- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

در ایران رابطه پروتستانتیسم و سرمایه‌داری دیده نشد

گزارش نشست بررسی اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری وبر با حضور عبدالکریم رشیدیان
در ایران رابطه پروتستانتیسم و سرمایه‌داری دیده نشد
با یک کتاب نمی‌توان یک پروژه را پیش برد

محسن آزموده/ اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری نوشته ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰) از موسسان رشته جامعه شناسی، یکی از مهم ترین آثار کلاسیک جامعه شناسی در کنار کاپیتال مارکس و صور ابتدایی حیات دینی امیل دورکهیم است که نخستین بار در سال ۱۹۰۵ و ۱۹۰۶ به آلمانی منتشر شد و نخستین بار در سال ۱۹۳۰ توسط تالکوت پارسونز (۱۹۰۲-۱۹۷۹) جامعه شناس شهیر امریکایی به انگلیسی ترجمه شد. به طور خیلی خلاصه و در نتیجه نادقیق وبر در این کتاب به روند تکوین سرمایه داری در شمال اروپا و نسبت آن با دیانت پروتستانی و به طور خاص گرایش کالوینیستی می پردازد و با پژوهشی گسترده و عمیق به پرسش اساسی جامعه شناسی دین یعنی نسبت دین و جامعه می پردازد. کتاب و بر در طول یک سده همچنان به عنوان یکی از مهم ترین متون در این حوزه خوانده و تفسیر می شود و منشا مباحث گسترده و درازدامن در جامعه شناسی و مطالعات دین شده است. در ایران اما با وجود طرح موضوع پروتستانتیسم اسلامی از سوی علی شریعتی کتاب وبر بسیار دیر و در دهه ۱۳۷۰ به فارسی برگردانده شده است، این در سرراست ترین دلالت می تواند بدان معنا باشد که درک درست و دقیقی از مفهوم پروتستان در فارسی وجود نداشته است. اینک با گذشت دو دهه از ترجمه این اثر نیز اما هنوز تحولی رخ نداده است و همچنان ادعاها درباره پروتستانتیسم در خاستگاه غربی اش از یک سو و تعبیر مضاف پروتستانتیسم اسلامی از دیگر سو ناروشن و گتره ای است. روز سه شنبه هفتم بهمن ماه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نشستی با حضور عبدالکریم رشیدیان، استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی و رضا صمیم، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی در این مورد برگزار شد.
در ادامه روایتی ازاین نشست از نظر می گذرد:

