- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

احزاب در بزنگاه دچار کورتاژ سیاسی می‌شوند (احمد پورنجاتی)

تحزب و فعالیت حزبی کلید واژه تحقق دموکراسی های امروز دنیاست به طوری که برخی بر آن عقیده اند که دستیابی به خیر عمومی از خلال اراده جمعی، زمانی که در خلأ فعالیت حزبی و نهادهای مدنی باشد، بستر مناسبی برای پوپولیسم فراهم می آورد. در ایران پس از مشروطه نیز اگرچه با فراز و نشیب های بسیار اما بحث حزب و فعالیت حزبی یکی از مباحث داغ فعالیت های سیاسی در دوره های مختلف بوده است، با این حال بسیاری از صاحبنظران سیاسی معتقدند چه همان دوره های نخست و فعالیت اعتدالیون و عامیون پس از مشروطه و چه در دوره های متاخر که احزاب متعددی سر برآوردند، تحزب در ایران به معنای واقعی آن شکل نگرفته است. با این حال امروز ما با نام های متعددی از حزب های مختلف در فضای سیاسی کشور روبه رو هستیم. آیا می توان فعالیت آنها را نادیده گرفت یا باید در انتظار سرنوشت آنها نشست که چه آینده یی در پیش خواهند داشت. احمد پورنجاتی، نماینده اصلاح طلب مجلس ششم در گفت وگویی که با او داشتیم، می گوید: احزاب در بزنگاه تاثیرگذاری برای ایجاد تغییر ساختاری حکومت ها، با نوعی کورتاژ سیاسی مواجه می شدند. پورنجاتی اما برای پاگرفتن فعالیت پایدار حزبی به معنای واقعی آن راهکاری را پیشنهاد می دهد که اراده یی فراجناحی و امنیتی در زمان فعالیت، پیش از فعالیت و از آن مهم تر پس از فعالیت حزبی وجود داشته باشد که به اعتقاد او هم پاسخگویی و هم بهره مندی فعالیت حزبی را به دنبال خواهد داشت.

   احزاب در ساختار سیاسی کشورها چه نقشی را بر عهده دارند؟

حزب به معنای یک نهاد مدنی برای کنش سازمان یافته معطوف به قدرت تعبیری است که اگر آن را بپذیریم باید بگوییم که تعبیری عرفی و واقع گرایانه است که فارغ از ساختار و کارکردهای هر جامعه یی می توانیم حزب را یکی از مهم ترین دستاوردهای تکامل عقلانیت به معنای عقل ابزاری در عرصه عمومی جامعه برای بشر تلقی کنیم. به نظر می رسد سرانجام، انسان از ویژگی های روانشناختی و خودگردانانه خودش به این نتیجه رسیده که اگر قرار است در عرصه اجتماعی کار انجام شود، باید با هم کار کنند. اما اگر تعبیر دوگانه مدرن- سنتی را هم بپذیریم، باید بگوییم که حزب پدیده یی متعلق به دنیای مدرن است. البته وقتی که از دنیای مدرن صحبت می کنم، فراتر از پیشرفت های تکنولوژیک است، منظور من برداشتی است که جوامع انسانی به تدریج از تکیه بیشتر به عناصر فرازمینی به سوی عناصر زمینی، ملموس، قابل سنجش و قابل محاسبه سود و زیان حرکت کرده است. به این صورت تحزب به حوزه علوم انسانی باز می گردد.

   با این تعریف، اگر قرار است که احزاب نقش آفرینی داشته باشند و در عرصه سیاست تاثیرگذار باشند، این نقش آفرینی چه شاخص ها و مولفه هایی دارد؟

به نظر من به طور کلی هر کنش گروهی مثل، یک تیم ورزشی، کار صنفی یا هیات مذهبی، با وجود تفاوت های شان، یک ویژگی مشترک دارند  و آن، سودمندی و نتیجه بخشی و غایت گرایی است. به نظر من غایت گرایی مهم ترین ویژگی هر فعالیت و به ویژه فعالیت حزبی است. من به عنوان کسی که به فعالیت های متکی بر باورها علاقه دارم و حتی در گرایش شخصی به جنبه های لطیف عرفانی و فضایل مهرورزی و ایثار علاقه دارم با وجود آنکه خیلی ماورایی به نظر می رسد، برداشت من این است که برای اینها هم حساب سود و زیان وجود دارد. البته این سود و زیان می تواند جنبه معنوی یا مادی داشته باشد. من می توانم بر اساس مستندات دینی ثابت کنم که در عمده ادیان و حتی گرایشات عرفانی چنین مولفه هایی وجود دارد. ببینید دانش اندوزی و علم خودش فضیلت است اما در گفتار پیشوایان شیعه، از علم نافع صحبت می شود.

