- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

نقش زنان در نظام تولید و برساختن مفهوم طبقه

 

هامون: این مطالعه کتابخانه ای به عنوان پژوهشی در دوره کارشناسی علوم اجتماعی توسط کاوه حق پرست انجام گرفته که بخش اول این پژوهش که فصل اول پایان نامه نیز می باشد، در ادامه منتشر خواهد شد. فصول بعدی این پژوهش دانشگاهی، در ادامه منتشر خواهد شد. از محقق و پژوهشگر محترم نیز جهت در اختیار گذاردن این پایان نامه قدردانی به عمل می آید.

مقدمه
نظام سرمایه داری باعث پیدایش صنایع بزرگ و سنگین شد.همزمان با این تغییرات در شهرها و شهرک ها توده ی عظیم پرولتاریا پدید آمد.این تحولات وضعیت اقتصادی زنان را به کلی دگرگون کرد.وقتی کشاورزی و صنایع خانگی تولیدی مسلط بود،تمام اعضای خانواده،زنان و کودکان به کاری کمک می کردند که سبب بقای خانواده و جامعه بود.کار تعاونی در درون خانواده، وجوه خاص زندگی در مزارع مغازه های کوچک و کسب و کارهای خانه را به روشنی نشان می داد.
با پیدایش سرمایه داری صنعتی،خانواده های مصرفی غیر تولیدی زندگی شهری جایگزین خانواده های تولید کننده پیش از عصر صنعتی شدند.با سلب مالکیت توده های مردم از مزارع، شرکت های کوچک و تبدیل آنان به کارگران مزدبگیر در شهرهای صنعتی،زنان جایگاه خود را در کار تولیدی پیشین از دست دادند و به پرورش کودکان و خانه داری مشغول شدند.آنان در واقع تبدیل به مصرف کنندگانی شدند که وابسته ی حامیان اقتصادی خود گردیدند.در چنین شرایطی کسی باید مسوولیت نگه داری زنان وابسته و کودکان را به عهده می گرفت.از طریق ازدواج عمومی،شوهران و پدران،مسوول خانواده شناخته شدند،اگر چه هیچ تضمینی به مزدبگیران داده نشد که همیشه شغل و در آمد کافی برای انجام وظایف خانواده شان داشته باشند.
برای پنهان کردن بهره کشی اقتصادی،افسانه ایی جدید ساخته شد.در آموزه کلیسا،ازدواج (ساخت آسمان)بود و تأیید الهی داشت.
اما امروزه تبلیغ می کنند که خانواده یک واحد(طبیعی)است و بدون آن انسان ها نمی توانند نیازهای طبیعی خودشان را برای عشق و فرزندان ارضاء کنند.از این رو وظیفه (طبیعی)پدر یا مادر این شد که رفاه زندگی دلبستگان را فراهم کند. بدون توجه به این که بیکار یا ناتوان و یا حتی مرده باشند.
با پیدایی جامعه ی طبقاتی،مالکیت خصوصی و ازدواج تک همسری آزادی کار زنان از بین رفت. زمانی که زنان از کار تولیدی جامعه محروم شدند و استقلال اقتصادی خودشان را از دست دادند، به ازدواج چون وسیله حمایتی وابسته شدند.پس از این بود که ازدواج در زندگی زنان تبدیل به موضوعی حیاتی شد.طبقات مالک این موضوع را مانند سایر معاملات تجاری تلقی و ارزیابی کردند.پدر دختر به مردی که با دختر او ازدواج می کرد،اموالی را می داد که جهیزیه نامیده می شد.
بری فالت می گوید: آتنی ها برای تشویق مردان با ازدواج دخترشان جهیزیه می دانند و قراردادهای ازدواج یونانی بیشتر بر مبنای جهزیه قرار داشت.او می افزاید که جهیزیه(در تغیر حقوقی نهاد خانواده)محور اصلی بود.زن با جهیزیه اش دارایی شوهر خود محسوب می شد.او مجبور شد بدن و مغز و رحم و خدمات خانگی را تسلیم شوهر کند.در این قرارداد ازدواج،اختیار خود را بر بدن و ذهن خویش از دست داد.زیرا اکنون بدن و روح او مالکیت خصوصی شوهرش بود که تصمیم های اصلی را از جانب او می گرفت و فرزندانش را کنترل می کرد.
