- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

تاویلی جامعه شناختی بر تقابل فرهنگی شهرستانها (حمید موذنی)

حمید مؤذنی

در غرب و پس از آن در اکثر نقاط جهان با شکل گیری جهان مدرن، تقابل بین گفتمان شهری و روستایی به یک معضل فرهنگی قابل بررسی تبدیل گردید. جامعه شناسان برای آسیب شناسی این موضوع از منظرهای گوناگون تلاش نمودند تا این تقابل را به پیوند و ارتباطی سازنده و کم خطر تبدیل نمایند اما گفتمان مدرن شهری که بر استیلای برطبیعت و اراده ی معطوف به قدرت و عقلانیت آدمیان متکی بود، با یورش خصمانه و برآمده از گفتمان تاریخی مردسالارانه به طبیعت، خسارت و زیان های بسیاری را وارد نمود و به این تقابل بیش از پیش افزود. اضطراب ناشی از آن اندیشمندان عرصه های دیگر هم چون روانکاوان، مردم شناسان، دانشمندان علوم سیاسی و…. را به این موضوع توجه داد. «هینسلوود (۱۹۹۳) سازه های مذکر را به شهرستان یا شهر و سازه-های مؤنث را به نواحی روستایی ربط داد و عقیده دارد که هراس های ما در عصر حاضر از تجاوز به نواحی روستایی نشان دهنده ی بی ثمر ماندن تلاش های مان به منظور جلوگیری ازـ یا مهارـ آمیزش خشونت آمیز این دو است.» (۱) ازدیگرسو با رجوع به زبان به مثابه ی نماد آگاهی انسان و جهان فرهنگی اش می توان گفتمان شهری و روستایی را در مراحلی تعاملی و در زمان هایی نیز تقابلی مشاهده نمود. برای مثال «برخی از کلماتی که برای توصیف جلوه های طبیعت به کار می روند عبارتند از: سر، گردن، شانه، کمر، انگشت، پا، دهان و پیشانی. مردم، پارک ها را شش های مناطق شهری و رودخانه ها و جاده ها را شریان می نامند. [اما] دلالت های این استعاره ها همواره مثبت نبوده است. کیت تامس (۱۹۸۳) که یک تاریخ نگار است در تحقیق اش پیرامون نگرش-های متفاوت درباره ی طبیعت توضیح می دهد که در زمان های دور، پیش از سلطه ی طبیعت پرستیِ شبانیِ مدرن بر دیدگاهِ ما، راجع به نواحی روستایی و زمانی که این نواحی را تهدیدکننده یا به هدر رفته می-پنداشتیم، بخش هایی از مناطق سرسبز خارج از شهرـ به ویژه ارتفاعات ـ با تعابیری مانند زگیل، کورک، غده و فرج مورد اشاره قرار می-گرفته است.»(۲)
در جامعه ایرانی از رهگذرِ دریافت تقلیدی مدرنیته، معضل شهری و روستایی تنها به گفتمان خصومت و تحقیر تبدیل شده و هر بخش از ایران در تقسیم بندی کلان یا خرد به صورت درونی و برونی این تقابل-های خصومت آمیز را پرورش و رشد داده و گفتمان سنت، آن را به امروز آورده است. «ساختار قومی ایران شبیه موزاییک عجیبی بود که اجزای تشکیل دهنده ی آن اندازه و رنگ های متفاوتی است. اگر واژه ای برای توصیف این واقعیت وجود داشته باشد آن واژه تنوع گروهی خواهد بود، زیرا بر زندگی روستائیان، قبایل خانه به دوش و مردم شهری تنوع و اختلاف زیادی حاکم بود. هم چنین بین سنی ها و شیعیان، مسلمانان و غیرمسلمانان، دوازده امامی های مجتهدی و سایر شیعیان نیز اختلاف وجود داشت. افزون بر این باید از تفاوت های زبانی و لهجه ای به ویژه میان فارسی زبانان، آذری ها، ترکمن ها، کردها، بلوچ ها، گیلک ها و مازندارانی ها نام برد.»(۳) با بررسی تحلیلی حتی می توان اوضاع این اختلاف و چه بسا تضادها را از این هم آشفته تر دید. به صورتی که «تاریخ سده نوزدهم پیچیده تر از اختلافات میان چند گروه بزرگ بود و در واقع می توان آن را تاریخ کشمکش های چندگانه یا گروه های کوچک و بی شمار (تیره با تیره، ایل با ایل، ایل با روستا، ایل با شهر، شهر با روستا، روستا با محله شهری، و محله با محله) دانست»(۴) اتفاقات برآمده از این تقابل ها در ایران چنان وخیم و آشفته شده بوده که سفرنامه نویسان و یا مورخان غربی آن را جزیی از منش ایرانی پنداشته اند. لمبتون می نویسند:«تا دوران معاصر، اشکال مختلف زد و خوردهای گروهی یکی از ویژگی زندگی ایرانیان بوده است»(۵)
