- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

خواب بی‌تعبیر استغنا

خوراک، پوشاک، مسکن. این‌ها را نیازهای اولیه‌‌ی انسان دانسته‌اند و ترتیب این سه نیز بر حسب اولویت و اهمیت به همین شکلی است که ذکر شد؛ یعنی نخست تغذیه، سپس لباس و سوم، خانه. نیازهای اولیه یا ضروری نیازهایی هستند که بدون برآورده شدن آن‌ها زیستن ممکن نیست یا به‌قدری طاقت‌فرساست که آدمی ترجیح می‌دهد عطایش را به لقایش ببخشد. جهان امروز جهان سیطره‌ی نیازهای کاذب در زندگی انسان است و این تسلط تا بدان‌جا گسترش یافته که نیازهای اولیه را نیز در بر گرفته است. یعنی دیگر خوراک و پوشاک و مسکن هم محدود به حد ضرورت نمی‌شود و چه بسا بیش از دیگر احتیاجات زندگی مدرن، آمیخته به زوائد کاذب و غیرضروری شده آن‌چنان‌که دیگر داشتن خوراک به‌اصطلاح بخور و نمیر، یا پوشاک ساده‌ی تن‌پوش و یا مسکنی در حد چاردیواری برای زیستن کفایت نمی‌کند و بسته به شرایط، نیازهای اولیه نیز بازتعریف می‌شوند. این فرایند تغییر و تبدل مدرن تا آن‌جا پیش می‌رود که دیگر هیچ‌کس در هیچ مرتبه‌ای از برخورداری مادی و اقتصادی، خود را بی‌نیاز تصور نمی‌کند و همیشه می‌پندارد زندگی‌اش پایین‌تر از استانداردهای یک زندگی مقبول و شایسته‌ است. در چنین وضعیتی دیگر تعجبی ندارد این‌که می‌شنویم بعضی‌ها می‌گویند حاضرند بمیرند ولی غذایی غیر از غذای ویژه و مخصوص خودشان را نخورند، لباسی غیر از البسه‌ی مارک و گران‌قیمت نپوشند، و در خانه‌ای جز آپارتمانی که استانداردهای امروزی یک مسکن مدرن را داراست سکونت نگزینند.

   این سیر زیاده‌خواهی انسان‌های این عصر در حالی روز به روز رو به فزونی است که هنوز هستند کسانی که حقیقتاً به نان شب محتاج‌اند و این تنها شعاری کهنه و تکراری و کلیشه شده نیست؛ محرومان نیازمندی که یا غذایی برای خوردن ندارند یا از فرط تغذیه‌ی نادرست به سوء‌هاضمه دچارند و با انواع و اقسام بیماری‌های ناشی از آن دست به گریبانند. محرومانی که محروم می‌مانند و تغییری در وضعیت زندگی‌شان اتفاق نمی‌افتد چون همگان خود را محروم می‌انگارند و به محض آن‌‌که سخن از انفاق و دست‌گیری از نیازمندان به میان می‌آید می‌گویند ما خود از همه نیازمندتریم؛ و راست هم می‌گویند منتها اگر راستی را مطابقت سخن با باور قلبی بینگاریم نه مطابقت با واقعیت امر. انسان‌های این عصر در زمانه‌ای زیست می‌کنند که در آن بی‌نیازی -دست‌کم در امور مادی و رفاهی- امری محال و ناممکن تلقی می‌شود و تا وقتی که انسان خود را نیازمند بداند هر چراغی را به خانه روا و به مسجد حرام خواهد دانست.

   سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۵ پیشنهاد کرد ۱۶ اکتبر هر سال مطابق با ۲۴ مهرماه به‌عنوان روز جهانی غذا به‌منظور توجه دادن جهانیان به مسئله‌ی مهم غذا انتخاب شود. ولی تصویب این روز به‌عنوان روز جهانی غذا در نوامبر ۱۹۷۲ در بیستمین کنفرانس کشورها که با شرکت اعضای سازمان خوارو بار و کشاورزی FAO تشکیل شده بود توسط دکتر پال رومانی وزیر بهداشت مجارستان که ریاست این کنفرانس را برعهده داشت اعلام گردید. از آن به بعد هر سال ۱۵۰ کشور جهان این روز را برای توجه دادن جهانیان به سایه‌ی سیاه فقر و گرسنگی که عده‌ای را از داشتن حداقلی از غذا که بتواند سلامت آن‌ها را تضمین کند محروم می‌کند معطوف داشتند. از آن سال تا کنون هر سال عنوانی برای این روز توسط فائو انتخاب می‌شود تا در بین کشورها در زمینه‌های مرتبط مانند سوءتغذیه، گرسنگی و پیدا کردن راه‌ حل‌ها در سطح جهان و منطقه بحث و تبادل نظر صورت گیرد و اقدامات مؤثری برای کاهش تعداد گرسنگان صورت گیرد. روز جهانی غذا اهداف زیر را دنبال می‌کند:

۱- تشویق و تحریک ملت‌ها، سران دولت‌ها، مراکز بین المللی و نهاد‌های غیردولتی به افزایش تولید محصولات کشاوورزی برای پایان دادن به گرسنگی.

۲- تشویق به برقراری ارتباط کشورهای در حال توسعه برای همکاری‌های اقتصادی و کشاورزی و حمایت های متقابل فنی برای افزایش محصول.

۳- تشویق روستائیان و خصوصاً زنان به مشارکت در تصمیم‌گیری‌هایی که شرایط زندگیشان را بهبود می‌بخشد.

۴- افزایش آگاهی عمومی ملل و توجه دادن آن‌ها به مسئله‌ی گرسنگی در جهان.

۵- تشویق انتقال تکنولوژی به جهان در حال توسعه.