از پروتستانتیسم مسیحی تا روشنفکری دینی

نشست با سخنرانی رضا صمیم، سرپرست گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده مطالعات فرهنگی آغاز شد که بحث خود را با اشاره به جایگاه کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری در مطالعات آلمانی دین آغاز کرد و گفت: خارج از اینکه این کتاب یک متن جامعه شناختی هست یا خیر، این کتاب را پروژه مطالعات دینی آلمانی می بینم، مطالعات دینی که از ابتدای قرن نوزدهم با تامل فلسفی آغاز شده و با اخلاق پروتستانی به نقطه اوج می رسد. جمله ای از ابتدای مقدمه مارکس در نقد اصول فلسفه حق هگل هست که می تواند آغازگاه بحث باشد. مارکس در این مقدمه که در ۱۸۴۳ و ۱۸۴۴ منتشر شده است، بحث را با این اشاره دو سویه آغاز می کند که از یک سو مطالعات انتقادی مسیحیت لازم است و از سوی دیگر این مطالعات با خود او به پایان رسیده است. در واقع او می خواهد تاکید کند که هر آلمانی باید به مطالعات کریتیکال مسیحیت بپردازد زیرا برای آلمانی ها مسیحیت پروتستانی مساله است و البته جنس مساله بودگی مسیحیت در آلمان با سایر نقاط اروپا متفاوت است، زیرا آلمان تجربه ای را از سرگذرانده که در نتیجه آن شکل جدیدی از مناسبات اجتماعی مستقر شده و آن هم تجربه اصلاح مذهبی لوتر است. مارکس خودش را کسی می داند که در انتهای پروسه مطالعات انتقادی دین قرار گرفته است. اما کتاب اخلاق پروتستانی در ۱۹۰۵ نوشته می شود که در حقیقت نوعی مطالعه انتقادی پروتستانتیزم محسوب می شود. مساله اینجاست که چرا با وجود آن سخن مارکس، وبر می کوشد در نسبت مسیحیت با مناسبات اجتماعی کاری صورت دهد.
صمیم سپس به پروتستانتیسم مسیحی از نگاه مارکس اشاره کرد و گفت: این اصلاح در شکل ناب مسیحیت باعث شد که تمام مناسبات اجتماعی ما تغییر کند. در حقیقت آلمانی ها در قرون ۱۵ و ۱۶ میلادی با پروتستانتیزم شکل ناب مسیحیت را کنار گذاشتند و شکل تجدید نظر شده ای از آن را مستقر کردند که تصور غالب بر این بود که این شکل تجدیدنظر شده قرار است هستی اجتماعی را دین زدایی بکند، یعنی مسیحیت از هستی اجتماعی خودش را کنار بکشد، در حالی که در قرون ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ میلادی سده هایی در آلمان است که مسیحیت به شکل پروتستانتیزم به شدت در تمام شؤونات و هستی اجتماعی مردم دخیل است. از این مجراست که مسیحیت برای آلمانی ها مساله است، به این خاطر که ایشان بعد از یک اتفاق انقلابی هنوز هستی اجتماعی شان درگیر دیانت پروتستانی است و این شکل مسیحیت به شدت با دولت و حکومت در هم آمیخته و همه هستی اجتماعی ایشان را در برگرفته است، زیرا لوتر بعد از انقلاب فضایی را برای آلمان و دولت های محلی و فدرال آلمان ایجاد می کند که آنها از زیر سلطه کلیسای کاتولیک خارج می شوند و حکومتی را به وجود می آورند که آن حکومت با مذهب پیوند دارد، اما عملا ربطی به کلیسا ندارد. عملا لوتر با سیاست آلمانی پیمانی را می بندد و پروتستانتیزم به مذهبی تبدیل می شود که تمام شوون زندگی آلمانی ها را درگیر می کند. در واقع انقلاب دهقان ها در زمان حیات لوتر قرار است متاثر از اصلاح مذهبی لوتری سیستم سیاسی را نیز دگرگون کند، دقیقا در همین زمان لوتر آنها را تکفیر می کند و در پیمانی با حاکمان فئودالی حکومت آلمان را تایید می کند. این سابقه نشانگر آن است که مطالعات انتقادی مسیحیت پروتستانی تا چه حد برای آلمانی ها اهمیت دارد. این نقد از زمان تامل فلسفی یعنی از قرن هجدهم با کانت شروع می شود و خود مارکس مدعی است که با من و فوئرباخ به پایان می رسد. در این میان آثاری که با این مضمون نوشته می شود، معمولا سرکوب می شوند. وبر ۶۰ سال بعد از وبر با کتابش نوعی بازگشت به بررسی پروتستانتیزم را صورت می دهد و بر عکس مارکس می گوید باید به تحلیل این دیانت به عنوان مجموعه ای از ایده هایی که سازنده مناسبات اجتماعی است، پرداخت.

