- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

در رثای مورخ مردمی؛ یادبودی برای محمدابراهیم باستانی پاریزی

نوروز سال ١٣٩٣ یک خبر تلخ را نه فقط برای اهالی مطبوعات یا علاقه‌مندان و دانشجویان و اساتید تاریخ که برای عموم ایرانیان دربرداشت: محمد ابراهیم باستانی پاریزی (زاده ۳ دی ۱۳۰۴ در پاریز – درگذشته ۵ فروردین ۱۳۹۳ در تهران) در گذشت؛ مورخی ادیب و چیره‌دست که با زبانی شیوا و بیانی دلکش تاریخ تلخ را به شهدی شیرین بدل می‌کرد و در کام جان و روان ایرانیان می‌ریخت. در همین کمتر از یک سال فقدان او برای همه علاقه‌مندان به تاریخ و اهل رسانه سخت احساس می‌شود و نشان آشکار آن برگزاری مراسم‌ها و نشست‌های متعدد برای آن استاد فقید است. در وصف استاد بسیار گفته‌اند و شنیده‌ایم و ضرورتی در معرفی زندگی ایشان نیست. در همین اسفندماه سال جاری به همت گروه تاریخ دانشگاه تهران و در راس ایشان دکتر منصور صفت گل استاد تاریخ دانشگاه تهران نشستی در سالن باستانی پاریزی دانشکده ادبیات این دانشگاه در یادبود استاد باستانی پاریزی برگزار شد که در آن شماری از همکاران، شاگردان و دوستداران باستانی پاریزی حضور داشتند و سخنرانی کردند. آنچه در پی می‌آید گزارشی از سخنان ایشان است. در بخش دیگری از صفحه متن پیامی که هوشنگ مرادی کرم انی، نویسنده نامور معاصر در وصف استاد باستانی نوشته و در این مجلس قرائت شد، ارایه می‌شود:

ستون باستانی فروریختنی نیست

غلامحسین کریمی دوستان، رییس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نخستین سخنران این نشست بود که پس از خیر مقدم آشنایی خود با استاد باستانی پاریزی را به سال ١٣۶٣ مربوط دانست و گفت: در آن زمان رشته زبان انگلیسی می‌خواندم و با عنوان کتاب ایشان «از پاریز تا پاریس» مواجه و بدین وسیله با این استاد برجسته تاریخ آشنا شدم. در خوابگاه به دوستم که رشته تاریخ می‌خواند اسم این کتاب را گفتم. دوستم ١٠ دقیقه برایم درباره استاد صحبت کرد. به او گفتم تلاش کن باستانی پاریزی شوی، گفت نمی‌شود. باستانی یک پدیده بود. به راحتی نمی‌شود باستانی شد، اما می‌شود در مسیر او گام زد. خاطره دومم دیدار با دکتر وثوقی و دکتر صفت گل از اساتید گروه تاریخ بود که از من خواستند میز استاد باستانی را به اتاق فرزانگان دانشکده منتقل نکنیم، این نشانگر آن است که اساتید گروه تاریخ قدر استاد باستانی را می‌دانستند. خاطره سوم شنیدن خبر درگذشت این استاد فقید بود. در آن زمان با شنیدن این خبر گفتم که یکی از ستون‌های اصلی دانشکده ادبیات فروریخت. البته امروز معتقدم که این ستون فروریختنی نیست. ستون‌های معمولی و فیزیکی فرو می‌ریزند، اما همین نشست‌ها نشان می‌دهند ستونی که باستانی ساخت، به این راحتی فروریختنی نیست. عموم مردم می‌آیند و می‌روند، اما عده‌ای چون فردوسی می‌آیند و نمی‌روند. باستانی هم سنگین ایستاده است و خواهد ایستاد. اگر ما تندیسش را نسازیم، آیندگان تندیسش را خواهند ساخت. باستانی راه خدمت به علم و فرهنگ و مبارزه با جهل و نادانی را انتخاب کرد که یکی از مشکلات اساسی ما است. باستانی باید برای جوانان ما الگو باشد.