جبران خلیل جبران؛ نویسنده لبنانی در قطعه شعری می نویسد: «دریغ بر ملتی که پاره پاره شده است و هر پاره ای خود را ملتی می داند» به-نظر می آید همگونی و درک این قطعه توسط یک ایرانی، حامل واقعیتی عمیق است. با بررسی تاریخ ایران زمین از دیرباز تاکنون می توان اختلاف های ملیتی، قومیتی، استانی، شهری، روستایی و حتی شمال و جنوب و یا بالا و پایین روستایی را مشاهده نمود. این خصلت در فرهنگِ ایرانی پس از سال ها و یا چه بسا قرن ها، به یک سنت تبدیل شده است. با بررسی جوک ها، فحش ها، ضرب المثل ها و… می توان به موارد بسیاری از حضور صلب این سنت در جامعه پی برد. منش فردی و منش جمعی ایرانیان بابت سیر درون این گفتمان، این سنت تقابلی را به امروز آورده است. سنتی صلب که به قوام نظام های استبدادی بسته نیز کمک کرده و می کند. «جامعه شناسان غربی برای تشریح این نوع اختلافات تراکمی و شدت یابنده عبارت «سیاست چنددسته گی» را جعل کرده-اند، ولی ایلات خاورمیانه برای بیان چنین وضعیتی یک ضرب المثل قدیمی دارند: من علیه برادرم، من و برادرم علیه عموزاده ام، من و عموزاده ام علیه قبیله ام، من و قبیله ام علیه دنیا»(۶) مردم بوشهر نیز این میراث تقابلی را کاملاً بکر و دست نخورده به امروز آورده و هنوز کارکردهای خصومت آمیز این ایدئولوژی، مانعی در برابر رشد و توسعه ی پایدار است و بنا به همین دلیل بوشهر اکنون استانی توسعه یافته نیست و همراه با صفت محرومیت شناخته می شود.
منوچهر آتشی در کتاب اتوبیوگرافیک اش ـ آتشی در مسیر زندگی ـ می-گوید: «راستش را بخواهید مردم بوشهر میانه ی خوبی با روستائیان و خوانین اشغالگر نداشتند… بوشهری ها به دهاتی های اطراف با حالت تحقیرآمیزی صحرایی یا خالو صحرایی می گفتند… این تحقیر نتیجه تبلیغات سویی بود که انگلیسی ها علیه تنگستانی ها و دشتستانی ها به راه انداخته بودند. در یکی از هفته نامه های بوشهری که از نشریات روشنفکری این استان نیز هست، صفحه ای بنام «بوشهرستان» به مردم شهر بوشهر اختصاص می دهد و در آن نویسندگان به انتهای فامیل خود پسوند بوشهری افزودند و در وصف افتخار بوشهری بودن و تحقیر نمودن شهرستانی های استان مقاله نوشتند. سومین مورد بازار خرید و فروش اتومبیل در استان بوشهر است. با اینکه پلاک های اتومبیل ها به کد (عدد) تبدیل شده، اما هنوز در شهر بوشهر کد برازجان (۵۸) مشتری ندارد و در برازجان کد بوشهر(۴۸) کم مشتری است. این چهار مورد در یک کتاب و دو نشریه سراسری و محلی و اتومبیل به مثابه ی یک رسانه، از یک فرهنگ ایدئولوژی زده ی صلب در بوشهر حکایت می کند. با تأویل این مصادیق به عنوان متن، می توان پی برد استان بوشهر در حوزه ی جغرافیا یک کل است ولی در حوزه ی فرهنگی و اجتماعی مجموعه چند جزیره ی متخاصم و چسبیده به هم را نمایان می سازد که همگی تلاش دارند، برتری و اصالت خود را بر دیگری به منصه ظهور برسانند. منوچهر آتشی، در پاسخ به چرایی این معظل فرهنگی، در ادامه همان توضیح، دلیل این نقصان فرهنگی