- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

روشنفکر جدی؛ حتما خشمگین است (محمد فاضلی)

نسبت روشنفکران و جامعه در گفت‌وگو با محمد فاضلی
روشنفکر جدی، حتما خشمگین است
انتخابات سال ٨۴ نمودی از مشکل جدی در پذیرش اجتماعی روشنفکری است

این یک واقعیت است که هرچه جهان بیشتر به سمت دموکراسی پیش برود نقش روشنفکران در آن کمتر می شود و دلیل آن هم ساده است، چراکه نیاز به اقدام روشنفکری در آن کمتر احساس می شود. وقتی جامعه به اقدام روشنفکری نیاز پیدا می کند که سیستم نتواند نیازهای خود را تشخیص داده و رفع کند. اگر روزی برسد که روشنفکران و شبکه هایی که امروز جانشین روشنفکران شده اند هیچ نقشی نداشته باشند آن روز را باید جشن گرفت. این یعنی تمام مسائل جامعه حل شده است. نباید از اینکه نقش روشنفکران کاهش یافته است نگران بود، این نشان می دهد ابزارهای کنترل اجتماعی بیشتری به وجود آمده اند که نیاز به روشنفکری را کم و کمتر کرده اند

زهرا خندان / جایگاه روشنفکری در جامعه امروز ایران چیست؟ آیا می توان قشر روشنفکر را به عنوان مرجعی برای جامعه ایرانی به حساب آورد؟ از طرف دیگر، جای لحن و نوع بیان روشنفکر از مسائل در میزان تاثیرگذاری نظرات او کجا است؟ محمد فاضلی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی در پاسخ به پرسش های اعتماد به تغییر میزان تاثیرگذاری روشنفکری بر جامعه از دهه ۷۰ تا ۸۰ اشاره می کند. به باور او روشنفکر حتما خشمگین است و این خشم را با پرسش جدی و کار جدی کردن برای پاسخ دادن فرومی نشاند. به ادعای فاضلی بدون خشمگین بودن روشنفکری به دست نمی آید.

آیا روشنفکران در جامعه فعلی ایران دست کم در میان طبقه متوسط و تحصیلکرده نقش گروه مرجع را داشته اند؟ این نقش آفرینی در دوره های مختلف به ویژه دهه ۷۰ چطور صورت گرفته است؟
نقش آفرینی روشنفکران در دوره های مختلف متفاوت بوده است. اگر به طور خاص دهه ۱۳۷۰ مد نظر شما است شاید شاخصی نظیر انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ و گفتمانی که فردای آن شکل گرفت نمودی از تاثیرگذاری روشنفکران به عنوان گروه مرجع باشد. گفتمان جامعه مدنی و آنچه توسعه سیاسی خوانده می شد از دل روشنفکری بعد از پایان جنگ بیرون آمده بود. عرصه عمومی و فضای دانشگاهی به طور خاص بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶ به ایده هایی تن داد که برآمده از روشنفکری بودند. هم آنچه روشنفکری دینی خوانده می شود و هم سایر صورت های روشنفکری در دهه ۷۰ نقش مهمی بازی کردند و برای طبقه متوسط و تحصیلکرده گروه مرجع شدند. فضای دانشگاهی دهه ۱۳۷۰ را نمی توان بدون گفتمان جامعه مدنی که محصول روشنفکری بود تحلیل کرد.
عدم موفقیت در تحقق برخی آرمان های گفتمان دوم خرداد، به علاوه ناکامی های اقتصادی برای برخی طبقات، روشنفکری ایرانی دهه هفتاد را در سال های دهه ۸۰ با مشکلاتی مواجه کرد. انتخابات سال ۱۳۸۴ نمودی از مشکل جدی در پذیرش اجتماعی روشنفکری دهه ۱۳۷۰ است.