ایرانیان و وبر

صمیم بعد از اشاره به بستری که کتاب اخلاق پروتستانی در آن نگاشته شده به اهمیت این کتاب برای ما ایرانیان اشاره کرد و گفت: پروژه وبر در کتاب با اقتضائات زمینه ای (contextual) ما مناسبت بیشتری دارد. این را روشنفکری دینی به عنوان متولی مطالعات دین در ایران پذیرفته است. به همین خاطر شریعتی به پروژه اخلاق پروتستانی عنایت دارد. البته او جمع نقیضین است و به مارکس نیز توجه دارد، اما رویکردش به اخلاق پروتستانی مهم است. قبل از انقلاب ما عملا از طریق شریعتی با واژه هایی چون پروتستانتیزم اسلامی مواجه هستیم که می کوشد نوعی خوانش سیاسی از اخلاق پروتستان وبری ارایه دهد. البته در آن دوران این کتاب ترجمه نشده بود و تا ۳۰سال بعد صبر می کنیم تا کتاب ترجمه شود. بعد از انقلاب نیز این کتاب مورد خوانش قرار می گیرد، اولا در بیرون از دانشگاه که باز به دست روشنفکری دینی و جریان نوشریعتی است و دیگری در درون دانشگاه که این کتاب تبدیل به یک الگوی متدولوژیک در مقابل قواعد روش دورکهیم می شود. بنابراین کتاب برای ما بسیار مهم است، اما از آنجا که درباره آن کار نشده، شاخصی برای سنجش اهمیت آن جز این حرف های نظری و فلسفی نداریم.
صمیم سپس به اهمیت این کتاب در غرب به لحاظ اقتصادی و آماری اشاره کرد و گفت: کتاب اخلاق پروتستانی امروز یکی از پرفروش ترین ها در غرب است و پرفروش تر از پرفروش ترین کتاب مارکس و دورکهیم است. انجمن جامعه شناسی نیز آن را چهارمین کتاب از ۱۰ کتاب برتر قرن اعلام کرده است. به لحاظ فکری نیز این کتاب بسیار تاثیرگذار بوده است، اصطلاحات کلیدی آن مثل قفس آهنین و قرابت انتخابی (elective affinity) و افسون زدایی در میان ادبیات جامعه شناسی بسیار رواج دارد. ۹ انتشارات بسیار معتبر در جهان غربی این کتاب را در ۱۸ویراست منتشر کرده اند. البته متاسفانه بیشتر ترجمه نخست (۱۹۳۰) توسط تالکوت پارسونز برای ما ملاک بوده است. در فارسی از این کتاب سه ترجمه وجود دارد: نخست در سال ۱۳۷۱ توسط دکتر انصاری از ترجمه پارسونز به همت سمت منتشر شده است که بخش هایی از این کتاب مثل یادداشت های انتهای آن ترجمه نشده است! ترجمه دوم توسط دکتر رشیدیان و خانم پریسا منوچهری در سال ۱۳۷۳ توسط انتشارات علمی و فرهنگی از متن های آلمانی، انگلیسی (پارسونز) و فرانسه ترجمه شده است، این ترجمه کامل و سلیس است. به نظر من شواهد نشان دهنده آن است که متن محوری ترجمه انگلیسی بوده است. ترجمه سوم که به وسیله مرحوم مرتضی ثاقب فر در ۱۳۸۹ توسط انتشارات جامی از ترجمه فرانسه منتشر شده است، در این متن برخی اصطلاحات فارسی سره (خویشتن کاری برای Beruf یا سرنمونی برای ideal type) به کار رفته است، ضمن آنکه ترجمه پیچیده است و این از نظر برخی مترجمان انگلیسی بد نیست.
صمیم در پایان نقدهایی را به ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کرد و گفت: اولا فقدان یک مقدمه مفصل یکی از نقدها به کتاب به مثابه اثری کلاسیک است، دوم اینکه index یا نمایه و واژه نامه ندارد. ثالثا بهتر بود که مترجمان نقدها بر ترجمه تالکوت پارسونز را می خواندند، مثلا پارسونز خیلی سلیس ترجمه کرده و این ترجمه نیز سلیس است که این خود نقدی بر ترجمه او است. همچنین در ترجمه مفهوم elective affinity که با مشکلاتی همراه است یا در ترجمه مفهوم وبر به قفس آهنین. در هر صورت ساده سازی باعث از بین رفتن عمق دیدگاه های نویسنده می شود، رابعا در ترجمه برخی مفاهیم تازه مثل سحرزدایی به جای افسون زدایی که شناخته شده بوده است، به کار رفته است و بهتر است از مفاهیم از پیش موجود استفاده شود. مفهوم سازی جدید باعث اغتشاش معرفتی می شود، برعکس آلمانی ها که مفهوم تازه نمی سازند، بلکه معنای جدید بر مفاهیم از پیش موجود بار می کردند. خامسا گویی مترجمین به ترجمه های از پیش موجود و پراکنده وبر توجه نکرده اند.