   منظور من این است که چه نوع عملکردی را می توان به نقش آفرینی حزبی نسبت داد که از کنش های گروهی دیگر متمایز شود؟

به نظر من در تحزب هم همین است. اشتباه بزرگی که گاهی اتفاق افتاده این است که گاه حزب را با محراب و گاه با میکده اشتباه گرفتند. حزب باید تشکیلاتی کاملا مدنی تلقی شود و براساس چشم انداز، مرام و هدف و اصول پایه و پارادایم حزب معطوف به قدرت شکل گرفته باشد. به معنای پیدا کردن فرصت برای عملی کردن آنچه می گوییم.

   بنابراین مولفه های این فعالیت حزبی چیست؟

سه مولفه دارد: یکی جامعه و مردم هستند به عنوان کسانی که بستر فعالیت حزبی به شمار می روند، دیگری حاکمان و در نهایت، کنشگران فعالیت حزبی هستند. هر سه این مولفه ها در جامعه ایران و گاهی دو مورد از آن، دچار مغلطه اشتراک لفظ شدند. به این معنا که از حزب صحبت کردند و ظاهرش همان ساختار حزب در فرانسه بوده و با عناوین اعتدالیون و عامیون شکل گرفته است. ولی این اشتراک لفظ در تلقی خودشان و انتقالش به مخاطب این اشتباه را به بار آورده است، برداشت شان این نبوده که کار حزبی می کنیم.

   اجازه بدهید، قبل از اینکه وارد مصادیق آن در ایران شویم، همین جا تکلیف یک مساله را روشن کنیم، شما گفتید که ویژگی مشترک فعالیت های گروهی، معطوف به هدف بودن است، اما نقطه افتراق فعالیت های گروهی با فعالیت حزبی کجاست؟

ببینید به نظر من بیت الغزل و اصلی ترین وجه افتراق این است که حزب می خواهد برای اداره جامعه با پیدا کردن یک فرصت به نام امکان اعمال قدرت، کاری انجام دهد. در واقع تفاوت در این است که فعالیت حزبی معطوف به قدرت است. همه فعالیت های گروهی  دیگر می خواهند به نتیجه برسند. برای مثال وقتی که یک تیم ورزشی فعالیتش معطوف به قهرمانی باشد. اما پس از قهرمانی نمی خواهد دیگران را اداره کند، در حالی که در فعالیت حزبی، این مساله وجود دارد. وقتی که در یک جامعه دموکراتیک، حزب امکان به قدرت رسیدن را پیدا می کند، جامعه برای یک دوره می پذیرد که برنامه های آن حزب به مرحله عملیاتی برسد.

   خب حالا به ایران برسیم، شما گفتید که در ایران دچار مغالطه اشتراک لفظ در تحزب شدیم. خیلی ها بر همین عقیده اند که اساسا تحزب در ایران شکل نگرفته است بلکه همان گروه های سیاسی بودند که در مقاطع مختلف شکل گرفتند و بر اساس تعاریف مرسوم در علوم سیاسی، به آن معنا نمی توان عنوان حزب را برای آنها به کار برد.

بله، حزب در ایران مثل دیگر نهادهای مدرن، از نظر وجهِ شکلی، قوی تر از وجه واقعی بوده. چون در آن مثلثی که گفتم، تلقی درستی از فعالیت حزبی وجود نداشته است. حاکمان معمولا احساس خوشایندی از فعالیت حزبی نداشتند، مگر آنکه احزابِ حاکمیتی باشند. احزاب در بزنگاه تاثیرگذاری برای ایجاد تغییر ساختاری حکومت ها، با نوعی کورتاژ سیاسی مواجه می شدند. به همین دلیل نه در ایران بلکه در کشورهای همسایه ما هم همین وضع بوده است. مثلا در ترکیه، نهاد قدرتمندی بعد از فروپاشی عثمانی تشکیل شده است به نام ارتش، بعد از روی کار آمدن آتاتورک، احزاب در آنجا فعالیت می کردند اما به محض آنکه جریان چپ پیروز انتخاباتی می شد، اگر فعالیتش به اصل حکومت بر می خورد، نه تنها منحل می شد بلکه کودتا می کردند و دولت را می گرفتند. این روش و این روند به گونه های مختلف بوده است.