مردی ادیب و عاشق تاریخ بود

احسان اشراقی، استاد برجسته تاریخ ایران سخنران دوم این نشست بود که گفت: این چهارمین بار است که درباره این مرد شریف بعد از درگذشتش صحبت کرده‌ام. بنده قدیمی‌ترین کسی هستم که در لحظات آخر زندگی ایشان را ملاقات کردم. در آن زمان از حرف افتاده بود. ۶٠ سال عمر کمی نیست. من با ایشان از نخستین روز تحصیل در دانشسرای عالی که جایگزین دانشگاه تهران شده بود و هنوز ساختمان‌ها تمام نشده بود همراه بودم، ما هر دو یک زمان از شهرستان به تهران آمدیم و در رشته تاریخ و جغرافیا که استادان برجسته‌ای چون مرحوم عباس اقبال آشتیانی برنامه‌اش را نوشته بودند، درس می‌خواندیم. آن بزرگان متوجه بودند که تاریخ و جغرافیا هم عنان است. ما تاریخ و جغرافیا را با هم خواندیم، قرار بود به ما مکان دهند و ما هنوز جا نداشتیم. به توصیه دوستان به مدرسه شیخ عبدالحسین در انتهای بازار رفتیم. یک سال آنجا در حجره‌ای کنار هم درس خواندیم و درس زندگی گرفتیم. سال بعد به امیرآباد آمدیم. اتاق ما کنار هم بود و مرتب با هم بودیم. در این مدت من از لطف اخلاق ایشان و داستان‌های ایران بهره می‌بردم. دو سال در امیرآباد ماندیم. بعد در دانشسرای عالی تاریخ و جغرافیا خواندیم. بعد از تحصیل طبق قرار باید پنج سال در شهرستان کار می‌کردیم. ایشان به کرمان رفت و من به قزوین رفتم. اما با هم مکاتبه می‌کردیم. بعد از پنج سال باز به تهران آمدیم و تاریخ خواندیم و در نهایت هم اجازه دادند در دانشگاه تهران استخدام شویم. یک اتاق داشتیم. دکتر باستانی مردی ادیب و عاشق تاریخ بود. لطف سخن او این بود که مردم این مملکت را با تاریخ همراه با شعر و طنز آشنا کرد. او تابستان‌ها به پاریز می‌رفت و کتاب از پاریز به پاریس را همین زمان نوشت. ایشان وصیت کرده بود که کنار همسرش دفن شود که همین طور هم شد. باستانی شاعر بود، بیش از ۶٠ جلد کتاب نوشت که همه آنها خواندنی است. میراث بزرگ او بارها تجدید چاپ خواهد شد.