عبدالکریم رشیدیان : اندیشه ها به سیستم های اجتماعی مرتبط هستند

عبدالکریم رشیدیان، استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی و یکی از مترجمان اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری بحث خود را با اشاره به نقدهای صمیم آغاز کرد و گفت: اولا در مورد مقدمه نداشتن کتاب باید عرض کنم که اصولا اهل مقدمه نوشتن نیستم. حتی برای ترجمه هستی و زمان هایدگر تنها دو صفحه مقدمه نوشتم که آن هم به زبان هایدگر توجه کرده ام و سعی کرده ام گرایش خودم را در ترجمه در متن و کاری که کرده ام، نشان دهم. البته ممکن است این عادت بدی باشد. ضمن آنکه این کتاب مقدمه بسیار مهم و خوب آنتونی گیدنز را دارد که نسبتا ساده است اما بسیار خوب مباحث را جمع بندی می کند، ضمن آنکه گیدنز خیلی بهتر از من جامعه شناسی را می شناسد. همچنین ساده بودن را نشان ضعف آن نمی دانم. البته این یک مقدمه در کنار مقدمات و مقالات بی شماری است که درباره این کتاب نوشته شده است. من می توانستم مقدمه دیگری بنویسم، اما نمی خواستم چنین بکنم. این ننوشتن مقدمه برای من احتمالا معنا دار بود.
رشیدیان در توضیح این معنا به انگیزه اش در ترجمه کتاب اشاره کرد و گفت: آقای صمیم گفتند که ترجمه های قبلی کتاب دست کم از نظر من قابل استفاده نبودند و وقتی آنها را می خواندم عصبانی می شدم. شگفتی من این بود که چرا گروه های جامعه شناسی و علوم اجتماعی تا حالا آن را ترجمه نکرده اند؟! من به عنوان یک دانشجوی فلسفه باید نقد شدیدی به گروه های جامعه شناسی بکنم. از آنها باید بپرسم که چرا تا سال ۱۳۷۳ که حدودا ۷۰ سال از نخستین ویرایش کتاب می گذرد، با همه اهمیتی که کتاب دارد، ترجمه نشده است؟ چرا یک دانشجوی فلسفه باید این کار را بکند؟ این سوالی است که باید پاسخ داده شود.