آیا میزان اثرگذاری روشنفکران در جامعه ایرانی تابعی از جامعه جهانی است؟ نقش آفرینی روشنفکران در جامعه جهانی چه تغییراتی داشته است؟

واژه <<تابع>> بار معنایی سنگینی دارد و ترجیح می دهم از واژه <<تاثیرپذیر>> استفاده کنم، لیکن باید تاکید کنم که روشنفکری ایرانی همواره متاثر از فضای جهانی بوده است. از مشروطه به این سو، همواره همین گونه بوده است. و حتی قبل از آن هم می توان مدعی چنین چیزی شد. از زمان قاجارها جریان های روشنفکری ایرانی متاثر از فضای اصلاحات اجتماعی و سیاسی در مصر، عثمانی و هندوستان بودند. اصلاحات در عثمانی پیش تر از ایران شروع شده بود و تاثیرپذیری بدیهی بود. بعدها جریان های اصلاحات اسلامگرا در بخش های مهمی از خاورمیانه ظهور کردند که بر ایران نیز تاثیر گذاشتند. در قرن بیستم نیز شاهد این تاثیرپذیری هستیم. تاثیرپذیری علی شریعتی از نهضت ها و شخصیت های فکری مبارز در آفریقا، تاثیرپذیری از اندیشه هایی با محوریت جنبش دانشجویی پایان دهه ۱۹۶۰ و تاثیرپذیری روشنفکران انقلاب ایران از اندیشه چپ گرای حاکم بر دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کاملا مشهود است. بعد از پایان جنگ با عراق نیز می توانید تاثیرپذیری روشنفکری ایرانی از فضای عمدتا غربی را ردیابی کنید. تاثیرپذیری از اندیشه هایی که چهره های شاخص آن افرادی نظیر کارل پوپر، یورگن هابرماس، میشل فوکو و برخی دیگر از فیلسوفان فرانسوی، ریچارد رورتی، آیزایا برلین، و اخیرا ژیژک هستند، در روشنفکری ایرانی کاملا مشهود است.

اخیرا لحن و بیان برخی روشنفکران در تحلیل واکنش جامعه به مرگ یک خواننده بسیار بحث برانگیز شد. به این بهانه خوب است نوع بیان و ادبیات روشنفکری در ایران را بررسی کنیم. به نظر شما لحن روشنفکر باید چطور باشد و روشنفکران حال حاضر ایران چه ادبیاتی را برای بیان نظرات شان انتخاب کرده اند؟

لحن روشنفکر تابعی از شرایطی که در آن قرار گرفته، روحیات خودش و البته محتوایی است که درباره آن سخن می گوید. تاثیرگذاری بر مخاطب را هم لحاظ می کند. من با اینکه گاهی اوقات فریاد بکشیم مشکلی ندارم. من همواره این جمله بوردیو را در خاطر دارم که <<برای کار علمی کردن باید خشمگین بود و برای فرونشاندن این خشم باید کار علمی کرد.>> روشنفکر جدی حتما خشمگین است، اما خشم فقط در لحن عصبانی و توهین آمیز خلاصه نمی شود. این خشمگینی نسبتی با ارزش های شما دارد. مارکس از نابرابری خشمگین است، و دورکیم هم از بی نظمی و آنومی خشمگین است، ماکس وبر هم از صور مختلف سلطه خشمگین است. روشنفکر حتما از چیزی – توسعه نیافتگی، بی عدالتی، تخریب محیط زیست، فساد اداری، فروماندگی دولت، استبداد، فرومایگی آکادمی و… خشمگین است، و این خشم را با پرسش جدی و کار جدی کردن برای پاسخ دادن فرو می نشاند. بدون خشمگین بودن روشنفکری به دست نمی آید. اما می توانیم آدم های آرام ولی خشمگینی باشیم.
درخصوص لحن می توانم مثالی از ماکس وبر ارایه کنم. امروز وقتی مقاله <<علم به مثابه حرفه>> وبر را می خوانم احساس می کنم تا چه اندازه از فضای آکادمیک ابتدای قرن بیستم آلمان خشمگین و شاید متنفر بوده است. وی درباره راهنمایی محقق جوانی برای گرفتن مقامات دانشگاهی می نویسد <<آیا با آگاهی کامل معتقدید که تحمل این همه ابتذال را دارید و می توانید بدون تلخکامی بپذیرید که پی در پی افراد بی مایه از شما پیشی بگیرند؟>> وبر آکادمی آلمانی آن زمان را شامل افراد بی مایه یی می داند و در جای جای این سخنرانی از این نظام انتقاد می کند. وبر خشمگین است اما مبتنی بر استدلال سخن می گوید. امروز هم یوسف اباذری همان حرف را با لحن تندتری گفته است. گفتم که من با آن لحن تند هم مشکلی ندارم، حداقل کارکردش این است که چند هفته موج خاصی در جامعه ایجاد شده و برخی هم فهمیدند که سیستان هم از خشکسالی حال ناخوشی دارد.

