گفت و گویی با نگارنده عنوان کرد : « خانم حائری مرا با دنیای اشمیت آشنا کرد. من وارد جهانی شدم که تاکنون برایم ناشناخته بود. این علاقه هنوز با من است و پس از اجرای چندین نمایشنامه از او – اشمیت – علاقه دارم نمایشنامه «جنایت در تئاتر بولوار» را امسال اجرا کنم. پیوند عمیقی بین من و آثار اشمیت برقرار شده و منشا این پیوند خانم حائری است.»
این ویژگی ها تا حدودی در سایر ترجمه های ایشان نیز دیده می شود. در مجموعه نمایش نامه «تئاتر بی حیوان» از ژان میشل ریب نوعی فلسفه پوچ گرا موج می زند. در این کتاب که به طور مشخص می توان آن را در ردیف آثار تئاتر نو فرانسه قرار داد، ویژگی هایی را شاهدیم که پیشتر در آثار بکت، یونسکو، ژنه و سایر نویسندگان این جریان ادبی دیده بودیم . در «تئاتر بی حیوان» شاهد چند تکه ی نمایشی هستیم که هر کدام به پوچیِ زندگی انسان در دوران معاصر، سست بودن روابط بعد از ازدواج، لکنت در برقراری ارتباط میان انسان ها و … می پردازند. موضوعاتی که به طور مشخص در آثار اشمیت قابل دیدن هستند. در نمایشنامه ی «خرده نان» نوشته ی لویی کالافرت – دیگر ترجمه ی خانم حائری – هم به نوعی با این موضوعات مواجهیم. با زن و شوهری مسن که با روزمرگی دست و پنجه نرم می کنند. به ویژگی ها برشمرده برای آثار فوق «طنز یا تمسخر، هراس و مسئله ی هویت» را نیز می توان افزود. در «منهای دو» با هراس از مرگ، در «نوای اسرار آمیز» با مفهومی عاشقانه در قالب طنزآلود و در «آقای اشمیت کیه» با مسئله هویت مواجه می شویم. علاقه خانم حائری به این مفاهیم در آثار نمایشی که وی ترجمه کرده، همه از علاقه اش به آثار مدرن فرانسه حکایت دارد.
حائری از جمله مترجمانی است که «وسواس» خاصی برای ترجمه دارد. او معتقد است هر کتابی را نباید ترجمه کرد. از نظر او « ترجمه این نیست که فقط ترجمه کرده باشی. وقتی اسم مترجم را بر کتابی می بینید، این اسم تداعی کننده یک گزینه است و نشان دهنده یک گلچین است. یعنی تو بگو چه ترجمه می کنی تا بگویم کی هستی. اگر آدم ترجمه کردن را درونی تر بکند، فکر می کنم ترجمه هم با انگیزه بیشتر و بهتر انجام خواهد شد.» این تفکر در مترجمان بزرگی دیده می شود. مثلا وقتی نام مترجمانی مثل عزت الله فولادوند، سروش حبیبی، خشایار دیهیمی یا داریوش آشوری را می بینیم، تکلیف مان با آن ها مشخص است. می دانیم قرار است با چه آثاری رو به رو شویم. از این رو آثار خانم حائری از یک سلسله تفکرات مشخص خارج نمی شوند و تکلیف مخاطب با آن ها معلوم است.
مهم ترین ویژگی ترجمه های حائری «سلیس و روان» بودن آنهاست. وقتی ترجمه ای از وی می خوانیم با متنی رو به رو می شویم که گمان می رود اثری فارسی زبان – و نه خارجی زبان – است. همین ویژگی باعث شده بازیگران در ادای دیالوگ ها و بیان مفهوم آن ها با مشکل کمتری رو به رو شوند . فصاحت و روانی ترجمه های حائری به قدری است که هرگز از خود اثر عقب نمی ماند. تسلط وی بر زبان فرانسه باعث شده ترجمه هایش نه تنها از ارزش اثر کم نکرده، بلکه بر آن نیز بیافزاید. از این نظر می توان – با احتیاط- به شباهت ترجمه های حائری و ترجمه های احمد شاملو از اشعار مارگوت بیکل اشاره کرد. البته باید تاکید کنم شهلا حائری در «واژه سازی» به پای شاملو نمی رسد.
به طور کلی، مجموع ویژگی های بالا باعث گردیده آثار ایشان از اهمیت زیادی برخوردار باشند. بدون اغراق شهلا حائری توانسته آثار جدید و مهمی را به خوانندگان و هنرمندان ایرانی معرفی نماید. از این جهت می توان گفت با وجود ایشان فاصله ما با آثار جهانی کمتر شود. شهلا حائری در حوزه ترجمه ی آثار نمایشی به جایی رسیده که نقش بستن نامش بر روی جلد هر کتابی، خواننده را ترغیب می کند آن را مطالعه کند. به راحتی می توان او را جزء چند مترجم تاثیرگذار در حوزه ادبیات نمایشی برشمرد. خواندن آثار حائری برای هر خواننده ای لذت بخش است. مثل قدم زدن زیر باران.

پی نوشت :
*منبع نقل قول های خانم حائری، متن مصاحبه رضا آشفته با اوست که در روزنامه بهار منتشر شده بود.
قاسم تنگسیرنژاد؛ کارگردان تئاتر و کارشناس حقوق از دانشگاه پیام نور بوشهر می باشد.