این ویژگی ها در ابتدا پیوند آشکار ماهیت برده گی اقتصادی ازدواج را نشان می دهد،که نتیجه آن جز تحقیر اجتماعی زنان نبود.در یونان باستان همان طور که انگلس اشاره می کند،همسر دارایی شوهر خود محسوب می شد.زنان در کنج های زنانه خویش دارایی خصوصی شوهرش شدند تا مراقب زندگی وی بوده و به شوهر خویش خدمت کنند.
(ئولین رید – زنان در جامعه)

***

بیان مسئله
افسانه ی تحقیر اجتماعی زنان
پیشینه ی تاریخی مادر سالاری هنوز یکی از مسائل مناقشه انگیز نظریه ی انسان شناسی است. پژوهشگران در مواجه با شواهد شاید با اکراه متقاعد شوند که جامعه ی اولیه اشتراکی بوده و نظام برادری در آن بنیان نهاده شده است.اما هنوز این پیشنهاد را نمی پذیرند که برادری مادر سالارانه بوده و زنان نیز رهبری جامعه را بر عهده داشتند.
برخی از این مخالفت ها از این تصور نادرست ناشی شده که جامعه ی مادرسالارانه تصویر معکوسی از جامعه ی طبقاتی است یا این که به جای تسلط اجتماعی مرد،زن برتری اجتماعی داشته است.اسناد کوچکترین شواهدی از این معکوسی رویداد اجتماعی را نشان نمی دهند به نظر می رسد آنان بیشتر بر این نظر هستند که نظم اجتماعی مادر سالارانه هرگز وجود نداشته است.
نتیجه ی مذکور این واقعیت را نادیده می گیرد که مادرسالاری(کمونیسم اولیه)از سرکوب بخشی از جامعه توسط بخشی دیگر جلوگیری کرده و نیز از جلوه گری ستم گرانه جامعه ی طبقاتی مانند ستم جنسی مانع شده است.فعالیت های تولیدی و دستاوردهای فرهنگی زنان اولیه بنیان مادی جایگاه اجتماعی بالای ایشان به شمار می آید.این موضوع نه تنها افسانه ی فرودست بودن زنان را بی اعتبار می کند بلکه این دید مرسوم را که بشریت هرگز از دوره ی تاریخی مادرسالارانه عبور نکرده است کاملاً رد میکند.
یکی از ویژگی های بارز سرمایه داری و بطور کلی جامعه ی طبقاتی،نا برابری جنس ها می باشد.
مردان در اقتصاد،فرهنگ،سیاست و زندگی روشن فکرانه حاکم اند،در حالی که زنان نقش فرمانبر و سلطه پذیر را بازی می کنند.تنها در سال های اخیر زنان از آشپزخانه ها و مهدکودک ها بیرون آمده اند و انحصار گری اجتماعی مردان را به چالش کشیده اند.اما هنوز نا برابری اصلی اجتماعی به قوت خویش باقی است.
این نا برابری جنسی،آغاز چند هزار سال پیش جامعه ی طبقاتی و تداوم آن را در طول ۳ مرحله اصلی برده داری،فئودالیسم و سرمایه دارای بخوبی نشان می دهد.به همین دلیل،بدرستی سلطه گری مردانه ویژه گی جامعه ی طبقاتی گردیده است.این سلطه گری را مالکیت خصوصی،دولت، کلیسا و شکلی از خانواده که در خدمت منافع مردان بوده حمایت کرده و تداوم بخشیده است.
بر مبنای این جایگاه تاریخی برخی ادعاها های دروغین برتری مردان رواج یافته است.اغلب این اصل بدیهی تغییر ناپذیر پیش کشیده می شود که برتری اجتماعی مردان به سبب برتری طبیعی آنان است.مطابق این افسانه ها،فرا دستی مردان یک پدیده ی اجتماعی ناشی از مرحله ی ویژه تاریخی نبوده بلکه امر طبیعی است.چنین ادعا می شود که برتری فیزیکی و رویکردهای ذهنی مردان ناشی از طبیعت آنان است.
در حمایت از این ادعا،افسانه ی مشابه ایی درباره ی زنان متداول گردیده است.این اصل بدیهی تغییر ناپذیر پیش آورده می شود که فرودستی زنان بدلیل نقص طبیعی آنان نسبت به مردان است.دلیل چیست ؟ادعا می شود که آنان مادر هستند و طبیعت جنس زن را به داشتن جایگاه فروتر محکوم کرده است.
