- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

کودتای ۲۸ مرداد؛ رستاخیز ملت یا کودتای ننگین؟!

انجمن هامون ایران(NGO) در ادامه برنامه های هفتگی خود به مساله ای تاریخی در تاریخ معاصر ایران پرداخت. پنجاه و هفتمین(۵۷) عصرانه فرهنگی هامون به بهانه ی سالگرد کودتای ۲۸ مرداد به تحلیل این رخداد تاریخی اختصاص داشت. این نشست روز سه شنبه مورخه ۲۸ مردادماه ۱۳۹۳ در دفتر هفته نامه اتحاد جنوب و با ارایه ی عبدالخالق عبدالهی؛ روزنامه نگار دشتستانی برگزار شد. این نشست از استقبال بسیارخوبی از سوی علاقمندان به مباحث تاریخی و اجتماعی معاصر ایران همراه شد.

عبدالخالق عبدالهی عنوان بحث خود را تحت عنوان «۲۸ مرداد؛ رستاخیز ملت یا کودتای ننیگن؟!» مطرح و آغاز کرد. وی درباره ی به نخست وزیری رسیدن مصدق گفت: «روزی که دکتر محمد مصدق یا به قول مخالفانش که می خواستند آریستوکراسی و هزار فامیلی او را به رخ بکشند؛ ” مصدق السلطنه ”، به نخست وزیری رسید، این خبر مثل توپ در همه جای ایران صدا کرد. در آن روز تلگرافچی ها یک خط تیره می زدند و خارج از متن تلگراف اصلی، این جمله را نیز مخابره می کردند: ” مصدق نخست وزیر شد”! راستی مگر این مصدق که بود و چه بود و قرار بود چه کاری انجام دهد که خبر نخست وزیری اش این حجم شادی ملی را آفرید و این همه برایش سر و دست می شکستند؟ تنها به یک دلیل: اجرای قانون ملی کردن صنعت نفت ایران و کوتاه کردن دست استعمار دولت فخیمه انگلستان از این ثروت ملی. قانونی که مدت ها بود به تصویب مجلسین رسیده بود؛ اما اجرایش کار صدر و ساعد و حسین علای شُل و ول و حتا رزم آرای دیکتاتور نبود … دکتر مصدق روزی که به نخست وزیری رسید اول یک کار انجام داد و بعد هم یک بخشنامه صادر کرد: او اعلام کرد چون خود را نخست وزیر همه مردم ایران می داند با وفاداری به آرمان های جبهه ملی از این جبهه استعفا می دهد و اما بخشنامه ای که صادر کرد خطاب به رئیس شهربانی بود: ” شهربانی کل کشور – در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته می شود، هر چه باشد و هر که نوشته باشد به هیچ وجه مورد اعتراض و تعرض قرار نگیرد ” در تمام مدت ۲۷ ماه و ۱۵ روز نخست وزیری مصدق، حدود ۳۷۰ روزنامه و مجله در کشور منتشر می شد که ۷۰ نشریه شدیدن به مخالفت با او می پرداختند و مثلن می نوشتند: ” ننگ و ادبار بر مصدق پیر و کفتار خون آشام …” در مملکتی که همیشه داغ و درفش و تهدید و تعطیلی مطبوعات دست ابزار نخست وزیران بوده، فرد دومی پیدا نمی کنید که در زمان نخست وزیری اش نشریات چنین مطالبی درباره اش بنویسند و هیچ مزاحمتی از سوی او، دولت تحت امرش، شهربانی و نیروهای نظامی برای آنها فراهم شود.» عبدالهی در ادامه افزود: «سرانجام عواملی داخلی و خارجی باعث شد تا عرصه بر دولت مصدق تنگ شود و کودتای ۲۸ مرداد شکل بگیرد؛ دکتر مصدق در دوره یی سکان نخست وزیری ایران را بدست گرفت که قدرت و هیمنه امپراطوری بریتانیا بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی را دربر گرفته بود و ادعای استقلال و ملی کردن نفت که دکتر مصدق مطرح نمود انصافا شهامت و جسارت زیادی می طلبید تا در برابر قدرتی که می گفتند آفتاب در مستعمراتش غروب نمی کند بایستد و مقاومت کند. مصدق در دوره ی نخست وزیری خود این نکته ی مهم را ثابت کرد که می تواند حتا قدرت شاه را هم محدود کند؛ اما این مهم را نیز نباید فراموش کرد که دکتر مصدق نیر اشتباهات تاریخی زیادی را مرتکب شد که می توانست از این اشتباهات سرنوشت ساز در برابر مردم و مملکت ایران بپرهیزد.» عبدالهی خاطر نشان کرد: «اشتباهات تاریخی و سیاسی دکتر مصدق را شاید بتوان به دلیل وجه دموکراتیک بودن، صداقت داشتن سیاسی و باور به صلح طلبی و پرهیز از خشونت گرایی مصدق و نیز اعتقاد به حق تحزب و آزادی اجتماعات دانست.» وی در ادامه افزود: «مصدق می توانست مانع از کودتای ۲۸ مرداد شود؛ اما او که ذاتا یک پارلمانتر صلح طلب بود نخواست رو در روی بخشی از مردم بایستد و برای ماندن بر سر قدرت؛ آنها را به جان هم بیندازد. او از تفرقه افتادن در میان مردم ، برادر کشی و احتمالن چندپاره شدن ایران هراس داشت و رفتن را بر ماندن به هر قیمتی ترجیح داد.»عبدالهی یکی از اشتباهات تاریخی و سیاسی مصدق را در به سرانجام رسانیدن کودتای ۲۸ مرداد را انحلال مجلس دانست و گفت: « در قانون اساسی کشور به صراحت قید شده که در صورت انحلال مجلس؛ پادشاه حق عزل و نصب نخست وزیر را دارد؛ وقتی مصدق مجلس را منحل کرد (هرچند با رفراندوم و مراجعه به آرای مردم) فرصت مناسبی به دست محمدرضا شاه پهلوی و طرفداران کودتا افتاد تا مقدمات برکناری او را از قدرت فراهم نمایند و این بزرگترین اشتباه سیاسی مصدق بود.»