۱۹
لیلی گلستان؛ مترجمی متفاوت
نغمه بلالی

لیلی گلستان(تقوی شیرازی) در ۲۳ تیر ۱۳۲۳ در تهران به‌دنیا آمد. پدرش ابراهیم گلستان در آن زمان کارمند شرکت نفت بود و مادرش معلم و هر دو عضو حزب توده ایران بودند.
با منتقل شدن پدر به آبادان لیلی دوران خردسالی خود را در آن شهر گذراند و در همین شهر به مدرسه رفت و در همان‌جا بود که برادرش کاوه به دنیا آمد. در همان سال‌های نخست تحصیل ابتدایی به تهران بازگشتند. پدرش در اطراف روستایی به نام دروس (هم اکنون محله‌ایست در شمیرانات). خانه‌ای می‌سازد و خانواده به آنجا می‌روند. گلستان خود در بارهی این خانه می‌نویسد:”بعدها آن خانه تبدیل شد به مرکز فرهنگی هنری تهران. همه نقاش‌ها و نویسنده‌ها و شعرا جمعه‌ها خانهی ما بودند. آل‌احمد، چوبک، پرویز داریوش، اخوان ثالث، بعدها یدالله رویایی، فرخ غفاری، جلال مقدم، سیمین دانشور و گاهی جوان‌ترها مثل بیضایی، سپانلو یا احمدرضا احمدی. من هم تماشگر یک تئاتر بزرگ بودم.
تا کلاس نهم دبیرستان در تهران تحصیل کرد و سپس راهی فرانسه شد تا در مدرسه ی شبانه‌روزی توسط راهبه‌های دومینیکن اداره می‌شد تحصیل کند. بعد از یک سال تحصیل در این مدرسه به پاریس رفت و سه سال هم در پاریس درس خواند. لیلی در خاطراتش در این مورد می‌نویسد”یک بار پدرم برای کار استودیویش به پاریس آمد و یک روز به من گفت که امروز با چند فرانسوی قرار ناهار دارد و مرا با خودش برد. من هیجده، نوزده سال داشتم. وقتی به رستوران رفتیم. پدرم آن دو فرانسوی را به من و من را به آن دو معرفی کرد: دخترم لیلی. مسیو ژان لوک گودار، مسیو فرانسوا تروفو! من بهت‌زده و حیرت‌زده زبانم بند آمده بود. در سال‌های اقامت در پاریس به جشنواره ی ونیز رفت و با دنیای سینما آشنایی نزدیک‌تری پیدا کرد.
با ترجمه ی زندگی، جنگ و دیگر هیچ، اثر اوریانا فالاچی، به‌عنوان مترجم به مطرح شد. به مدیریت خانه ی صادق هدایت برگزیده شد که در سال ۱۳۵۶ استعفا داد. در ۱۳۶۰ کتاب‌فروشی گلستان را دایر کرد و در ۱۳۶۸ کتاب‌فروشی را به نگارخانه هنرهای تجسمی با نام نگارخانه گلستان تبدیل کرد، که هنوز دایر است و جزو نگارخانه‌های سرشناس ایران محسوب می‌شود.
لیلی گلستان از مترجمانی است که تمام رخدادهای ادبی و هنری اطراف خود را نه با نگاه یک مخاطب صرف، که با نگاهی انتقادی دنبال می‌کند. در ترجمه سبک‌های مختلفی را تجربه کرده‌ام و همواره سعی کرده‌است فضایی که نویسنده قصد انتقال آن را داشته، حفظ کند. هر قصه با سبک خاصی نوشته می‌شود و خواننده نیز دوست دارد در ترجمه آن سبک را تجربه کند و این نخستین ضرورت در ترجمه است.

وی علاقه خود به آثار را دلیل اصلی ترجمه آن‌هامی داند و در مصاحبه ای می گوید: “هیچگاه برای فروش بیشتر ترجمه اثری را آغاز نکردم و فکر می‌کنم تا امروز علاقه من با علاقه مخاطب شباهت‌های زیادی داشته و این موضوع را می‌توان از تجدید چاپ‌های متعدد آثار دریافت. ”
منتقد ترجمه‌ها و داستان‌هایی است که این روزها از مترجمان و نویسندگان جوان منتشر می‌شود و ناشران را مقصر اصلی چاپ ترجمه‌ها و آثار تالیفی بی‌کیفیت می‌داند؛ و می گوید:”به نظر من مترجم ادبی باید امانتدار باشد و به هیچ‌وجه برداشت خود را از اثر در ترجمه‌اش دخالت ندهد؛ بلکه سعی کند که متن را درک کند. این درک هم، وقتی اتفاق می‌افتد که مترجم تمام کتاب‌های نویسنده‌ای را که دارد کارش را ترجمه می‌کند، بخواند و به‌طرز فکر، طرز بیان، لحن، سبک، فرم و ‌ساختار اثر مسلط شود. شما نمی‌توانید فقط یک کتاب از کالوینو بخوانید و بدون خواندن کتاب‌های دیگر او، آن یک کتاب را ترجمه کنید. یعنی باید به نوشته‌های مختلف آن نویسنده احاطه کامل داشته باشید، تا بتوانید یک نوشته خاص و واحدش را ترجمه کنید. علاوه بر این درست‌تر این است که کتابی را هم که می‌خواهید ترجمه کنید چندین و چند بار بخوانید تا برایتان ملموس و قابل درک شود. بنابراین ترجمه ادبی را باید بسیار جدی گرفت و مترجم نمی‌تواند یک اثر ادبی را هر طور که دلش خواست ترجمه کند و بگوید این برداشت من است. ممکن است مترجمی این کار را بکند و فارسی خیلی شیرین و درجه یکی هم ارایه دهد اما سبک نویسنده را در ترجمه نادیده بگیرد، که این اصلا درست نیست. شما نمی‌توانید ‌شارلوت برونته و کالوینو را با یک لحن ترجمه کنید، چون این دو، هیچ ربطی به هم ندارند. اما متاسفانه بعضی مترجم‌ها این کار را می‌کنند. یعنی از زعم خود یار متن اصلی می‌شوند.

