- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

تفکر به تنهایی قادر خلق عمل سیاسی اصیل نیست؛ درباب هانا آرنت

نگاهی به جمهوری ذهن آرنت به بهانه ترجمه جلددوم «حیات ذهن: اراده»
تفکر به تنهایی قادر به خلق عمل سیاسی اصیل نیست
سهند ستاری

آدمی هیچ‌گاه به اندازه وقتی‌که عملی انجام نمی‌دهد، اهل عمل نیست و هرگز به اندازه زمانی‌که با خویشتن به‌سرمی‌برد از تنهایی فاصله نگرفته است.

کاتو خطاب به سیسرون

«بهتر است از خطا در رنج باشیم تا اینکه خطا کنیم»؛ گزاره‌ای که سقراط نتوانست آن را در «ملأعام» اثبات کند، اما گزاره سقراطی باوجود اثبات‌ناپذیری‌اش واجد پیامدی سیاسی است. چراکه می‌تواند تاثیری مستقیم بر رفتار سیاسی‌ فرد داشته باشد. حتی اگر نسبت‌به پیامد مستقیم آن نیز مشکوک باشیم، باز نمی‌توان تاثیر انکارناپذیرش را بر رفتار عملی‌ به‌سان حکمی اخلاقی انکار کرد. انکارناپذیری و اثبات‌ناپذیری توأمان گزاره سقراطی، تنش همیشگی لوگوس غربی را رو می‌‌آورد: تنش نظر و عمل؛ به‌عبارت دیگر، تاثیر تفکر بر قلمرو امر سیاسی. اما تنش زمانی بالا می‌گیرد که تفکر دست به داوری سیاسی می‌زند. با این دخالت، فعالیت درونی و شخصی، توانایی تفکر را تعیین می‌کند و تفکر را در دوگانه واقعیت و سیاست‌ گیر می‌اندازد، چراکه واقعیت متکی بر «داده‌»هاست و سیاست قلمرو «خلق امر نو». بااین‌همه، نمی‌توان حالت پنهانی تفکر را انکار کرد؛ حالتی که می‌تواند عاملی مهم برای شناخت چگونه عمل‌کردن باشد. می‌توان این تنش را از راه دیگری نشان داد و گزاره سقراطی را به گزاره‌‌ای پیوند زد که آرنت پس از محاکمه آیشمن اعلام کرد: «اگر آیشمن فکر می‌کرد، دست به جنایت نمی‌زد». این برخورد ناگهانی و اتفاقا بی‌ملاحظه پیامد مشخصی دارد: اندیشه و تفکر می‌تواند در مقام داوری درباره جهان به‌مراتب مهم‌تر از «ملأعام» یا همان فضای عمومی عمل کند. حال می‌توان پرسش اصلی را چنین طرح کرد: اگر نتوان حقایق، چه حقایق فلسفی و چه حقایق برآمده از واقعیت، را وارد سیاست کرد، چگونه می‌توان فعالیت‌های اجتماعی- سیاسی توتالیتر را داوری کرد؟ به‌عبارت دیگر، چگونه می‌توان عمل را دربرابر داوری با معیارهای نظر ایمن ساخت؟ تنش نظر و عمل این‌بار در فرم تنش میان تفکر برای حقیقت و قلمرو امر سیاسی شکل می‌گیرد؛ تنشی که چرخید و چرخید تا به هسته اصلی یکی از مهم‌ترین آثار نظری قرن‌بیستم بدل شود: حیات ذهن؛ در دوجلد و چندجمله.
دیرینه‌ترین دغدغه نظریه سیاسی، در فضای میان تفکر و عمل بار دیگر در آرای هانا آرنت به‌شکلی سربرآورد که ماهیت فاصله‌مند و داوری‌کننده‌ تفکر را به پیش‌شرط‌های ضروری عمل‌ مسوولانه گره می‌زد. رابطه تفکر و عمل مضمون مسلط و اصلی نوشته‌های آرنت بود؛ از دفاع قدرتمندانه‌اش از عمل سیاسی در کتاب «وضع بشر» تا انکار فرض اساسی وضع بشر در حیات ذهن. او نخست اولویت را از آن عمل می‌داند، اما این فرض را طرد می‌کند و نشان می‌دهد زندگی وقف عمل (vita active) می‌تواند قائم‌به‌ذات باشد بی‌آنکه زندگی وقف نظر (vita contemplativa) در آن دخالت یا داوری‌ کند. تاخیر آرنت در بازخوانی نظریه سیاسی‌اش در باب اهمیت تفکر برای عمل سیاسی، او را مجبور کرد در «جمهوری ذهن» نظریه‌اش را از نو احیا کند و نسبت تفکر و عمل را با فروشکستن ساختار ذهن به سه‌قوه مجزا نشان دهد: تفکر، اراده و داوری. اینکه آرنت موفق می‌شود تفکر را چنان مفهوم‌پردازی کند که جایگاه والای آزادی سیاسی محفوظ بماند یا نه، فعلا محل بحث نیست، بلکه مهم زمینی است که او در آن بنای نظری خود را از نو احیا می‌کند. او برای این کار زمینه‌ای را پیش می‌کشد که در آن موجود متفکر و موجود عمل‌کننده را به‌هم گره‌زده و آنها را متحد می‌کند؛ این مهم‌ترین ارمغان نظریه آرنت است.