پروتستانتیسم رابطه تنگاتنگ با سرمایه داری دارد

وی سپس به مساله ای که ترجمه این کتاب را موجب شده اشاره کرد و گفت: برای من ۲۰سال قبل این مساله مطرح بود که چطور می شود دوستانی که با این شور و شوق از پروتستانتیزم حرف می زنند، فراموش می کنند که پروتستانتیزم رابطه ای تنگاتنگ با سرمایه داری دارد. آیا سرمایه داری قابل دفاع است؟ آیا می توانیم پروتستانتیزمی داشته باشیم که با یک شیوه معین تولید ارتباطی نداشته باشد و در هر عصر و زمانی از جمله در ایران قابل استفاده شود؟ من با ترجمه این کتاب می خواستم توجه دهم که کسانی که از پروتستانتیزم صحبت می کنند، باید متوجه باشند که این اندیشه متعلق به دوره معینی از تکامل تاریخی سرمایه داری اروپاست. حالا ممکن است این افراد بخواهند آن را در ایران پیاده کنند. اما باید متوجه باشند که این اندیشه چه پشتوانه و زمینه ای دارد و با آن زمینه چه می خواهند بکنند. البته من این حرف ها را ۲۰ سال بعد برای شما می گویم. در آن زمان این پرسش برای من موجود بوده و احساس می کردم بحث هایی است و از ماوقع قضیه اطلاع درستی نیست و گروه های جامعه شناسی ما این را باز نمی کنند که این سخنی که در ارتباط با یک عقیده دینی در مسیحیت با این شدت بیان می شود، یک پشتوانه تاریخی و اجتماعی و اقتصادی دارد و آن را چه باید کرد؟ دست کم می خواستم توجه دوستان را به این مساله جلب و روشن کنم که نمی توان از یک اندیشه بدون ارتباط با یک سیستم اجتماعی صحبت کرد. بنابراین دلیل شخصی مقدمه ننویسی من این بود.
رشیدیان در ادامه به مساله ترجمه پرداخت و گفت: هیچ قانون ثابتی برای ترجمه وجود ندارد. وقتی می گویند ترجمه روان باشد، من با آن مخالفت می کنم. ترجمه باید ترجمه باشد. هیچ قید دیگری بر این سخن نیست. این را کسی می گوید که حداقل چندین دهه ترجمه می کند و این تجربه شخصی من است. من هیچ کلاس ترجمه ای نرفته ام و کارم آماتور بوده و کماکان نیز آماتور است. البته ترجمه خوب باید ترجمه باشد، یک توتولوژی است، اما همین درست است. ترجمه روان و دشوار بی معناست. ترجمه باید وفادار باشد، اگر متن پیچیده است، ترجمه نیز باید پیچیده باشد و اگر ساده باشد، باید ساده باشد. گاهی گفته می شود که یک متن بوی ترجمه می دهد، به یک معنا متن باید بوی ترجمه بدهد، یعنی اگر من باغی در برلین را توصیف می کنم، با باغ فین کاشان متفاوت است. من نمی توانم یک هایکو را با زبانی ترجمه کنم که کتاب وبر را ترجمه می کنم. بنابراین در ترجمه باید نزدیک بودن به زبان متن و حفظ سبک را رعایت کرد. دوستی مرحوم از مترجمان برجسته به من اصرار می کرد که کتاب ایلیاد را باید ترجمه کنی، اما پیش از آن مرتب شاهنامه فردوسی را بخوان تا این مضامین ملکه ذهن تو شود تا بتوانی سراغ ایلیاد بروی. در نتیجه ترجمه نباید دلبخواه باشد. اتفاقا کتاب هایی که تاکنون ترجمه کرده ام، دشوار بوده اند و تاکنون به من ایراد دشواری گرفته اند، اما دلیلش آن است که هستی و زمان و کتاب هوسرل متن های دشواری هستند.
رشیدیان در ادامه به سبک وبر در اخلاق پروتستانی اشاره کرد و گفت: به نظر من اخلاق پروتستانی از نظر زبانی پیچیده نیست. ممکن است برخی اصطلاحاتش پیچش های زبانی داشته باشد، اما متن آلمانی و ترجمه های فرانسه و انگلیسی اصلا دشوار نیست. البته نوعی سنگینی در متن هست. آلمانی ها به هر حال این طور می نویسند و همه به یک معنا مثل هم می نویسند. اما اگر ترجمه متنی آلمانی روان خوانده شود، مشکل از ترجمه نیست.
وی سپس به فرآیند ترجمه با خانم منوچهری که به صورت مشترک و مقایسه ای صورت گرفته اشاره کرد و به طولانی بودن کار ویرایش فارسی آن پرداخت و گفت: از حیث محتوا و ویرایش کار سنگینی کردیم. به نظر من به هیچ عنوان ویرایش آن صدمه ای به اصالت متن نزده است. ضمن آنکه برخی بازخوردها دقیقا گفته اند که کتاب می توانسته روان تر از این هم باشد! در هر حال الزاما تضایفی (correlation) میان روانی و دقت نمی بینم.
رشیدیان سپس توضیحاتی درباره شکل کتاب مثل فقدان واژه نامه که به ناشر مربوط است اشاره کرد و در ادامه به برخی معادل ها چون قفس آهنین به جای محفظه فولادی پرداخت و گفت: استعاره ها معجزه نمی کنند. اصولا کلمات معجزه نمی کنند. باید کلمات را توضیح داد. شما می توانید به جای سحرزدایی از افسون زدایی استفاده کنید. من موافقم که افسون زدایی بهتر از سحرزدایی است، اما در آن زمان سحرزدایی را به کار بردیم و می شود این دو را جابه جا کرد، ضمن آنکه سحرزدایی نیز جعل واژه نیست و این اصطلاح پیش از آن بوده است. اما به طور کلی چندان واژه سازی و جعل واژه نمی کنم و اتفاقا در این کتاب در بسیاری موارد از اصطلاحات قدمایی استفاده شده است. البته در هایدگر چاره ای جز جعل واژه نداشتم و باید به جای اصالت از خودینگی استفاده می کردم. چون اصالت در هایدگر معنایی ندارد و باید بر خودبودن تاکید می شد. جایی مترجم مجبور است که واژه سازی کند. اما در این کتاب تقریبا مطمئن هستم که واژه سازی نکرده ام.
رشیدیان در بخش دیگر سخنش به عدم توجه به ترجمه های دیگر از وبر اشاره کرد و گفت: اصلا مطمئن نیستم که آن ترجمه ها بهتر بوده است. به ویژه که ترجمه مقاله با کتاب بسیار متفاوت است و اقتضائات متفاوتی دارد. معادل ها در یک کتاب ۳۰۰صفحه ای باید طوری باشد که از پس تکرار در تمام کتاب بر بیاید. ترجمه کتاب موظف نیست از ترجمه مقاله استفاده کند. همچنین در مورد واژه beruf به خویشتن کاری توسط آقای ثاقب فر چندان با او موافق نیستم، حتی اگر یک دوآلیته معنایی در آن مستتر باشد. در آلمانی این اصطلاح به معنای شغل است، اما وبر آن را از rufen به معنای فراخواندن می گیرد و شغل دنیوی را به تکلیف دینی ارتباط می دهد. شغل یا مشغله دنیوی برای کالوینیست ها یک فراخوان از جانب خدا بوده است که هر چه قدر آن را دقیق تر انجام دهند، شاید به رستگاری شان کمک کند. ضمن آنکه خود وبر می گوید برای اطمینان از تفسیر این اصطلاح در این کتاب به متخصص الهیات رجوع کردم. من نمی توانم با خویشتن کاری به عنوان معادل یک کار دنیوی در جهت رستگاری اخروی ارتباط برقرار کنم. چه عنصری در این واژه این معنا را می رساند؟ سابقه تاریخی این اصطلاح نیز با خواننده ارتباط برقرار نمی کند. خویشتن کاری من را یاد بیمه های خویش فرما می اندازد و به نظر کار خودکار یا خودبخودی است، در حالی که بروف آلمانی اصلا کاری نیست که خودبخود انجام بگیرد، یک تکلیف دینی است و از سر خواسته انجام می شود. کالوین می گوید که این کار باید انجام شود، به شدت هم انجام بگیرد، به گونه ای که توقع رستگاری نیز نباید داشته باشی. یعنی نباید خیالت راحت باشد که با این کار رستگار می شوی. هیچ تضمینی در این مورد نیست. آمرزش یا نیامرزیدن به انسان ربطی ندارد. ولی چه بسا توفیق شغلی دنیوی یک نشانه رستگاری باشد، اما نه ضمانت و تضمین آن. همان طور که کی یرکگور پروتستان تحت تاثیر این آموزه می گوید رابطه فرد با خدا یک رابطه مطلق با مطلق است. این رابطه را نمی توان برای خدا تعریف کرد. امر مقدس پروتستانی با امر مقدس لایب نیتس که کاملا عقلانی است، متفاوت است. این دو الهیات متفاوت است و الهیات پروتستانی با لایب نیتس کاملا متفاوت است.

