- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

رقص ِ رنج

مهدیه امیری
بر اساس آخرین آمارهای سازمان بهداشت جهانی، بیش از ۶۰۰ میلیون نفر معلول در کشورهای مختلف جهان زندگی می کنند که بیش از ۷ میلیون نفر از آنها در ایران می باشند. این افراد به دو صورت با رسانه ها در کشور و سطح جهان در ارتباط هستند: اول به عنوان مخاطب و دوم به عنوان سوژه. در این گزارش سعی گردیده که بیشتر نوع دوم مورد بررسی قرار گیرد. در گذشته ی نه چندان دور؛ در ارتباط با چهره و الگویی که در سینما از معلولین یا فرد ناتوان به تصویر کشیده می شد عموما این برداشت وجود داشت که در ایران و دنیا با کلیشه های منفی همراه بوده است. کلیشه هایی مانند ناتوانی مطلق این افراد، قابل ترحم بودن، عجیب بودن، غیر اجتماعی بودن و…  خوشبختانه؛ امروزه، سینما در ایران با نگاهی متفاوت از گذشته به بررسی و تهیه فیلم هایی با موضوع معلولین می پردازند و در انسان های عادی، نوع نگاه و وضعیت آنها را منعکس می نماید. نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که در کشور ما، بعد از چند اثر سینمایی خوب تلویزیون، یک سریال طنز با نام “شب های برره” پخش شد که در آن نابینایی یک فرد تبدیل به سوژه و خنده و استهزاء شد و یا در سریالی دیگر لکنت زبان موضوع تمسخر و وسیله ی کمدی سریال می شود. متاسفانه فرهنگ برخورد با معلولین در جامعه در خود رسانه، در بعضی زمینه ها رعایت نمی گردد و احترام به معلولین از یاد می رود. در سینمای ایران فیلم هایی مانند بچه های ابدی، هم نفس، مادر، زمانی برای مستی اسب ها، گل های داوودی، میم مثل مادر، پرنده کوچک خوشبختی، گیلانه، وقتی همه خواب بودند، آژانس شیشه ای، اینجا بدون من، طلا و مس، جدایی نادر از سیمین و… به معلولیت و ناتوانی چه به عنوان موضوع اصلی و چه موضوع حاشیه ای فیلم به آن پرداخته  که هر کدام در نوع خود بیسار قوی می باشند. با دیدن این فیلم ها به شناخت درستی از جایگاه معلولین در سینمای ایران، شناخت و سنجش میزان توجه سینما و سازندگان فیلم به حقایق ناتوانی، الگوهای ارائه شده از معلولیت در سینما، ارزیابی کلیشه های نادرست موجود در سینما نسبت به معلولان و آسیب شناسی عناصر به کار رفته در سینمای ناتوانی می رسیم. در این گزارش به بررسی دو فیلم “جدایی نادر از سیمین” به کارگردانی اصغر فرهادی،”طلا و مس” به کارگردانی همایون اسعدیان  پرداخته می شود.
جدایی نادر از سیمین: سیمین ( لیلا حاتمی ) و نادر ( پیمان معادی ) زوجی هستند که بر سر نگهداری از پدر نادر اختلاف نظر دارند. سیمین قصد دارد تا به همراه نادر و دخترشان ترمه ( سارینا فرهادی ) جهت زندگی به خارج از کشور برود اما نادر نمی تواند پدر پیرش را رها کند.؛ پدر نادر پیرتر از آن است که بتواند از خودش مراقبت کند و متاسفانه آلزایمر هم دارد. بنابراین سیمین به دادگاه رفته و تقاضای طلاق از نادر را می دهد و همچنین از دادگاه می خواهد تا حضانت فرزندش را هم بر عهده بگیرد، اما دادگاه با سپردن حضانت ترمه به سیمین مخالفت می کند. از طرفی ترمه برای اینکه شاید بتواند مادرش را پیش پدرش برگرداند، تصمیم گرفته تا پیش پدرش زندگی کند چون می داند که مادرش بدون او جایی نمی رود!. بعد از دادگاه، سیمین به خانه مادری اش می رود و نادر هم برای مراقبت از پدرش، مستخدمی به نام راضیه ( ساره بیات ) که باردار است را استخدام می کند. راضیه بدون اینکه به شوهرش حجت ( شهاب حسینی ) بگوید ، قبول کرده تا در خانه نادر کار کند. در یک روز هنگامی که نادر به خانه اش بر می گردد متوجه می شود که دستان پدرش به تخت بسته شده است و خبری از مستخدم نیست؛ هنگامی که راضیه به خانه بر می گردد دعوای شدیدی بین نادر و راضیه انجام می شود و نادر در جلوی درب خانه اش، راضیه را به سمت راه پله هل می دهد و…
در این فیلم کارکتر معلول آن یک مرد می باشد. ناتوانی پدر نادر به عنوان بخشی از موضوع فیلم مطرح می گردد و مدت زمانی که کارگردان به بررسی معلولیت پدر نادر می پردازد اندک است. فرهادی نوع رفتار نادر با پدرش رادر همین مدت کم، به زیبایی به نمایش می گذارد. پدر ناتوانی که قادر به نگهداری از خود نمی باشد. در این فیلم، نویسنده؛ معلولیت را به عنوان یک ناتوانی مطرح و همگرا و هم سو با جامعه رفتار می کند. در این فیلم فرآیند آموزشی و احترام به شخص معلول، فرهنگ سازی و ارائه الگوهای رفتاری بسیار بارز می باشد؛ چرا که نادر می توانست با گذاشتن پدر در خانه سالمندان از فروپاشی زندگی خود جلوگیری کند.