   و مشخصا در ایران چطور؟

در ایران متاسفانه فعالیت های حزبی، خاستگاه محفلی داشتند یعنی یکی از ویژگی های پایدار فعالیت های حزبی در ایران –حتی در حال حاضر- محفلی بودن است. به هر حال کسی که می خواهد به یک حزب بپیوندد باید در چارچوب های مشخصی به صورت روشن و شفاف اتفاق بیفتد. دیگر اینکه تعهد حزبی به مفهوم تعهد عرفی و نه سلیقه یی و عقیدتی وجود داشته باشد. رابطه مسوولیت پذیری سازمانی و اختیارات سازمانی از ضروریات فعالیت حزبی است، فراتر از آن روابط دموکراتیک و نه روابط پاتریمونیال حاکم بر احزاب وجود داشته باشد. ما در تاریخ ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب را وقتی نگاه می کنیم اگر افراد کاریزماتیک را در احزاب برداریم، بقیه سرگردان می مانند که اصلا صاحب چه شناسنامه یی هستند. احزاب همیشه با آدم ها و افراد خاص شناخته می شدند. احزابی که دولت ساخته بودند که تکلیف شان مشخص است. نکته مهم تر اینکه احزاب در ایران به جز در برهه های محدودی که فرصت دستیابی به قدرت داشتند، به محض آنکه در ساختار قدرت ورود پیدا کردند، به عنوان یک فضیلت سعی کردند که خودشان را از تشخص حزبی دور کنند و به اصطلاحات همه پسندی مثل فراحزبی یا دولت همه مردم روی آوردند. من بعد از انقلاب را که می گویم، احزاب به دنبال تحکیم موقعیت جریان خودشان بودند اما از اینکه بگویند من وابسته به فلان حزب آمده ام تا برنامه های پیشنهادی حزبم را پیاده کنم، ابا می کنند. مثلا آقای خاتمی وقتی که رییس جمهور شد انگار حرف بدی بود که بگوید من برآمده از جریان دوم خردادی هستم که می خواهد توسعه سیاسی و جامعه مدنی را دنبال کند و با آن سازمان اجتماعی ای که پشتوانه خاتمی بودند، ارتباط تشکیلاتی ام با آنها برقرار است. اما هر روز از خاستگاه تشکیلاتی اش فاصله می گرفت و می گفت من رییس جمهور همه هستم. درست شما رییس جمهور همه هستید، همگان در یک نظام مردم سالار دموکراتیک باید بپذیرند که این دولت که بر آمده از یک جناح خاص است، برنامه های خودش را دنبال می کند.

شما ببینید که آقای اوباما به هر حال به عنوان کسی که بحث بیمه های اجتماعی را دنبال می کند که کاملا مخالف مشی جمهوریخواهان است، اگر می گفت که من رییس جمهور همه هستم. حتی در حزب دموکرات هم ممکن است طیف های مختلفی باشند اما اوباما با این برنامه آمده است.

   آیا علت این مساله را نباید در همین موضوع دید که اساسا حزب به آن معنای مدرن شکل نگرفته است؛ یعنی اگر حزب قدرتمندی با برنامه های مشخص برای اداره کشور وجود داشته باشد، شاید فردی که به عنوان نماینده این گروه به قدرت می رسد دیگر همان برنامه ها را پیش ببرد.

ما نمی خواهیم در چرخه مرغ و تخم مرغ بیفتیم. اینکه اول حزب وجود داشته باشد و بعد مردم به آن بپیوندند و بعد ساختار حاکمیت آن را بپذیرد.

   این سوال را از این جهت می پرسم که عده یی همچنان معتقدند که تحزب در ایران اصلا شکل نگرفته است. شما فعالیت حزبی را متاثر از سه مولفه عنوان کردید، ساختار حاکمیتی، جامعه و مردم و در نهایت کنشگران حزبی. آنچه من از صحبت های شما برداشت کردم این بود که بیشتر توجه شما در مورد عدم کارایی احزاب معطوف به ساختار نظام سیاسی و همچنین کنشگران حزبی است، نقش جامعه و مردم چقدر است؟

من در وزن کشی این سه عامل، در دوره های مختلف  نقش متفاوتی برای آنها می بینم. مثلا ما دوره یی داشتیم که جامعه به سرعت می توانست از آن فرصت ها استفاده کند.