جوامعی که رشد کمی دارند یک کتاب برای شان پروژه می شود

رشیدیان در پایان به خود کتاب وبر اشاره کرد و گفت: از سخنان دکتر صمیم شاید بشود تفسیر کرد که ایشان می پرسد چرا این آثار تاثیری عمیق نمی گذارد. به نظر من از یک کتاب نمی شود یک پروژه ساخت. این یک اشتباه است که فکر کنیم با ترجمه هستی و زمان کل مشکلات فلسفی یک طیف حل می شود. هرگز چنین نیست. آن جوامعی که رشد کمی دارند، یک کتاب برای شان پروژه می شود و قابلیت تبدیل شدن به یک پروژه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می شود. نباید این طور باشد. ما باید ده ها و صدها و هزاران کتاب و غیر کتاب بخوانیم و ببینیم و عمل کنیم تا بتوانیم یک پراتیک یا پروژه یا خط مشی برای خودمان و جامعه مان استخراج کنیم. با همه اهمیت این کتاب باید توجه کرد که این اثر با وجود اهمیت آن یک کتابی است که برای هیچ کس تعیین تکلیف نمی کند که موضوع یک پروژه قرار بگیرد. کتاب می تواند موضوع مطالعه باشد، اما موضوع تدوین یک پروژه نمی تواند باشد. خود وبر این جا و چند جای دیگر تاکید می کند که من نمی خواهم به جای یک ماتریالیسم جبرگرایانه یک تبیین ایده آلیستی به همان اندازه یک جانبه از تاریخ را ارایه کنم. در تمام کتاب نیز این موضوع دیده نمی شود و نمی توان تعیین تکلیف کرد که بالاخره این پروتستانتیزم بود که سرمایه داری را ساخت یا سرمایه داری بود که پروتستانتیزم را ایجاد کرد. گیدنز به این مساله اشاره می کند. خود او تاکید می کند که وبر به وجود قوانین تاریخی که مارکس قبول داشت، معتقد نیست. برای متفکری که به وجود قوانین تاریخی معتقد نیست و پیدایش سرمایه داری جدید را نتیجه ترکیب ویژه ای از رویدادها و عوامل مختلف می بیند، نمی شود پروژه فرموله کرد. او مطالعه ای معین درباره اروپای آن زمان و یک تبیین چند علیتی کرده است. این نگاه وبری تا آلتوسر و پسامارکسیست ها ادامه می یابد. حرف مارکس روشن است، اما وبر نوعی حرف می زند که گویی از هر دو سو می توان توضیح داد. نکته مهم وبر این است که این ارتباط را توضیح می دهد، اما اولویت را نشان نمی دهد. آیا اولویت از علوم اجتماعی حذف شده است؟ آیا ما در تبیین یک پدیده اجتماعی باید به ترکیبی از چند پدیده اشاره کنیم و مونیزم فلسفی را کنار بگذاریم؟ در هر صورت خواننده کتاب وبر باید هشیار باشد که رجوع مکرر به عناصر مختلف باقی است و تعیین تکلیف نمی کند. وبر با تحلیل خودش بین این دو حالت تذبذب دارد و گرفتار است و نتوانسته یک رویکرد مونیستی را داشته باشد. در پایان هم لازم است اشاره ای به زحمت خانم پریسا منوچهری کاشانی که گویا الان در کانادا هستند، در ترجمه کتاب صورت بگیرد.