این گفتار،دروغ پردازی محض در زمینه ی تاریخ اجتماعی و طبیعی است.این طبیعت نبود بلکه جامعه ی طبقاتی بود که مردان را فراتر و زنان را فروتر گردانید.مردان فرادستی اجتماعی خویش را در مبارزه و پیروزی علیه زنان بدست آورند.فروپاشی جامعه ی اولیه و پدیدار شدن جامعه ی طبقاتی.فرودستی زنان حاصل سیستم اجتماعی بود که نا برابری ها،فروتری ها،تبعیض ها و تحقیرهای بی شمار دیگری را آفرید و رواج داد.اما آنان این تاریخ اجتماعی را پشت این افسانه که زنان بطور طبیعی از مردان فروترند پنهان کرده اند.
این جامعه ی طبقاتی بود نه طبیعت که زنان را از حق مشارکت در وظایف اجتماعی بازداشت و تأکید اصلی بر وظایف حیوانی،مادری ایشان را جایگیزین آن کرد.محرومیت اجتماعی زنان از خلال افسانه ایی دو سویه انجام گرفت.از یک طرف،مادری،نا توانی بیولوژیکی را نشان می داد که از اندام های مادرانه زنان ناشی می شد،از طرف دیگر،در کنار این ماتریالیسم عامیانه،مادری را اغلب رمز آلود معرفی می کرد.آنان برای تسکین جایگاه اجتماعی و شهروندی درجه ی دوم زنان مادران را ستایش کردند،هاله ی تقدیس پوشاندند و از غرایز ویژه احساس ها و دانشی برخوردار کردند که همواره فراسوی درک مردان بود.تقدس و تحقیر اجتماعی دو روی همان سکه محرومیت اجتماعی زنان در جامعه ی طبقاتی هستند.
اما طبقه ها همیشه در جامعه وجود نداشته اند و تنها بیشتر از چند هزارسال پیشینه ندارند. مردان همیشه جنس برتر نبودند،زیرا آنان همواره رهبران فرهنگی و صنعتی و روشن فکری نبودند.درست برعکس،در جوامع اولیه زنان نه تنها تحقیر و تقدس نمی شدند،بلکه رهبری فرهنگی و اجتماعی را نیز در اختیارگرفته بودند.
جامعه ی اولیه بر پایه مادرسالاری سامان یافته بود،همان گونه که از نامش آشکاراست و زنان در آن نظام رهبری اجتماعی را عهده دار بودند و امور جامعه را سامان می دادند.اما تمایز بین دو نظام اجتماعی فراتر از وارونگی نقش رهبری دو جنس است.رهبری زنان در جامعه ی اولیه بر اساس محرومیت اجتماعی مردان بنیان نگذاشته شده بود.بر عکس جامعه ی اولیه هرگونه
نا برابریهای اجتماعی فرودستی ها یا تمایزات اجتماعی را به رسمیت نمی شناخت و کاملاً تساوی خواه بود.در واقع از درون رهبری زنان بود که مردان از شرایط عقب مانده تر به نقش بالاتر اجتماعی و فرهنگی دست یافتند.در جوامع اولیه مادر بودن نشان پستی و بلایا نبود بلکه بیشتر موهبت بزرگ طبیعی محسوب می گردید.مادری به زنان قدرت و اعتبار اجتماعی می داد و برای این کار دلایل بسیار خوبی وجود داشت.انسانیت از رشد تکاملی سلسله حیوانی پدید آمد، طبیعت،تنها به یکی از جنس ها،یعنی زن اندام ها و عملکردهای مادری بخشیده بود.این موهبت بیولوژیکی پل طبیعی انسانی بودن را فراهم کرد.رابرت بری فالت،این موضوع را در کتاب خویش بنام(مادران)به تفصیل شکافته است.این زن بود که مسئولیت و مراقبت از تغذیه،پرستاری و حمایت از خردسالان را عهده داشت.
هر چند همان گونه که مارکس و انگلس بیان کردند،تمام جوامع در گذشته و حال بر پایه کار بنا شده اند.بنابراین تنها توانایی زنان در زاییدن نبود که نقش قاطع در تاریخ اجرا کرد،چون همه ی حیوانات ماده نیز می زایند.برای نوع انسانی تعیین کننده این بود که مادری به کار منجر گردید و از تلفیق مادری و کار،نخستین نظام اجتماعی انسان پدیدار شد.
