- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

فراتر از تجدد: زندگی در وضع نقد و سرپیچی دایمی (مصطفا مهرآیین)

مصطفی مهرآیین جامعه شناس

۱) بنا به رویکرد ساختارگرا در تحلیل فرهنگ، مهم ترین مسأله در زندگی اجتماعی انسان مسأله <<ارتباط>> است. این که ما چگونه و مبتنی بر چه الگوها، اصول و قواعدی باید با خود، جامعه، دیگران و طبیعت رابطه برقرار کنیم مهم ترین نکته ای است که در فرهنگ و نظام های فرهنگی از آن سخن گفته می شود. از نگاه رویکرد ساختارگرا در تحلیل فرهنگ، مشکل و معمای انسان، مشکل <<ارتباط>> است.
انسان ها از یکدیگر جدا افتاده اند، اما آنها به منظور تصمیم سازی درخصوص ارزش های جمعی باید به برقراری ارتباط با یکدیگر بپردازند. از نگاه این متفکران، ارتباط ما با جهان، خود و دیگران، همواره در چارچوب طبقه بندی ها یا حد و مرزهای نمادینی ممکن می شود که چارچوب های اندیشه و تفکر ما را معین می سازند و به شیوه خاص خود مانع از اشکال دیگر رابطه ما با جهان می شوند. به زبان داگلاس و فوکو ما چیزی جز محصول چارچوب های طبقه بندی فرهنگی نیستیم که خود را در شعائر و نمادها یا به طورکلی <<زبان>> بر ما آشکار می سازند. در پژوهش های تاریخی فوکو درخصوص موضوعات متنوعی همچون جنون و بزهکاری، پزشکی، علوم اجتماعی و جنسیت از معنا تاکیدزدایی می شود و طبقه بندی های فرهنگی و تجلی یا نمایش آنها در زبان و شــعائر در کانون این پژوهش ها جای می گیرند. در آثار فوکو هیچ توجهی به مسأله فرد یا معانی ذهنی صورت نمی گیرد. او بیش از آن که در پی یافتن معنی نمادها برای فرد باشد، درگیر مسأله چگونگی ساخته شدن فرد و تجلی آن در زبان و شـــعائر است: چگونه فرد بزهکار، فرد دیوانه، فرد زندانی، فرد دارای اختـلال جنســی ساخته می شود. این افراد در گذشته نیز وجود داشته اند، اما بحث اصلی فوکو معطوف به آن است که چگونه در عصــر مدرن این افراد به عنوان یک <<هــویت>> تازه ساخته می شوند و از ویژگی ها و صفــات خاصــی برخوردار می شوند و از برخی صفات و ویژگی های دیگر محروم هستند.
۲) روبرت وسنو، جامعه شناس فرهنگ برجسته آمریکایی، با تاثیرگذاری از همین رویکرد، معتقد است مفهوم <<نظم فرهنگی>> یا <<نظم اخلاقی>> را باید کلیدی ترین مفهوم در تحلیل جامعه شناختی فرهنگ دانست. او باور دارد فهم ماهیت نظم اخلاقی یک جامعه فهم شیوه ارتباط و پیوند آن جامعه با خود و جهان را ممکن می سازد. در نظریه وسنو، <<نظم اخلاقی>> جامعه <<مرکب از تعاریفی است دراین باره که روابط اجتماعی چگونه باید شکل بگیرند>>. به اعتقاد وسنو، نظم اخلاقی هر جامعه البته خود شامل سه بخش است: ۱) نظامی ساختارمند از رمزگان فرهنگی، ۲) مجموعه ای از شعائر و ایدئولوژی ها که به نمایشی کردن نظم اخلاقی جامعه می پردازند و ۳) بنیان نهادی که منابع لازم برای تولید و حفظ رمزگان فرهنگی و شعائر و ایدئولوژی های یاد شده را فراهم می آورد. وسنو در توضیح <<رمزگان اخلاقی>> می نویسد: <<یک رمزگان اخلاقی مجموعه ای از عناصر فرهنگی است که ماهیت تعهد به شیوه خاصی از رفتار را تعریف می کنند>>. به اعتقاد وسنو، این عناصر فرهنگی از یک نظم و ساختار نمادین مشخص برخوردارند. اما، در اینجا، نظم، به پیروی از مری داگلاس، در پیوند با <<مرزها>> تعریف می شود. بنابراین، وجود ساختار به معنای آن نیست که یک سیستم بسته نظام یافته یا دارای نظم منطقی کامل وجود دارد.