رضا مالکی؛ وکیل دادگستری و یکی از اعضای انجمن هامون نیز در این باره گفت: «به نظر من کودتای ۲۸ مرداد اجتناب ناپذیر بود به چند دلیل: ۱- غرور کاذب مصدق ناشی از حمایت های مردمی ۲- نپذیرفتن مشارکت سیاسی روحانیون در ساختار قدرت از جمله آیت الله کاشانی ۳- عدم ارتباط مناسب روشنفکران و توده ی مردم که متاسفانه از مشروطه تاکنون مردم و روشنفکران نتوانسته اند یک زنجیره ی بهم پیوسته را با یکدیگر ایجاد کنند. ۴- تندروی های طرفداران مصدق نیر خود عاملی بود تا کودتای ۲۸ مرداد در کنار عوامل اقتصادی که باعث تحریم اقتصادی و نفتی ایران شده بود و رکود، تورم و فقر ایران را  فراگرفته بود؛ مردم نارضایتی خود را با سکوت، نسبت به اتفاق کودتای ۲۸ مرداد اعلام کنند.» وی خاطرنشان کرد: «اختلاف نیروهای ملی گرا و مذهبیون نیز یکی از عوامل شکست نهضت ملی دولت مصدق شد و توسعه ی نیافتگی سیاسی مردم و سیاستمداران ایران نیز یکی از عوامل به بن رسیدن مطالبات مدنی و آزادی خواهانه ی ایران شد.»