برش ۱

رضا صمیم: پروژه وبر در کتاب با اقتضائات زمینه ای (contextual) ما مناسبت بیشتری دارد. این را روشنفکری دینی به عنوان متولی مطالعات دین در ایران پذیرفته است. به همین خاطر شریعتی به پروژه اخلاق پروتستانی عنایت دارد.
البته او جمع نقیضین است و به مارکس نیز توجه دارد، اما رویکردش به اخلاق پروتستانی مهم است. قبل از انقلاب ما عملا از طریق شریعتی با واژه هایی چون پروتستانتیزم اسلامی مواجه هستیم که می کوشد نوعی خوانش سیاسی از اخلاق پروتستان وبری ارایه دهد.

برش ۲

عبدالکریم رشیدیان:با ترجمه این کتاب می خواستم توجه دهم که کسانی که از پروتستانتیزم صحبت می کنند، باید متوجه باشند که این اندیشه متعلق به دوره معینی از تکامل تاریخی سرمایه داری اروپاست. حالا ممکن است این افراد بخواهند آن را در ایران پیاده کنند. اما باید متوجه باشند که این اندیشه چه پشتوانه و زمینه ای دارد و با آن زمینه چه می خواهند بکنند. البته من این حرف ها را ۲۰ سال بعد برای شما می گویم. در آن زمان این پرسش برای من موجود بوده و احساس می کردم بحث هایی است و از ماوقع قضیه اطلاع درستی نیست و گروه های جامعه شناسی ما این را باز نمی کنند که این سخنی که در ارتباط با یک عقیده دینی در مسیحیت با این شدت بیان می شود، یک پشتوانه تاریخی و اجتماعی و اقتصادی دارد و آن را چه باید کرد؟

جمله های کلیدی

من به عنوان یک دانشجوی فلسفه باید نقد شدیدی به گروه های جامعه شناسی بکنم. از آنها باید بپرسم که چرا تا سال ۱۳۷۳ که حدودا ۷۰ سال از نخستین ویرایش کتاب می گذرد، با همه اهمیتی که کتاب دارد، ترجمه نشده است؟
دوستانی که با این شور و شوق از پروتستانتیزم حرف می زنند، فراموش می کنند که پروتستانتیزم رابطه ای تنگاتنگ با سرمایه داری دارد
استعاره ها معجزه نمی کنند. اصولا کلمات معجزه نمی کنند
آن جوامعی که رشد کمی دارند، یک کتاب برای شان پروژه و قابلیت تبدیل شدن به یک پروژه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می شود

روزنامه اعتماد

کد خبر: ۷۶۷۷

تاریخ خبر: ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۵ بهمن