- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

مادربزرگ‏های این روستا همسن دوشیزه‌های شهرند

روی تنش عرقی سرد نشسته بود، خودش را مچاله کرد گوشه اتاق و وحشت‏زده به رخت سفید عروسی خیره شد. از چند‌ماه پیش که به عقد پسرعمه‏‌اش درآمده بود در چند‌شب هولناک که گمانش می‌رفت اذیت شده است، ترسی جانکاه در وجودش ریشه گرفته بود. شناسنامه‏‌اش مرز ١٢سالگی را رد کرده بود و کلاس ‌ششم را دست‌و‌پاشکسته می‌رفت اما از وقتی شکمش بزرگ شد و حرفش توی روستا پیچید و حالا که چند‌ماه از عقدشان می‌گذشت باید لباس عروس به تن می‌کرد تا شکمش بزرگ‌تر نشود.

او هم یکی از ١٨هزاردختر زیر ١۵سالی است که بهار سال گذشته نامشان به‌عنوان همسر قانونی در دفتر ثبت اسناد، نوشته شد. دخترانی که بی‌حرف پدرشان، بله را گفتند و همزمانی که همسالانشان عروسک‌بازی می‌کردند، درد زایمان چنگ انداخت به تن‏شان.
در روستایی که چند کیلومتر با مشهد فاصله دارد ازدواج دختران ١٢، ١٣ساله سنتی جا افتاده است. گاه دختران ١٠ساله‌ای که بروروی خوشی دارند «به‌نام» می‌شوند و با انگشتری نشان، بختشان گره می‏خورد به زندگی پسرانی که شش‌ تا ‌١٢‌سال از آنها بزرگترند. دختران روستای «چلاقی» یا «چلاقد» تا به ١٠سالگی می‌رسند، مادران به صرافت می‏افتند برای شوهر‌دادنشان و اگر با خانواده پسر به توافق برسند، با آوردن انگشتری، دختر برای یکی‌، دوسال «به‌نام» آن پسر می‌شود.
دکتر حسین باهر، جامعه‏‌شناس در این‌باره معتقد است: چنین ازدواج‏هایی بستگی به عرف منطقه دارد. سن مهم نیست، رشد مهم است و رشد بستگی به سن، مکان و زمان دارد. به گفته او در شمال‌تهران ازدواج از مد افتاده و کسی نمی‌گوید سنش رفته بالا و ترشیده، اما اگر همان دختر به شهرستان برود، از سن ازدواجش گذشته است.
ماده ١۴٠١قانون‌مدنی مصوب سال١٣٨١ می‌گوید: عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به ١٣سال تمام شمسی و پسر قبل از ١۵سال تمام شمسی منوط به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه است.
به گفته یک‌حقوقدان، قانونگذار، سن بلوغ دختران را بر‌اساس پژوهشی در تهران ١٣سال تعریف کرده که ممکن است در جنوب‌کشور با‌توجه به شرایط آب‌و‌هوایی زودتر به بلوغ برسند و در مناطق سردسیر، دیرتر.
امیر سودمند‌راد با بیان اینکه ١٣سال برای بلوغ جسمی سن مناسبی است، اما از نظر عاطفی و اجتماعی جای واکاوی دارد، می‌گوید: قوانین ازدواج در بسیاری از کشورها به دلایل شرایط آب‌و‌هوایی و حتی مذهب، متفاوت است.
سراغ بهورز روستا را می‏گیرم تا درباره بهداشت زنان با او همکلام شوم. او از وضعیت موجود رضایت نسبی دارد. چند‌زن دیگر هم به جمع ما اضافه می‌شوند. حرف بین‏مان گل می‌کند و به اینجا می‏رسم که سن بارداری در این روستا چند‌سال است. می‌گوید: معمولا ١۴، ١۵سالگی است اما ١٠ساله هم داشته‌ایم.
تعجب را در نگاهم می‏بیند و اضافه می‌کند: البته این مال قدیم بوده الان دخترها ١٢، ١٣سالگی عروس می‌شوند.