خودش می گوید:
“راستش من اولین‌باری که ترجمه را شروع کردم اصلا فکر نکردم که می‌توانم برداشت خودم را در آن لحاظ کنم. اصلا به خودم چنین اجازه‌ای ندادم…

دست‌کم برای من چنین اتفاقی نیفتاده است. اصلا هیچ‌وقت به فکرم هم خطور نکرده که برداشت خودم را در اثری که ترجمه می‌کنم بیاورم. نمی‌دانم، شاید من خیلی احساس امانتداری می‌کنم. تجربه و پس‌زمینه فکری می‌تواند اشراف مرا به مقوله ادبی بیشتر و در نتیجه درکم را از متن بیشتر کند و باز در نتیجه کار ترجمه‌ام را راحت‌تر کند
اصطلاحاتی در زبان خارجی هست که معادلش را به شکلی دیگر در زبان فارسی داریم. اما باید ببینم این معادل‌ها در متن جا می‌افتد یا نه. در ترجمه متن‌های عامیانه، راحت‌تر می‌توان اصطلاحات فارسی معادل را جایگزین کرد. چون اگر عین همان اصطلاح را تحت‌اللفظی ترجمه کنیم ممکن است خواننده ایرانی متوجه مقصود نویسنده نشود. مثلا در کتاب «زندگی در پیش رو» من بسیار با این مورد مواجه شدم، اما غیر از این موارد، من خیلی با ایرانیزه کردن موافق نیستم. چون ترجمه‌ای که خیلی ایرانیزه شود، دیگر ترجمه نیست؛ یک‌جوری اقتباس می‌شود. در ترجمه باید لحن اصلی را حفظ کرد.”

نغمه بلالی؛ کارشناس ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد بوشهر می باشد.

۲۰
مترجمی که آگاهانه ترجمه می کند
تاملی بر دنیای مترجمی “مهدی غبرایی”
مهدیه امیری

