- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

مدارا چه هست و چه نیست؟ سیر مدارا از کاستلیون تا هابرماس

مدارا چه هست و چه نیست؟
سیر مدارا از کاستلیون تا هابرماس

علی عسکری
تضادهای برخاسته از تفاوت‌های بین افراد و گروه‌ها، محققان و فیلسوفان را برآن داشت تا به کالبدشکافی درگیری‌های اجتماعی زمان خود بپردازند و ریشه اختلافات و بی‌نظمی‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن زمان را پیدا کنند. در این مقاله با استفاده از فراتحلیل، نظر اندیشمندان این حوزه نه از ابتدا بلکه از زمانی که این اندیشه به طور استوار شکل گرفت مورد واکاوی قرار گرفته است. این واکاوی فرایند رشد و توسعه اندیشه مدارا را دنبال کرده و چگونگی تعامل این مفهوم تئوریک را در طی زمان نشان می¬دهد. نتایج این مقاله حاکی از آن است که می‌توان نظریات مطرح شده در بحث مدارا را به دو دسته نظریه‌های کلاسیک و جدیدِ مدارا تقسیم کرد.
علت ایجاد این تقسیم‌بندی (کلاسیک و جدید) موضوع مدارا می‌باشد؛ بدین معنی که اندیشمندان کلاسیک با توجه به مقوله‌ی «تعین اجتماعی آگاهی» تنها به مدارای مذهبی و دینی پرداخته‌اند، حال آن که اندیشمندان جدید مرزهای مدارا را گسترش داده و دامنه آن را به همه کنش‌های بشری تسری داده‌اند و حدود عدم مدارا را نیز محدود کرده‌اند. اصول تمام نظریه‌های مورد بررسی عبارتند از:
۱. تأکید آن¬ها بر عقل در کشف حقیقت.
۲. تأکید بر نادرستی اجبار انسان.
۳. بحث نسبی بودن مدارا؛ که معنای مشترک آن در نظر نظریه‌پردازان این حوزه این است که افرادی که نسبت به دیگران مدارا نمی‌کنند مستوجب مدارا نیستند.
۴. و مبحث پایانیِ حدود نسبی بودن مدارا، بدین معنی که دامنه عدم مدارا چیست؟
تفاوت و تنوع پدیده‌ای است که از آغاز خلقت جهان وجود داشته است و تلاش‌هایی که در برخی دوره‌های تاریخی برای از بین بردن آن‌ها صورت گرفته است منجر به شکست شده و خواهد شد.
اگر تاریخ را ورق بزنیم متوجه جنگ‌هایی می‌شویم که برای مبارزه با هویت‌های مختلف، رفتارهای متعارض و سیاست‌های متفاوت شکل گرفته است. چنین کوشش‌هایی، به فرض موفقیت، مایه از میان رفتن تفاوت‌های فرهنگی، دینی، سیاسی، رفتاری و… می‌گردد و جامعه‌ای یک دست را به وجود می‌آورد که تمام افراد آن تحت تأثیر پدیده استاندارد سازی یا شبیه سازی (Assimilation) قرار گرفته‌اند و دیگر جذابیتی برای نگریستن در آن‌ها دیده نمی‌شود. پس درمی‌یابیم که، آن‌چه این جهان پرملال را تحمل‌پذیر ساخته است زیبایی ناشی از تفاوت‌ها و تنوع است.
شاید اولین واکنش انسان نسبت به این گونه تنوع و تفاوت‌ها (به دلیل ذات او)، «فرهنگ حذف و سیاست سانسور» باشد.
همان‌طور که مختاری (۱۳۷۷) اشاره می‌کند، گسترش این فرهنگ تنها به دلیل ترس از ابراز عقیده مخالف، یا نگرانی از اختلال در هنجارهای اجتماعی و فرهنگی نیست. بلکه نشان از یک «دستگاه معرفتی سنتی»، و عدم تجربه حق فردی و اجتماعیِ «انتخاب»، یا عدم اعتقاد به بلوغ انسان و آزادی، یا فقدان مدارا و تحمل و رقابت سالم و سازنده نیز هست.