باستانی تاریخ‌نویس وطن پرست با ایمان بود

منصوره اتحادیه، استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران دیگر سخنران این نشست بود که به خصوصیات رفتاری استاد باستانی اشاره کرد و گفت: ایشان هر مطلبی که می‌شنید، یادداشت می‌کرد و در جیبش می‌گذاشت. یکی از دانشجویان می‌گفت جیب استاد حاوی مطالب بسیار مهمی است! همین‌طور هم بود. ایشان استاد طنز بود. یک بار ایشان را به منزل دعوت کردم. خانه من پله زیاد دارد. این نکته را به ایشان گفتم. گفت ایراد ندارد، من ٨٧ پله رفته‌ام، این را هم می‌روم! در سال ١٣۴٢ که روی سفرنامه بلوچستان کار می‌کردم، با کتاب تاریخ کرمان استاد باستانی آشنا شدم. بعدا با ایشان همکار شدم و سال‌ها همکار ایشان بودم. آنچه از ایشان آموختم این بود که با دانشجویان با مهربانی رفتار و حمایت می‌کرد. مدیر نشر تاریخ ایران در ادامه به ویژگی‌های تاریخ نگاری باستانی پاریزی اشاره کرد و گفت: ایشان در تاریخ‌نگاری سبک خاصی داشت. حاشیه‌نویسی یکی از ویژگی‌های ایشان بود. طبع طنز و شوخ از دیگر ویژگی‌های سبک تاریخ‌نگاری او بود. توجه به انساب و سوابق خانوادگی از دیگر ویژگی‌های روش تاریخ‌نگاری او بود. او نخستین مورخی در ایران است که بیشتر عمرش را مصروف به تاریخ یک محل یعنی کرمان کرده است. او اهمیت تاریخ‌های محلی را به خوبی درک کرد و شناساند. اما در کنار این، اهمیت ایشان در توجه به تاریخ اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و البته سیاسی است. تاریخ باستانی ملموس و درباره مردم عادی و بسیار آموزنده است. ایشان به منابع فراوانی احاطه داشت و تسلط شگفتی بر ادبیات کهن ایران داشت. نکته جالب آنکه از منابع شعری و ادبی استفاده تاریخی می‌کرد. همچنین عناوین کتاب‌های پاریزی رمزآمیز است که بسیار ارزشمند است. همچنین توجه او به جغرافیای تاریخی بسیار حایز اهمیت است. نکته دیگر مقایسه‌های میان تاریخ ایران و تاریخ جهان است که ناشی از اشراف ایشان بر تاریخ جهان است. مساله بعدی توجه به جزییات در تاریخ است که در کار باستانی بارز است. دکتر باستانی همچنین از تاریخ استفاده اخلاقی می‌گیرد و می‌خواهد از آن عبرت استخراج کند. جست‌وجوی ریشه لغات و تحولات زبانی از دیگر توانمندی‌های تاریخ‌نگاری ایشان است. وی در پایان گفت: باستانی نه‌تنها یک ایرانی بود، بلکه یک تاریخ‌نویس وطن‌پرست و باایمان بود. سخن را با شعری از ایشان به پایان می‌رسانم. پاریزی اگر قصه بسیار شنفت/ یک قصه بگفت زانکه صد قصه نهفت/ مرگ آمد و قصه گو به آرامی خفت/ هر کس که شنید گفت دیدی که چه گفت.

او اسوه گروه تاریخ بود

ایرج تنهاتن ناصری، استاد تاریخ سخنران بعدی همایش بود. وی سخن را با اشاره به اینکه باستانی از مفاخر دانشگاه تهران بود، آغاز کرد و گفت: او اسوه گروه تاریخ بود. من نیم قرن به عنوان دانشجو و همکار استاد بودم. وقتی اسم ایشان برده می‌شود، خاطرات فراوانی تداعی می‌شود. این استاد تاریخ در ادامه متنی درباره استاد باستانی خواند که در بخشی از آن آمده است: سال‌ها با اتومبیل لادی ساخت روسیه و سپس فرانکوسیتی به دانشگاه تشریف می‌آوردند. اتومبیل ایشان مشهور خاص و عام بود که در وصفش شعرها سروده‌اند و نکته‌ها گفته‌اند. استاد هر روز برای آمدن به گروه تاریخ دانشکده ادبیات ۶٠ پله را به راحتی طی می‌کردند. حتی بعد از ساخته شدن آسانسور در دانشکده هرگز از آن استفاده نکرد. ایشان حدود ساعت ٩ به گروه تشریف می‌آوردند. پشت کمی خمیده ایشان حکایت از قامت بلند او داشت. همواره پرونده‌ای وزین زیر بغل داشت. کت و شلوارش همیشه خاکستری ‌سیر یا روشن و گاهی نوک مدادی بود و صد البته با کلاه و عصای معروف‌شان. روز را با صرف چای کوچکی آغاز می‌کرد. کمتر به کلاس می‌رفت.
هر روز چند تن از استادان و دانشجویان به ملاقات ایشان می‌آمدند. استاد همواره چند جلد کتاب روی میزش داشت. برخی ملاقات‌کنندگان خارجی و دانشجویان داخلی که به دیدار ایشان می‌آمدند، کتابی به یادبود به آنها ارایه می‌کرد… بهترین و مهم‌ترین صفات ایشان گره گشایی ایشان بود. افراد با معضلات خاصی به ایشان روی می‌آوردند، وقتی از همه جا ناامید شده بودند. استاد به گرفتاری آنها به دقت گوش می‌کرد و اگر از عهده‌اش کاری بر می‌آمد، دریغ نمی‌کرد. عشق استاد به کرمان زبان زد خاص و عام بود. در تمام سخنرانی‌ها، مقالات و کتاب‌هایش به نحوی از کرمان یاد می‌کرد. در کلاس‌های درس و محافل و نشست‌ها نیز به کرمان اشاره می‌کرد. استاد در کلاس آرام صحبت می‌کرد و وقتی حرف می‌زد، ما که در ردیف اول نشسته بودیم، کلمات را می‌قاپیدیم.

