- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

امید همچون ضرورت

اسماعیل حسام مقدم:
مطالعات فرهنگی درباب زیستن پس ازفاجعه
مدرنیته پیوند ناگسستنی با فاجعه دارد. همواره استعاره ها و سمبل های دنیای مدرن نسبتی با فاجعه می یابند و هر رخدادی در دل خود فاجعه ای را شکل می دهد. استعاره طاعون در رمان فاجعه آمیزی با همین عنوان از آلبر کامو و رمان کوری نوشته ژوزه ساراماگو؛ هرکدام حامل و راوی دستور زبانی از فاجعه در دنیای جدید هستند. زندگی روزمره در دنیای جدید همواره با خود فاجعه را بازآفرینی می کند آن چنان که تراژدی به سبک و سیاقی متداول برای روایت کردن جهان پیرامون مبدل گردیده است. حال مطالعات فرهنگی در برخورد با فجایع طبیعی مانند زلزله و آلودگی محیط زیستی همواره سیاست فرهنگی و ادبیاتی خاصی را خلق می کند. ضرورت تبدیل کردن فاجعه های طبیعی و زیست محیطی به آثار ادبی و هنری؛ همان چیزی هست که ضرورت آن پس از رخداد فاجعه حس می شود. ادبیاتی که به درک و خلق “دیگری” ای می پردازد که دچار ازهم پاشیدگی و زوال شده است. زوالی که به مثابه ی جریان هرروزه و هرلحظه ی دنیای مدرن مبدل گردیده است. آن چه که وضعیت فاجعه را در مناطق زلزله زده شهرستان دشتی بازتولید می کند؛ بی تفاوتی و عدم توجه به فرآیندی هست که باید پس از این فاجعه صورت بگیرد اما همواره به تاخیر می افتد و در جریانی از فراموشی ساختاری دچار می آید. در این وضعیت راویان هنری و ادبی دچار افسون زدگی فاجعه می شوند و هیچ گونه ادبیاتی برای رهایی از وضعیت فاجعه شکل نمی گیرد. فاجعه زلزله در دشتی تبدیل به چیزی روزمره و هرلحظه می شود که تداوم آن صرفن مرارت و ملالت آن را بیشتر می کند. اما آنچه که می تواند فضای تراژیک فاجعه را به فضایی خلاق از امید و زندگی مبدل کند؛ خلق ادبیات و بازنمایی ادبی و هنری فضای موجود در زندگی روزمره زلزله دیدگان می باشد. آنچه که هیچ نشانه ای دال بر خلق آن به چشم نمی آید.
خلق ادبیات از فجایعی که هر روزه در دنیای مدرن رخ می دهد می تواند از شکل گیری فرهنگ مرگ و تکرار مرگ ممانعت به عمل آورد. فرآیند ذهنی ای که در جامعه در برخورد با فاجعه طیمی کند، آن را ناگریز می کند که برای رهایی از سوگواری مداوم، دست به آفرینش و خلق نشانه ها و سمبل هایی از فاجعه بزند تا بتواند فشار طاقت فرسای غریزه مرگ را کنار بزند و زندگی و حس حیات را از زیر خروارها خاک و آوار زنده کند. مانند آنچه که در سینمای عباس کیارستمی برای خلق و جستجوی بارقه های امید به زندگی درزلزله شمال دهه شصت شمسی رخ داد. {مانند فیلمهای سینمایی خانه دوست کجاست، زندگی و دیگرهیچ و زیر درختان زیتون} بی تفاوتی نسبت به زیست طاقت فرسای زلزله دیدگان و عدم روایت آن در قالب ادبیات و هنر، به بازتولید مکانیکی فاجعه و تداوم حس سوگواری در بازماندگان می انجامد و آن چنان فضای ذهنی و ناخودآگاه جامعه را ماتم زده می کند که بعد از مدتی دچار یاس و نومیدی حاد می گردند؛ نومیدی و تلخی بی نهایتی که در نهایت تبدیل به مالیخولیای جمعی می شود.
فرهنگ روزمره و عامه مردمی که فاجعه ای را پشت سر نهاده اما نتوانسته پیامدهای آن را برخود هموار کند و دچار ماتم و غمی همواره شده، متاسفانه خویشتن جمعی خویش را با بحران مواجه می بیند، آن قدر که توان سامان دادن و شکل بخشیدن به آن را ندارد و بعد از مدتی کوتاه دچار ازهم گسیختگی جمعی می شود. نشانه های این افسردگی مداوم و حاد را می شود در طولانی مدت در فضای زیست روزمره آن مردم مشاهده نمود نمونه مثال این وضعیت تلخ را می شود در فضای تاریک و تیره فرهنگی بم یافت. آن چه که در خاطره جمعی مردم فاجعه دیده شهرستان بم باقی ماند و بازتولید شد، حال ناخودآگاه جمعی مردم زجردیده شهرستان دشتی را از پس آن زلزله هولناک تهدید می کند. تهدیدی که از ماه های ابتدایی بعد از فاجعه شروع به رشد می کند و در صورت بی تفاوتی و عدم توجه و فهم کافی از آن، بازتولید می شود. این بازتولید نه صرفن در خاطره همین بازماندگان اکنون می باشد بلکه به چیزی همواره تلخ و تراژیک برای نسل های بعدی به میراث گذاشته می شود.
ادبیات و متن ادبی موردنظر در این یادداشت صرفن خلق رمان و فیلم سینمایی نیست، بلکه هر آنچه که بتواند به خلق فضای فاجعه در آن شهرستان بیانجامد، می تواند آرامش را به ذهن های مشوش برگرداند. آرامشی که زاده ی حسی از اطمینان و اعتماد به دیگرانی هست که فاجعه باعث شده با بازماندگان و سوگواران خویشاوند شوند و جای خالی ازدست رفتگان را در ناخودآگاه آنان پر کنند. این امید و اعتماد به آینده صرفن در توجه و خلق فضاهای زنده و پویا از زیست روزمره مردم دشتی صورتبندی می شود. پروژه های تحقیقاتی مردم شناسی، جامعه شناسی، روانشناسی اجتماعی یا پروژه های عکاسی، طراحی، معماری و یا حتا پروژه های آموزشی کودکان و نوجوانان می تواند در بازآفرینی اعتماد و امید اجتماعی نقش عمیق و گسترده ای را در عبور از فاجعه بازی کند.  که این بازآفرینی اعتماد روی دیگر فرهنگ مدرنیته است. فرهنگی که مملو از تناقض و پارادوکس می باشد. باید از درون فاجعه پارادوکس ها راهی به رهایی و آرامش جست. آن چه که در این یادداشت می تواند راه رهایی ادبیات و هنر محسوب شود.