۶- به‌جوش آوردن همت و مسئولیت بین‌المللی و ملی برای جنگ علیه گرسنگی، سوءتغذیه و فقر و جلب توجه به تولید و توسعه کشاورزی پایدار.

   حال با توجه به آن‌چه در ابتدا پیرامون ویژگی‌های زمانه‌ی کنونی و به‌طور خاص مسئله‌ی بازتعریف مفهوم «نیاز» عنوان شد و با نظر به ارزش و اهمیت موضوع «غذا» که به‌حق شایسته‌ی نام‌گذاری یک روز خاص در تقویم ملل به نام آن و برای بذل توجه عمومی نسبت به آن است، در چنین شرایطی می‌بایست در باب چگونگی تحقق آرمان رفع گرسنگی در جهان علی‌رغم شیوع باورهای مخرب مدرن به تأمل بنشینیم و ببینیم آیا به راستی پاسخی برای این معمای پیچیده متصور است یا نه.

   پیچیدگی این معما از آن‌جاست که از یک طرف ما با معضل زندگی مدرن و نیازهای کاذب بشر امروز مواجهیم که رفاه و پیشرفت مادی را به قبله‌ی آمال و آرزوها بدل ساخته و در نتیجه امکان انفاق و دست‌گیری از فرودستان را به حداقل ممکن رسانیده، و از طرف دیگر با مسئله‌ی عدم بهره‌مندی کافی کشورهای درحال‌توسعه از امکانات تکنولوژیک مواجهیم که موجبات محرومیت این کشورها را از ثروت‌های ناشی از تجارت و بازارهای وابسته به تکنولوژی فراهم نموده است. در واقع چنین می‌نماید که درمان درد مورد نظر ما یعنی فقر و گرسنگی همان عامل ایجاد درد یعنی فناوری و مدرنیته است و این ما را در تنگنایی فلسفی قرار می‌دهد که خروج از آن به سادگی ممکن نیست.

   هربرت مارکوزه در کتاب «انسان تک‌ساحتی» بر آن است که: «در جوامع امروز، وسایل معیشت با هدف و غایت زندگی درآمیخته و کیفیت، قربانی کمیت گردیده است.» حال آن‌که «همان‌گونه که نهادها بر پایه‌ی تکنولو‍‍ژی استوارند،‌ ارج نهادن به کیفیت زندگی در یک جامعه، از ضروریات اولیه محسوب می‌شود. کیفیت زندگی نیز باید مانند کمیت آن که معروض دگرگونی‌های فنی و صنعتی است تغییر پذیرد.» (هربرت مارکوزه، انسان تک ساحتی، ترجمه‌ی محسن مؤیدی، انتشارات امیر کبیر، تهران: چاپ چهارم، ‌۱۳۷۸) در واقع به نظر مارکوزه مشکل را می‌بایست در شیوه‌ی مواجهه‌ی ما با تکنولوژی جست‌وجو نمود نه در خود آن. به بیان دیگر آن‌چه فناوری و زندگی تکنولوژیک را به عامل ایجاد درد و به دنبال آن مسکّن –نه درمان- این درد تبدیل می‌کند وابستگی و تعلق به فناوری است. چنان‌که اعتیاد به هر ماده‌ی مخدر دیگری هم در آن واحد هم مسبب بیماری و هم مسکّن آن خواهد بود و این دور باطل تا همیشه ادامه خواهد داشت مگر آن‌که دست از تعلق و وابستگی بکشیم و نسبت خود را با مسائل پیرامون خود به‌ویژه تکنولوژی به شکلی معقول و سنجیده اصلاح نماییم و از این طریق آفات و آسیب‌ها را به حداقل ممکن برسانیم.

  ماکوزه بر آن است که انسان امروز به دلیل خودباختگی در برابر تکنولوژی و نیز به دلیل اسراف و تبذیر و استغراق در نیازهای کاذب و غیرلازم، بیشتر جامعه‌ای حسابگر است تا اندیشمند: «امروزه افراد به خاطر تأمین نیازهای روزمره، که شاید مهم‌تر از اندیشیدن درباره‌ی آزادی و بردگی به نظر می‌رسند، با یادآوری این مسائل، ‌خود را ناراحت نمی‌کنند و این طرز فکر،‌ بزرگ‌ترین اشتباه است؛ زیرا تاریخ پیوسته در کار دگرگون ساختن شرایط و مقتضیات بشری است. تنها هدف ارزنده‌ی تاریخ، جانشین ساختن نیازهای صحیح به جای نیازهای غلط در یک جامعه است.» ممکن است بگویند آزادی در بهره‌مندی از حق انتخاب است و حق انتخاب هم تنها وقتی حاصل می‌شود که دارا باشیم و محدودیتی برای انتخاب کردن نداشته باشیم. اما نه، این‌چنین نیست. چه این‌که به بیان مارکوزه «آزادی انسان تنها به دارا بودن حق انتخاب چیزی محدود نمی‌شود. بهره‌مندی از آزادی واقعی هنگامی است که او توانایی درک چگونگی انتخاب و ارزیابی چیزهایی را که باید انتخاب کند داشته باشد.» و این‌چنین است که ما می‌توانیم بخشش، انفاق، اکرام، و توجه به نیازمندان را به زیباترین شکل ممکن تجربه کنیم حتی زمانی که خود، دارا و برخوردار محسوب نمی‌شویم و به لحاظ مادی نیازمندیم اما بهره‌مندی از این قدرت درک و شناخت والا خواهد توانست ما را به ارزش و اهمیت آرمان فقرزدایی و ریشه‌کن ساختن گرسنگی در جهان رهنمون سازد و این یکی از مؤثرترین راه‌های مقابله با آسیب‌های به‌ظاهر ناگزیر زندگی مدرن است.