- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

قطار هم تنها یک اسباب بازی است

یادداشتی بر فیلم«آنا کارنینا»
فریبا حاج دایی

فیلم «آنا کارنینا» محصول ۲۰۱۲، را که دیدم به خودم گفتم که این بهترین اقتباس سینمایی است که تا به حال از این رمان مشهور تولستوی شده است. دلیل عمده ی این اظهارنظرم از این جا است که برای اولین بار فیلم­ سازی به نقش به ظاهر فرعی و در واقع اصلی«لوین» و«کیتی» در کتاب توجه کرده است و نویسنده ی فیلم­نامه زمانی کافی از فیلم را به ماجرای لوین و کیتی اختصاص داده و با حواس جمعی تمام اصلی­ ترین صحنه ی رابطه ی آن­ ها را، که در آن با بازی­گوشی از طریق حروف الفبا با هم ارتباط برقرار می کنند، با وفاداری تمام در فیلم منعکس می­کند.
اقتباس­ از هر اثر ادبی کار ساده­ای نیست و ایضن کتاب مفخر تولستوی؛ «آناکارنینا».
معمولن خلاصه کردن این کتاب پرصفحه و نوشتن فیلم­ نامه ای از آن به این منجر شده است که شخصیت­ های به ظاهر فرعی داستان نادیده گرفته شده و اغلب حذف شوند. حال آن­ که تولستوی  با موازی پیش بردن داستان لوین و کیتی و مثلث عشقی ورونسکی، آنا و کارنین به کتاب خود عمق بخشیده و نشان داده که می ­توان عاشق بود و چون لوین ساده و عاشقانه زندگی کرد بی آن­ که الزامی باشد تا در سالن­ های بی در و پیکر رقص جولان بدهی و یا خود را، چون کارنین، در دروغ و راست­ های سیاسی غرقه کنی. از سوی دیگر به یاد بیاوریم که اگر آنا در دام عشق ورونسکی گرفتار نمی­ شد به طور حتم کیتی دچار بی­ آبرویی و افسردگی می­ شد که ناتاشای جنگ و صلح در قسمتی از کتاب، هنگامی که بازیچه ی مردک بلهوسی از جنس و جنم ورونسکی قرار گرفت، تجربه کرد. ممکن است این بحث مطرح شود که اگر فیلم بیش­تر روی آنا و ورونسکی و کارنین تمرکز می­کرد موفق­ تر می­شد زیرا اصل داستان همین است و اصلن نام کتاب به آنا و ماجرای او بر می­ گردد. اما سوال من این است که در آن صورت ما چه داشتیم. داستان بی­ آبرویی آنا را اگر هم نخوانده باشیم کم و بیش شنیده­ ایم ولی این که آنا بی آبرو و از زندگی ساقط شد ولی به موازات آن باعث شد تا لوین و کیتی«زندگی ِ جور دیگر» را تجربه کنند مطلبی است که در دیگر اقتباس­ هایی که از این اثر شده، نادیده گرفته شده است.
فیلم بر بستری که بیش­تر کنش­ هایش تقلیدی از صحنه ی تئاتر است پیش می ­رود. محافل درباری آن روزهای روسیه پر است از آدم­ های مصنوعی با حرکاتی تآتری و مصنوعی و در این تاتر هیچ حریم شخصی برای آدم­ ها تعریف نشده است، مانند عروسک­ خانه ­ای که در عمارت اوبلنسکی چندین دفعه در فیلم به آن اشاره می­ شود و یا قطارهایی که در ابعاد واقعی و اسباب­ بازی به تناوب نشان داده می­ شوند. حتا در جاهایی از فیلم صحنه­ پردازی­ ها به طور دستی تغییر می­ کنند. انگار فیلم می­ خواهد بگوید ببین همه ی زندگی بازی بیش نیست که در آن«آنایی»، به طور کاملن تصادفی بدبخت می­ شود تا به طرزی تصادفی­ تر از آن «کیتی و لوینی» خوشبخت شوند. این نوع فیلم­ سازی یادآوری می­ کند که آن­چه برای این آدم­ها پیش آمد می­ توانست به نوع دیگری پیش­ آمد کند و بیننده را به این نتیجه راهنمایی می­ کند که نه به پرهیزگاری خود غره باشد و نه آنای بیچاره را با چشمی سرزنش ­بار بنگرد، همان­گونه که کارنین، شوهر آنا، در این فیلم، درست به عکس دیگر آقتباس­هایی که از او شوهری حسود و بدقلب ساخته بودند، آنا را درک می­کند و می­ بخشد و حتا دختر حاصل عشق آنا و ورونسکی را پیش خود می­ آورد و بزرگ می­کند. اصلن شاید به همین دلیل است که، به عکس دیگر اقتباس­ها، این فیلم با صحنه ی زیر چرخ قطار افتادن آنا پایان نمی­پذیرد،  زیرا قطار هم تنها یک اسباب­بازی است.