- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

خاموشی دریا

اسماعیل حسام مقدم: درفضای زیست-جهانِ شهری که در بی­توجهی به اصول زیستی و نبود تشکل­های قوی و ریشه ­دار غیردولتی، همواره با از بین رفتن حق اولیه­ی حیاتِ نباتات، حیوانات و حتی انسان­ها مواجه می­شویم و در روند عادی ­شدگی وحشتناکی که مایه ­های اعتراض و انتقاد را در شهروندان نسبت به وضع موجود را می ­خشکاند، هرلحظه با وخیم ­شدگی زیست ­بوم و اکولوژی شهری مصاف می­کنیم. وقتی ­که زایش نگرش­های انسان­گرایانه آن­چنان سترون می ­شود که چشم بر وضعیت وخیم زیست محیط دریایی خلیج ­فارس بسته می ­شود، یا آن هنگام که در احساس سرخوشانه ­ی چشم ­چرانی حیواناتی که در بدترین وضعیت نگهداری می­ شوند و صرفن به ابژه و مفعولی برای کسب درآمد تقلیل داده می­شوند، همه و همه به عقیم­ ماندگی اندیشه ­های دگرخواهانه اشاره می­ کنند. به­ زعم یورگن هابرماس؛ فیلسوف اجتماعی آلمانی، وقتی که “عقلانیت ابزاری” همواره به مستعمره­ سازی کنش­های انسان­ باورانه بپردازد و زیست-جهان او را به ­مثابه­ ی وسیله ­ای در چنگ خویش کشد، دیگر حتی مقوله­ ی زیستِ انسان نیز در ردیف مفاهیمی قرار می­گیرد که از معنا تهی شده ­اند و هرگز به درون دغدغه ­ها و چالش ­های اخلاق زیستی شهروندان قرار نخواهندگرفت. دشت سترونی از کنش­های انسانی که هرگز رو به سوی حیات و زندگی ندارد بلکه در فقدان درک حضوردیگری، همه­ چیز خود را در این فضای تهی معنا بخشیده؛ معنایی که فقط برپایه­ی عقلانیتِ ابزاری، هرچیزی را به وسیله­ ای بی­ ارزش مسخ می­کند.

درفضای متوازنِ زیستِ شهری، از این­که اکولوژی و زیست­بوم شهروندی مورد هجمه و نقصان قرار گیرد، همواره جامعه­ ی مدنی قوی و ریشه­ دارهم­چون میزان­ الحراره­ ی زیستِ مدرن شهری ایفای نقش می­کند و در فرآیندی گفت ­وگو-محور، از انقیاد معانی انسان باورانه ممانعت می­کند، اما بالفرض هنگامی­ که زیست­بوم واقعی خلیج فارس در هیاهوی بزرگنمایی عنوان “خلیج فارس” به فراموشی سپرده می­شود و از “جنگل حرّا” صرفن عنوانی برجای می­ماند، از کدام اخلاق زیستی می­توان حرف زد؟! به نظر می­رسد چنان به درون فراموشی و بی ­توجهی ساختاری­ای سقوط کرده­ ایم که حساسیتِ انسانی خویش را نیز ازدست داده­ایم. حساسیت به توازن زیستی در یک زیست­بوم مشترک که همه ­چیز به ­طور نظام­ مند و ساختاری به ­هم مفصل ­بندی شده و عدم درک حضور یکی از اجزا، در طولانی ­مدت می­تواند به بی ­توجهی نسبت به کل این زیست-جهان بیانجامد. این انسجام و درهم تنیدگی زیستِ مدرن، به ناگزیر انسان را به گونه­ ای اخلاق زیستی رهنمون می­شود که به­ زعم امانوئل لویناس؛ فیلسوف لیتوانیایی، اخلاقی کاملن مبتنی­ بر “دیگری” را سامان می­دهد؛ آن­چنان­که هر انسانی درقبال دیگری نباتی، حیوانی و بالاتر از همه­ی این­ها نسبت به دیگری انسانی، مسئولیتِ اخلاقی دارد، مسئولیتی که درعدم توجه و فراموشی آن، به ناگریز به چیزهایی ختم می ­شود که در تاریخ قرن بیستم می ­توان از آن­ها به ­مثابه­ی فاجعه یاد کرد؛ نسل ­کشی ­ها، انقراض گونه­ های حیوانی متعدد، کوره­ های آدم­سوزی و جنگ­های ویرانگری که هنوز از ضایعات آن می­توان یاد کرد. لویناس اخلاقی را مبتنی ­بر درکِ مطلق دیگری شاکله­ بندی می­کند، ریشه­ ها و خاستگاه­های آن را نیز بر بی­ نهایت­ بودگی مسئولیت درقبال دیگری بنا می­نهد و قرائتی دگرخواهانه و دگراندیشانه از زیستِ اخلاقی در جهانِ مدرن ارائه می­دهد که کرانه ­های درکِ اخلاقی از هستی و باشیدنِ دیگری در جهان را چنان فراخ می­کند که درقبال حتی نباتات نیز متوجه و متذکرِ رفتار و قاعده­ی اخلاقی خواهیم شد، حالا چه برسد به زیستِ انسانی دیگر.