وجود ساختار به معنای آن است که می توان به شناسایی برخی تمایزات نمادین در درون رمزگان اخلاقی پرداخت. به اعتقاد وسنو، در درون یک نظام اخلاقی سه نمونه از تمایزات نمادین وجود دارد: ۱) تمایز ابژه های اخلاقی از برنامه های واقعی، ۲) تمایز خود از کنشگر و ۳) تمایز اجتناب ناپذیری از نیت مندی. ساختار نظم اخلاقی میان الف) ابژه های تعهد (از قبیل خداوند، جهان، کودکان، خود، یک شخص، یک مجموعه از باورها و ارزش ها، یک متن و …) و ب) فعالیت ها یا <<برنامه های واقعی>> که مردم باید آنها را انجام دهند، تمایز قایل می شود. به اعتقاد وسنو، ابژه های تعهد و همچنین ایده هایی که بیانگر تعهد به آنها هستند را می توان در گفتارهایی همچون <<اطاعت کردن از خداوند>>، <<تلاش برای انجام خواسته های خداوند>>، <<بهتر ساختن جهان>>، <<ساختن یک زندگی بهتر برای کودکانمان>> و <<به خودم توجه کنم>>، مشاهده کرد. برخی از نمادها نیز نشان دهنده کارهای واقعی هستند که مردم آنها را به منظور عملی ساختن تعهدات خود انجام می دهند. خواندن کتاب مقدس، حضور در کلیسا، وقت گذاشتن برای انجام فعالیت های اجتماعی، مراقبه (مدیتیشن) و صحبت کردن از احساسات فردی ازجمله برنامه های واقعی هستند که مردم آنها را به منظور عملی ساختن انتظارات نظم اخلاقی انجام می دهند. مردم می دانند که اگر بخواهند <<زندگی بهتری برای کودکان خود بسازند>>، باید <<سخت کار کنند>>. به اعتقاد وسنو، در بسیاری از موارد، این دو مجموعه از نمادها در پیوند نزدیک با یکدیگر قرار دارند. به عنوان مثال، ما وقتی از <<انجام خواسته های خداوند>> سخن می گوییم که در کلیسا و فعالیت های آن حضور یافته ایم؛ اگر از مردم بپرسید که چرا سخت کار می کنند یا چرا به مراقبــه (مدیتیشـن) می پردازند، مـردم ممکن است پاســخ دهند که آنها می خواهند جهان بهتری بسازند یا خود حقیقی شان را کشف کنند. با این حال، این دو مجموعه از نمادها کاملا از یکدیگر متفاوت هستند. با مشاهده خود نمادها می توان به خوبی به این نکته پی برد. کلیسا خداوند نیست، شغل یک فرد جهان نیست و مراقبه همان خود نیست. اینها در ارتباط با یکدیگرند، اما در عین حال از یکدیگر متمایزند.
ساختار رمزگان اخلاقی، همچنین، میان الف) <<خود واقعی>> یا <<خود حقیقی>> فرد و ب) <<نقش>> های متفاوتی که او (مرد یا زن) ایفا می کند، تمایز قایل می شود. به اعتقاد وسنو، نظام های اخلاقی همواره میان دو جنبه یا مولفه از خود تمایز قایل می شوند: یک جنبه از خود عبارت است از روح و ذات شخص که ناب و خالص، پاک و بخشوده شده و فناناپذیر و درنهایت پذیرفتنی است و در حقیقت در ارتباط با اندیشه <<حیات اخروی>> است. وجه دیگر خود عبارت است از وجه جسمانی، نفسانی و میرای آن که در معرض وسوسه و ناپاکی قرار دارد. به اعتقاد وسنو، یک نان آور طبقه متوسط هنگامی که می گوید <<من تنها دارم کارم را انجام می دهم>>، در واقع، میان این دو وجه از خود تمایز قایل می شود: یک <<خود واقعی>> وجود دارد که خوب است، ارزشمند است، فسادناپذیر است و این <<خود واقعی>> متفاوت با <<کنشگری>> است که کارش را انجام می دهد، کاری که غالبا دردآور است، پایین تر از سطح شرافت اوست و حتی شرافت و صداقت وی را لکه دار می سازد. رمزگان اخلاقی، همچنین، میان الف) نیروهایی که خارج از کنترل فرد قرار دارند و ب) نیروهایی که در درون قلمرو اراده وی جای دارند نیز تمایز قایل می شود. به عبارت دیگر، در درون یک رمزگان اخلاقی، امور <<اجتناب ناپذیر>> از امور <<نیت مند>> متمایز می شوند. در واقع، رمزگان فرهنگی، از این طریق، میان اموری که مورد ارزیابی اخلاقی قرار می گیرند (رفتارهایی که می توان آنها را از طریق قدرت اراده و نیت کنترل کرد) و اموری که خارج از کنترل فرد قرار دارند و مورد ارزیابی اخلاقی قرار نمی گیرند یا حداقل این که ارزیابی اخلاقی آنها مسکوت گذاشته می شود، تمایز قایل می شوند.