آگاهانه ترجمه می کند، زبان مبدا را می شناسد و به زبان مقصد مسلط است. عشق به ادبیات و سینما در او باعث شده با فضای رمان و داستان مانوس باشد و وقتی اثری را ترجمه می کند گویی آن را خود نویسنده ترجمه کرده است. “مهدی غبرایی” در سال ۱۳۲۶ در شهر لنگرود به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و در رشته کارشناسی علوم سیاسی فارغ التحصیل شد. وی قبل از مترجمی به نویسندگی و فیلمسازی علاقمند بود. در دوره دانشجویی بسیار تحت تأثیر آثار “ساعدی”، “رادی” و “بیضایی” بود و آنها در شکل گیری عقاید و افکار او بسیار مؤثر بودند. نویسندگان مورد علاقه‌اش در دوران جوانی نویسندگان روس مانند “چخوف”، “داستایوفسکی” و “تالستوی” بودند، همچنین از عشق‌های آن دوران وی، “همینگوی” بوده است.
مهدی غبرایی مدتی در یک وزارتخانه کار کرد و بعد از چند سال عذر او را خواستند. دو برادر غبرایی به نام های فرهاد و هادی مدت ها بود که ترجمه می کردند. “فرهاد” ترجمه ادبی انجام می داد و “هادی” غیرادبی و ویرایش. بعدها با برادرش، فرهاد همکار شد و در زمینه ترجمه از راهنمایی های او استفاده کرد. وی از سال ۱۳۶۰ به‌طور حرفه‌ای کار ترجمه ادبی را آغاز کرد و نخستین اثرش، بخشی از مجموعه داستان های نویسنده ای روسی به نام “آوای رنج کهنه سرباز” بود که به چاپ رسید. مهدی غبرایی تاکنون آثار زیادی از نویسندگان مختلف از جمله ژوزه ساراماگو، وی.اس.نایپل، میخائیل بولگاکف، رومن گاری، مایکل کانینگهام، خالد حسینی، ر. ک نارایان، جویس کرل اوتس، لورا براون، ماریا ریلکه و… را به فارسی برگردانده است. وی آثار برجسته و مشهور نویسندگان امریکا، هند، اسپانیا، فرانسه، روس و… را به علاقمندان این نوع ادبیات معرفی نمود و دنیای جدیدی از ترجمه را به روی خوانندگان گشود. غبرایی “دفتر های مالده” اثر ماریاریلکه، “کوری” از ساراماگو، “خانه ای برای آقای بیسواس” از وی.اس.نایپل و چنداثر دیگر را از ترجمه هایی می داند که دوستشان دارد و عاشقانه ترجمه اشان کرده است. از نظر مهدی غبرایی ترجمه آثار “هکلبری فین” از مارک تواین با ترجمه نجف دریابندری، “ضد خاطرات” از آندره مالرو با ترجمه ابوالحسن نجفی و رضا سید حسینی، “طبل حلبی” از گونترگراس باترجمه سروش حبیبی، “چهره مرد هنرمند در جوانی” با ترجمه منوچهر بدیعی و “سفر به انتهای شب” از لویی فردینان سلین بسیار قوی و پخته هستند.
نسل پیش از غبرایی کسانی همچون محمد قاضی، نجف دریابندری، سیدرضا حسینی، احمد شاملو، ابوالحسن نجفی می باشند. در میان غالب ترجمه های نسل پیش از وی، اساس کار بر روی روایت داستان استوار بود. این مترجمان از دانش فراوانی در زبان فارسی برخوردار بودند و بر این اساس روایت داستان را به نحو احسن ترجمه می کردند. غبرایی و هم نسلان وی در دامن این نسل پرورش پیدا کرد، اما به سبب بهره مند بودن از امکانات پیشرفته مانند رایانه و به خصوص اینترنت توانستند به نکات قابل توجهی درترجمه دست پیدا کنند و تغییراتی در دنیای ترجمه ایجاد نمایند. در نسل غبرایی سبک و لحن بسیار مورد توجه قرار گرفت و به جاهایی رسید که در گذشته اتفاق نیفتاده بود.
هم‌ نسلان غبرایی مترجمانی مانند عبدالله کوثری و منوچهر بدیعی هستند. مترجمانی که پشتوانه کار آنها آثار کسانی چون محمد قاضی، ادبیات کهن در شعر و نثر و همچنین ادبیات جدید از صادق هدایت به بعد بود و این‌گونه بود که هرچه بیش‌تر می‌خواندند، مسلمن بیش‌تر هم می‌آموختند. نتیجه ی این خواندن های متعدد و پی در پی کسب ذوق، واژه گزینی درست، یادگیری زبان به گونه ای که به شیرینی و شیوایی ترجمه داستان کمک دو چندان کرده و رعایت تمامی صناعات در بازآفرینی می باشد. بازآفرینی که در آثار ترجمه شده توسط غبرایی میتوان دید، سبک جدیدی از ادبیات را در لحن و بیان سبک نویسنده را ارایه می نماید. به جرات می توان گفت غبرایی “دست به قلم” می باشد چون نویسندگی به ترجمه نیز کمک بسیار زیادی می کند. کسب اطلاعات از زبان فارسی و کاربرد واژگان و شناخت آثار گذشتگان باعث گردیده غبرایی در کنار اطلاعات عمومی بالا بتواند ترجمه های عالی و شیرینی از خود به یادگار بگذارد.