کتاب باستانی تاریخ محض نیست، فلسفه تاریخ است

محسن جهانگیری، استاد برجسته و قدیمی فلسفه دانشگاه تهران دیگر سخنران این نشست بود که در ابتدا به اهمیت تاریخ و تاکید بر آن در کتاب‌های مقدس و در ادامه به تاریخ آشنایی خود با مرحوم باستانی پاریزی اشاره کرد و گفت: شاید حدود سال‌های ١٣٢۴ یا ١٣٢۵ بود که نوجوان بودم و با یکی از دوستانم که الان در امریکاست، اشعار مرحوم باستانی پاریزی را می‌خواندیم. حدود سال ١٣۴٣ بود که دانشجوی دوره دکترای فلسفه بودم. یک روز در دانشکده به کتابخانه و در زیرزمین رفتم، دیدم ایشان با مرحوم دکتر سید جعفر سجادی صحبت می‌کنند. من سلام و عرض ارادت کردم. ایشان بسیار به من محبت کرد. بسیار شیفته اخلاق ایشان شدم. بعدا شاهد بودم که به گروه فلسفه زیاد می‌آیند و با مرحوم یحیی مهدوی که آن زمان رییس گروه فلسفه بود، می‌نشستند و با مرحوم دکتر سید ابوالقاسم پورحسینی صحبت می‌کردند. بعدا یک روز ایشان را دیدم، دستشان کتاب سیاست و اقتصاد در عصر صفوی بود، ‌آن را با دستخط خودش به من هدیه داد. این کتاب تاریخ محض نیست، کتاب فلسفه تاریخ است.