اخلاقِ‌ شهروندی و بستر‌های مرتبط با آن، در مقولات انتزاعی و مفهومی قرار نمی­گیرند، بلکه با موقعیت‌های “خاص” پیوند دارند. به ­جای این­که اخلاق را به دلسوزی به حالِ قربانیان تقلیل دهیم، باید آن را دستورِ اخلاقی پاینده‌ی فرآیندهای منفرد به حساب آورد. آن­چنان­که اخلاق، امروزه قاعده‌ای است که تعیین می‌کند با آن چه «در حال رخ دادن است.» چگونه روبه‌رو شویم. اخلاق؛ شیوه‌‌ای است «برای سامان دادن به برداشت­امان از موقعیتِ‌ تاریخی(اخلاق حقوق بشر)، موقعیت علمی، فنی (اخلاق‌ پزشکی ـ اخلاق زیستی)، موقعیت اجتماعی ( اخلاق با ـ هم ـ بودن) موقعیت‌ رسانه‌ای (اخلاق‌ ارتباطات) و غیره که در این خاص بودگی کنش‌های اخلاقی‌، اخلاق مبتنی­بر تفاوتِ دیگری را می‌توان تبیین کرد. این­گونه واکنش‌های منفرد فردی، سپهر زیست اخلاقی‌­امان را با گونه‌های خاصی از اخلاق و تفاوت‌های­اش، سرشار و مملو می‌کند که این خود در تشخص بخشیدن به افراد جامعه نقش به سزایی ایفا می‌کند. اما هنگامی­که این اخلاق و کنش­های اخلاقی با کلان­روایتی ایدئولوژیک همنشین می‌شود و از خاص­بودگی به درمی­آید، علاوه­بر همسان کردن افراد و عشیره‌ای کردن کنش‌های اجتماعی آنها، رفتارهای اخلاقی‌‌اشان را با دروغ ـ ریا ـ تهمت ـ انتقام ـ خشونت و فراموشی همزاد و توامان می‌کند و از این جاست که “اخلاق دروغ” در جامعه‌ای بر تمام شرایط و موقعیت‌های انسانی ـ محیطی، سلطه‌ می‌یابد، تفاوت‌های فردی از بین می‌رود و همه‌ی شهروندان، تبدیل به سیاهی لشکر می‌شوند و از این فضای بیمارگونه چیزی جز عدم درک حضور دیگری صورتبندی نخواهد شد.

درون این هزارتوی پیچیده­ ی زیستِ انسان مدرن، نقشه­ ی راه ­های اخلاقی متعددی ترسیم شده تا از درافتادن در دشت سترون انسانی دور نگه داشته شویم، اما چنان عدم حساسیت اخلاقی در زیست­بوم شبه مدرنِ ایرانی، خود را در ذهنیت تاریخی به رخ می­کشد که این نادیده گرفتن های حق حیات نباتات و حیوانات، به زیست-جهان انسا­ن­ها نیز سرایت می­کند؛ آنجاکه تصادفات جاده­ای هم­چون جنگ می­ماند و یا آن­جاکه شرایط نگهداری انسانها در آسایشگاه­ها و بیمارستان­ها چنان غیرمسئولانه و غیرانسانی هست که از فرط تکرار، عادی شده و وجدان خواب آلوده­ی هیچ انسانِ شبه مدرنِ ایرانی را هرگز به درد نمی­آورد و این روایتی تلخ از والتر بنیامین؛ فیلسوف ادبی آلمانی هست که می­گوید: “این­که همه چیز همین­طور که هست پیش می­رود، همین فاجعه است.”

یادداشت­ها:

عنوان مقاله، نام رمانی از ورکور؛ نویسنده فرانسوی می باشد.