در تاریخ برای نخستین بار،مادران کار آغاز کردند و به همین روش مسیر بشریت را گشودند.آنان تولید کنندگان اصلی،کارگران،کشاورزان و رهبران علمی،معنوی و حیات فرهنگی جامعه بودند. همه ی این مزایای اجتماعی بدلیل مادر بودن آنان بود،چون که مادری با کار تلفیق بود.این تلفیق هنوز هم در زبان های مردمان اولیه جاری است که اصطلاح(تولیدگر- زاینده)را به جای مادر بکار می برند.البته زنان بطور طبیعی جنس برتر نیستند،هرجنس از تکامل طبیعی پدید آمده است و هر یک نقش ویژه و حیاتی خویش را بازی می کنند.هر چند اگر ما همان معیار (رهبری اجتماعی) را که برای زنان گذشته بکار می بریم،امروز برای مردان استفاده کنیم باید بگوییم که زنان به دلیل گستره ی زمانی مدت بیشتری در رهبری اجتماعی نقش داشتند.
***
فرضیه های تحقیق
۱- بین نظام طبقاتی جوامع با ستمدیده گی زنان ارتباط معناداری وجود دارد.
۲- بین فعالیت اشتراکی زنان و پیشرفت اجتماعی بشر ارتباط معناداری وجود دارد.
۳- بین جامعه ی سرمایه داری و تحقیر اجتماعی زنان ارتباط معناداری وجود دارد.
۴- بین شکل گیری جامعه ی طبقاتی و رقابت جنسی زنان ارتباط معناداری وجود دارد.

***
۱- بین نظام طبقاتی جوامع با ستمدیده گی زنان ارتباط معناداری وجود دارد.
منشأ ستم زنان نظام سرمایه داری است؛و فقط توسط زنان یا تشکیلاتی از جانب زنان همه طبقات نابود خواهد گردید.این کار نیازمند مبارزه ی جهانی طبقات کارگر(زنان و مردان)بطور یکسان و سایر اقشار ستمدیده برای ایجاد سوسیالیسم و برانداختن قدرت سرمایه داری است که امروزه در ایالات متحده آمریکا متمرکز شده است.
اما ارتباط میان مبارزه برای سوسیالیسم و مبارزه برای آزادی زنان:
الف- همه هدف های آزادی زنان بدون سوسیالیسم امکان پذیر نخواهد بود.
ب- زنان باید مبارزه برای آزادی خود را هدایت کنند.
هواداری از سلطه ی مردسالاری ابزار دیگری است در دستان طبقات حاکم بر حفظ حاکمیت خویش.مارکسیست ها پیام واقع بینانه و امیدوارانه ایی دارند.این که پستی زنان ناشی از ساختار زیست شناسی ایشان نبوده و جدای از ازلیت هستی،دشمنی بین زن و مرد و این ایده که زنان جنس ستمدیده و پست هستند،بیشتر از چند هزار سال عمر ندارد و با دیگرگونی های عمیق اجتماعی که خانواده و حاکمیت خصوصی و دولت سبب آن گردیده بوجود آمده است.
۲- بین فعالیت اشتراکی زنان و پیشرفت اجتماعی بشر ارتباط معناداری وجود دارد.
دستاورد مهم کار زنان،ایجاد و استحکام سنجش اجتماع بزرگ اشتراکی انسان است.
با جایگزینی کار و زندگی اشتراکی به فرد گرایی حیوانی،زنان شکاف بزرگی میان جامعه ی انسانی و قلمرو حیوانی بوجود آوردند.آنان نخستین پیروزی بزرگ بشر،یعنی انسانی و اجتماعی کردن حیوان را در تاریخ بنام خود ثبت کردند.قدرت و اعتباری که ناشی از وظایف مادری ایشان بود با سابقه ی درخشان فعالیت نیروی کار مفید اجتماعی به اوج خود رسید.
۳- بین جامعه ی سرمایه داری و تحقیر اجتماعی زنان ارتباط معناداری وجود دارد.
این جامعه ی طبقاتی بود که زنان را از حق مشارکت در وظایف اجتماعی خویش بازداشت و تأکید اصلی بر وظایف حیوانی – مادری جایگزین آن کرد.محرومیت اجتماعی زنان از خلال افسانه ایی دو سویه انجام گرفت.از یک طرف،مادری ناتوانی بیولوژیکی را نشان داد که از اندامهای مادرانه زنان ناشی میشود،از طرف دیگر در کنار این ماتریالیسم عامیانه،مادری را اغلب رمزآلود معرفی میکرد.