وسنو پس از توصیف و شرح <<رمزگان اخلاقی>>، به عنوان مهم ترین بعد نظم اخلاقی، می کوشد دو وجه دیگر نظم اخلاقی یعنی شعائر و ایدئولوژی ها و کارکرد آنها را روشن سازد. به اعتقاد وسنو، اگر نظم اخلاقی جامعه مرکب از تعاریفی است دراین باره که روابط اجتماعی چگونه باید شکل بگیرند و اگر نظم اخلاقی جامعه ماهیت تکالیف و تعهدات اخلاقی جامعه را مشخص می کند، آن موقع باید علایم و نشانه هایی درخصوص این تعاریف، تکالیف و تعهدات فرستاده شود، علایم و نشانه هایی دراین باره که روابط اجتماعی باید این گونه الگو بیابند و انتظار می رود که افراد مبتنی بر روش ها و راه های تعریف شده، رفتار کنند و به انجام این وظایف و تکالیف اخلاقی بپردازند. وسنو معتقد است این علایم تا حدودی از طریق نظم و ترتیبات اجتماعی و همچنین کنش ها (همانند یک معامله ساده اقتصادی که در آن انتظارات دو طرف درگیر تعریف و ابراز می شود) فرستاده می شوند. اما، درنگاه وسنو، مهم ترین قلمرو اجتماعی که قادر است این وظیفه را به نحوی فراگیر و تاثیرگذار انجام دهد، قلمرو نشانه ها و به طور خاص قلمرو شعائر و ایدئولوژی ها است. به اعتقاد وسنو، شعائر و ایدئولوژی ها <<جنبه ابرازی- نمادی حیات اجتماعی را شکل می دهند>>. وسنو معتقد است <<شعائر>> و <<ایدئولوژی ها>> به نمایشی کردن نظم اخلاقی جامعه می پردازند. این همان نکته ای است که در رویکرد نمایشی به فرهنگ بر آن تأکید می شود. وسنو درخصوص نقش ایدئولوژی در به تصویر درآوردن نظم اخلاقی جامعه می نویسد: <<در کل، می توان به ایدئولوژی به عنوان مجموعه ای از سخنان، اعم از شفاهی یا نوشتاری، نگریست. این سخنان از توانایی و ظرفیت بالایی برای دستکاری شناختی جامعه برخوردارند و به همین دلیل می توانند به عنوان روشی برای تعریف و انتقال ماهیت تکالیف اخلاقی جامعه به کار آیند. البته ایدئولوژی ممکن است شامل بازنمایی های بصری (اشیایی همچون پرچم یا تصاویر)، کنش های نمادین (سلام نظامی، زانو زدن و سجده کردن) و حوادث و رویدادها (مجموعه ای از کنش های به هم مرتبط از قبیل رژه نظامی یا اعمال دینی) نیز باشد. در این معنا، ایدئولوژی به نحوی آشکار بسیاری از آن کارکردهایی که به شعائر نسبت داده می شود را ذیل خود جای می دهد>>. وسنو، البته، رابطه میان ایدئولوژی و نظم اخلاقی را رابطه ای یک سویه نمی داند: اگر ایدئولوژی به نمایشی کردن نظم اخلاقی جامعه می پردازد، نظم اخلاقی نیز به ایدئولوژی <<مشروعیت>> می بخشد و وجود آن را معنادار می سازد.
سومین مولفه یک نظم اخلاقی، در نگاه وسنو، بنیان <<نهادی>> آن است. به اعتقاد وسنو، یک نظم اخلاقی برای زنده ماندن باید دایما تولید و بازتولید شود. به علاوه، تولید شعائر و ایدئولوژی های تازه ای که یک نظم اخلاقی را بازنمایی می کنند توسط کنش فعالانه کنشگرانی صورت می گیرد که از منابع استفاده می کنند. از این رو، نظام رمزگان نمادین وابسته به منابع مادی و سازمانی است. وسنو معتقد است یک نظم اخلاقی در درون ساختار های نهادی تثبیت می شود که بر محور اشیاء مادی، پول، رهبری، شبکه ارتباطات، قدرت و توانایی های سازمانی استوار هستند. یک نظم اخلاقی نیازمند منابع اجتماعی است تا تولید شود و باقی بماند.