غبرایی در خصوص ترجمه و وفاداری به یک اثر، برخلاف برخی مترجمان که کلمه، سطر و پاراگراف را ملاک خود قرار می دهند؛ کل اثر را به عنوان واحد و ملاک در نظر می گیرد و با وفاداری کامل به بازآفرینی می پردازد. وی برای زیباتر کردن ترجمه، بازآفرینی اثر را دچار دگرگونی و تغییرات کلی نمی کند و به طور کلی هر ژانر و نوع ادبی را با ویژگی خاص خودش پرورش می دهد و متن نویسنده اصلی را نیز مد نظر قرار می دهد.
غبرایی معتقد است “ترجمه یک هنر است. ترجمه دریچه ای است به جهان. به راستی دریچه ای است که می توانیم جهان پیرامون خود را ببینیم.” از این رو در ترجمه های وی لحن، کلام و زمان با زبان مبدا مطابقت بسیار زیادی دارد. کلمات بسیار ساده و قابل فهم ترجمه شده است به گونه ای که خواننده با کتاب ارتباط خوبی برقرار می کند. نکته قابل توجه در ترجمه های غبرایی تسلط مترجم بر واژگان و معانی آنها می باشد. دانش وی در زمینه های فرهنگ، هنر، سینما، ادبیات و… به طور کلی در رشته ی ادبیات که کار می کند، بسیار بالا می باشد و تمامی کلمات بدرستی و شایسته به خواننده معرفی می گردند. به گونه ای که می توان گفت امانتداری را در قبال نویسنده و خواننده به درستی به جا می آورد. غبرایی در ترجمه های خود به حالات، کردارها و نظریات افراد مختلف، محیط اطراف شخصیت‌ها و غذا و لباس‌‌های شخصیت های داستان توجه ی ویژه ای دارد و ظرایف رمان نویسی را در ترجمه به زیبایی پیاده می کند. از دلایل دیگر موفقیت غبرایی در ترجمه می توان به تسلط وی بر دنیای نویسندگی، زبان و لحن نویسنده رمان و داستان اشاره کرد. چرا که؛ وی از هر نویسنده چندین اثر را ترجمه می کند و با جهان داستانی، فضا وطرز نوشتن نویسنده ارتباط برقرار می کند به همین دلیل احساس نویسنده را به خوبی ترجمه می کند. به طور مثال از “رومن گاری” سه رمان و از “ر.ک.ناریان” و “ژوزه ساراماگو” هر کدام دو رمان و… ترجمه کرده است.
غبرایی به آثار “نایپل” بسیار علاقمند می باشد که دلیل علاقه ی وی شاید شبیه بودن فضای داستانی نایپل به دوران کودکی مترجم در لنگرود می باشد. یعنی عناصر مشترک (دریا، کشتزار)، مردمان دل زنده و شاد که با تنگ نظری و تعصبات محلی، خرافات، دعواها، شادی ها، محبت ها و… باعث این شیفتگی شده است.
وی تجربیات مختلفی از مبحث ترجمه‌های موازی دارد. “کوری” اثر ژوزه ساراماگو یکی از چندین اثری است که علاوه بر غبرایی، با ترجمه‌های مینو مشیری و اسداله امرایی نیز منتشر شده‌اند. همچنین چندین کتاب با ترجمه ی وی در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز می باشند هرچند که برخی از این کتاب ها توسط مترجمان دیگری ترجمه شده و به بازار آمده اند از جمله می توان به “این ناقوس مرگ کیست؟” اشاره نمود که به مدت ۴سال است در وزارت ارشاد منتظر دریافت مجوز چاپ می باشد در صورتی که “زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟” که ترجمه ی دیگری از همین کتاب می باشد در بازار کتاب موجود است.
مهدی غبرایی به تازگی کتاب “آوای وحش” اثر جک لندن نویسنده ی اوایل قرن بیستم را ترجمه نموده که از سوی انتشارات ناژ اوایل سال ۱۳۹۲ منتشر گردیده است همچنین وی در حال حاضر مشغول ترجمه سومین رمان خالد حسینی (نویسنده رمان‌های “بادبادک‌باز” و “هزار خورشید تابان”) به نام “و کوهستان ندا داد” می باشد.