باستانی در کنار فرودستان و در برابر قدرت بود

حجت‌الاسلام محمود دعایی، مدیر موسسه اطلاعات سخنران دیگر نشست بزرگداشت بود که سخن را با زنده کردن یاد دو همشهری فرهیخته استاد باستانی، یعنی زنده‌یاد جلیل خطیب رهبر استاد فقید ادبیات دانشگاه تهران (در گذشته بهمن ماه سال ١٣٩٣) استاد محمود روح‌الامینی مردم‌شناس برجسته ایرانی (در گذشته اسفند سال١٣٨٩) آغاز کرد و گفت: استاد باستانی دو ویژگی بارز داشت، یکی تواضع نسبت به کسانی که مقام خاصی نداشتند یا مثلا دانشجوی ایشان بودند و دوم مقاومت ایشان در برابر قدرت چه در رژیم گذشته و چه در نظام فعلی. ایشان هرگز حاضر نمی‌شد در شرایطی قرار بگیرد که در برابر ارباب قدرت کرنش کند و در این زمینه مقاومت می‌کرد. همچنین من واسطه انتقادات و نقدهای ایشان به مقامات و مسوولان بودم. ایشان همچنین چند خاطره با مرحوم امام خمینی(ره) داشت. اوایل انقلاب که جریان تسویه اساتید و شرایط تلخی بر فضای دانشگاه پیش آمده بود، عده‌ای از اساتید انتخاب شدند که نزد حضرت امام بروند. استاد باستانی به همراه استاد مرحوم زریاب خویی و دکتر مدرسی و… رفتند. آقای باستانی نقل می‌کرد که وقتی نزد امام رفتیم، ایشان چشم‌شان به مرحوم زریاب خویی افتاد، گفت ملاعباس شما بگو. استاد زریاب شاگرد امام(ره) بود و امام به علمیت و صلاحیت علمی ایشان واقف بود. مرحوم زریاب هم با صمیمیتی که داشت بحث را آغاز کرد و از تاثیر خواجه نصیرالدین طوسی و خصلت‌هایش برای مهار هلاکوخان مغول گفت و تاکید کرد که اگر ما به دولت نزدیک شدیم ولی اثرگذار بوده است و وابستگی نداشته‌ایم. امام (ره) به شوخی در پاسخ آنها ‌گفتند که البته خواجه نصیر از هلاکو مردی فرهیخته ساخت اما محمدرضا از شما کسی را ساخت که خدمت دولت باشید. در پایان این دیدار، دکتر باستانی کتاب «حماسه کویر» خود را به امام(ره) تقدیم می‌کند.
دعایی افزود: یکی از چیزهایی که دکتر باستانی، امام(ره) را به واسطه آن ستایش می‌کند، فتوای امام(ره) مبنی بر پذیرفتن هنر و موسیقی بود و اگر این نبود، چیزی از هنر باقی نمی‌ماند و این بهترین خدمت به هنر و موسیقی بود. در همان ایام برنامه‌ای به نام گلهای جاویدان از تلویزیون پخش می‌شد که موسیقی را با تمام آلات آن نمایش می‌دادند و امام (ره) هم آن را تماشا می‌کردند. عده‌ای مخالف پخش آن بودند و می‌خواستند نظر امام(ره) را به خود نزدیک نشان دهند ولی امام(ره) دستور دادند که در حسینیه جماران و در حضور ایشان، سرود «ای شهید مجاهد مطهر» را با تمام آلات موسیقی و با گروه کر، به صورت زنده اجرا کنند تا به مخالفان پاسخ دهند. این را لازم هم بود که در پاسخ به لغو کنسرت‌های آقای قربانی عرض کنم. دعایی به ویژگی‌های همسر فرهیخته دکتر باستانی پاریزی اشاره کرد و گفت: بین علاقه ایشان به زادگاه‌شان و همسرشان تضاد وجود دارد و علاقه بیش از اندازه به همسرشان باعث موفقیت باستانی شد. در حالی که بسیاری از علاقه‌مندان و فرهیختگان اصرار می‌کردند که بعد از رحلت، در پاریز یا کرمان یا سیرجان دفن شوند، اما ایشان حتما تاکید داشتند که در کنار همسرشان در تهران دفن شوند.

باستانی روزنامه‌نگار بسیار خوبی بود

در ادامه مراسم، علی دهباشی، مدیر مجله بخارا، به اهمیت مطبوعات نزد دکتر باستانی پاریزی اشاره و بیان کرد: استاد دارای زندگی چند وجهی بودند. کمتر شخصیتی داریم که دارای چنین ویژگی‌هایی باشد. همه مورخان استاد تاریخ ایران هستند و باستانی پاریزی، استاد تاریخ مردم ایران بود و به نقش مردم در تاریخ بسیار اهمیت می‌داد. مورخ درجه اول عصر صفویه و استاد مسلم تاریخ کرمان بود. بسیار زیبا شعر می‌گفت و ارتباطش با لایه‌های اجتماعی مردم، باعث شد تا به نهایت دقت و تبحر طنزپردازی کند. روزنامه‌نگار بسیار خوبی بود، یعنی از پاریز شروع به چاپ نشریه کرد و با روزنامه اطلاعات و مجلات آینده، کلک و بخارا ادامه داد و تا پایان عمر به همکاری مستمر با نشریات ادامه داد و از این حیث، در بین اساتید یگانه بود.