   مثلا چه دوره یی؟

ببینید بعد از انقلاب ما یک دوره کوتاه اشتعال فعالیت های حزبی داشتیم. البته در سطح بود اما فعالیت تشخص یافته حزبی بود. من نمی خواهم قضاوت ارزشی کنم که خوب یا بد بود اما همه با تابلوی مشخص و با نشریه های معین فعالیت می کردند و حرف شان را می زدند. آن دوره را می توان دوره شکوفایی جنینی فعالیت حزبی به حساب آورد. اما آنچنان که ما خیلی عجول هستیم، آن وضعیت به یک جریان افراطی تبدیل شد که نوعی وازدگی را به دنبال داشت. یعنی همه جا مثل بازارچه های روزانه، غرفه های حزبی باز شده بود. من معتقدم از آن دوره به بعد، وضعیتی پیش آمد که به رسمیت شناختن فعالیت حزبی در قانون اساسی وجود دارد. در قانون اساسی برای فعالیت حزبی پیش بینی های خوبی دیده شده است. یعنی واقعیت جامعه، اکثریت توده یی وابسته به نوع اندیشه یی که سرانجام به پیروزی انقلاب رسید یعنی اندیشه دینی امام خمینی، البته در کنار آن حزب خلق مسلمان هم با گرایشات مذهبی وجود داشت که البته رنگ و بوی منطقه یی هم داشت. در آن دوره ابتدایی وقتی که نگاه می کنیم، می بینیم که مشی سازمان یافتگی حزبی تقریبا همان چیزی است که در دنیای مدرن وجود دارد. یعنی برگه های حزبی به صورت تک تک و فردی برای ثبت نام وجود داشت. مثلا حزب جمهوری اسلامی ثبت  نام می کرد. به نظر من اگر آن روند به درستی پیش گرفته می شد، وضعیت آن گونه نمی شد. یعنی در آن زمان  هر سه عامل هم در شکل گیری کنش حزبی، اشتباهاتی را در پیش گرفتند. موسسان آن حزب آمدند حزب را محراب تعریف کردند. این نسبت باعث می شود که دیگر نتوانیم بگوییم ما برای بردن آمدیم و اگر باختیم باز هم تلاش می کنیم که برنده شویم. چرا به حزب اتیکت مذهبی می زنیم. توده مردم هم این تصور را داشتند که حزب جمهوری اسلامی یعنی حزب امام خمینی (ره) . در صورتی که باید گفته می شد این حزب هیچ ارتباطی به ساختار حاکمیت ندارد و ممکن است در رقابت ها شکست بخورد، همان طور که کاندیدایش رای نیاورد.

به نظر من ساختار سیاسی به نوعی وانمود می کرد که اگر این حزب شکست بخورد یا کاندیدای مورد حمایت آنها رای نیاورد انقلاب منحرف می شود. کاندیدای اول آن حزب که به دلیل تابعیت از دور خارج شد. کاندیدای دوم آنها هم شناخته نشد. اگر این حزب، حزبی طبیعی بود و کاندیدایش رای نیاورد، تلاش می کرد که در دوره بعد پیروز شود، از آنجایی که نگاه سیاسی با مهر قداست و مشروعیت در آن حزب وجود داشت، کسی که خارج از آن حزب رای آورده است، این تصور ایجاد شد که این فرد خیانت می کند چون با ما نبوده است. البته من در حال حاضر موضوع بحثم عملکرد بنی صدر نیست. بلکه رویکرد حزبی را مورد بحث قرار می دهم.

   اما آن دوره یی که شما تحت عنوان شکوفایی حزبی یاد می کنید، به زعم عده یی، بیش از آنکه شکوفایی حزبی باشد، آنارشیسم ناشی از بی ثباتی نظام سیاسی باعث شده بود تا احزاب کوچک و بزرگ فعالیت داشته باشند. نمونه آن را هم به سال های پس از سقوط رضا شاه نسبت می دهند که تثبیت نشدن و قدرت نگرفتن محمدرضاشاه باعث شده بود در آن دهه (۱۳۳۰-۱۳۲۰) فعالیت های حزبی پررونق شود.