۳) اگر مقدمه یک درخصوص نقش نظام های فرهنگی در هدایت رابطه یک جامعه با جهان و تصویر وسنو از ماهیت یک نظم فرهنگی و اخلاقی را بپذیریم، اکنون می توان این پرسش را مطرح ساخت که جامعه ما در ۱۵۰سال گذشته مبتنی بر کدام نظم فرهنگی و با چه عناصر فرهنگی در ارتباط با خود، جهان و طبیعت قرار گرفته و توانسته است روابط خود با این سه قلمرو را مبتنی بر چه طبقه بندی ها و مرزهای فرهنگی تعریف کند؟ احتمالا، در برخورد با این پرسش اولین نکته ای که به ذهن شما می آید این خواهد بود که این بحث دیگر بحثی معمولی است که ما در یک بستر فرهنگی چند لایه زندگی می کنیم و با حضور همزمان ۳ فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی روبه رو هستیم و سال هاست که در این وضع گرفتاریم. رویکرد این یادداشت اما چنین نیست. باید گفت تمامی آنچه در دوران معاصر بر ما می گذرد و مانع از عمق یافتن تجدد در جامعه ما می شود به همین نکته باز می گردد: حضور همزمان ۳ نظم اخلاقی در کنار یکدیگر که به تبع خود همراه با حضور نیروهای متفاوت مدافع آنها در جامعه است. به زبان وسنو، ما در وضعیتی گرفتاریم که در آن هیچ طبقه بندی فرهنگی و مرزسازی نمادین وجود ندارد که به ما بگوید چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است، چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است، چه چیزی منطقی و عقلانی و چه چیزی غیرمنطقی و غیرعقلانی است. ما در وضعیتی گرفتاریم که به طور همزمان هر پدیده هم درست است و هم نادرست، هم زیباست و هم زشت، هم عقلانی است و هم غیرعقلانی: این وضع را می توان وضع فروپاشی دوگانه ها و طبقه بندی های فرهنگی و اخلاقی دانست که عمل یک جامعه را ممکن می سازند. ما در وضع <<متفکران انتقادی>> قرار داریم که نمی توانند وجود دسته بندی ها و مقوله بندی های فرهنگی را بدیهی بینگارند. برعکس، ما به سان این متفکران انتقادی دایما به بررسی تاریخی و اجتماعی آنها پرداخته و سعی در کشف ریشه های آنها داریم و می کوشیم نشان دهیم که چگونه صاحبان قدرت یا حرفه ای ها (پزشکان، روانپزشکان و…) به طبقه بندی های فرهنگی مشروعیت می بخشند و ما را در حصار آنها مقید و مشروط می سازند. ما به طور دایم می کوشیم با نشان دادن و افشا کردن دسته بندی ها، چارچوب ها و مقولات بدیهی انگاشته ای که تفکر انسان اجتماعی در قالب آنها جای گرفته است و با قطعیت عمل او را ممکن می سازند، به زعم خود، به رهایی بیشتر انسان کمک کنیم.
۴) این شیوه زندگی، یعنی زندگی در وضع نقد دایم طبقه بندی های فرهنگی ما را گرفتار حرکت <<جایگشتی>> یا <<دورانی>> ساخته و مانع از تصمیم گیری های بنیادینی می شود که می تواند ما را قادر به حرکت رو به جلو سازد. انتقاد دایم از هرگونه طبقه بندی فرهنگی و معرفتی ممکن است در ظاهر ما را به این نکته برساند که ما جامعه ای پویا و زنده هستیم، اما در درازمدت ما را گرفتار در مرگ و انحطاطی ساخته که ریشه در وضع <<تزلزل ذهنی>> و ناتوانی عملی دارد. ما اگر در زبان به ظاهر پویا هستیم، اما از انجام هرگونه کنشی در خلق جهان تازه ناتوانیم. وضع انتقاد دایم از نظم های فرهنگی موجود در جهان و درخواست برای خلق جهانی که در ورای همه این نظم های فرهنگی قرار گیرد، ما را تبدیل به مردمانی ساخته است که تنها قادریم به <<فراتحلیل>> جهان از نگاه خود بپردازیم و از تحلیل تحلیل های موجود لذت ببریم و بر خود ببالیم اما قادر به خلق هیچ ایده ای درباره جهان نباشیم.