را فرافکنی می کند و می گوید که “کار، کار انگلیسی هاست.” توهم توطئه راحت ترین گریزگاه ممکن در تحلیل های اجتماعی و نگرش آسیب شناسانه به مقولات فرهنگی در جوامع سنتی و بسته همانند ایران است. این نگاه تاکنون نه تنها از بار و سنگینی این معظل نکاسته، بلکه با نفوذ در بین روشنفکران و هنرمندان آن ها را نیز به جای نقد این تعصب ها و ایجاد تعامل به تقابلی مضاعف کشانده است. در جهان کنونی که انتقادات فراوانی به مدرنیته به خصوص عقل ابزاری آن درخصوص خسارت و زیان و ضرر به طبیعت متجلی گردیده؛ طبیعت، جنگل و صحرا به ارزش تبدیل شده است ولی برچسب های سنتی “صحرایی” هنوز در بوشهر کارکرد دارند. اما به واقع «امروز صحرا دیگر تهدیدی برای حیات نیست بلکه خطر عمده عبارت است از حمله (مذکرانه) فن آوری و سوداگری به عصمت طبیعت.»(۷) واقعیت این است که در استان بوشهر مرز بین شهری و روستایی نیز مشخص نیست و مرکزنشینان بوشهر حتی ساکنان شهری شهرستان های دیگر را روستایی می-پندارند و گفتمان خود را فن آورانه و عقلانی و گفتمان شهرستان های دیگر را طبیعت سالارانه و روستایی می پندارند. در جوامع مدرن تلاش کرده اند بین گفتمان روستایی و شهری تعامل و پیوند برقرار نمایند و در تبلیغ اتومبیل به عنوان نماد عقل ابزاری مدرن به وجوه سلامت طبیعت تکیه می گردد اما در جوامع ما هنوز جنگ شدید سنت و مدرنیته برپا است. برای مثال هر دو نیز از آبشخور خودی بر علیه دیگری بهره می جویند. از جمله پیوندهای متحمل بین گفتمان روستایی و گفتمان اتومبیل که سریعاً به ذهن متبادر می شود؛ این است که یکی از این دو، بخشی از گفتمان طبیعت است و دیگری بخشی از گفتمان فن-آوری، طبیعت و فن آوری در بسیاری از سنت های قوی اندیشه و احساس به یکدیگر پیوند خورده اند، هرچند معمولاً به صورت دو قطب هم هستند.(۸) بازخورد این تفکر به تقابل بیشتر و صف کشی ستیزانه تر در اذهان بوشهری ها انجامیده است. این رویکرد آنها را دچار احساس حقارت کرده و منش آنها را اقتدارگرا (سادومازوخیست) کرده است، به طوری که در برابر غیربوشهری ها احساس محرومیت می کنند و قدرت جو می شوند(مازوخیست) و در برابر هم استانی های خود در دیگر شهرستان ها قدرت طلب(سادیست) می گردند. این رویکرد، به انفعال آنها در حوزه ی رفتار جمعی و مشارکت عمومی انجامیده است. از سوی دیگر آرامش خاطر و صمیمت جای خود را به اضطراب و خصومت داده است. «ملیت خواهی و بیگانه ترسی دو قطب تجربه بشری است که محصول ناآگاهی او از ساحت ناهشیاری است» (۹).
بوشهری ها به صورت یک کل، بوشهر را یک آرمان می پندارند. در گفت-وگوهای شان بر ناواقعیت هایی صحه می گذارند که نشان از یک تعصب دارد تا یک ارزش واقعی فرهنگی. آن ها استان خود را از لحاظ تعداد شاخص-های فرهنگی و هنری سرآمد می دانند، بدون این که آماری تطبیقی بگیرند تا متوجه شوند که دیگر استان ها از لحاظ کمی در چه وضعیتی هستند و … آنها با نگاه کمّی به خود بدون تطبیق کمّی با دیگران خود را از لحاظ کیفی برتر می پندارند. این کبک وارگی و ندانستن-خواهی، بیشتر نشان از یک القاء خودشیفتگی دارد تا بر این اساس واقعیت محروم بودگی خود را پنهان کنند و بتوانند زخم حقارت خود را التیام بخشند. این خودشیفتگی تعصب آمیز سرزمین آن ها را آرمانی می-کند و در اصل «هرگاه چیزی یا کسی آرمانی شود، حتماً اضطراب و تنفر هم در کار است» (۱۰).