باستانی تاریخ را آنجا که می‌دید روایت می‌کرد

سپس حسن باستانی راد، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی و شاگرد و همشهری استاد، از مرحوم حاج آخوند، پدر دکتر باستانی پاریزی و اقدامات فرهنگی او در پاریز گفت و تاکید کرد: حاج آخوند محصول دوره تجدد بودند. کسی که در آن زمان، در پاریز با جمعیت اندکش و با خشت و گل مدرسه‌ای با دو اتاق و یک دالان می‌سازد و صدها نفر دانشمند و فرهیخته از آن بیرون می‌آیند یک نمونه از آنها محمد ابراهیم باستانی پاریزی بود. باستانی تاریخ را از آنچه که می‌دید شروع می‌کرد. واقعا جای باستانی پاریزی و ایرج افشار و زرین کوب را چه کسانی می‌خواهند در جامعه ما بگیرند؟ موضوعاتی در تاریخ هستند که فقط افرادی مثل باستانی روی آنها کار می‌کردند و مثلا
هیچ کس مثل باستانی روی روستا کار نکرده است.

مهم‌ترین ویژگی باستانی مردمی بودن او بود

حجت‌الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، سخنران بعدی مراسم بود که با گرامیداشت یاد مرحوم استاد ایرج افشار و باستانی پاریزی، به عنوان دوستانی صمیمی که جمع‌شان در تاریخ معاصر ایران دیگر تکرار نمی‌شود، به جایگاه مردمی استاد اشاره و اظهار کرد: من در نظرات مردم درباره دکتر باستانی دقت کردم و مهم‌ترین ویژگی ایشان در نگاه مردم را مردمی بودن نوشته‌های باستانی یافتم. من از این نوع نگاه پنج برداشت می‌کنم: اول، تاریخ ایشان در یک روال فرهنگی و اجتماعی تعریف شده و هیچگاه روال دولتی و شاهی به خود نگرفته است. دوم، آثار ایشان به زبان مردم نوشته شده است و به لحاظ روش تحقیق، آثار ایشان مختص خودشان است. سوم، تاریخ را به میان مردم برد و از زاویه‌ای دیگر و با شیوه‌ای نوین به تاریخ نگاری پرداخت. چهارم، ثبت رویدادهای مردمی و نوشته‌های شفاهی بود. یعنی آنچه را که در کوچه و خیابان می‌دید و می‌شنید، به تاریخ تبدیل می‌کرد و پنجم اینکه ایشان از تاریخ بهره‌ای مردمی به معنای تاریخ می‌گیرد. یعنی تمرکزش روی این است که حس خوبی به خواننده و درس خوبی به دانشجو بدهد و حس وطن‌پرستی را در آنها به وجود آورد.

بر تحصیل برای زندگی تاکید داشت

مهندس حمید باستانی پاریزی، فرزند استاد، به عنوان آخرین سخنران جلسه، به بیان ماجرای ادامه تحصیل پدرش و رسیدن به این موفقیت‌ها پرداخت و گفت: محیط دانشگاه و دانشجویان، همیشه برای پدر لذت‌بخش بوده است. وقتی از کلاس ششم ابتدایی فارغ‌التحصیل می‌شود، حاج آخوند جغرافیای ایران را تبدیل به شعر می‌کنند و به فرزندشان می‌دهند. ایشان از روی کتاب جغرافیای پیرنیا عکس یک نقشه جغرافیایی را کشیدند و پس از رنگ‌آمیزی، با شمع روی آن را پوشاندند تا براق شود. وقتی مرحوم اسماعیل مرآت به پاریز می‌آید و این عکس را می‌بیند، به حاج آخوند می‌گوید که نگذارد بچه‌ها عکس کتاب‌های با ارزش را بکنند و آنها را ناقص کنند. پدر می‌گوید که من این را کشیدم و او به پدرم یک اسکناس می‌دهد و تشویقش می‌کند که تو باید ادامه تحصیل بدهی و در تهران حقوق بخوانی. حرف ایشان به دانشجویان این بود و خودشان هم این طور عمل کردند که تحصیل را نه برای سواد که برای اثر‌گذاری آن در زندگی‌تان دریابید.