شاهین نجفی؛ کارشناس ارشد ادبیات نمایشی نیز گفت: «مردم ایران در آن زمان به گمان من شعور و اطلاع سیاسی نداشتند و تنها شور سیاسی داشتند و همین امر باعث شد که دکترمصدق تنها بماند و آن چه که بیشتر در رخ دادن کودتا موثر بود؛ نه اشتباهات مصدق و یارانش بلکه عدم فهم سیاسی و شعور سیاسی ملت ایران بود که نتوانستند از برگزیده خودشان دفاع کنند. و مثلن در همین حوزه فاصله گیری آبت اله کاشانی از دکترمصدق در آن زمان حساس بین ۲۵مرداد تا روز کودتا یکی از همان نشانه های عدم درک و فهم سیاسی بود که در بالاترین سطوح سیاسی و حکومتمداری رخ داد.» در پاسخ به این نظر بهنام سالانی این ایده را داشت و از رفتار سیاسی آیت اله کاشانی دفاع نمود که: « به هرصورت در هر دموکراسی قدرت تقسیم می شود و برخی امتیازات به هواداران داده می شود، به همین دلیل وقتی که دکترمصدق در انتخابات با پشتیبانی آیت اله کاشانی پیروز شد، برخی امتیازات را باید به ایشان می داد اما با خودرایی تمام و کمالی که در مدیریت داشت، از کنار آیت اله کاشانی بدون هیچ گونه توجی گذر نمود و این بی توجهی در روز کودتا گریبان خودش را گرفت. و ازهمین رو به زعم من رخ دادن کودتا با خودرایی هایی که دکترمصدق داشت، اجتناب ناپذیر بود.»

 بهنام سالانی؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی سوالی را مطرح نمود و پرسید: « آیا هدف از ملی شدن نفت ایران، از سوی دکتر محمد مصدق بیشتر یک پرستیژ سیاسی بود یا واقعا توجیه اقتصادی داشت؟» که در پاسخ به این پرسش اسماعیل حسام مقدم؛ کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی بیان داشت که: «آنچه که در این زمینه می توان تحلیل نمود در حوزه اقتصادسیاسی می گنجد و نمی توان به سادگی بین این دو وجه تمایزی را قائل شد. درنظر هم باید گرفت که ملی شدن صنعت نفت در دورانی رخ داد که دوران استقلال طلبی کشورهای مستعمره از کشوراهای استعمارگر بود و در این زمینه مبارزات مردم مستعمره نشین وجهی چندساحتی داشت و علاوه بر این که وجه اقتصادی و استقلال صنعتی داشت، به بازیابی چهره موجه ملی و سیاسی در جهان نیز پیوند می خورد و ازهمین رو مطالعات گوناگونی که در حوزه کشورهای استقلال یافته امکان پذیر شده بر همه جنبه ها برنامه ریزی نموده است. لذا در پاسخ نهایی باید در پاسخ به این پرسش به همه ساحت های اجتماعی جامعه ایران و حکومتمداران آن توجه داشت.» عبدالهی نیز در پاسخ به وی گفت: «ایده ی اصلی ملی شدن نفت؛ معتلق به دکتر حسین فاطمی بوده و هست؛ و هر چند اهداف اقتصادی جزو لاینفک ملی کردن نفت بود اما به گمان من اینکار یعنی ملی کردن نفت یک خواست و عزم ملی بود و برای مردم ایران جنبه حیثیتی داشت.»

