- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

من اصلن اعتقاد ندارم که آدم باید برای یک لقمه نان «دروغ بگوید»!

نگاهی به فیلم ترور ریچارد نیکسون
محسن دوراهکی*
فیلم«ترور ریچارد نیکسون» ساخته ی «نیلز مولر»، محصول ۲۰۰۴ آمریکا در ژانر سیاسی- اجتماعی( نه از انواع کلیشه ای متداول) است که به زندگی یک شهروند آمریکایی و تاثیرات سیاست های این کشور در زندگی او می پردازد. فیلم بر اساس داستان واقعی زندگی فردی به نام «ساموئل بیک» است که می کوشد با دزدیدن هواپیمایی به کاخ سفید حمله کرده و ریچارد نیکسون رییس جمهور وقت آمریکا را ترور کند. سام بیک (قهرمان فیلم)، مردی ساده و بی آلایش است که نمی تواند خود را با دروغ ، دورویی و فریبکاری سیاستمداران و بیشتر شهروندان آمریکایی وفق دهد و به طرد از جامعه و نابودی محکوم می شود. او نمی تواند برای کسب یک لقمه نان دروغ بگوید و به همین خاطر از شغل خود اخراج می شود. او علاوه بر شغلش، خانواده اش را نیز از دست می دهد. فشارهای اطرافیان و جامعه به تدریج باعث می شود سام، نزاکت، متانت و کم رویی خود را از دست داده و به فردی عصبی، پرخاشگر و حتا «خطرناک» تبدیل شود. تمام تلاش های او برای ایجاد یک زندگی «شرافتمندانه» بی نتیجه می ماند. سام تصمیم می گیرد با کشتن نیکسون(که سام او را منشا فساد و تباهی می داند) خود را جاودانه سازد اما در ربودن هواپیما برای حمله به کاخ سفید ناکام مانده و پس از کشتن کمک خلبان توسط پلیس کشته می شود.
در طول فیلم صدا و تصویر ریچارد نیکسون چندین بار از تلویزیون پخش می شود که در حال نطق های تبلیغاتی و تو خالی است. در تمام سخنرانی های او از برتری آمریکا در جهان سخن می گوید. آمریکایی که سمبلش (در این فیلم) ماشین «کادیلاک» است. تلویزیون بارها کادیلاک را تبلیغ می کند، همسر سابق سام با شخصی که صاحبکادیلاک است دوست می شود، رئیس جمهور به همراه شاه ایران سوار بر کادیلاک اند. اما سام می گوید «من کادیلاک سوار نیستم». دیدگاه های سیاسی فیلم به همین جا ختم نمی شود و در جایی از فیلم با طرح سام برای یک لاستیک فروشی سیار موافقت نمی شود، چون شریک او یک سیاهپوست است. در ادامه سام وقتی نمی تواند عضو گروه
سیاسی ِ سیاهپوستان موسوم به پلنگ های سیاه شود، با وجود تنگدستی به آن ها کمک مالی می کند.
جک جونز (رییس سام) اولین بار جرقه ی کشتن نیکسون را در ذهن او می زند. جک می گوید: «این مرد (نیکسون) بزرگترین فروشنده است، چون ۲ بار خودش را به ۲۰۰ میلیون آمریکایی قالب کرد!» سامدر ابتدای شروع نقشه اش تصمیم می گیرد رییس اش را بکشد اما وقتی به دیدن جک می رود پشیمان شده، می گوید:«می خواستم از شما تشکر کنم که به من یاد دادید فروشنده ی خوبی باشم به جای اینکه انسان خوبی باشم»اولین اقدام عملی سام کشتن سگش (تنها دلبستگی او در دنیا) است. او خطاب به سگش می گوید : «تو منو دوست داری پشمالو؟آخه چرا؟ من که دوست داشتنی نیستم» و سپس ماشه را می کشد و این آغاز ویرانی اوست. سام قبل از مرگش می گوید: «من اونجا بودم، من این کار رو کردم و آدم به خاطر کاری که انجام می ده در یاد ها می مونه»
روایت استادانه قصه ، بازی بی نظیر «شان پن» در نقش ساموئل و تکنیک خاص فیلمبرداری که با خلق تصاویر با عمق کم(به منظور ایجاد ارتباط و صمیمیت بیشتر مخاطب با صحنه ها) ارزش فیلم را دوچندان می کند. موسیقی نقشی کلیدی در این فیلم دارد. سام درددل های خود را روی نوار کاست ضبط کرده و برای آهنگساز معاصرش «لئونارد برنشتاین» می فرستد. چون موسیقی او را پاک، ساده و بی آلایش می داند مواردی که کمبود آنها به خوبی در جامعه آمریکا حس می شود. موسیقی متن این فیلم برگرفته از کنسرتو پیانو شماره ۵،سونات پیانو شماره ۱ و سونات ویولن شماره ۵ از بتهوون است. نت های تنها و تک تک که توسط پیانو نواخته می شود، شخصیت تنها و مطرود سام بیک را تداعی می کند و آکورد های غمگین و تکرار شونده ی ویولون نشان دهنده ی سرنوشت تلخ اوست. فیلم به خوبی سقوط و نابودی یک شهروند عادی، ساده و پاک را بر اثر فشارهای سیاسی و اجتماعی به تصویر می کشد.
* مدرس و نوازنده ی گیتار کلاسیک