در آثار فوکو هیچ توجهی به مسأله فرد یا معانی ذهنی صورت نمی گیرد. او بیش از آن که در پی یافتن معنی نمادها برای فرد باشد، درگیر مسأله چگونگی ساخته شدن فرد و تجلی آن در زبان و شـــعائر است: چگونه فرد بزهکار، فرد دیوانه، فرد زندانی، فرد دارای اختـلال جنســی ساخته می شود. این افراد در گذشته نیز وجود داشته اند، اما بحث اصلی فوکو معطوف به آن است که چگونه در عصــر مدرن این افراد به عنوان یک <<هــویت>> تازه ساخته می شوند و از ویژگی ها و صفــات خاصــی برخوردار می شوند و از برخی صفات و ویژگی های دیگر محروم هستند.

به اعتقاد وسنو، نظم اخلاقی هر جامعه البته خود شامل سه بخش است:
۱) نظامی ساختارمند از رمزگان فرهنگی، ۲) مجموعه ای از شعائر و ایدئولوژی ها که به نمایشی کردن نظم اخلاقی جامعه می پردازند و ۳) بنیان نهادی که منابع لازم برای تولید و حفظ رمزگان فرهنگی و شعائر و ایدئولوژی های یاد شده را فراهم می آورد. وسنو در توضیح <<رمزگان اخلاقی>> می نویسد: <<یک رمزگان اخلاقی مجموعه ای از عناصر فرهنگی است که ماهیت تعهد به شیوه خاصی از رفتار را تعریف می کنند.>>

سومین مولفه یک نظم اخلاقی، در نگاه وسنو، بنیان <<نهادی>> آن است. به اعتقاد وسنو، یک نظم اخلاقی برای زنده ماندن باید دایما تولید و بازتولید شود. به علاوه، تولید شعائر و ایدئولوژی های تازه ای که یک نظم اخلاقی را بازنمایی می کنند توسط کنش فعالانه کنشگرانی صورت می گیرد که از منابع استفاده می کنند. از این رو، نظام رمزگان نمادین وابسته به منابع مادی و سازمانی است. وسنو معتقد است یک نظم اخلاقی در درون ساختار های نهادی تثبیت می شود که بر محور اشیای مادی، پول، رهبری، شبکه ارتباطات، قدرت و توانایی های سازمانی استوار هستند.

روزنامه شهروند

کد خبر: ۱۲۰۶۱

تاریخ خبر: ۱۳۹۳ یکشنبه ۱۸ آبان