این دو جنس مساله است؛ ما برای آنکه محل مناقشه مان مشخص باشد این گونه مطرح کردیم. ما می گوییم آیا پس از پیروزی انقلاب به علت انرژی آزادشده پس از سال های استبداد پهلوی، به شکل لجام گسیخته یی برخی فعالیت ها وجود داشت، آیا این خوب بود یا بد بود؟ من می گویم بد بود. من فقط به شکل یک ظرفیت به آن نگاه می کنم چرا که آن خواست برای یک فعالیت سازمان یافته وجود داشت. نه آنکه آن آنارشیسم را تایید کنم.

   به طور مشخص سوال این است که آیا این شکوفایی وجود داشت  و برخی جریان ها آمدند و با بهانه های انحراف انقلاب مانع آن شدند، یا اینکه واقعا انحراف از فعالیت  حزبی شکل گرفت؟

من یک مثال می زنم تا مساله بیشتر روشن شود. فرض کنید بارانی بر یک زمین بکر بارید. انواع بذرها هم در آنجا پاشیده شد. از آنجا علف های هرز هم رویید، مردم سردرگم شدند. مزاحمت هایی هم برای سازمان اداره کشور ایجاد شد که بخشی از انرژی اش به عملکرد این احزاب صرف می شد. به خصوص اینکه داعیه هایی گاهی مطرح می شد که به استقلال و باورهای اکثریت جامعه تنه می زد. من  می گویم آن زمان ما برای اینکه این مساله را درست کنیم، آمدیم و زمین را آسفالت کردیم و بعد وقتی هم که باران می بارید به آسفالت برخورد می کرد. البته من اطلاعیه ۱۰ ماده یی آقای قدوسی هم کاری ندارم چرا که بخش هایی از آن بد نبود مثل آنکه فعالیت مسلحانه ممنوع شد.

اما شعار همه با هم که برای سرنگونی نظام دیکتاتوری بود، به جای آنکه اصول مشترک احزاب متفاوت باشد، باعث انحراف حزبی شد. برای مثال در امریکا احزاب رقیب هم بر یک باور مشترکی به نام دموکراسی همداستان هستند. برای آن دوران که من می گویم شکوفایی بی در و پیکر، شعار همه با هم مطرح شد که در نهایت حتی حزب جمهوری اسلامی هم منحل شد.

البته این مساله بار دیگر هم تکرار شد. این تشخص یابی در وجهه روحانی بود اما می توانست گسترش اجتماعی باشد که بین جامعه روحانیت و مجمع روحانیون مبارز ایجاد شد. باید ببینیم تفاوت های بنیادین آنها چه بود. این مساله قابل بحث است. اما به رسمیت شناختن این مساله اهمیت بیشتری دارد. صراحت و آشکارسازی آن و حتی کمک مادی نمادین امام به آن جریان ناخواسته می توانست ظرفیتی را به وجود بیاورد که کار حزبی دوباره جان بگیرند، متاسفانه هر دوی آنها ترجیح دادند در قالب فعالیت های محفلی و به عنوان شاخه یی از کانون قدرت به فعالیت ادامه دادند. تا زمانی که امام بودند، چپ اسلامی هژمونی داشت. بعد دوران این طرف شروع شد. هنوز جامعه روحانیت مبارز نمی گوید که من حزب هستم. در حالی که بیشتر از هر حزبی فعالیت حزبی می کند.

   اما به مقطع دوم خرداد اگر بخواهیم برسیم، دوباره شاهد نوعی شکوفایی و شکل گیری احزاب جدید هستیم، در این دوره برخی این نقد را وارد می کنند که کسانی که بر مسند قدرت بودند، اقدام به تشکیل حزب کردند، نه اینکه احزاب، افراد را به قدرت برسانند، چقدر با این نقد موافق هستید؟

به نظر من انتقال ناقص و تحریف شده یی به جامعه رسیده است. آقای خاتمی برآمده از نوعی همگرایی و فعالیت سازمان یافته مجموعه یی بود که با وجود طیف بندی های زیاد، فعالیت سیاسی می کردند که البته من نام حزب برای آنها نمی گذارم، بیشتر همان فعالیت های محفلی را در نظر بگیریم مثل مجمع روحانیون مبارز یا حتی کارگزاران. جریان های دانشجویی هم تاثیرگذار بودند. خاتمی برآمده از یک خواست اجتماعی و سیاسی بود. حزب با همان معنی بومی و ناقص ایرانی اش در آن زمان وجود داشت و در روی کار آمدن آقای خاتمی موثر بود.

