- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

سازمان عقلانی کارِ در خدمت انباشت؛ درباره اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری

درباره «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری»
سازمان عقلانی کارِ در خدمت انباشت
حسام سلامت

ماکس وبر کتاب درخشان <<اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری>>اش را در سال ۱۹۰۵ منتشر کرد. نخستین ترجمه انگلیسی از آن نیز به دست تالکوت پارسونز انجام گرفت و در سال ۱۹۳۰ منتشر شد که هنوز هم، با وجود کاستی ها و ضعف های بعضا تعیین کننده اش، در جهان انگلیسی زبان حُکم نسخه مرجع را دارد؛ احتمالا بیش از هر چیز به دلیل بزرگی نام مترجمش. در ایران نیز در دهه ۷۰ سه ترجمه از کتاب انجام گرفت: مرتضی ثابت فر (۱۳۷۰؛ انتشار کتاب گویا تا اواخر دهه ۸۰ به درازا کشید)، عبدالمعبود انصاری (۱۳۷۱)، عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی (۱۳۷۳). درباب اهمیت <<اخلاق پروتستانی>> و اینکه چرا در میان اصحاب علوم اجتماعی به کتابی چنین پرارجاع و بیانگذار و سنت ساز بدل شده است به کرات بحث کرده اند. در مجال اندکی که در اختیار داریم شاید بد نباشد به پاره ای از مسائل اغلب جانبی کتاب که برای فهم درست آن ضروری است اشاره کنیم.

پیشینه مطالعات دین

در آلمان قرن نوزدهم در ارتباط با موضوع دین دست کم باید سه سنت را از هم تمییز داد. اول، سنت مسیحیت پروتستان و متفکران ملهم از سنت اصلاح دینی که رویکردی همدلانه به دین داشتند و می کوشیدند متناسب با اقتضائات زمانه روایتی به روزشده از آن به دست دهند. دوم، مکتب تاریخی آلمان در حقوق و اقتصاد که دین را در پیوند اجتماعی با این دو واقعیت توضیح می داد. و سوم، هگلیان جوان که دین را به مثابه شکلی از بیگانگی تحلیل می کردند – از برونو بائر و لودویگ فوئرباخ تا مارکس – و از این رو خواهان رفع آن به اتکای قسمی خودآگاهی بودند. وبر در <<اخلاق پروتستانی>> بیش از هر چیز متاثر از دو سنت اول است و اساسا عنایتی به سنت سوم ندارد. مساله وبر آن است که نسبت جهان بینی پروتستان با حیات اقتصادی را نشان دهد. در اولی به شدت وامدار متفکران پیشرو در سنت پروتستانی هم عصر خودش بود – بیش از همه، ارنست تروئلچ – و در دومی متاثر از مطالعات تجربی گسترده مکتب تاریخی درباب سبک و سیاق حیات اقتصادی.

وبر علیه مارکس؟

عموما <<اخلاق پروتستانی>> را همچون تلاشی جدی – احتمالا جدی ترین تلاش – در توضیح غیرمارکسی سرمایه داری تفسیر کرد. اگر مارکس سعی داشت تبیینی ماتریالیستی از تاریخ به دست دهد و پیشروند آن را به اتکای پویایی درونی نیروهای مادی توضیح دهد و از این سخن بگوید که ایده ها تا چه پایه در بستر تاریخی ریشه دارند و در یک کلام، این هستی اجتماعی است که آگاهی را تعیین می کند، وبر در <<اخلاق پروتستانی>> کوشید این روند را برعکس کند و از تعیین کنندگی ایده ها و نقش برسازنده ای که نوع خاصی از جهان بینی و کردارهای ملازمِ آن در برآمد یک فرماسیون اجتماعی – یا دست کم مهیاساختن شرایط آن – ایفا کنند، حرف بزند. چنان که خودِ وبر نیز در <<اخلاق پروتستانی>> گفته است کتاب در واقع <<کمکی است به درک نحوه تبدیل ایده ها به نیروهای موثر در تاریخ>>. با این همه به دست دادن چنین روایتی که وبر را از اساس در تقابل با مارکس می نشاند و کار این دو را به رودرروی تبیینی ایده آلیستی از سرمایه داری با ایستاری ماتریالیستی از آن تقلیل می دهد در نهایت راه به جایی نمی برد. خود وبر بارها به صراحت اعلام کرده است که قصد ندارد در تقابل با رویکردی ماتریالیستی به تاریخ که تاکیدش را صرفا بر نقش زیربنای اقتصادی و نیروهای مادی می گذارد نگاه را به جانب برسازندگی ایده ها برگرداند و روایتی به همان اندازه یک طرفه، تعین گرا و ایدئالیستی از تکوین سرمایه داری به دست دهد. او به حُکم میراث نوکانتی اش بر این باور است که هر الگوی نظری با رویکرد سوبژکتیو پژوهشگر و ارزش هایی که وی به آنها پایبند است نسبت دارد و به این اعتبار، هر پژوهشگر در تبیین موضوع مد نظرش برحسب این <<تناسب ارزشی>> عمل می کند. از این حیث الگوی ماتریالیستی مارکسی در تبیین سرمایه داری به همان اندازه مشروع است که چارچوب نظری ایده آلیستی وبر. موضوع صرفا بر سر تفاوت در برجسته سازی ها و تاکیدگذاری هاست. در توضیح تکوین سرمایه داری، سنت مارکسی بر نیروهای مادی و زیربنای اقتصادی تاکید می کند و سنت وبری اهمیت جهان بینی و اخلاق را برجسته می سازد.