حسین عباسی؛ فعال سیاسی اصلاح طلب در تبیین وضعیت تاریخی دکترمصدق و کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ نیز اشاره نمود که: «همه مدارک و شواهد و قرائنی که موجود هست راه به سوی کودتا بودن در این روز می برد و رفتار دموکرات دکترمصدق باعث شد که هرگز نخواهد برای مردمش اتفاقی در این درگیری های سیاسی بیوفتد و خود با گونه ای بی نظیر از رفتار سیاسی که تا آن موقع در تاریخ ایران نظیر نداشت، کوتاه آمد و کنار کشید و فراخوان عمومی برای حضور مردم در حمایت از خودش نداد. ولی پرسش من اینجا هست که چرا مردم باید تا اینگونه فرهنگی نخبه کش داشته باشند که دکترمصدق را در آن وضعیت کودتایی رها کنند و همه چیز را فراموش کنند و به درون خانه های خود بخزند؟ چرا باید لمپن ها و دزدان سرگردنه باید برای توده عظیمی از ملت تصمیم بگیرند و عصر روز کودتا تهران را فتح کنند؟ و این آیا از دموکرات منشی دکترمصدق نبود که نخواست مردم خود را به خطر بیاندازد؟ من بازهم این پرسش را مطرح می کنم که چه بر سر مردم ما رفته که صبح زنده باد مصدق! سر می دهند و عصر زنده باد شاه!؟ من با این ایده که ۲۸مرداد ۱۳۳۲ کودتا نبود و خیزش ملت بود کاملن مخالفم.»

رضا شبانکاره نیز اندکی در باب نقش کودتای ۲۸ مرداد بر ادبیات و شاعران و روشنفکران معاصر ایران صحبت کرد و تاثیر شگرفی که این رخداد سیاسی و تاریخی بر ادبیات و هنر ایران گذاشت اشاراتی نمود و از چهره هایی هم چون منوچهر آتشی؛ احمد شاملو؛ هوشنگ ابتهاج؛ نیما یوشیج؛ مهدی اخوان ثالث، نصرت رحمانی و سیاوش کسرایی و … نام برد. شبانکاره افزود: منوچهر آتشی در گفت و گو با سیدقاسم یاحسینی در کتاب «آتشی در مسیر زندگی» از شاعران این روزگار به عنوان «شاعران سال های شکست» یاد می کند و می گوید: «… حالا که به گذشته نگاه می کنم می بینیم در همان زمانی که دکتر مصدق شکست خورد و نهضت متلاشی گشت، تدارکاتی برای به انحطاط کشاندن نسل جوان و خصوصن قشر شاعر و روشنفکر انجام می گرفت که مهم ترین آن گرایش به مصرف مواد مخدر و اعتیاد بود. در آن سال ها در هر کافه، کافه قنادی و میخانه که پاتوق روشنفکران بود، از آن جا که بیرون می آمدند و به قیمت ارزان هروئین در اختیار افراد قرار می دادند و تقریبن می شود گفت که ۹۵ درصد افرادی که درگیر مسایل ادبی و روشنفکری بودند؛ مبتلا به هروئین نیز بودند یا شدند. یعنی نسل روشنفکر شاعر و نویسنده ی سال های دهه چهل در ایران همواره درگیر با هروئین و اعتیاد بود. ۹۵ درصد کسانی که در حوزه ادب و هنر در ان سال ها فعالیت می کردند درگیر با این مساله بودند. اصلن هروئین و اعتیاد یک مُد روشنفکری بود و همه ی ما نیز که در قلمروهای مختلف مسائل فرهنگی و هنری فعالیت می کردیم به نوعی با آن درگیر بودیم.»

