- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

بهاریه هایی برای نوروز ۱۳۹۴ (نوروزتان سبز)

ترجمه از محمدرضا شفیعی کدکنی:

ای‌ ز تو نورِ دل‌ و دیدارِ ما

گردشِ اندیشه‌ بیدارِ ما

ای‌ ز تو رویان‌ زمستان‌ و بهار

ای‌ تو گرداننده‌ لیل‌ و نهار

ای‌ ز تو تغییرِ حال‌ و سال‌ها

حالِ ما را کُن‌ تو خوشتر حال‌ها

**************************

سعدی شیرازی:

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز

******************

خیام نیشابوری:

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است
بر طرف چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست
خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است

******************

حافظ شیرازی:

ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی

******************

نظامی گنجوی:

بهاری داری از وی بر خور امروز 

که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو ، را نبوید ، آدمی زاد 

چو هنگام خزان آید برد ، باد

******************

مولوی:

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی

******************

سعدی شیرازی:

برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه می‌کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه می‌رسد دست
سهلست جفای بوستانبان

******************

نظامی گنجوی:

بهاری داری از وی بر خور امروز

که هر فصلی نخواهد بود نوروز

گلی کو ، را نبوید ، آدمی زاد  

چو هنگام خزان آید برد ، باد

*****************

فریدون مشیری:

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

 

*****************

مولوی:

بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد

ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد

گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد

سمن با سرو می‌گوید که مستانه همی‌رقصی
به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد

بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد

همی‌زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد

صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد

ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد

ببین کان لکلک گویا برآمد بر سر منبر
که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد

************************

رهی معیری:

نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار

با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار

لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار

زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار

**********************

شهریار قنبری:

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو

بوی یاس جانمازترمه ی مادربزرگ

با اینا زمستونو سر می کنم

با اینا خستگی مو درمی کنم

شادی شکستن قلک پول

وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب

بااینا زمستون و سر می کنم
بااینا خستگی مودرمی کنم

فکرقاشق زدن دخترناز چشم سیاه
شوق یک خیز بلنداز روی بته های نور

برق کفش جفت شده تو گنجه ها

بااینا زمستون وسر می کنم

بااینا خستگی مودرمی کنم

عشق یک ستاره ساختن با دولک

ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عیدمدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

بااینا زمستون وسر می کنم
بااینا خستگی مودرمی کنم

بوی باغچه بوی حوض عطرخوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن

توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی

بااینا زمستون و سر می کنم
بااینا خستگی مو درمی کنم

*******************

منوچهر آتشی:

شُدمبو سی تو، شُودَر سی مو، نوروزت مبارک بو
کُموتر سی تو، کُوکر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا ای خطه ی دریا و دشت – استان ما بوشهر!
گُلِ تر سی تو، کنگر سی مو، نوروزت مبارک بو
شو چارشنبه سوری، گرمی تش مالِ‌تو، لرزیدنش سی مو
پریدن سی تو، پَرپَر سی مو، نوروزت مبارک بو
شُوِ عیدی که هر کس با عزیزش شاد و خَش دل بی
خش تَر سی تو، غم تَر سی مو، نوروزت مبارک بو
کوکِیسو جون نرو واگرد، کُلِ گندمل سی تو
همه اش سی تو برادر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اونجو بهار ی نغمه می خونن پیلیسوکل
پیلیسوک سی تو، شوپَر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اینجو قلاغل پشکلِ ‌غلتیده ری برفن
سفیدل سی تو، سِه تر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اونجو خِشن بُنگ بزل ری گردنه ی بُزپَر
بُزل پاک سی تو، بُزپَر سی مو، نوروزت مبارک بو
هلا اونجو گِمونم پُر غزل بو دفترِ دریا
غزل ها سی تو، دفتر سی مو، نوروزت مبارک بو
“فرج” کوگ، “ایرجو” بلبل، مو اون قُمری مُخدونُم
کُه و گُل سی تو، مُخ در سی مو، نوروزت مبارک بو
بگین سی “ایرجو” ای غوره! یادِ آتشی هم باش
شدمبو سی تو، شُودر سی مو، نوروزت مبارک بو…

*************************

 

محمد بیابانی:

کلنگ گل پر گل واویدن انگار بهار اندن
همه ی جا سوزه سوزاویدن و نخلا به بار اندن
به کوه و دشت و صحرا بچه اُیدا هر هلی می شن
شی بابل پی چشمه به او خردن قطار اندن
بز کهی خشن ری دره می تنگن هل کچه
فغون آرن چو می بینن که اونجُ میر شکار اندن
تفنگ میرشکار یهو زپشت کچه برقی زه
تیرش وژ وژ کنون اووَل کنار چشمه سار اندن
ککیسو ری کنار اَنّو عروسی که هفش کردن
زنه کل کل کنه کو کو بهار اندن، بهار اندن
هل دیگه پُس و دختا می شن شی هم توی صحرا
جومِی سرخ و کلونِ بِچِّه ها بِختَر ز پار اندن
بنفشِی وحشی صحرا می ده بو چون که نم ریزن
به وخت صبح دم کآفتو ز پِسّ کُهسار اندن
همه مُرغُی چمن می خونن و پر می زنن ری گل
به خشّالی سی هم می گن که ایسه نو بهار اندن
همه خندون گلا شادون زمینا تر هوا خشتر
به دشت اُیدا به کُه بُزا خشیشو پایدار اندن
به ری زمینی صافا واویدن بهمنا پیدا
نیک خار سیزن تخته چو نی در کارزار اندن
گوجیک از گت و کوچیک صب گه ری گل ابریشم
به فر کردن و تنگیدن ایسه تو کشتزار اندن
مو حیرون و مو سرگردون مو از سوزالقبا خندون
که اَنّو بلگ سوزی ری سر چو سیم سوار اندن
حلا توقَله و دسک تو باغ گپ هل تنگک
بیو سی کن چه و اویدن علف تا خرگ زار اندن
حلا که سال نو اندن گنما سوز و جو اندن
همه کارا کنن شی هم که وخت کار و بار اندن
«بیابونی» مُکُ بیشتر تو تَریف گل و کوکر
مُکُ تَریف او دِلوَر که ری قول و قرار اندن

**********************

منوچهر آتشی:

آید بهار و پیرهن بیشه نو شود

نوتر برآورد گل اگر ریشه نو شود

زیباست روی کاکل سبزت کلاه نو

زیباتر آنکه در سرت اندیشه نو شود