آنان برای تسکین جایگاه اجتماعی و شهروندی درجه ی دوم زنان،مادران را ستایش کردند،هاله تقدس پوشاندند و از غرایز ویژه،احساس ها و دانشی برخوردار کردند که همیشه فراسوی درک مردان بود.
تقدس و تحقیر اجتماعی زنان دو روی همان سکه ی محرومیت اجتماعی زنان در جامعه ی طبقاتی است.
۴- بین شکل گیری جامعه ی طبقاتی و رقابت جنسی زنان ارتباط معناداری وجود دارد.
جامعه ی طبقاتی با روحیه ی ثروت اندوزی و رقابت با وابستگی اجتماعی زنان به مردان،سبب تحقیر اجتماعی زنان شد.در کنار مبارزه ی رقابت آمیز مردان برای کسب دارایی و ثروت اجتماعی،مبارزه ی رقابت آمیز زنان برای تصاحب مردان ثروتمند و دارایی و قدرت شکل گرفت. اما این بلای اجتماعی رقابت جنسی تحمیل شده بر زنان هیچ دستاورد طبیعی برای ایشان نداشت.کاملا ساختگی بود و به ضرورت شرایط و تاریخ آفریده شده بود.
رقابت جنسی بین زنان با ظهور سکس یا بازار ازدواج بوجود آمد،بازار جنسی جزیی از بازار کالاست که در کل،بنیان جامعه ی طبقاتی و سرمایه داری را میسازد.
(برگرفته از کتاب زنان و جامعه)

 

***
روش تحقیق
روش کتابخانه‌ایی در تمام تحقیقات علمی مورد استفاده قرار می‌گیرد و در بعضی از آنها موضوع تحقیق از نظر روش‌،از آغاز تا انتها متکی بر یافته‌های تحقیق کتابخانه‌ایی است.در تحقیقاتی که ماهیت کتابخانه‌ایی ندارند نیز محققان ناگزیر از کاربرد روش کتابخانه‌ایی در تحقیق خود هستند.در این گروه تحقیقات،محقق باید ادبیات و سوابق مسأله و موضوع تحقیق را مطالعه کند.در نتیجه‌،باید از روش کتابخانه‌ایی استفاده کند و نتایج مطالعات خود را در ابزار مناسب شامل فیش‌،جدول‌ و فرم ثبت و نگهداری و درپایان به طبقه بندی و بهره برداری از آنها اقدام کند‌.
با توجه به نقش روش کتابخانه‌ایی در تحقیقات علمی،لازم است محققان از این روش مطلع باشند. نخستین گام در مهارت تحقیق کتابخانه‌ایی‌،آشنایی با نحوه ی استفاده از کتابخانه است‌،یعنی محققان باید از روش‌های کتابداری‌،نحوه استفاده از برگه‌دان و ثبت مشخصات منابع،نحوه جست‌و جو و سفارش کتاب آگاهی یابند.
کتابخانه‌ها از نظر دسترسی محقق به منابع به سه گروه تقسیم می شوند.نخست،«کتابخانه‌های باز» که درآنها محقق می‌تواند آزادانه میان قفسه‌ها رفت و آمد کند،کتاب‌ها را مورد وارسی قرار دهد و کتاب مورد نظر خود را انتخاب کند.دوم‌،«کتابخانه‌های بسته» که درآنها محقق امکان دسترسی مستقیم به منابع را ندارد و باید تمام تقاضا‌های خود را به کتابدار تحویل دهد. سوم‌،«کتابخانه‌های نیمه باز» که درآن‌ها بخشی از منابع به طور مستقیم در دسترس ‌محقق قرار دارد ‌و قسمتی دیگر در اختیار کتابداران است.
در هر تحقیقی محقق باید روش اجرای کار خود را به صورت دقیق شرح دهد.محقق باید توضیح دهد از چه ابزاری استفاده نموده و چگونه اطلاعات خود را جمع‌آوری کرده است.در این تحقیق از روش کتابخانه‌ایی یا اسنادی استفاده شده است.در این روش محقق از مهم‌ترین ابزار خود یعنی فیش برداری استفاده می‌کند.محقق با مراجعه به همه ی منابع شناسایی شده از قبل،مطالب مهم و مورد نیاز خود در فیش‌های تحقیق البته با ذکر دقیق مشخصات منبع مورد استفاده می‌نویسد. اطلاعات جمع‌آوری شده که در فیش‌ها ثبت شده‌اند با یک نظم منطقی دسته‌بندی شده و در فصل دوم تحقیق با یک دسته‌بندی مناسب و منطقی ثبت می‌شوند.