پدیده‌ای که در جهان معاصر، واکنشِ مبتنی بر حذف نسبت به تفاوت‌ها را شدت بیشتری بخشیده، گسترش ارتباطات میان افراد، قومیت‌ها، ملیت‌ها، مذاهب و اندیشه‌های متفاوت می‌باشد؛ چراکه با گسترش تعاملات، فرد هویت خود را بیشتر در معرض نابودی می‌بیند و نسبت به ذوب شدن «خود»ش واکنش شدیدتری بروز می‌دهد. در چنین شرایطی آن‌چه امکان هم‌زیستی را برای انسان‌های متفاوت فراهم می‌سازد، مدارا می‌باشد (ویلیامز، ۱۳۷۷ و ۱۳۸۳). زیرا همان‌گونه که وگت (۱۹۹۷) نشان داده مدارا از تبدیل نگرش‌ها و عقاید سلبی به کنش‌های منفی جلوگیری می‌کند.

مفهوم مدارا
برای اداره تضادهای برخاسته از تفاوت‌های بین افراد و گروه‌ها ، راه‌های متفاوتی وجود دارد. مدارا یکی از این راه‌ها است، اما با توجه به شواهد، واضح است که این روش از نظر تاریخی مرسوم نبوده است. در واقع، جوامع اغلب به تفاوت عقاید با تعصب اقتدارگرایانه (Authoritarian Dogmatism) پاسخ داده‌اند. ریلتون نیز به این امر توجه کرده است و معتقد است که، «تمایلِ اختلاف نظرها در تمام زمینه¬ها متمایل یه ایجاد تضاد اجتماعی است» (گراهام،۱۳۸۳: ۸۵(
مدارا به عنوان پاسخی به تفاوت‌ها میان دگماتیزم و نسبی‌گرایی قرار دارد (دنیس¬ییتس،۲۰۰۷: ۳). نسبی‌گرایی از این جهت که معتقد است حقیقت به صورت کامل در اختیار هیچ دیدگاهی نیست حامی اندیشه مدارا می‌باشد؛ از این منظر اعتقاد به مدارا مستلزم صحه گذاشتن بر نسبی‌گرایی است.
اما با خوانشی دیگر به نظر می‌رسد که مدارا از نسبی‌گرایی متمایز باشد و به سمت مطلق‌گرایی میل کند، بدین‌ترتیب که اگر قضاوت اخلاقی یکی نسبت به دیگری صحیح‌تر نباشد، چه طور می‌توان مداراجو بود؟ (گراهام،۱۳۸۳: ۷۷)
این قضایا بدین معنی است که از این دیدگاه یکی از ملزومات مدارا، اعتقاد به نادرست بودن موضوع مورد مدارا می‌باشد، که در اینجا مفهوم مدارا به مطلق‌گرایی نزدیک می‌شود؛ چراکه نادرست دانستن یک امر به طور کلی نیازمند اعتقاد به مطلق‌گرایی می‌باشد.
درباره مفهوم مدارا به طور کلی می‌توان گفت که مدارا عملی است که به مردم اجازه می‌دهد عقاید یا ویژگی‌های دیگران را دوست نداشته باشند یا حتی از آن‌ها متنفر باشند اما بدون اقدام به جنگ آزاردهنده علیه آنان (فلچر،۱۳۸۳)
بدین معنی که مدارا عمل آزاد گذاشتن دیگران برای داشتن ویژگی‌های شخصی یا نگهداری عقاید و اعمالی که دیگران آن را به عنوان عملی اشتباه یا تنفر انگیز در نظر می‌گیرند را توصیف می‌کند (دنیس¬ییتس،۲۰۰۷: ۳)
یعنی عمل مدارا زمانی معنا دارد که امکان استفاده از زور و خشونت وجود داشته باشد، یا به تفسیر نیچه، مدارا از سر قدرت می باشد که نمود این نوع مدارا را می‌توان در اَبَر انسان وی مشاهده کرد (کاپلستون،۱۳۸۲: ۴۰۴)
بدین ترتیب مدارا به عنوان فضیلتی اجتماعی و قاعده‌ای سیاسی، امکان همزیستی صلح¬آمیز افراد و گروه¬هائی را فراهم می¬کند که دیدگاه¬های متفاوتی دارند و با روش¬های متفاوت در جامعه¬ای واحد زندگی می¬کنند (گالئوتی، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲).
طبق نظر آگیوس و آمبروسویچ ویژگی¬های زیر را می¬توان برای مفهوم مدارا مشخص کرد:
– مدارا به عنوان احترام و پذیرش تنوعات فرهنگ‌های دنیای اطراف و شیوه‌های متفاوت انسان بودن، تعریف شده است.
– ماهیت مدارا در این است که مردم حق دارند بر اساس باورهای‌شان رفتار کنند، حتی زمانی که دیگرانی وجود دارند که با آنچه که آن‌ها فکر می‌کنند مخالف‌اند.
– مدارا به معنی سازش، بخشش یا تشویق رفتار منفی نیست. در اصل مدارا یک نگرش فعال بر اساس به رسمیت شناختن حقوق و آزادی¬های همگانی بشری است.