   خب شاید شاهد مثال این افراد برای تایید گفته شان، <<مشارکت>> باشد.

اتفاقی که افتاد این بود بعد از شکل گیری مشارکت گفتند که این حزب دولت ساخته است. این حزب می خواست از فعالیت محفلی، موسمی و غیرشفاف به سمت تنزه واقعی فعالیت حزبی حرکت کند. حتی از باب احتیاط یا همان سنت فضیلت فراجناحی بودن افراد در قدرت، آقای خاتمی نه تنها ارتباطی زیادی با مشارکت نداشت بلکه حتی گاهی موضعی متفاوت با حزب مشارکت داشت.

بعدا که دولت اصلاحات تمام شد و آقای کروبی در شرایط خارج از قدرت، حزب اعتماد ملی را تشکیل داد که دیگر نمی توان گفت حزب قدرت ساخته است. من فکر می کنم تا اطلاع ثانوی اگر جامعه قرار باشد با فعالیت حزبی به معنای واقعی اش آشتی کند و هر حزبی در چارچوب های مشخص فعالیت کند و پاسخگو هم باشد و برد و باختش وجه ایدئولوژیک پیدا نکند، نقطه آغازش این است که اراده یی فرابخشی و کانونی در نظام وجود داشته باشد و باید این پیام به شکلی ملموس منتقل شود که هر کس با شناسنامه حزبی فعالیت کند، بیشتر می تواند در شرایط رقابت قدرت قرار بگیرند.

   در دموکراسی، برآورده شدن نیازها و مطالبات جامعه از رهگذر نهادهای عمومی و مدنی بسیار اهمیت دارد، اگر آن اراده فرابخشی که شما از آن یاد کردید برای فعالیت حزبی وجود داشته باشد، فکر می کنید آیا جامعه هم آمادگی جنین چیزی را دارد؟

اگر آن اتفاق بیفتد این تضمین در جامعه ایجاد می شود که اگر قرار باشد مطالبه یی پیگیری شود باید در قالب تشکیلات باشد. مثلا اگر ما در عضویت یک حزب یا تشکل هستیم، مطمئن باشیم که خواسته ما را دنبال می کند.

نمونه کوچک تر آن را در برخی نهادهای صنفی می بینیم. مثلا اتحادیه تاکسی داران درست است که شاید هم مطالبات تاکسی داران را دنبال نکند اما همه مطمئن هستند که اگر قرار باشد افزایش کرایه ها را دنبال کنند بهتر است که از طریق این نهاد اقدام کنند به جای آنکه به طور مستقیم بروند و با شورای شهر یا دیگر نهادهای مربوط صحبت کنند که به این دلایل باید کرایه تاکسی افزایش یابد. از نظر وجه انتظامی و نظارت هم جامعه احساس می کند که این راه قابل اطمینان است. اما این گونه نباشد که وقتی یک نهاد صنفی از باب مطالبات صنفش حرفی را بزند و به یک مسوول نقدی وارد شود، با آن برخورد صورت گیرد. داستان این گونه است که مردم در حال حاضر می گویند شاید بر اثر یک اتفاق، عضویت ما در یک تشکل قانونی، در آینده برای ما سوءسابقه محسوب شود. داستان تحزب در ایران داستان احتمال آرشیو پرونده سیاسی شدن برای شهروندان است.

   نمونه آن را به وضوح در رای اعتماد به گزینه های پیشنهادی روحانی برای وزارت علوم شاهد بودیم.