عبدالخالق عبدالهی؛ ارایه دهنده ی بحث، با اینکه دوران نخست وزیری مصدق را یکی از درخشان ترین ادوار آزادی در ایران دانست؛ اما اذعان نمود که باید فارغ از تعصب بپذیریم دکتر مصدق نیز در دوران صدارتش اشتباهات فاحشی داشته که با گذشت زمان این اشتباهات بیشتر و بهتر شناخته خواهد شد. وی همچنین گفت: «در ایران چندین دوره ی کوتاه آزادی وجود داشته که می توان فضای پس از شهریور ۱۳۲۰؛ دوران ۲۷ ماه و چند روزه ی نخست وزیری دکتر مصدق و دوران به قدرت رسیدن شاپور بختیار و همچنین پیروزی انقلاب اسلامی تا ۳۰ تیر سال ۱۳۶۰ را از دوران طلایی آزادی های سیاسی و مطبوعاتی در ایران دانست. وی خاطرنشان کرد: گسترش احزاب و فضای باز مطبوعات در این دوره ها شاهد و گوای فضاهای تازه و استنشاق هوای تازه در ایران می باشد.مصدق دادگاه نظامی خود را غیرقانونی و غیررسمی دانست و تا آخر عمر؛ خود را نخست وزیر قانونی مملکت می دانست و حتا جایی گفته بود:حکم زندان این دادگاه تاج افتخاری است بر سر من.» عبدالهی در پایان جلسه عنوان نمود، شخصن معتقد است آن چه در ۲۸ مرداد رخ داد یک کودتای تمام عیار بوده است و اختصاص عنوان «۲۸ مرداد؛ رستاخیز ملت یا کودتای ننگین؟!» را تنها برای چالشی تر شدن موضوع بحث عنوان نموده تا شاید برای اولین بار دلایل افرادی که معتقدند “۲۸ مرداد رستاخیز بود نه کودتا ” نیز شنیده شود.» در ادامه نیز مهدیه امیری؛ از اعضای هیئت موسس انجمن هامون بیان داشت که کتاب جامعه شناسی نخبه کشی اثر علی رضاقلی در این زمینه به طور بسیار عالی یی به طرح همین ایده ها می پردازد. و هم چنین اسماعیل حسام مقدم نیز به ذکر این مورد پرداخت که در هفته نامه شهروند امروز (منتشرشده سال ۱۳۸۶) و همچنین مجله مهرنامه (منتشرشده سال ۱۳۹۱) به این چالش درباب کودتا و مصدق به خوبی پرداخته شده که همه حضار را به خوانش این مقالات انتقادی دعوت نمود.

 در نهایت عصرانه فرهنگی هامون برای جمع بندی این جلسه برخی همچنان اعتقاد داشتند که اشتباهات سیاسی دکترمصدق باعث شد که رخ دادن کودتا اجتناب ناپذیر شود. که در این حوزه اسماعیل حسام مقدم اعتقاد داشت که انسان های بزرگ (همچون دکتر مصدق) اگر اشتباهی کنند، اشتباهاتی بزرگ و تاریخی خواهد شد ولی با این همه شواهد و قرائن متقنی در کودتا بودن اتفاقات روز ۲۸مرداد ۱۳۳۲ در دست هست و نمی شود آن را نادیده گرفت. ایشان گفت که امیدواریم که در آینده در یکی از دیگر جلسات عصرانه فرهنگی هامون به پیامدهای اجتماعی-فرهنگی-سیاسی و اقتصادی کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ بپردازیم و تحلیل نماییم که بعد از تبعید شدن دکترمصدق چه بر سر ایران و ایرانی آمد؟

عبدالخالق عبدالهی در جمع بندی نهایی جلسه به ذکر خاطره ای تاریخی پرداخت: « و اما کلام آخر درباره دکتر مصدق: مسلما دکتر مصدق در طول ۲۷ ماه نخست وزیری خود اشتباهاتی داشت اشتباهات بسیار بزرگی هم داشت اما حتما شنیده اید می گویند خوبی و بدی افراد را از دوستان و دشمنان او می توان شناخت: علی اکبر دهخدا علاوه بر اینکه روزنامه نگار و نویسنده ای معروف بود مردی باسواد، با مناعت طبع و پاکدامن نیز محسوب می شد از او نامه ای در دست است که روی پاکت خطاب به دکتر مصدق است و در پشت پاکت خود را به جای “فرستنده” ، ”پرستنده” معرفی کرده است. این لغت شناس بزرگ تفاوت بین ” فرستنده” و” پرستنده” را می دانست اما وقتی می نوشت “پرستنده” خوب می دانست چه می نویسد و چرا می نویسد ، به قول شاعر :« سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب/ لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن/ عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع/ عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن/ قرنها باید که تا صاحبدلی پیدا شود/ بوسعیدی در خراسان یا اویس اندر قَِرَن »