یکی از زن‏ها می‌گوید: اینجا دختر بالای ١۵سال را کسی نمی‏برد. برادر‌شوهرم نگذاشت زنش درس بخواند. مردهای اینجا می‏گویند دختری که درس بخواند، زن زندگی نیست. مردها دوست ندارند زنشان از آنها بالاتر باشد. دخترهای این روستا تا ششم دبستان درس می‌خوانند. فقط چهار‌نفر از دختران روستا پایشان به سال اول دبیرستان باز شد که سه‌تاشان توی عقد بودند و یکی هم به‌نام شده بود. زن جوان با اینکه ٣۶ساله است اما چروک‌های ریز و درشت صورتش از نگاهم پنهان نمی‏ماند، می‌گوید: یک‌پسر ٢٢ساله دارم اما دختر کم‌سن برایش نمی‏گیرم. زن جوان دیگری که دختری ١٠ساله دارد، می‏پرد وسط کلامش: دختر را باید تا بچه است عروس کرد وگرنه می‏ماند بیخ ریش ننه باباش.
سرکشی دختران شهر را ندارند، تا چشم باز می‌کنند مادر شده‏‌اند و زن زندگی. افتاده‏‌اند به بشور‌و‌بساب روزانه. گاهی بچه‏‌هاشان شیر‌به‌شیر هستند و آن‌قدر بزرگ‌کردنشان زحمت دارد که وقت سرخاراندن ندارند چه‌رسد به اینکه ماجرای عاشقانه‏ای راه بکشد به فکر و دلشان! یکی از زن‏ها می‌گوید: نه دختر و نه پسر، بعد از ازدواج به آدم دیگری فکر نمی‌کنند، دخترها فقط دلبسته شوهر خودشان هستند.
پیرزنی که مادرشوهر یکی از زنان جمع است و با دیگر زن‌ها نسبت فامیلی دارد، می‌گوید: دخترهای شهر چه‌می‏فهمند از زندگی‏شان، دختری که تا ٣٠سالگی شوهر نکند، زندگی نکرده است! نصف عمرش بی‏فایده رفته.
زنان این روستا در ٣۶سالگی مادرزن و مادرشوهر می‌شوند درحالی‌که ممکن است نخستین بارداری یک زن شهری در ٣۶سالگی باشد. زنی که ٣٢ساله است، می‌گوید: سرمان فقط به بچه‏‌داری گرم است، بچه هرچه بیشتر، بهتر! تارهای سفیدش را زیر روسری می‏پوشاند. می‏گویم، چه زود موهایت سفید شده؛ می‏خندد و می‌گوید: توی ١۴، ١۵سالگی موهایمان سفید شد.
اینجا نظر دختر را برای ازدواج نمی‌پرسند، بزرگترها می‏برند و می‏دوزند. می‏گویم یک‌دختر ١٣،١٢ساله از ازدواج نمی‏ترسد؟ مادر زهرا می‏خندد و می‌گوید: تازه ذوق و شوق هم دارند. خواهرم١٢سالش بود که عقدش کردند، می‏گفت اصلا فکر نمی‌کردم شوهرم را دوست دارم یا نه، فقط خوشحال بودم که برایم انگشتر آورده‏‌اند.
او می‌گوید: وقتی پدر جواب بدهد یعنی تمام است. توی زندگی به هم دل می‏بندند. بزرگ‌ترها می‌دانند کدام دختر با کدام پسر می‏سازد. می‏گویم: پس حق انتخاب دختر و پسر چه می‌شود؟ پیرزن می‌گوید: دختر و پسر که انتخاب نمی‌کنند این پدر و مادرند که انتخاب می‌کنند. یک خواستگار که به دل بیاید، از خدای آن دختر هم هست. نخستین ارتباط برای یک‌دختر کم‌سن‌و‌سال ممکن است شوک‏‌آور باشد؟ بهورز روستا جواب می‌دهد: در ‌مدتی که به‌نام هم یا عقد هستند آشنایی‏های دزدکی دارند اما رابطه ندارند.