حیات ذهن از تخریب چه برمی‌خیزد؟
هانا آرنت بر این باور بود که میان تفکر و عمل پیوندی غیرمستقیم وجود دارد؛ چراکه «حالت پنهانی» تفکر عاملی تعیین‌کننده در تصمیم برای عمل است. بخشی از تفکر که «حیات ذهن» را می‌توان درباره آن دانست؛ درباره فرآیندهای پنهانی و غیرعیان تفکر که در وجود هر انسانی رخ می‌دهد. این کار برای آرنت به‌دلیل ارتباط با خلوت تفکر در قلمرو امر سیاسی تعریف نمی‌شد؛ با این‌همه کشف ماهیت تفکر را برای درک اینکه افراد به‌لحاظ سیاسی چگونه عمل می‌کنند، ضروری می‌دانست. آرنت در این کتاب برخلاف احکام قاطع و جسورانه قبلی‌اش، بسیار محتاط‌تر است. شاید به این دلیل که کتاب آخرش ناقض استدلال و نتیجه‌گیری‌های پیشین او بود. از این‌رو، بسیاری حیات ذهن را نفی ضمنی سیاسی‌ترین کتابش، «وضع بشر»، می‌دانند.
آرنت در «وضع بشر» در تلاش بود عمل را از دیگر فعالیت‌های انسانی یعنی زحمت (labor) و کار (work) جدا کند. اگر در «وضع بشر» می‌شد با اولویت عمل، نوعی ارتباط متقابل میان طبقه‌بندی نظری و خود پدیده یافت اما چنین چیزی در مورد فعالیت‌های ذهن ممکن نیست. او به این نتیجه رسید که «تفاوتی ندارد در آگاهی چه رخ دهد، ما همیشه در جهان به شکل موجودی واحد ظاهر می‌شویم». از این‌رو، محل ظهور اختلافات موجود را نه در آگاهی بلکه در ذهن می‌دانست. بر این اساس، در «حیات ذهن» نتیجه می‌گیرد چنین تفکیکی که در وضع بشر انجام داده، اتفاقا در عمل ممکن نیست. او در پیشگفتار جلد اول حیات ذهن می‌نویسد: «چیزی که در زندگی وقف عمل توجه مرا به خود جلب کرد این بود که انگاره ضد آن، یعنی خاموشی کامل در زندگی وقف نظر به‌قدری فراگیر بود که در قیاس با این سکون و خاموشی، همه تفاوت‌های دیگر بین فعالیت‌های گوناگون در زندگی وقف عمل، رنگ می‌باختند. در مقایسه با این سکون و سکوت، دیگر اهمیتی نداشت که زحمت می‌کشید و زمین را زیر کشت می‌برید یا کار می‌کنید و اشیایی برای استفاده و مصرف می‌ساختید، یا همراه با دیگران عمل می‌کردید.»
اگر در «وضع بشر» دغدغه آرنت کاوش در زندگی وقف عمل است، در «حیات ذهن» به حیطه نظر و قوای ذهن می‌پردازد و در این میان کار را با «تفکر» آغاز می‌کند. آرنت در وضع بشر به مساله عمل پرداخته بود و نه تفکر، اما همان‌گونه که در جلد اول حیات ذهن نوشت: «خود اصطلاحی که من برای تاملاتم در این باب اختیار کرده بودم، یعنی اصطلاح زندگی وقف عمل، ساخته کسانی بود که خود را وقف طریقه نظری زندگی کرده بودند و همه انواع زندگی را از همان منظر نظاره می‌کردند.» آرنت باوجود آنکه وضع اولیه انسان را با اولویت بر عمل نشان داده بود، باید توضیحی برای توانایی تفکر نیز نشان می‌داد که تا حدودی خارج از این فهم است. آنچه به گفته خودش همچون تردید‌هایی از زمان کامل‌کردن کتاب «وضع بشر» او را آزار می‌داد.