الان می گویند که شما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یا مشارکت بودید؟ مثلا می خواهند به وزیر علوم رای بدهند می گویند فلانی در حلقه مشارکت بوده یا نبوده. اگر حافظه ندارند باید بگوییم که این <<حلقه>>، یک حزب بوده است که بیش از ۹۰ درصد اعضای آن همین حالا هم جزو معتمدان نظام هستند. بنابراین شهروند ایرانی ترجیح می دهد که بگوید من عضو هیچ حزبی نیستم و به این مساله افتخار می کند. اینکه می گویم نقطه شروع آنجاست این است که نقطه کانونی باید این را بپذیرد. چرا این مساله را نمی پذیرد؟ علتش این است که همواره حاکمان در ایران، آسان طلب بوده اند. توده های مردم بر اساس هر باور و ارادتی تمکین کنند. ممکن است که این مساله هم درست باشد. معلوم است که تمکین مردم از امام خمینی درست بوده است. اما اگر این مساله به قاعده تبدیل شود حزب تشکیل نمی شود.

   همین جا عده یی معتقدند که ما برای آنکه از این حرکت توده یی فاصله بگیریم باید پیش از توسعه سیاسی و رفتن به سمت تحزب، توسعه اقتصادی را در اولویت قرار دهیم؛ برخی از منتقدان همین مساله را دستاویز قرار می دهند و می گویند که دوران اصلاحات توسعه سیاسی در دستور کار بود و از این جهت برخی مطالبات سیاسی پیشرو در جامعه یی که هنوز آمادگی  نداشت مطرح شد.

ببینید، نقد به رویکردها درست است و باید به همه مسائل یکسان پرداخته شود. البته در همان دوران هم سیاست، توسعه متوازن بود. علت اینکه به توسعه سیاسی بیشتر بها داده می شد این بود که توسعه اقتصادی اتفاقا پیش از آن افتاده بود. یادمان نرود که بعد از جنگ، دوره هشت ساله یی، شش دانگ کشور متوجه توسعه اقتصادی بود. در آن دوره فریز سیاسی را شاهد بودیم. خب دولت بعد می آید و به توسعه سیاسی هم توجه می کند. اگر فرآیندی به مساله نگاه کنیم، می بینیم که یک دوره جنگ بوده است، بعد از آن توسعه اقتصادی به عنوان بستر برکشیدن جامعه و گسترش طیف طبقه متوسط بوده است که بعد از دغدغه سفره به حوزه تفکر هم بیایند و نقش آفرینی سیاسی داشته باشند. اما بعد از آن دوره جامعه دیگر این را نمی خواست و خاتمی را انتخاب کرد. اما به این معنی نیست که دوره اصلاحات مسائل اقتصادی و توسعه اقتصادی به حاشیه رفته باشد. مجلس آن دوره روان سازی رشد و توسعه سرمایه گذاری را در دستور داشت. نخستین قانون سرمایه گذاری خارجی در همان دوره تصویب شد. اصلاح قانون مالیات ها در آن دوره تصویب شد. البته من فرد اقتصادی نیستم که این موارد را برشمارم. چه کسی می گوید که در آن دوره فقط توسعه سیاسی در دستور قرا گرفت.

   اگر بخواهیم با ادبیات شما بگوییم، دوباره بعد از دوره خاتمی، دغدغه سفره اولویت جامعه بود و از دل آن دولت احمدی نژاد بر سر کار آمد.

این ایراد وارد است که در آن دوره به وجه توده گرا و کمیته امدادی اقتصاد کمتر توجه شد.

   در واقع می توان گفت که توزیع ثروت کمتر مورد توجه بود.

آن چیزی که بعدا اتفاق افتاد، توزیع فقر بود. من وجه کمیته امدادی را از آن جهت می گویم که بودجه کمیته امداد بیشترین رشد را در دوره آقای خاتمی داشت. وجهی که مستقیما خود دولت به سبک سلاطین در خیابان برود از جیب سلطان به مردم پول بدهد در آن دوره نبود. یعنی این وجه توده گرا وجود نداشت.

   برای پایان این بحث بازگردیم به آن مساله یی که شما به آن تاکید داشتید یعنی اراده کانونی برای فعالیت حزبی، فکر می کنید ساختار نظام سیاسی تا چه اندازه در تحزب تاثیرگذار است؟

من بیشتر معتقد به تقدم ماهیتی هستم تا تقدم شکلی. در واقع بیشتر به مدرنیته معتقدم تا مدرنیزاسیون. یعنی فکر نمی کنم که تغییر شکلی نظام سیاسی چندان تاثیری در ماهیت نظام داشته باشد. اینکه ما نظام پارلمانی یا ریاستی یا نیمه ریاستی داشته باشیم، تغییر عمده یی پیدا نمی شود. من معتقدم باید تغییر ماهیت اندیشه یی و رفتار و هنجاری در جامعه به مثابه یک ارزش ایجاد شود. یعنی هم پاسخگویی باشد و هم بهره مندی، لازمه اش این است که اراده یی فراجناحی و امنیتی در زمان فعالیت، پیش از فعالیت و از آن مهم تر پس از فعالیت حزبی وجود داشته باشد.