به گفته بهورز روستا، دخترها و پسرها آموزش‏های پیش از ازدواج را می‌بینند. یکی از زن‏ها با یادآوری خاطرات سال‌های اول ازدواجش، می‌گوید: شب‌هایی که شوهرم می‌خواست بیاید خانه ما، غم می‏گرفتم و گریه می‌کردم، فکر می‌کردم اذیتم می‌کند. می‏پرسم: با این خاطرات بد چطور کنار آمدید؟ می‌گوید: اگر ترسی هم بوده، توی خودمان ریختیم و بروز ندادیم.
بهورز روستا درباره بارداری‏های ناخواسته دختران در سنین کم می‌گوید: اولین حاملگی معمولا یکی دوسال بعد از ازدواج است. اگر هم ناخواسته باشد، بچه را نگه می‏دارند. دو، سه مورد در بین دختران روستا سراغ دارم که در دوران عقد حامله شدند و سریع مراسم عروسی گرفتند، همان موقع حرف و حدیث‏هایی بود اما فراموش شد. اگرچه اکثر ازدواج‏ها در این روستا فامیلی است اما آزمایش ژنتیک را حتما انجام می‌دهند. به گفته باهر، ازدواج‏های فامیلی، پایدارترین شکل ازدواج است، چرا‌که خانواده و زوجین از یکدیگر شناخت دارند اما اشکال بزرگ در این ازدواج‏ها، احتمال بروز نقص ژنتیکی در نوزادان است. عموم ازدواج‏های روستای چلاقی، فامیلی است. کمتر پیش می‏آید که دختر و پسری از تصمیم والدینشان ناراضی باشند و این یک‌جور قاعده پذیرفته‏‌شده است. ریش‌سفیدها، عقد دختر و پسر را می‌خوانند. فاصله سنی دختر و پسر بین شش‌تا‌١٣‌سال است. در روستا، زنان پسرزا را بیشتر تحویل می‏گیرند. اینجا دختر و پسر بعد از اینکه به‌نام یا عقد هم شوند اجازه دارند باهم صحبت کنند. خانواده‌های پسردار، دخترهای کم‌سن می‏گیرند تا اخلاق عروس به خواسته مادرشوهر درآید. دخترهای روستا را با جهازهایی که چشم اهالی را دربیاورد، راهی خانه بخت می‌کنند. یکی از زن‏ها می‌گوید: خانواده دختر زیر بار قرض می‌روند اما جهیزیه‏‌ای کامل می‌دهند تا حرفی نباشد. خانه داماد هم باید بزرگ باشد مثلا اتاق پذیرایی چهار‌تا قالی بخورد، اگر کمتر باشد خانواده دختر قبول نمی‌کند!
در عقدنامه، حق طلاق، مسکن، کار و تحصیل برای زن وجود ندارد، اگرچه خبری از طلاق هم نیست اما همه زن‏ها معتقدند که اگر روزی کارشان به طلاق بکشد، زن مجبور به بخشش مهریه می‌شود چون اینجا حرف، حرف مرد است. عرف ازدواج در این روستا، چنین است. با‌هر در پاسخ به اینکه می‌توان با عرف مقابله کرد؟ می‌گوید: کار بسیار سختی است. او درباره اینکه چه عواملی دخیل در عرف بوده و آن را می‏سازند، به یک‌کلمه کلیدی اشاره می‌کند: «وراثت» و توضیح می‌دهد: حتی اگر فوق‌تخصص فلان رشته هم باشید باز ته فکر شما می‌گوید که مادرم یا پدرم فلان و بهمان می‏گفت. باهر با تایید اینکه احساس خوشبختی ما از عرف گرفته می‌شود، معتقد است: عرف بالاتر از قانون، شرع و ارزش قرار می‏گیرد. خداوند در قرآن توصیه می‌کند «… و عاشرون بالمعروف» با زنان بر‌اساس عرف برخورد کنید.
به گفته او احساس خوشبختی و تعریف آن در بین مردم مناطق مختلف، متفاوت و گاه در تضاد باهم است.