- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جامعه ایران؛ جامعه‌ای با اقشار گسترده اما بی‌طبقه

پیامدهای دسپوتیزم آسیایی در ایران

«جامعه ایران، جامعه‌ای فاقد طبقه است». این جمله منوچهر آشتیانی شاید بسیاری از رشته‌ها در این زمینه را پنبه می‌کند و بسیاری از تصورات درخصوص وجود طبقات گوناگون در جامعه را با چالش مواجه می‌سازد. دکتر آشتیانی اما می‌گوید، جامعه ایران، جامعه‌ای است که نه حالا و نه هیچ‌وقت دیگر دارای طبقه‌بندی اجتماعی نبوده و از این‌رو هرگز نمی‌توان آن را آنطور که باید و شاید تحلیلی از جنس تحلیل طبقاتی کرد. او اما جامعه ایران را جامعه‌ای دارای اقشار گوناگون می‌داند. قشرهای بسیار زیاد و پراکنده که به گفته او، ارتباطات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هم بین این اقشار دیده نمی‌شود و این اقشار درنهایت مانند اتوبوس دو طبقه‌ای عمل می‌کنند که اقشار فرهیخته و قدرتمندان در طبقه بالا و اقشار محروم در طبقه پایین آن قرار دارند و از این‌رو نیز با یکدیگر ارتباطات ضعیفی دارند. به‌گفته آشتیانی دو دلیل در عدم شکل‌گیری طبقه اجتماعی در ایران دخیل است. نخست مقوله تولیدگری و اقتصاد و دیگری نظام سیاسی فردسالار. در این هفته و هفته آتی با دکتر آشتیانی درخصوص چرایی عدم وجود طبقه‌بندی اجتماعی در ایران و همچنین چرایی لزوم ایجاد طبقه‌بندی منسجم و منظم به گفت‌وگو خواهیم نشست.