میل ترکیبی

برخلاف تصور عامیانه رایج، وبر هیچگاه در <<اخلاق پروتستانی>> ادعا نکرده است که میان نوعی خاصی از اخلاق و نوع خاصی از سرمایه داری رابطه علی وجود دارد. اساسا هرگونه <<نسبت>>ی میان دو پدیده لزوما نسبتی علی نیست. وبر برای توضیح نسبت میان اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری از عبارت <<میل ترکیبی>> (elective affinity) استفاده می کند. این عبارت که در فارسی عموما به <<قرابت گزینشی>> یا چیزی شبیه به این ترجمه می شود – پارسونز این عبارت را با بی سلیقگی تمام به <<همبستگی>>(correlation) برگردانده است – در واقع اصطلاحی است که از شیمی می آید. ادعای شیمی مدرن این است که میان پاره ای از عناصر طبیعت به حُکم ماهیت شان قسمی میل به ترکیب شدن با یکدیگر وجود دارد، مثلا اکسیژن میل دارد با فلان یا بهمان عنصر ترکیب شود و در برابر، از ترکیب شدن با عناصر دیگر تن می زند. ادعای وبر نیز کم وبیش همین است: اخلاق پروتستان به حُکم مولفه های درونی اش – کار، انضباط، زهد، وظیفه شناسی، و از همین دست – از حیث تاریخی تمایل داشته است با سرمایه داری که نزد وبر همان <<سازمان عقلانی کارِ در خدمت انباشت>> است، ترکیب شود.

اخلاق پروتستانی همچون بخشی از پروژه جامعه شناسی ادیان

وبر به <<اخلاق پروتستانی>> همچون بخشی از پروژه گسترده ای که برای جامعه شناسی ادیان در سر داشت می نگریست. پروژه اخیر او بنا بود ادیان را از حیث نسبت شان با سرمایه داری بسنجد. وبر چه در مطالعاتی که درباب ادیان ابراهیمی انجام داد و چه در کنکاش هایش در ادیان شرقی – از آیین کنفوسیوس گرفته تا هندوئیسم – پیوسته می کوشید از تناسب آنان با برآمد سرمایه داری بپرسد. <<اخلاق پروتستانی>> که در واقع نخستین مطالعه از مطالعات مربوط به جامعه شناسی دین وبر محسوب می شد در نهایت میل ترکیبی میانِ نوع خاصی از اخلاق مسیحی و روح سرمایه داری را نشان داد. وبر مدعی بود این میل ترکیبی تنها در آیین پروتستان وجود دارد و این دلیل قانع کننده ای است که می تواند توضیح بدهد چرا تنها در غرب بود که سرمایه داری عقلانی مبتنی بر سازمان بروکراتیک کار و حسابداری دقیق و انباشت فزاینده و تجدیدشوندگی مداوم شکل گرفت و نه در هیچ تمدن دیگری.

غرب و بقیه

<<اخلاق پروتستانی>> در عین اینکه مشخصا مطالعه ای است درباب جوامع غربی پای دیگر جوامع را نیز به نوعی وسط می کشد. وبر در مقدمه کتاب – که در واقع مقدمه ای است که وبر بر کتاب <<جامعه شناسی ادیان>> نوشته است و پارسونز، این بار از سر خوش سلیقگی، بر <<اخلاق پروتستانی>> افزود – به صراحت این پرسش را پیش می کشد که چرا سرمایه داری عقلانی صرفا پدیده ای غربی است. وی می نویسد: <<سرمایه داری فقط در غرب به درجه ای از اهمیت و به گونه ها، اشکال و گرایشاتی دست یافت که هرگز در جای دیگری سابقه نداشته است.>> (1382، ص. ۲۵) با این وصف وبر دیگر جوامع و دیگر ادیان را برحسب قسمی فقدان یا غیاب می خواند. این رویکرد وبری بعدها به موضوع نقدهای پسااستعماری بدل شد، از حیث اینکه چنین رویکردی <<بقیه>> را صرفا از حیث اینکه <<غرب>> نیستند و به چیزی چون غرب بدل نشده اند می خواند، به تعبیر دیگر، خوانشی برحسب غیاب ها و فقدان های موضوع. به باور ناقدان شرق شناسی، جامعه شناسی تاریخی- تطبیقی وبر با مبناگرفتن غرب راه را بر فهم <<بقیه>>ی جهان برحسب ایجابیت هایشان بسته است.

منبع:

ماکس وبر (۱۳۸۲) اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی

روزنامه اعتماد

کد خبر: ۷۶۷۸

تاریخ خبر: ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۵ بهمن