شگفت زدگی روشنفکران بعد از واکنش جامعه به مرگ یک خواننده این شایبه را ایجاد کرد که روشنفکران شناختی از جامعه ندارند و عموما از واکنش عامه مردم متعجب می شوند، نظر شما در این رابطه چیست؟

من تصور نمی کنم روشنفکران در اصل قضیه دچار حیرت شده باشند، اما در مصداق تعجب کردند. اصل قضیه این است که جامعه ایرانی نارضایتی هایی دارد و مستعد کنش های جمعی در سطوح مختلف است. اینکه چنین کنش های جمعی ای شکل بگیرد کسی را متعجب نمی کند. انباشت بحران های اقتصادی، سیاسی، هویتی و برآورده نشدن انتظارات جامعه را در معرض چنین واکنش هایی قرار داده است. اما آنچه تعجب برانگیز شد شکل گرفتن این کنش بر محور مرگ خواننده یی نه چندان مشهور بود. آن شناخت کلی به ما می گوید که در هر فرصت دیگری هم ممکن است چنین واکنشی شکل بگیرد. شناخت مصداق ها تابع نظم خاصی نیست بلکه از ساختار فرصت ها تبعیت می کند.

عده یی از روشنفکران مانند آقای ملکیان معتقدند بیشتر روشنفکران ایرانی از آنچه به زبان می آورند آگاه نیستند. به نظر شما آیا میزان و نحوه استفاده روشنفکران از کلمات پیچیده و مفاهیم سنگین صحیح و بجا است ؟

من آنقدر بر آرای مصطفی ملکیان تسلط ندارم که بگویم ایشان دقیقا چه چیزی از این گفته شان مد نظر دارند، اما در کل فکر می کنم عبارت <<روشنفکران ایرانی>> خیلی عبارت بزرگ و بی در و پیکری است. آیا همه روشنفکران ایرانی نمی دانند درباره چه چیزی سخن می گویند؟ یا درباره مصداق خاصی حرف می زنیم؟ آیا آقای ملکیان هم به عنوان روشنفکر ایرانی مشمول همین وصف می شوند؟ این گونه عبارات کلی تر از آن هستند که معنای مشخصی داشته باشند. در ضمن، اصل بر این است که هر کسی در دنیای اندیشه و کار علمی، مفاهیم را دقیق، تعریف شده و برای مقاصد مشخص به کار ببرد.

برش ۱

تاثیرپذیری علی شریعتی از نهضت ها و شخصیت های فکری مبارز در آفریقا، تاثیرپذیری از اندیشه هایی با محوریت جنبش دانشجویی پایان دهه ۱۹۶۰، و تاثیرپذیری روشنفکران انقلاب ایران از اندیشه چپ گرای حاکم بر دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کاملا مشهود است. بعد از پایان جنگ با عراق نیز می توانید تاثیرپذیری روشنفکری ایرانی از فضای عمدتا غربی را ردیابی کنید. تاثیرپذیری از اندیشه هایی که چهره های شاخص آن افرادی نظیر کارل پوپر، یورگن هابرماس، میشل فوکو و برخی دیگر از فیلسوفان فرانسوی، ریچارد رورتی، آیزایا برلین، و اخیرا ژیژک هستند، در روشنفکری ایرانی کاملا مشهود است.

برش۲

امروز وقتی مقاله <<علم به مثابه حرفه>> وبر را می خوانم احساس می کنم تا چه اندازه از فضای آکادمیک ابتدای قرن بیستم آلمان خشمگین و شاید متنفر بوده است. وی درباره راهنمایی محقق جوانی برای گرفتن مقامات دانشگاهی می نویسد <<آیا با آگاهی کامل معتقدید که تحمل این همه ابتذال را دارید و می توانید بدون تلخکامی بپذیرید که پی در پی افراد بی مایه از شما پیشی بگیرند؟>> وبر آکادمی آلمانی آن زمان را شامل افراد بی مایه یی می داند و در جای جای این سخنرانی از این نظام انتقاد می کند. وبر خشمگین است اما مبتنی بر استدلال سخن می گوید. امروز هم یوسف اباذری همان حرف را با لحن تندتری گفته است.

روزنامه اعتماد

کد خبر: ۴۲۳۳

تاریخ خبر: ۱۳۹۳ سه شنبه ۹ دی