در ابتدا بفرمایید مباحث مربوط به تحلیل طبقاتی از چه زمانی در ایران شکل گرفت و درواقع از چه دوره‌ای می‌توانیم طبقات اجتماعی مشخصی را در ایران تبیین کنیم؟
ابتدا باید کلیتی در این زمینه را مورد بررسی قرار داد و پس از آن وارد تاریخ ٢۵٠٠ ساله کشورمان شد و کارهایی را که جامعه‌شناسان مختلف در این راستا انجام داده‌اند را بررسی کرد. اما کلیت امر این است که، مطابق تز کارل مارکس، بخش تولید در شرق به‌خصوص در ایران فقیر بوده و بر همین اساس نیز جامعه عقلمند، علم‌مند و قانونمند نشده و این مختص تمامی جوامعی است که با این مشکل در حوزه تولید مواجه بوده‌اند. زمانی‌که جامعه‌ای شاخص‌هایی را که از آن نام بردیم نداشته باشد، نمی‌تواند تقسیم‌بندی‌هایی را که جامعه برای حیات به آن نیاز دارد را انجام دهد. جامعه برای ادامه حیات نیازمند نمادها، نهادها، ساختارها و طبقات است و در نتیجه جامعه بدون اینها شکل‌بندی منظمی پیدا نمی‌کند که بتوانیم آن تقسیم‌بندی را که منجر به شکل‌گیری گروه‌های اجتماعی و طبقات است را در آنها ببینیم. در نتیجه به دلیل وجود نداشتن این زیربنا، مناسبات اقتصادی بسیار ضعیف بوده و تولید مشکل داشته و مناسبات اجتماعی هم بر همین اساس دچار ضعف شده است. این امر از بدو شکل‌گیری هخامنشیان تا زمان ما ادامه داشته. خواه در زمان هخامنشیان به قدرت جهانی دست یافته باشیم و خواه در زمان‌های بعد که به نسبت، این قدرت را از دست می‌دهیم، شاهد تقسیم‌بندی از جنس طبقات اجتماعی نیستیم. یعنی گروه‌های اجتماعی به شکل مشخص معین نشده‌اند. یا داخل هم رسوب می‌کنند یا از درون هم رد می‌شوند یا به همدیگر سرازیر می‌شوند. به این ترتیب دلیل نخست عدم شکل‌گیری طبقه در ایران را باید در بخش تولید و اقتصاد دانست اما دلیل دیگر بازمی‌گردد به آنچه هگل با عنوان دسپوتیزم آسیایی از آن نام می‌برد. یعنی نظام فاعل مایشا که از زمان هخامنشیان تاکنون ادامه داشته است. مخروط اجتماعی شکل گرفته و فرد یا گروهی از بالا این اجازه را نداده است که جامعه به شکل منظم و آزاد و از قاعده شکل‌بندی شود. در نتیجه ما با ضعف طبقه‌بندی در تمام ادوار مواجه بوده‌ایم حتی در زمان سامانیان که نظام تاحدی پس از آمدن اعراب سامان پیدا می‌کند، یا در زمان صفویه که نظام به سمت وحدت می‌رود، ما همچنان با قشربندی و طبقه‌بندی اجتماعی روبه‌رو نیستیم. این فاجعه کلی است و اتفاق زیربنایی است که در ایران باعث شده تا برخلاف سایر کشورهای دنیا با چیزی به نام طبقه روبه‌رو نشویم.
به این ترتیب همچنان که با طبقه‌بندی اجتماعی در جامعه ایرانی مواجه نیستیم، در سایر کشورهای دنیا نیز نمی‌توان برای آن مثال‌هایی قدیمی یافت…
بله. ما در کشورهای اروپایی در حدود ٧،۶ قرن است که با چنین مفهومی مواجهیم و این مفهوم در درون جامعه خود را پیدا کرده است و طبقات اجتماعی منظم شده‌اند. اما در ایران با عدم شکل‌بندی منظم ساختار اجتماعی مواجهیم و مادامی که این وضع وجود دارد، بلاتکلیفی سیاسی- اجتماعی نیز وجود دارد. در هیچ دوره‌ای از تاریخ ایران ما با نظامی مواجه نیستیم که با اتکا به یکی از طبقات‌اجتماعی شکل گرفته باشد. بلکه یک گروه خاصی بوده که با ارتباطات خاص توانسته به جایگاهی دست یابد و این جایگاه نیز در رأس هرم مخروطی بود و در لایه‌های پایینی مشاهده نمی‌شود و حتی ما پس از ورود به جمهوریت، نیز طبقه‌بندی مشخصی را شاهد نیستیم. چنانچه به نمایندگان مجلس در تمام ادوار نیز نگاه کنیم، می‌بینیم که آنها به هیچ طبقه‌ای تعلق ندارند و خود را نیز به طبقه خاصی منتسب نمی‌کنند.
بسیاری زمان قاجاریه را، زمان شکل‌گیری طبقات مشخص می‌دانند. طبقاتی مانند کارگران، روشنفکران دیوانسالار و… بنا به گفته شما، این زمان نیز نادرست است؟
من با این نظر موافق نیستم. ما در دوران قاجاریه با طبقه‌بندی اجتماعی مواجه نیستیم بلکه با قشربندی در این زمان مواجهیم. قشرهای بسیار زیاد و پراکنده که ارتباطات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هم بین این اقشار دیده نمی‌شود و همان‌طور که پیش از این اشاره کرده بودم، با اتوبوس دو طبقه‌ای مواجهیم که اقشار فرهیخته و قدرتمندان در طبقه بالا و اقشار محروم در طبقه پایین آن قرار دارند و با یکدیگر ارتباطات ضعیفی دارند اما در غرب این شکل نیست. پس از انقلاب کبیر فرانسه، بسیاری از طبقات پایین، بالا آمده و خود را به دولت رسانده‌اند. دولت سوسیالیست فرانسه، دولت شبه‌کارگری است یا در دولت خانم مرکل در آلمان، با این‌که دولتی محافظه‌کار است، نیمی از حکومت در دست طبقه کارگر است. در انگلستان هم حزب طبقه کارگر روی کار است. هرچند کاری به این موضوع نداریم که تا چه حد اینها اصیلند. در آمریکا هم دموکرات‌ها از طبقه مشخص‌اند و جمهوریخواهان نیز طبقه‌شان مشخص است. در روسیه هم در ظاهر گفته می‌شود طبقه کارگر بر سر کار است. این مسأله اما مطلقا در ایران رخ نداده است. حتی در زمان حکومت‌های ملی اولیه مانند سامانیان، صفاریان و طاهریان هم که هنوز از خلافت تبعیت نمی‌کردیم، ما طبقه‌بندی نمی‌بینیم.
اما بسیاری از تحرکات و قیام‌های انجام گرفته در دوران‌هایی که از آن نام بردید را، بعضا می‌توان در میان گروه‌های مشخصی مشاهده کرد.
بله در میان گروه یا قشر و نه طبقه مشخص. این قیام‌های صورت‌گرفته در این زمان‌ها، متکی به نیروهای تند اقلیت مناسبات اجتماعی‌اند که وارد جامعه می‌شوند و نه طبقه‌ای عظیم و اثرگذار. از سویی دولت‌ها نیز بسیار مستعجل بوده‌اند. ما در دوران پهلوی هم که با حزب توده و تا حدی طبقه کارگر روبه‌رو می‌شویم، به دلیل ترسی است که از این طبقه در حاکمیت وجود دارد و درواقع حکومت این طبقه را رها کرده است و تنها گاهی با اهدای پیکان به کارگران متخصص آن دوره ارفاغ می‌کند و در حقیقت این هم به نوعی رشوه بوده است که این قشر به سمت حزب توده نرود نه آن‌که بیاید و پشتیبان نظام باشد. چرا که ما در این دوره، با هیچ اصلاحاتی مواجه نیستیم و هیچ جریانی را در زمان پهلوی نمی‌بینیم که به سمت طبقه کارگر حرکت کرده باشد. حتی اصلاحات ارضی هم به دستور خارجی است. وقتی رأس مخروط اجتماعی رابطه‌اش داد و ستدی نبود، با نظام‌بندی و طبقه‌بندی اجتماعی روبه‌رو نمی‌شویم و در نتیجه در تمام دوران تاریخ هم با چنین چیزی مواجه هستیم. این گروه‌ها و اقشار، همان‌طور که اشاره شد نه با قدرتی که طبقه می‌تواند داشته باشد، بلکه توسط افراد و به صورت جدا تشکیل شده‌اند و از این‌رو هرگز نمی‌توانند و نتوانسته‌اند که قدرت طبقه را داشته باشند و به همین دلیل نیز باید باز هم بر این نکته تاکید کنم که جامعه ایران، جامعه‌ای فاقد طبقه است.