برش ۱

آقای خاتمی وقتی که رییس جمهور شد انگار حرف بدی بود که بگوید من برآمده از جریان دوم خردادی هستم که می خواهد توسعه سیاسی و جامعه مدنی را دنبال کند و با آن سازمان اجتماعی ای که پشتوانه خاتمی بودند، ارتباط تشکیلاتی ام با آنها برقرار است. اما هر روز از خاستگاه تشکیلاتی اش فاصله می گرفت و می گفت من رییس جمهور همه هستم. درست شما رییس جمهور همه هستید، همگان در یک نظام مردم سالار دموکراتیک باید بپذیرند که این دولت که برآمده از یک جناح خاص است، برنامه های خودش را دنبال می کند.

برش ۲

آقای اوباما به هر حال به عنوان کسی که بحث بیمه های اجتماعی را دنبال می کند که کاملا مخالف مشی جمهوریخواهان است، اگر می گفت من رییس جمهور همه هستم حتی در حزب دموکرات هم ممکن است طیف های مختلفی باشند اما اوباما با این برنامه آمده است.

اما داستان تحزب در ایران داستان احتمال آرشیو پرونده سیاسی شدن برای شهروندان است.

جمله های کلیدی

     فعالیت های حزبی در ایران خاستگاه محفلی دارند.

    تا زمانی که امام بودند، چپ اسلامی هژمونی داشت.

    داستان تحزب در ایران داستان احتمال آرشیو پرونده سیاسی شدن برای شهروندان است.

    هنوز جامعه روحانیت مبارز نمی گوید که من حزب هستم در حالی که بیشتر از هر حزبی فعالیت حزبی می کند

    بعد از انقلاب ما یک دوره کوتاه اشتعال فعالیت های حزبی داشتیم. البته در سطح بود اما فعالیت تشخص یافته حزبی بود. همه با تابلو مشخص و با نشریه های معین فعالیت می کردند و حرف شان را می زدند. آن دوره را می توان دوره شکوفایی جنینی فعالیت حزبی به حساب آورد. اما آنچنان که ما خیلی عجول هستیم، آن وضعیت به یک جریان افراطی تبدیل شد که نوعی وازدگی را به دنبال داشت. یعنی همه جا مثل بازارچه های روزانه، غرفه های حزبی باز شده بود.

    آقای خاتمی برآمده از نوعی همگرایی و فعالیت سازمان یافته مجموعه یی بود که با وجود طیف بندی های زیاد، فعالیت سیاسی می کردند که البته من نام حزب برای آنها نمی گذارم، بیشتر همان فعالیت های محفلی را در نظر بگیریم مثل مجمع روحانیون مبارز یا حتی کارگزاران. جریان های دانشجویی هم تاثیرگذار بودند. خاتمی برآمده از یک خواست اجتماعی و سیاسی بود. حزب با همان معنی بومی و ناقص ایرانی اش در آن زمان وجود داشت و در روی کار آمدن آقای خاتمی موثر بود.

    یادمان نرود که بعد از جنگ، دوره هشت ساله یی، شش دانگ کشور متوجه توسعه اقتصادی بود. در آن دوره فریز سیاسی را شاهد بودیم. خب دولت بعد می آید و به توسعه سیاسی هم توجه می کند. اگر فرایندی به مساله نگاه کنیم، می بینیم که یک دوره جنگ بوده، بعد از آن توسعه اقتصادی به عنوان بستر برکشیدن جامعه و گسترش طیف طبقه متوسط بوده است که بعد از دغدغه سفره به حوزه تفکر هم بیایند و نقش آفرینی سیاسی داشته باشند، اما بعد از آن دوره جامعه دیگر این را نمی خواست و خاتمی را انتخاب کرد. ولی به این معنی نیست که دوره اصلاحات مسائل اقتصادی و توسعه اقتصادی به حاشیه رفته باشد.

روزنامه اعتماد