اضطراب آرمان بوشهر یا اضطراب پان بوشهریسم در خودشیفتگی همراه با واقعیت گریزی در نوعی اسکیزوفرنی فرهنگی بروز پیدا کرده و تنفر منتج از آن هم در عدم”درک حضور دیگری” و دشمن پنداری هموطنان دیگر استان های همجوار و استان های مرکز نشین، خود را نمایان ساخته است.
این دیدگاه، چشم بوشهری ها را بر حقیقت بسته و از واقعیت به دور کرده است. راهکار گریز از این توهم، جستجوی حقیقت و برملا کردن توهم ها هست تا این حقیقت طلبی به بصیرت و شناخت بیشتری منتهی گردد و حتی ذهنیت بوشهری ها را دگرگون سازد و چه بسا شاید در این صورت «من بوشهری» چشم باز کند و جهان را آن گونه که هست ببیند و سپس اندک اندک بیاموزد که چگونه از نیروی خِرَد و احساس برای درک واقعیت بهره گیرد. همان طورکه اریک فروم؛ اندیشمند مکتب فرانکفورت گفته است: «تنها آن کس که چشم باز می کند، واقع گرا است» (۱۱) در زمانه ای که صحبت از دهکده ی جهانی و جهانی سازی است، “ارتباط و تعامل”؛ گفتمان بشر امروزی را رقم زده، متأسفانه در جغرافیایی کوچک بوشهر با آن سنت و تاریخ چشمگیر، فرهنگی سوسو می زند که نه مدارای کلاسیک و تاریخی خود را بازمی تاباند و نه با عصر جهانی شدن هم آواست. ستیزه جویی و خصومت طلبی شهروندان شهرستان های مختلف بوشهر با یکدیگر نشان از ناآگاهی از تاریخ خود و عدم درک زمانه معاصر دارد. جهان انسانی، جهان تبادل و تعاملات بینافرهنگی است. متأسفانه در استان بوشهر کنش های ستیزانه و واکنش های تقابل گرایانه ذهنی با خود (شهری و روستایی) و کنش های منفعلانه و متوهمانه با مرکزنشینان و دیگر استان ها، ابتکار عمل و نشاط و پویایی را از شهروندان گرفته و البته چه بسا این تقابل بوشهری ها شاید به زعم برایان فی در کتاب “فلسفه امروزین اجتماعی” به واسطه ی مقاومت در برابر دولت مدرن باشد زیرا همگام با اینکه دولت های مدرن طیف های هر چه وسیع تری از انواع مردم را در دل خود به عنوان ملت جای داده-اند؛ اعضای این گروه ها هم بیشتر علاقمند به پافشاری بر فردیت اجتماعی و فرهنگی خود شده اند. خصوصاً میل به هویت یابی قومی، نژادی، جنسی (و در بعضی جاها) مذهبی، بعضاً به درجات حاد رسیده است. اعضای این گروه ها تا حدودی به این دلیل بر تمایز و شخصیت-اشان پای می فشرند که این کار را راهی برای مقاومت در برابر هژمونی استیلای گروه های نیرومندتر درمی یابند.
تاریخ از پیچ تند سنت و اتحادهای قبیله ای گذشته و دوران مدرن به موقعیتی از اختلاط فرهنگی و ائتلاف ها مبدل گشته، اتحاد درون این گفتمان راه حل نیست که بلعکس چه بسا اختلاف انگیز باشد؛ تنها راه حل ممکن ائتلاف است و قبول این که فرهنگ ها، آیین ها، باورها، خاطرات، لهجه ها، گویش ها، شکل ها و شمایل و هر چیز متفاوت در دیگری با خود را نه نشان برتری و نه نماد پست تری بدانیم، بلکه آن ها را به رسمیت بشماریم و احترام بگذاریم، احترام به دیگران به معنای اشتیاق و آمادگی برای گوش دادن به آنان و گشادگی نسبت به احتمال یادگیری از آنان، پاسخگو بودن به آنان و نقدکردن اشان در موارد ضروری است. احترام به معنای درگیر دیگران شدن با هوش و ذکاوت با حساسیت و با گشادگی ذهنی است چرا که بدون درک و فهم دیگران، درک و فهم خویشتن در کار نیست و گستره ی خودآگاهی ما محدود به گستره ی شناخت ما از دیگران است. برای آن که دیگری را متفاوت بدانیم باید وجوه شباهت های مان را هم معین کنیم. (۱۲) و در تعامل با آن ها به بازسازی خود و آن ها بپردازیم.