آرنت در نگاه محض به عمل، امید داشت کاشف نوعی اختیار باشد که از محدودیت‌های تفکر رها است. از این‌رو، با وجود نگاه همیشگی‌اش به اختیار در حیات ذهن به این نتیجه می‌رسد که انسان‌ها نمی‌توانند از هیچ دست به عمل بزنند، بنابراین ادعای آغاز مطلق را بی‌معنا دانست. به همین دلیل، آرنت در پایان جلد دوم حیات ذهن (اراده) جداسازی پیشین تفکر از عمل را در آثارش خطا دانست: «وقتی توجه‌مان را به اهل عمل معطوف کردیم به این امید که در آنها تصوری از اختیار را بیابیم که پیراسته از سرگردانی‌ها و معضلاتی باشد که خاصیت انعکاسی فعالیت‌های ذهنی
– بازگشت‌ اجتناب‌ناپذیر من اراده‌کننده به خویش – برای اذهان آدمیان پیش می‌آورد، به چیزی بیش از آنچه نهایتا به دست آوردیم امیدوار بودیم.» بنابراین آرنت به‌دنبال درک و فهمی از تفکر بود که بتواند آن را از عمل جدا کند؛ یعنی درک و فهمی که در آن تفکر بتواند داور و منتقد عمل باشد و در عین حال آزادی را نیز محدود نکند. او در پی تعریفی از تفکر بود که تن به مقتضیات جابرانه حقیقت ندهد و در عین حال بتواند راهنمای زندگی عملی انسان باشد. بر این اساس، خاستگاه حیات ذهن را باید در تصمیم آرنت در شرح رابطه تفکر و عمل دنبال کرد که بری از تلاش مذبوحانه برای نشاندن تفکر و عمل در توصیف پیشرفت‌گرایانه از تاریخ بود. «حیات ذهن» با احتیاط آرنتی، از طرد فرض اساسی احکام جسورانه پیشین او برمی‌خیزد.
منظومه نظری آرنت از نو بنا می‌شود
لزوم توضیح توانایی تفکر که تا حدودی می‌توان آن را خارج از محدوده «وضع بشر» دانست، آرنت را بر آن داشت تا منظومه نظری خود را از نو بنا کند و برای این کار در «حیات ذهن»، نسبت قوه‌های مختلف به ابعاد مختلف تجربه را نشان داد. جلد اول با عنوان «تفکر» به فعالیتی از ذهن می‌پردازد که از جهان نمودها می‌گریزد. آرنت در جلد نخست منحصرا متمرکز بر فرآیند‌های پنهان تفکر است. فرآیندهایی که عاملی تعیین‌کننده در نحوه عمل است. در نظر آرنت باوجود آنکه همه فعالیت‌های انسان از جمله اراده و داوری ذهن متکی بر وجود جهانی مشترک است، اما تفکر به چیزی کاملا متفاوت نیاز دارد: «برای تفکر، کناره‌گیری از جهان نمودها، یگانه پیش‌شرط ضروری است». او سکون و کناره‌گیری را از مشخصه‌های تفکر تعریف می‌کند و آن را چنان از قلمرو تجربه بشری خارج دانست که با کسانی که تفکر را همچون فعالیتی خلاف وضع بشر تصویر می‌کنند، همدلی داشت.
اما جلد دوم بر خلاف جلد نخست، بیشتر به روح آرنتی نزدیک است. در این مجلد انسان بسان موجودی متعلق به این جهان در نظر گرفته می‌شود. «اراده» و «داوری» دو جلد دیگر این مجموعه هریک به یکی از تجربه‌های شاخصی ربط دارند که انسان در مقام موجودی در زمان، واجد آنهاست. «اراده» رو به سوی آینده و مسایلی است که هنوز نیستند و «داوری» قوه‌ای برای پرداختن به گذشته و مسایلی که دیگر نیستند. در نظر آرنت وضعیت همه انسان‌ها مابین گذشته و آینده به صورتی بود که در آن باید همیشه امکان‌های عملی برای آینده را بسنجد و ضمن این کار باید همزمان گذشته را در نظر داشته باشد. اگرچه از مجلد سوم، داوری، چیزی جز یک عنوان و دو سرلوحه از سیسرون و گوته نوشته نشده، درباره این موضوع به‌صورت پراکنده در دو جلد نخست بسیار نوشته است. پیش‌تر «وضع بشر» و جلد نخست «حیات ذهن: تفکر» با ترجمه مسعود علیا از سوی نشر ققنوس منتشر شده بود و اخیرا این مترجم مجلد دوم این کتاب، «اراده» را نیز ترجمه و منتشر کرده و دست ما را در برخورد نظری و جدی با متن آرنت، همراه با ترجمه‌ای مطمئن، باز گذاشته است.