***
تعاریف عملیاتی
۱- سرمایه داری و بهره کشی
۲- طبقات اجتماعی
۳- شهروند
۴- تقسیم کار
۵- مبارزه ی طبقاتی
۶- زنان و انقلاب
۷- زنان و دموکراسی

***
۱- سرمایه داری و بهره کشی
کارگران(زنان کارگر)تواناییهایشان را از طریق کارشان بروز نمیدهند و نیازهای اساسی انسانی را از طریق فعالیت تولیدی برآورده نمی سازند و کار را مانند فعالیتی اجباری و نه آزادانه تجربه میکنند.در نتیجه ی نهادی شدن کار مزدبگیری،فعالیتهای زنان کارگر،دیگر نتیجه تصمیم های مستقل ایشان نیست.کار به فعالیتی بیگانه تبدیل میشود،فعالیتی که دیگر به نیازهای انسان (ابزارساز)یعنی انسان سازنده و خودآفرین خدمت نمیکند،بلکه امکان دارد وسیله ایی باشد برای ارضای نیازهای دیگر.
ما به این نتیجه میرسیم که زن(کارگر)احساس میکند تنها در کارکردهای حیوانی اش یعنی خوردن،آشامیدن،تولید مثل یا در نهایت در خانه و در آرامش شخصی آزادانه فعال است،حال آنکه در کارکردهای انسانی اش به سطح حیوان تنزل یافته است.وجود حیوانی انسان میشود و انسان به حیوان تبدیل میگردد.
(مارکس،برگرفته از کتاب اندیشه های بنیادی در جامعه شناسی)
۲- طبقات اجتماعی
آنچه روشن است این است که در اقتصاد سرمایه داری طبقات متفاوتی وجود دارد.در عین حال شالوده ی اصلی تضاد و علت اساسی دگرگونی اجتماعی خصلت طبقات نظام سرمایه داری است که در شرایط دوگانه باید بررسی گردد.بدین سان در مقدمه ی مانیفست مشهور مارکس و انگلس،در بحث جایگاه و نقش های مربوط به بورژوازی آمده است:
تاریخ همه ی جوامع،تاریخ مبارزات طبقاتی است.آزاد مرد و برده،نجیب زاده و رنجبر،ارباب و دهقان،استاد کار و شاگرد و در یک کلام ستمگر و ستمدیده همواره رویاروی یکدیگر ایستاده اند. در نبردی بی امان،گاه پنهان گاه آشکار درگیر بوده اند.نبردی که هر بار یا بطور کلی به بازسازی انقلابی جامعه انجامیده است و یا به نابودی مشترک طبقات هم ستیز.
(مانیفست کمونیست،مارکس و انگلس)
۳- شهروند
شهروند کسی است که از حقوق مدنی با امتیازات مندرج در قانون اساسی یک کشور برخوردار است.
در روم باستان،اتباع کشور را به دو دسته تقسیم میکردند؛شهروندان،یعنی رومیان اصلی که از حقوق و مزایای بیشتری برخوردار میشوند و رعایا،یعنی اقوام و ملل و دیگر طبقات که تحت تسلط حکومت رومیان اصیل قرار داشتند.
شهروند کسی است که تنها فرمان گذار دولت نباشد بلکه از حقوق فطری و طبیعی نیز برخوردار باشد و دولت این حقوق را در حق وی رعایت نماید.
(برگرفته از کتاب پسادموکراسی)
۴- تقسیم کار
تأثیر تغییر ساختاری ناشی از گسترش تقسیم کار بر همبستگی اجتماعی تمرکز دارد.
در جوامع مکانیکی ساختار اجتماعی تقریبا ساده ایی با کمترین میزان تقسیم کار وجود دارد.همان گونه که در علم مردم شناسی در اجتماعات انسانی اولیه،مانند جوامع شکار و گردآوری خوراک،تقسیم کار اجتماعی بر پایه جنسیت در چارچوب روابط خویشاوندی صورت میگرفت.