– مدارا به عنوان مسئولیتی است که در ایجاد حقوق بشر، پلورالیسم، دموکراسی و حاکمیت قانون اثر می‌گذارد. مفهوم مدارا شامل طرد «جزم‌اندیشی» و «مطلق‌گرایی» و تأئید استانداردهای آورده شده در حقوق بشرِ بین الملل می‌باشد (صابر،۱۳۸۴)
از زمان جنگ‌های مذهبی در قرن‌های شانزده و هفده میلادی مدارا واژه‌ای است که در جامعه غربی مدرن مورد استفاده قرار گرفته است، اما با این حال تعریف این مفهوم با سختی‌های زیادی همراه بوده و هنوز هم بحث‌های دامنه‌داری در این زمینه وجود دارد.
به علاوه، حضور این اصطلاح باعث ایجاد سنت پژوهشیِ قابل ملاحظه‌ای نشده است (دیجکِر و کومِن، ۲۰۰۷: ۱۰).
بنابراین در مفهوم¬پردازی مدارا برای روشن شدن این مفهوم لازم است که مرز آن را از مفاهیم مشابه متمایز ساخت. مدارا با سه عمل دیگر یعنی فرصت‌طلبی (Opportunism)، بی‌تفاوتی (Indifference) و واگذاری (Condescension)شباهت دارد، اما باید توجه داشت که با آن‌ها مخلوط نشود. یک فرصت‌طلب، مدارا را صرفن به عنوان استراتژی کسب قدرت تأیید می‌کند.
بدین معنی که فرصت‌طلب زمانی در جستجوی مدارا می‌باشد که خودش و عقایدش در اقلیت قرار دارند، اما زمانی که احساس می‌کنند قدرت کافی برای اِعمال برتری خود را دارند مدارا را رد می‌کنند. در واقع آن‌ها مدارا را به دلایل فرصت‌طلبانه در برخی مواقع مورد قبول قرار می‌دهند.
بنابراین مدارا به عنوان یک استراتژی فرصت‌طلبانه ضمانت اندکی را برای آن‌هایی که به مدارا و آزادی وجدان به عنوان یک حق می‌نگرند، فراهم می‌کند (دنیس ییتس،۲۰۰۷: ۴).
شرطی که مدارا را از بی‌تفاوتی متمایز می‌کند در ارتباط با نسبی‌گرایی است. برای مثال رویکرد نسبی‌نگر نسبت به دین، دین‌های متفاوت را تنها به عنوان تفاوت زبان برای گفتگو با خدا در نظر می‌گیرد، زبان‌هایی که خدا همه آن‌ها را می‌فهمد.
فردی ممکن است احساس کند که دین او بهترین راه صحبت با خدا است اما این را نیز در نظر داشته باشد که دیگران هم ممکن است چنین احساسی داشته باشند و این‌گونه توجیه شده باشند.
بدین معنی که یک نسبی‌گرا ممکن است به رویکردی خاص نسبت به یک موضوع احساس شدیدی داشته باشد اما متوجه این امر نیز باشد که این تعلق چیزی بیش از یک روش در میان ترجیحاتی بسیار نمی‌باشد که همه آن‌ها به یک اندازه معتبر می‌باشند. به طور مشابه، کسی که بی‌تفاوت است نسبت به تفاوت‌ها به این دلیل که احساس می‌کند آن‌ها اهمیتی ندارند، مدارا نشان می‌دهد. نسبی‌گرایی از دل تصویری از جهان و یا دستگاه اعتقادی بیرون آمده که قضاوتی را که در مدارا سهیم باشد را رد می‌کند، اما بی‌تفاوتی بیشتر نیمه‌آگاهانه رشد می‌کند (دنیس¬ ییتس،۲۰۰۷: ۵ و کرنستن،۱۳۷۶: ۶۲).
همان‌گونه که بیچ (۱۹۴۷) نشان داده تمایز میان واگذاری و مدارا از طریق رفتار معترضین در طول جنگ جهانی دوم واضح‌تر می‌باشد. با وجود این که اغلب معترضین با شرکت در برخی از انواع خدمات عمومی و نظامی موافق بودند، با این حال، آن‌ها به عنوان خطری برای اجتماع در نظر گرفته می‌شدند و دولت هم آن‌ها را برای کار در اردوگاه‌های نظامی جداگانه مستقر کرد که آن‌ها و عقایدشان را از فضای عمومی، جدا نگه دارد (دنیس¬ییتس،۲۰۰۷).