مهدیه امیری؛ عضو شورای نویسندگان “هامون” و کارشناس ادبیات فارسی از دانشگاه پیام نور بوشهر می باشد.

۲۱
تاملاتی درباب مترجم؛ پرویز داریوش
معین آقایان حسینی

در این مقاله سعی شدهدرباره پرویز داریوش مترجم بزرگ ایرانی اثار و سبک وی پزوهش مختصری ایراد گردد.
پرویز داریوش در ۱۴ اسفند۱۳۰۱خورشیدی در مشهد دیده به جهان گشود.ام تحصیلات ابتدایی خود را در تهران گذراند و پس از اخذ مدرک دیپلم از مدرسه نظام برای تحصیلات عالی راهی امریکا شد.
وی در رشته های روانشناسی فلسفه و انگلیسی به تحصیل پرداخت و سپس بطور ناقص انرا رها کرد.
در سال ۱۳۲۸به ایران بازگشت ودر وزارت امور خارجه وگمرک به عنوان مترجم اغاز بکار کرد و اینچنین فعالیت های ادبی او در همان سالها اغاز شد.
در مدرسه همکلاس ایرج افشار پزوهشگر و از بزرگان کتابداری ایران بود ودر سالهای بعد از دوستان صمیمی جلال ال احمد شد و نتیجه ان اغاز ترجمه های اثار بصورت مشترک بود که از ان جمله میتوان بهکتاب “مائده های زمینی”اندره زید اشاره کرد. گفتنیست که وی برخی از اثار بزرگان ادبیات جهان را ترجمه کرده است ولی عمده شهرت وی را بخاطر ترجمه های “خانم دالاوی” و “خیزاب ها”اثر ویرجینیا ولف میدانند.
برخی دیگر از ترجمه های وی عبارتند از:سیمای مرد اهنین اثر جیمز جوییس سیذاراتا اثر هرمان هسه تام سایر اثر مارک تواین اوای وحش اثر جک لندن ماه و شش پشیز اثر سامرست موام داشتن و نداشتن اثر همینگوی موش ها و ادم ها اثر جان اشتاین بک پرواز شبانه اثر اگزوپری تسخیر ناپذیر اثر ویلیام فاکنر مامور سری از جوزف کنراد و بلاخره ترجمه شگفت انگیز “موبی دیک” از هرمان ملویل که به نظر بسیاری از منتقدان و صاحب نظران حوزه ترجمه از بهترین ترجمه های وی محسوب میشود.
استاد داریوش درمورد ترجمه میگوید:ترجمه چیدن مکانیکی یک مشت وازه یکسان و یکدست پشت هم بنام ترجمه دقیق و وفادار به متن نیست.و نیز به برگردان متن بدون کاستی از متن ترجمه قائل است و در این باره میگوید:در کار ترجمه متون ادبی یا دارای ارزش ادبی وجه استتیک برگردان متن-اگر مترجم توانایی وهنر ان را داشته باشد-نباید از بین برود زیرا در اینگونه متن ها سبک بیان و انرزی زبانی ان پاره ای از ساختار معنا و زپایه ای برای ان است و با ان درهم تنیده و معنا نباید لخت به مخاطب برسد بلکه باید تاثرات قلم نویسندهدر ترجمه مترجم جاری باشد و در این باره ادامه میدهد:”کوشش من در ترجمه هایم از متن های بزرگ ادبی-فلسفیدر ای راستا بوده که با بکارگیری مایه ها و توانمندی های ادبی تاریخی زبان فارسی روح متن را انچنان که درمی یابم و زبان فارسی میتواند در خود پذیرا باشد در قالب این زبان بازافرینی کنم.”
در سال۱۳۷۱ رضا براهینی در خانه استاد را میزند و او را چنین توصیف میکند:”مردی نسبتا چاق پوششی اشرافی با ریش بزی سفید ابروهای پر رفتاری امرانه و اشرافی و کلامی سنجیده.”
درباره استاد گفته اند انقدر لغت میدانست که ترجمه هایش شیرین نیست!
در ترجمه ادبی گویند که اولا مترجم باید علاوه بر علم به اصول زبان شناسی و نیز قوت در حوزه زبان مبدا باید ادبیات را عمیقا درک کند ولی موضوعی که کمتر بحث شده عدم توجه مترجم در انتخاب نوع ادبیات و همچنین موضوع متن ترجمه است.بطوریکه مترجم بایدعلاقه و شوق نسبت به موضوع و نیز نوع قلم نویسنده زبان مبدا داشته باشد که این قدرت مانور مترجمدر برخورد با متن مبدا را قوت و در نهایت ترجمه را بهبود میبخشد.
با اینکه برای ترجمه فرمول هایی مدون گشته و مبانی مفیدی مشخص گردیده هر متن باید به شیوه منحصر به فردی ترجمه شود و نوع خاصی از ترجمه را میطلبد.از انجا که استاد داریوش از پیشکسوت های ترجمه زبان انگلیسی است یکی از نقد هایی که عموما به این نویسنده میشود ترجمه تحت اللفظی یا ترجمه دقیق است حال انکه استاد خود از منتقدان این نوع ترجمه است!
برای بررسی صحت و سقم ای ادعااقدام به بررسی مختصری در احوال ترجمه استاد کردم که در ادامه توضیح خواهم داد.
خانم دکتر طاهره صفارزاده در کتاب اصول و مبانی ترجمه ترجمه موش ها و ادم های اشتاین بک وبا متن انگلیسی متن استاد را زیر سوال میبرد که گاهی حق با ایشان است و گاهی خیر .مثلا یکی از شخصیت های داستان لنی دیوانه است که جملات را اشتباه بکار میبرد که مترجم این نقص اگاهانه را در ترجمه لحاظ نکرده که قطعا این نقد وارد استو طفره رفتن از ریزکاری های متن نوعی دخل و تصرف در اثر است. درجایی دیگرplay hookeyرا دزد بازی ترجمه کرده درحالیکه ای ترکیب معنای اصطلاحی داردو به معنی فرار از مدرسه یا جیم زدن از مدرسه است که این هم انتقاد بجاییست.ولی گاها ترجمه استاد را بهتر از ترجمه خانم دکتر میدانم مثل جملهhe smiled happily که اقای داریوش”او به شادی خندید” وخانم دکتر “لبخندی شادی او را نمایان ساخت ترجمه کرده که ترجمه استاد داریوش صحیح تر بنظر می اید. یکی دیگر ازنقدهای وارد به این مترجممورد استفاده نام خاص از زبان مبدا است چنانکه در این George را زرز ترجمه کرده که بهتر بود به همان تلفظ انگلیسی “جرج” ترجمه میکرد چراکه ما در رسم الخط فارسی حرف “جیم” را داریم.
بعضی جاها صفت را بصورت اسم ترجمه کرده که از لحاظ معنایی کوچکترین خللی ایجاد نکرده و حتی ریتم داستان را قوت نیز بخشیده که خوانش را روانتر میکند مثل جملهhe said softly که استاد انرا”او ارام گفت” ترجمه کرده که بیشتر از”به ارامی گفت” به داستان میاید.
دیگر اینکه استاد در بسیاری از جاها maybeرا گاس ترجمه کردهکه لهجه شیرازی است و تا حدی نامانوس و بهتر بود از ترجمه معیار و دقیق شاید استفاده کند.
در مجموع نقدهایی که به وی شده مواردی بسیار جزئی میباشد که نکاتی ظریف و دقیق را شامل میشود.
در داستان هایی که لحن داستان جدیتر و یا فلسفی تر استمترجم موفق تر بوده مثل ترجمه سیذاراتا از هرمان هسه که نویسنده لحنی ساده و صمیمی و داستان تمی فلسفی دارد.
اکثر اساتید و پزوهشگران حوزه ترجمه معتقدند که اثار ترجمه شده به زبان فرانسه ترجمه های دقیقتر و برتری نسبت به ترجمه های انگلیسی زبان اند هرچند که مترجمان از زبان فرانسه پیش تر دست به ترجمه زده اند.
خانم دکتر صفار زاده به صراحت می گوید :”بیش از ۷۵ درصدترجمه هایی که از زبان انگلیسی به عمل امده فاقد ارزس و اعتبارند.” هرچند کهبخاطر غیر جذاب و خشک بودن ترجمه های استاد نقد هایی به وی شده ولی او همچنان یکی از مترجمان برجسته و نیز از پیشکسوتان ترجمه انگلیسی در دهه ۳۰ است و اثار بزرگی را به قوت ترجمه نموده که او را از بسیاری معاصرانش ممتاز میکند.
این مترجم بجز ترجمه تالیفات دیگری نیز در حوزه ادبیات دارد که از این جمله میتوان اشاره ای به “یاد بیدار” (یادی از صادق هدایت)کرد که در سال۱۳۸۸ چاپ شد.
وی در ۱۵اسفند ماه ۱۳۷۹ در بیمارستان مهر تهران جامعه مترجمان ایران زمین را وداع گفت.