باستانی ما را عفو کن

هوشنگ مرادی کرمانی

باستانی هم رفت. باستانی هم رفت روی تمبر و همراه نامه‌ها سفر خواهد کرد. باستانی مجسمه‌ای می‌شود و توی میدانی در کرمان می‌نشیند. شب را به صبح می‌رساند. پلک هم نمی‌زند. شب‌ها ستاره‌ها را می‌شمرد و روزها رهگذران را می‌بیند که از کنارش می‌گذرند. نگاهش می‌کنند. جوان‌ها می‌دانند که چنین انسانی بوده است، اگر همت کنند هوش و ذوق و تلاش او را داشته باشند، مثل او می‌شوند. باستانی می‌توانست در زادگاهش بماند. زمینی و باغی و بیلی داشته باشد و آبی و درختی. راحت پیر شود، بی‌کشمکش قلم و شهرت و شعر و شناخت. اما گفته‌اند که کشتی بر ساحل نشسته بسیار امن است، ‌ولی کشتی برای نشستن بر ساحل ساخته نشده. باستانی با انشای خوب و شیرین نامه‌ای برای گرفتن حقوق عقب افتاده پدر به وزیر فرهنگ می‌نویسد. حقوق می‌رسد و پدر دعا می‌کند که ابراهیم الهی از قلمت خیر ببینی. باستانی خیر دید، تحسین شد و تعریف‌ها شنید. سفرها رفت و با بزرگان علم و ادب همنشین شد و تاریخ را از مدرسه و دانشگاه به خانه برد. میلیون‌ها خواننده را در قایق‌های کاغذی نشان و شب و روز به اعماق اقیانوس تاریخ برد و از گذشته و حال و آینده گفت. دوستان بسیاری یافت و ایرادگیران اندک. گاهی کسانی را خوش نیامد که این طبیعت سفر دریاست که هم باد مخالف می‌وزد و هم موج‌های سنگین و سخت‌کوب. گاه حرمت دید و بر صدر نشست و گاه جفا دید و در دل گریست. گفته‌اند بسیاری بزرگان در سرزمین‌های کهن زندگی‌های بدی داشتند و قبرهای خوبی برای زیارت. زندگی باستانی بد نبود، همسری داشت مثل برگ گل و بچه‌هایی مثل پروانه. قلمی داشت نیشکر و زبانی شربت‌گون و مشتاقان بسیار و عمری دراز و پربار. چنان که پدر دعا کرده بود در حق او که حقوق را زنده کرده بود، با قلمی جوان و هوشمند.
باستانی مجسمه می‌شود، از سنگ یا چیزی مانند سنگ. گفته‌اند کسی به سنگ گفت انسان باشید، سنگ‌ها گفتند ما آن قدر سخت نیستیم. یاد آن چوپان کر و لال سیرجانی به خیر که سنگ‌ها را دیدنی کرد؛ سنگ‌هایی که بر سر راهی بودند و کسی آنها را نمی‌دید. او سنگ‌ها را بر شاخه‌های خشک در باغ سنگی آویخت. سنگ‌ها میوه درخت‌های نشانده در شن شدند، دیده شدند. چوپان سنگ‌ها را از غفلت نجات داد. باستانی بسیار کسان را نشان داد، از انیران و حکمرانان تا خرمافروشان بازار کرمان و روستازادگان دانشمند را که علم و ادب آموخته بودند. موقع دفنش بودم. کسی گفت بلند بگویید ما محمد ابراهیم باستانی پاریزی را عفو کردیم تا از نفس جماعت خدا او را غرق رحمت کند، من به بغل‌دستی‌ام گفتم، بهتر بود می‌گفتیم باستانی ما را عفو کن.