۱. ریچاردز، بری. روانکاوی فرهنگ عامه، حسین پاینده، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۲، ص ۱۰۱
۲. همان، ص ۹۸
۳. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، چاپ یازدهم، ۱۳۸۴، ص ۲۵
۴. آبراهامیان، همان، ص ۳۶
۵. آبراهامیان، همان، ص ۳۵
۶. آبراهامیان، همان، ص ۳۷
۷. ریچاردز، بری، همان ص ۱۰۱
۸. همان، ص ۱۱۹
۹. فروم، اریک. فراسوی زنجیرهای پندار، بهزاد ساکت، تهران، مروارید، چاپ اول، ص ۶۹
۱۰. ریچاردز، بری، همان، ص ۵۸
۱۱. فروم، همان، ص ۱۹۵
۱۲. ریچاردز، بری، همان، ص ۴۱۳

درباره نویسنده:
• نام و نام خانوادگی: حمید موذنی
• سال تولد: ۱۳۴۸
• شهر فعلی محل سکونت: بندر بوشهر
• شماره تلفن تماس: ۰۹۳۷۴۶۰۸۴۱۳
• آدرس ایمیل: hamid.moazeni@yahoo.com
• وبلاگ یا وب‌سایت:maa.webphoto.ir
• سال ورود و فارغ التحصیلی: ۱۳۸۲-۱۳۷۸
• دانشگاه محل تحصیل: آزاد اسلامی بوشهر
• گرایش تحصیلی: مشاوره روانشناس
• محل اشتغال و سمت: نویسنده و روزنامه نگار
• حوزه‌های تخصصی مورد علاقه: مطالعات فرهنگی، روانکاوی، فوتبال، سینما، فرهنگ جنوب

آثار منتشره:

نویسنده کتابهای:۱.بازنگری انتقادی ۲.تاریخ سینمای بوشهر ۳ .تاریخ عکاسی بوشهر ۴.سینما در بوشهر
۵.فوتبال و سینما؛ پاشنه اسفندیار و چشم آشیل مدرنیته ۶.تاریخ کاریکاتور بوشهر ۷.تاریخ فوتبال بوشهر

فیلم: نویسنده و کارگردان فیلم های کوتاه:۱.دیوار ۲.فیل در روشنایی ۳.ایران ۴.پا

عکاسی: برگزاری نمایشگاه عکس ماشین نوشته ها.
کتاب زیرچاپ: مجموعه عکس “لنگرگاه همیشگی ام بوشهر”

سردبیر نشریات محلی بوشهر: ۱.آوای بهارستان(۱۳۷۹) ۲. دریای جنوب(۱۳۸۳)
۳.بیرمی(۱۳۸۳) ۴.سلام جنوب(۱۳۸۵تا۸۶)
نویسنده مقاله در نشریات: شرق، همشهری، اعتماد، توس، خرداد و اکثر نشریات محلی استان بوشهر

دبیر بخش اندیشه سایت ادبی دانوش(www.danoush.ir)

موسس و دبیر انجمن زیست محیطی سوز(NGO)

مسئول کانون فیلم بوشهر از ۱۳۷۶ الی ۱۳۸۴