۲۲
بازرگانِ دانش
مروری بر ترجمه های حسن زنگنه

غلامرضا ایزدپناهی

من در جایی و به مناسبتی، نوشته ام که: «مترجمان در شناخت تاریخ گذشتگان، گسترش علم و فرهنگ نقس اساسی داشته و دارند. در طول تاریخ، این مُترجمان بودند که دانشِ بشری و فرهنگ های دور و متفاوت را، بدون جنگ و خونریزی، به یکدیگر متصل نمودند.» و اینکه: «مترجمان، با طیُّ الارض نمودن، سنگِ بنای دهکده ی جهانی را گذاشتند و گام به گام، به «شناخت»، این نیاز، بی پایان انسان، پاسخ گفته و می گویند. دانشِ کنونیِ بشر وامدار مترجمان است، چراکه، هر برگِ ترجمه، پنجره ای است به دانایی.»
از بینِ مترجمان ایران و به ویژه بوشهر، که در این زمینه مایه ی مباهات است، یکی نیز حسن زنگنه می باشد. حسن زنگنه در سال ۱۳۲۸ در بوشهر زاده شد. دوران تحصیلات ابتدایی را طیّ سال های ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۰ در دبستان های باقری، فردوسی و مهران و دوران دبیرستان را تا سال ۱۳۴۷ در دبیرستان پُر افتخار سعادت سپری نمود. او از همان اوانِ نوجوانی و جوانی به زبان انگلیسی علاقه ای وافر داشت به نحوی که دوره ی سربازی را که در سپاهِ دانش گذرانید، به عنوان مترجم یونسکو (سازمان فرهنگی – هنریِ سازمان ملل) سپری نمود و پس از آن نیز، ترجمه به نوعی مشغله ذهنی او گردید. ماحصل این دوران از زندگی او را می توان به شرح زیر بیان نمود:
۱)-میر مهنا و شهر دریاها (گرد آوری و ترجمه)، ۲)-دریای پارس و سرزمین های متصالح (نوشته دونالد هاولی)، ۳)-هجوم انگلیس به جنوب ایران (نوشته جی. بی. کلی)، ۴)-لشکرکشی انگلیس به جنوب ایران (نوشته گرنی داد)، ۵)-خلیج فارس از دوران باستان تا اواخر قرن هیجده میلادی (نوشته راجرز ام. ساوری و جی. بی. کلی)، ۶)-گزارش های سالانه سِر پِرسی کاکس، سرکنسول انگلستان در بوشهر (نوشته پی. زد. کاکس)، ۷)-خاطرات فردریک اوکانر (نوشته فردریک اوکانر)، ۸)-چالش برای قدرت و ثروت در جنوب ایران (نوشته گرمون استفان ری)، ۹)-حمله ناپلئون به مصر و رقابت فرانسه و انگلیس در ایران (نوشته جی. بی. کلی)،۱۰)-خلیج فارس در آستانه قرن بیستم (نوشته ملکم یاپ و بریتون کوپر بوش)، ۱۱)-اعراب و تجارت برده در دریای پارس (نوشته توماس ام. ریکس و جی. بی. کلی)، ۱۲)-مأموریت سِرپِرسی کاکس در حوزه خلیج فارس و ایران (نوشته فلیپ گریوز)، ۱۳)-روابط ایران و انگلیس در خلال جنگ جهانی اول (نوشته ویلیام ام. جی. اولسون)، ۱۴)-نخستین فرستادگان پرتغال به دربار شاه اسماعیل صفوی (نوشته دونالد بیشاپ اسمیت)، ۱۵)-مشروطیت جنوب ایران به گزارش بالیوز بریتانیا در بوشهر از ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۵(سر پرسی کاکس)، ۱۶)-نقش ارامنه در انقلاب مشروطیت (نوشته حوری بربریان )، ۱۷)-ظهور و سقوط بوشهر (نوشته ویلم فلور)، ۱۸)- روابط دولت و جامعه شهری در بوشهر و جزیره خارگ (نوشته وانِسا مارتین)، ۱۹)-روابط هلندی ها و خلیج فارس (نوشته ویلم فلور)، ۲۰)-ایران و خلیج فارس (نوشته استاندیش)، ۲۱)-برازجان، بازارشهری در پسکرانه خلیج فارس (نوشته ویلم فلور)، ۲۲)-عهد قاجار -مذاکره، اعتراض و دولت در ایرانِ قرن سیزدهم- (نوشته وانِسا مارتین)، ۲۳) ترجمه دو داستان کوتاه، ۲۴)-دو گردآوری شامل؛ ۱)- فرهنگ ضرب المثل های انگلیسی فارسی و ۲)-فرهنگ اصطلاحات اقتصادی (حسن زنگنه و فریده مواجی) و مجموعه ای از ترجمه های متعدد در مورد مسایل سیاسی و تاریخی خلیج فارس، مشروطیت ایران، جنگ جهانی اول و …، در مطبوعات کشور و بوشهر و به همین منوال، همکاری با برخی از مترجمان، به عنوان نمونه؛ در کتابِ «اسناد سازمان سیا در باره کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دکتر مصدق»… و همچنین مشارکت در کنگره ها و سمینارهای فرهنگی و تاریخی متعدد.
برخی از این مجموعه نیز در چاپ دوم با تغییراتی منتشر گرده است، از جمله؛ جنوب ایران به روایت سفرنامه نویسان (چاپ دوم میر همنا و شهر دریاها)، و جنگ ایران و انگلیس در سال ۱۸۵۶ میلادی (چاپ دوم هجوم انگلیس و لشکر کشی انگلیس به جنوب ایران در یک جلد).