قبیله ها،روستاها و اشکال دیگر جوامع چند بخشی،بر سازمانهای اجتماعی بیرونی اتکا داشتند یا کمترین اتکا را داشتند و بیشتر به شکل شبکه های کوچک برای فراهم سازی نیازهای اساسی نبودند.همبستگی اعضایشان به یکسانی زندگی آنها مربوط بود یا آنچه که روسو وجدان جمعی مینامید.
(تقسیم کار اجتماعی،امیل دورکیم،برگرفته از کتاب اندیشه های اجتماعی در جامعه شناسی)
۵- مبارزه ی طبقاتی
بشر،در تاریخ خود را میسازد اما نه با اراده ی آزاد خویش و نه تحت شرایط و محیطی که خود انتخاب کرده باشد.بلکه تحت شرایط معینی که به ارث برده است و بطور مستقیم با شرایط درگیر است.
انقلاب ها مبارزه ی میان طبقات حاکم و طبقات زیر دست نیز هستند.به علت بسته بودن سیتم سیاسی،طبقه و یا طبقات خاص از منافع انحصاری قدرت و ثروت برخوردار میشوند و طبقات زیادی را به حاشیه می رانند.
از این رو در همه ی انقلاب ها یکی از مباحث اساسی،رهایی از استثمار طبقاتی است.استثماری که از ابتدای تاریخ وجود داشته و نیز طبقات زیادی را بر هم زده است.
در همان لحظه ی تاریخی که فرآیند اجتماعی تولید شکل میگیرد،از درون و به همراه آن جریان اجتماعی تفهیم قدرتمند متضمن معنای نهفته در تولید،شکل میگیرد و در همان تاریخی که زیربنای اقتصادی رسوب بندی و ته نشینی خود را در مسیر مناسبات تولید آغاز میکند از درون و بر مبنای آن روبناهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه متولد میشوند.
(برگرفته از کتاب جنبشهای اجتماعی)
۶- زنان و انقلاب
جنبش اجتماعی زنان برای تغییر وضعیت موجود به نفع زنان،مشخصه ی دوران مدرن میباشد.در دوران قدیم،به عللی چون ناتوانی جسمی زنان در برابر مردان،بارداری،بچه داری و اعتقادات حاکم،سلطه مردان،طبیعی پنداشته شده و حتا زنان از متعلقات مردان به حساب می آمدند.در حالی که در دوران جدید تحت تأثیر انقلاب صنعتی و گسترش بوروکراسی که سبب کارکرد زنان بر اساس شرایط و نیازهای نظام سرمایه داری را فراهم نمود،افزایش آگاهی و در نتیجه گسترش ارتباطات،پیدایش سخن گویانی در دفاع از حقوق زنان،ایجاد مشاغل زنانه در دوره ی جدید، مانند:پرستاری و مددکاری اجتماعی و … زمینه های لازم برای ورود زنان به حوزه ی عمومی بوجود آوردند.در پی این رخدادها به تدریج گامهای بعدی در راستای کسب حقوق زنان برداشته شد.
(برگرفته از کتاب جنبشهای اجتماعی )

۷- زنان و دموکراسی
پویایی سیاسی زنان،معمایی است که در آن به شکلی تاریخی خواسته های آنان با این که به راحتی پاسخ داده میشود،بسیار کم و نادر بوده است؛و این دو دلیل دارد،یکی این که زنان،به عنوان باغبانان خانواده،کمتر از مردان برای داشتن خط سیاسی برخواسته از محیط استعداد دارند.آنها در انواع سازمانها به جز کلیسا کمتر مشارکت دارند.به دلایل پیچیده ایی که محل بحث ما نیست در اکثر کشورهای اروپایی این احزاب محافظه کار هستند که از منافع مذهبی یا خانوادگی حمایت میکنند.با این که تعداد زیادی از زنان در سالهای اخیر به جرگه ی نیروهای کار پیوسته اند،اکثریت آنها در حال حاضر دارای کارهای نیمه وقت هستند؛بنابراین ارتباط آنها با فضای خانه بطور کامل قطع نشده است.
و دیگر اینکه مردان،به عنوان جنسی که اکنون در زندگی اجتماعی فعال هستند،میتوانند اتحادیه ها و انجمن هایی را بدون هیچ کمکی و در هر زمانی با اتکا به جنسیت خود برگزار کنند؛مانند این است که به جنس مونث که شرایط به کلی برایش متفاوت میباشد حمله ور شده است.برای طرح یک دیدگاه زنانه باید به نقد دیدگاه های مردانه پرداخت.
(برگرفته از کتاب پسادموکراسی)