در جمهوری ذهن آرنت، قوه اراده هیچ شباهتی به تفکر ندارد؛ چرا که اراده بیشتر به قوه قلمرو نمودها نزدیک است. اراده همراه با داوری بر امور خاص متمرکز است اما برخلاف تفکر و داوری، عنصری فعال است و چون وابسته به موضوعات و چیزها نیست، از نوعی آزادی برخوردار است و به دنبال ارضای خود با دگرگون‌کردن فعالانه جهان است که هیچ‌یک از دو قوه دیگر حیات ذهن نمی‌توانند چنین باشند. آرنت «اراده» را رو به آینده می‌داند و به همین دلیل کامل‌تر از دو قوه دیگر وضع زمان‌مند انسان را نشان می‌دهد. آرنت «قابلیت اراده برای حاضرداشتن آنچه هنوز نیست»، را که «درست نقطه مقابل یاد [یا حافظه]» است، «حال‌وهوا»ی فعالیت‌های ذهنی می‌نامند و بر این اساس تضاد میان اراده و تفکر را نشان می‌دهد: «اگر بخواهیم برحسب حال‌وهوا سخن بگوییم- یعنی برحسب نحوه‌ای که ذهن، فارغ از رویدادهای خارجی، نفس را تحت تاثیر قرار می‌دهد و احوالش را پدید می‌آورد و به این شکل نوعی حیات ذهن می‌آفریند – باید بگویم حال غالب منِ اندیشنده، سکون و صفاست، التذاذ محض از فعالیتی که هیچ‌گاه ناگزیر نیست بر مقاومت ماده فائق آید […] حال غالب اراده، ناآرامی است که موجب نابودی آرامش ذهن می‌شود». به این ترتیب تضاد آشتی‌ناپذیر تفکر و اراده در حیات ذهن با تنش میان نیازهای انسان برای هماهنگی خود و جهان و همچنین نیاز به تغییر دایمی برای رسیدن به آینده‌ای بهتر توصیف می‌شود؛ چون اراده همواره در پی تغییر و آشوب و اخلال است، بنابراین مساله آرنت در حیات ذهن، سازگاری بی‌قراری اراده در برابر سکون تفکر خواهد بود و به بیانی دیگر بازتعریف تنش عمل و تفکر این‌بار از بالا به پایین.
آرنت پروژه خود را در «وضع بشر» با دو چیز کلید زد: کشف توانایی‌های دایمی انسان و نشان‌دادن این توانایی‌ها در عمل و نه تفکر؛ پروژه‌ای که به قول خود او بسیار هولناک بود چون باید به تمام جزییات سنت فلسفه غرب می‌پرداخت و چه‌‌بسا می‌تاخت. طرفه آنکه آرنت برای نفی این سنت باید مقولات جدیدی برای اندیشیدن درباره جهان صورت‌بندی می‌کرد. آرنت باوجود آنکه در وضع بشر با مفهوم‌پردازی زحمت، کار و عمل به‌عنوان عناصر تشکیل‌دهنده زندگی انسان، یکی از مهم‌ترین نوآوری‌های ذهن بشر در قرن‌بیستم را ارایه کرد، اما به باور بسیاری، بازگشت او به تفکر نشانگر حضیضی در حیات فکری او بود. بااین‌حال، آرنت در تاریخ فلسفه سیاسی نشان داد تفکر و سیاست همیشه نمی‌توانند سازگار شوند: تفکر نمی‌تواند به تنهایی خالق عمل سیاسی اصیل باشد و «اگر فکر کنیم و دست به تفکر نزنیم، هرگز نمی‌توانیم آزادانه و مسوولانه عمل کنیم». شاید جمع‌بندی دیگری جز نتیجه لی بردشا به نقل از ارنست فولرات نتواند تفکر سیاسی آرنت را نشان دهد: «فهمیدن، نویدی است که در جهان برای آن عده‌ای هست که پس از ما در این جهان عمل خواهند کرد».

روزنامه شرق… شماره ۲۲۳۷ – ۱۳۹۳ یکشنبه ۲۶ بهمن