در تمام طول تاریخ و از جمله در شرایط کنونی، نقش مترجم در کلیّه حوزه ها، به ویژه مباحث علمی، نقشی بی بدیل بوده و می باشد، زیرا دسترسی به اطلاعات و تحقیقات انجام شده ی جهانی در سطوح مختلف امکان پذیر نمی گردد، مگر یا با دانستن زبانِ مبدأ و یا با استفاده از متون ترجمه شده. این موضوع در حوزه ی فرهنگی، که مخاطبین گسترده ای را شامل می شود، از محدوده ی ترجمه ی شخصی می گذرد و نیازمندِ ارایه آن در بخش وسیعی از جامعه است. در این مرحله، مترجم دیگر کاری شخصی انجام نمی دهد بلکه نتیجه ی عملِ او طیفِ بسیار گسترده ای از مردمان همزبانش را در بر می گیرد. همین امر است که مترجم را وادار می نماید که علاوه بر دو ویژگی؛ یعنی تسلّط بر زبانِ مبدأ و تسلّط بر زبانِ مقصد، خصلتِ اساسی دیگری را نیز دارا باشد و آن چیزی نیست جُز «امانتداری». زیرا کسانی که متنِ ترجمه شده ای را می خوانند و می خواهند از آن به عنوان مدرک استفاده نمایند، باید مطمئن باشند که متن ترجمه شده دقیقن همان چیزی است که در اصل نوشته شده است و لاغیر. تسلّط حسن زنگنه بر زبان مبدا (در این مورد زبان انگلیسی) و مقصد (فارسی) بر همگان روشن است. در موردِ سوم، یعنی امانتداری، می توان گفت که: «حسن زنگنه به غایت امانتدار است.» بارها پیش آمده است که او برای اطمینان از صحتِ ترجمه ی یک جمله، نظرِ افراد گوناگونی در سطوح مختلف و حتا برخی مترجمانِ دیگر را جویا می شود و این خصلتی است که من در کمتر مترجمی دیده ام. خواننده از مترجم، هیچ چیزی جُز این سه ویژگی را نمی خواهد.
ایرادی که برخی از «بزرگوارانِ نُکته بین» بَر بعضی ترجمه های حسن زنگنه می گیرند این است که؛ تعدادی از ترجمه های او «انتخابی» است. به این مفهوم که مثلاً، کتاب «جنگ ایران و انگلیس در سال ۱۸۵۶ میلادی» و «خلیج فارس از دوران باستان تا اواخر قرن هیجدم میلادی» و یا «اعراب و تجارت برده در دریای پارس»، هر یک «گُزینه ای» از یک، دو و یا سه کتاب است. صد البته که این امر در مقدمه ای که مترجم بر هر یک از این ترجمه ها نوشته، به طور کامل شرح داده شده است، به شکلی که خواننده در صورتِ نیاز بتواند به اصل آن کتاب ها مراجعه نماید. دلیل این موضوع، که بارها در نشست های خصوصی، حدِاقل با اینجانب، مطرح شده این است که بیشترین تلاشِ زنگنه بر حوزه ی خلیج فارس متمرکز می باشد و از آنجایی که برخی از اصلِ این کتاب ها مباحثِ متعددی، از هند تا بخش های وسیعی از خاورمیانه و ایران را در برمی گیرد، و موضوعاتی این چنین، ممکن است برای پژوهندگانِ خلیج فارس به طورِ اَخَص چندان مفید نباشد، گزینش نمودنِ فصولی از آن کتاب ها که بر خلیج فارس مُتمرکز است اَرجَح می باشد. بیان این نکته نیز ضروری است که تا پیش از ترجمه های حسن زنگنه، منابعِ مربوط به تاریخ خلیج فارس تنها به چند موردِ اندک خلاصه می گردید. ترجمه و انتشار ترجمه های فوق باعث گردید که نه تنها پنجره ای جدید بر روی پژوهشگرانِ تاریخ این منطقه گشوده گردد، بلکه به نقل از آقای دکتر عبدالکریم مشایخ –رئیس بنیاد ایران شناسیی شعبه بوشهر-: بخش تاریخِ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، مبحث ویژه ای به نام «خلیج فارس» شناسی را به اتکای منابع ترجمه شده توسط زنگنه بنیان نموده است (نقلِ به معنی).
نگاهی به شمارگانِ کتاب های مُنتشر شده در ایران نشان می دهد که متأسفانه در کشور ما، مردم به علل گوناگون با مطالعه نه تنها سرِ آشتی ندارند، بلکه گویی قهرند. به همین سبب زندگیِ اقتصادیِ مؤلف و یا مترجم کتاب بر تألیف و یا ترجمه متکی نیست و این گونه کارها نیاز به «شیفتگی» دارد و به قول نویسنده و مترجم گرانمایه، نجف دریابندری؛ «باری است بر دوشِ آدمی». این شیفتگی به گونه ای است که این بزرگواران، و در این موردِ به خصوص مترجمان، علی رغم مشکلات بسیار، نمی توانند بدون مشارکت همنوعان، از مطلبی تازه و مفید لذت برند. آنان از سرتاسرِ جهان، کالایی به این ارزشمندی را با بهایی ناچیز در اختیار ما گذاشته و می گذارند. آنان به راستی «بازرگانان دانش» اند و ما وامدارشان.