طلا و مس: سید رضا (شعیبی)، قهرمان فیلم، زندگی را تنها از دریچه دید خود میبیند. میخواهد به کمال برسد ولی غافل از این است که کمال در همین زندگی، و با بودن در کنار خانواده نهفته است. به دنبال اخلاقی میگردد که صرفا نظری است، و آن را در زندگی اش به کار نمی برد.از زندگی اش بسیار دور است. همسری دارد بسیار مهربان، فداکار که در یک عبارت مادر و همسری واقعی است. هنگامی که علائم بیماری در همسرش نمود پیدا میکند، و کارش به بیمارستان میکشد، سید رضا تازه متوجه میشود که خانواده ای هم دارد.. بیماری مهلکی که وجود زهرا السادات(نگار جواهریان) را در بر میگیرد، بیماری ام اس است. اوایل به مرور توان وی را میگیرد و در نهایت به یک باره وی را زمین میزند. شاید اگر “سید رضا” به نشانه هایی از این بیماری که در “زهرا السادات” ظاهر شد توجه نشان میداد، و یا به قولی اگر ادای پزشک ها را در نمی آورد، و با جملاتی مانند “چیزی نیست، به خاطر کار زیاد است” و “ضعف کردی خوب میشی” آن را پشت گوش نمی انداخت، آخر داستان این دو به این صورت تمام نمیشد. یا اصلا شاید “سید رضا” هیچ وقت به همسرش ابراز عشق نمیکرد و وجودش همانطور مس گونه باقی می ماند. هنگامی که با هم مشاجره میکنند “زهرا السادات” نیز، که اوایل فیلم وی را همچون سنبل مقاوت می پنداریم، کمر خم میکند و نارضایتی خود را از آن وضع بیان میکند. آنطور قسم دادن خداوند برای مرگ… . اما «گر ایزد ز حکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری». اگر چه با این بیماری به کام مرگ میرود، اما در آخر میبینیم که چگونه راضی و خشنود به استقبالش میرود. حرفی که “سید رضا” در آخر فیلم به همسرش میزند نهایت عاشقی وی را میرساند. گفتن آن جمله از ته دل در آن شرایط چه چیز دیگری را میتواند بیان کند؟ اوایل، از دید “زهرا السادات” هنگامی که یک زن توان اداره خانه را نداشته باشد دور انداختنی است و دیگر عشقی نسبت به او در دل مردش وجود نخواهد داشت. هنگامی که خودش به این مشکل دچار میشود به “سید رضا” میگوید که یک زن دیگر اختیار کند. اما قهرمان داستان در طول فیلم به وی میفهماند که عشق فرای این حرفهاست. چیزی که خود او نیز نسبت به آن بی تفاوت است. البته “سید رضا” در طول فیلم جا میزند و بعضی اوقات هم حرف دلش را بیرون میریزد. او نیز در اوایل تنها به درس و کتاب خود فکر میکند، برایش تنها کلاس فلان استاد مهم است. اما آنها در کنار یکدیگر به هم می فهمانند که وقتی عشق و دوست داشتن بین اعضای خانواده باشد باقی مسائل هیچند.
در فیلم طلا و مس کارکتر معلول آن زن است. کارگردان معلولیت را به عنوان یک بیماری مطرح می کند و این را به ببیننده می قبولاند که وی بیمار است. این فیلم دارای دستمایه ای اجتماعی و بیانگر و بازنمای مسائل و مشکلات اجتماعی و هنجارها در جامعه می باشد، در این فیلم به بیننده این احساس دست می دهد که تولید محتوا از سر روشنفکر نمایی، اومانیسم، جلب ترحم و موارد مشابه می باشد و اینکه افراد معلول نیازمند نگاه خاص، توجه دیگران، دلسوزی و ترحم هستند.
دیدگاه دیگری که در خصوص این فیلم می توان مطرح نمود این است که اگر چه ممکن است فرد معلول با دیگران تفاوت داشته باشد، ولی تکیه بر ناتوانی فرد نه تنها کمکی به وی نمی کند بلکه بر مشکلات وی خواهد افزود. افراد معلول غالبا مشکلاتی دارند که مانع انجام برخی از فعالیت های انها می شود یا احتمالا آنها بعضی از کارها را به شکل دیگری انجام می دهند، اما اکثر افراد معلول نیز می توانند پس از آموزش لازم بسیاری از فعالیت های عادی زندگی را با اندک تفاوت یا آهسته تر از دیگران انجام دهند. آنچه یک معلول نیاز دارد پذیرفتن و باور کردن توانایی های اوست همانگونه که در این فیلم نیز “زهرا سادات” با عشق و باور کردن توانایی های خود توانست به بهبود تقریبی برسد.
معلولین نیز مانند دیگر افراد در جامعه حق حیات و استفاده از منابع را دارند و پرداختن به این موضوع از اساسی ترین رسالت سینما می باشد. قدرت رسانه، قدرت والا و بزرگی است. رسانه های جمعی وظیفه دارند در برابر تمام گروه های اجتماعی مثل سالخوردگان، زنان، کودکان و معلولین نیازهای اطلاعاتی این گروه ها را تامین و نوع نگاه و وضعیتشان را منعکس کنند و این امر تنها با آموزش و اطلاع رسانی رسانه های جمعی به خصوص سینما در خطوط ارتباطات مردم با معلولین، معلولین با گروه خودی و مسئولین امکان پذیر است تا از این طریق نیاز  و حقوق این گروه اجتماعی را بشناسیم و با درک درستی از آن از طریق رسانه ها  در جامعه ی کنونی برسیم.