سیاست سبز چه میگوید؟
هجوم گردوغبارهای خبرساز ٢١بهمن در اهواز، چنان موجی در کشور به راه انداخت که تاکنون سابقه نداشته است. سیلی طبیعت به نادرایتی انسانی در مدیریت زمین، سبب شد تا یکی از کابوسهای هر دولتی در تاریخ یکصدساله مدیریت مدرن در کشور، نزدیکترین رنگ به واقعیت را تجربه کند! اینکه نکند خوزستان، دیار زرخیز ایرانزمین از پی ناپایداریهای اکولوژیک، دستخوش ناپایداری بشود؟! ورود شتابناک عالیترین مقامات دولتی به اهواز و ابراز همدردی با مردم عزیز آن دیار، اعلام طرحهای ضربتی برای مقابله با تشدید طغیان ریزگردها و جوشش کانونهای بحرانی فرسایش بادی و سرانجام شلکردن کیسه خزانه ملی برای حل یک مساله منطقهای، نشان از سراسیمگی داشت.
و این البته فقط قصه پرغصه خوزستان نیست! هست؟
کافی است سر را بالا آورده و اندکی از منظری فراختر به گستره فلات امروز ایران بنگریم تا ستادههای حاصل از یک مدیریت نامطلوب و پرسشبرانگیز در حوزه محیطزیستی را در جای جای وطن دریابیم. تالاب بزرگ جازموریان در جنوب شرق کشور، اینک به پهنهای خشک و مستعد جوشش ریزگرد بدل شده است؛ از بس که روی همه رودخانههای منتهی به آن، بهویژه هلیلرود سد زدیم و به بهانه توسعه کشاورزی در جیرفت، دودمانش را بر باد دادیم؛ آنگونه که اینک همان کشاورزی سودآور و پررونق در جنوب دیار کریمان؛ کرمان هم با تهدید و تحدیدهایی کمسابقه روبهرو شده است. درست عین قصه حوضه آبخیز کُر و سیوند در مرکز استان فارس که روزگاری به رکورد نخستین تولیدکننده گندم بودنش فخر میفروخت و امروز عقوبت برهمخوردن نظام آبشناختیاش (هیدرولوژیک) را با احداث همزمان دو سد مخزنی بزرگ ملاصدرا و سیوند در کنار درودزن به عینه میبیند! اینکه نهتنها سعادت به روی کشاورزان سعادتشهری لبخند نزد، بلکه بختشان هم با مرگ بختگان رفت و بهجای انجیرستانهایی شاداب و پیشبرنده در استهبان که بینیاز از آبیاری بودند، حال باید نگران تامین نوبتهای پرشمارتر آبیاری برای بزرگترین انجیرستان دیم و ارگانیک جهان هم باشند! همانگونه که دل گاوخونی در پایاب زندهرود هم خون شده، پریشانی، دامن کازرونیها را با مرگ دریاچه پریشان گرفته، در پایاب اترک، همه نگران عقبنشینیهای پیدرپی گُمیشان هستند؛ نگران تبدیلشدن تالاب انزلی به یک زمین فوتبال؛ نگران مرگ ماهیهای خاویاری از سواحل میانکاله و آشوراده تا بوجاق و کیاشهر و نگران توفیقنیافتن در مهار بزرگترین رخداد بیابانزایی قرن در شمال باختری ایران، جایی که روزگاری نهچندان دور، مردمانش نگران پیشروی آب دریاچه ارومیه بودند و حالا کرورکرور خرج میکنند تا با چراغنفتی، ردی هرچند اندک از آبرفته به جوی را بیابند و بازگردانند! چرا اینگونه شد؟ ما کجای راه را اشتباه رفتیم؟ مگر روند کاهش سفرههای آب زیرزمینی از سال١٣۴٣ در کشور شروع نشده بود؟ پس چرا دستگاه متولی آب کشور در تمام این سالها منفعلانه عمل کرد و اجازه داد تا کار به چنین نابسامانی بهتآوری برسد که ٨۵درصد اندوختههای ایران، به یغمارفته فرض شود؟! چرا سازمان حفاظت محیطزیست نتوانست به وظایف حاکمیتی و نظارتی خود بهدرستی عمل کرده و آنجا که باید، قاطعانه اخطار قانوناساسی داده و اجازه استمرار تاراج منابع آب کشور را ندهد؟ چرا بهجای آنکه متجاوز از ۴٠٠هزارمیلیاردتومان را -به قیمتهای امروز – خرج ساختن سدها و طرحهای انتقال آب بیشتر کنیم، کمتر از ٢٠درصد این رقم را برای ارتقای نرمافزاری بخش کشاورزی هزینه نکردیم تا اینک همچنان شاهد دستکم هدررفت ۶۵درصدی آب و ضایعات ٣٠درصدی محصولات غذایی؛ یعنی نابودی ٢٧میلیاردمترمکعب آب در سال، نباشیم؟
ما کجای راه را اشتباه رفتیم؟
به باور نگارنده، ضمن قبول این واقعیت کتمانناپذیر که ابعاد فرامنطقهای تشدید بیابانزایی و فرآیندهای کاهنده کارایی سرزمین در تمامی گیتی سبب شده تا بومسازگان (اکوسیستم) زمین در تمامیت خود دچار لکنتی جدی برای ادامه بقا شود؛ لکنتی که ابعاد پیشبرنده تغییر اقلیم، جهان گرمایی، توفانهای مهیب و سونامیهای بیسابقه اقیانوسی از نشانزدهای آن است. اما نباید از نقش نادرایتی محیطزیستی در قلمرو ایران، به بهانه موج فزاینده جهان گرمایی غفلت کرده یا آن را کماثر جلوه داد. فقط کافی بود در آغاز دهه ٨٠هجریشمسی، آرمان توسعه را رسما و با شجاعت تغییر میدادیم و بهجای کوبیدن مستمر بر خودکفایی در بخش کشاورزی، در اندیشه تامین امنیت غذایی ایران از طریق رونق کسب و کارهای سبز، ترویج صنایع هایتک، استحصال انرژیهای نو از طریق خورشید، باد، زمینگرمایی و جزرومدی، توسعه زیرساختهای گردشگری مسوولانه در حوزههای تاریخی، فرهنگی، طبیعی و علمی و بالفعلکردن جذابیتها و مزیتهای بیش از چهارهزارو۶٠٠ کیلومتر مرزهای آبی کشور از منظر ترانزیت و بازرگانی برمیآمدیم. بیشک در آن صورت، پول کافی داشتیم تا به جای اختصاص کمتر از پنجدهم درصد از بودجه سالانه خود، دستکم ١٠درصد را به بخش پژوهش و اعتلای کیفیت آموزش اختصاص داده و نسلی را پرورش دهیم که اینک میتوانست درسی فراموشنشدنی به صاحبان اقتصادکهای نوپای منطقه در قطر، اماراتمتحدهعربی و ترکیه بدهد. هنوز هم البته نباید ناامید شد.
سیاست سبز، یک مرام سیاسی است که از دهه١٩٧٠میلادی در مغربزمین متولد شد و الگوی اصلی آن نیز حزب سبز آلمان بوده که اکنون بین ١٠تا١۵درصد کرسیهای پارلمان فدرال این کشور را داراست. سیاست سبز با هدف خلق یکجامعه با بوم پایدار به وجود آمده و بر سازگاری با محیط زیست، نبود خشونت، عدالت اجتماعی، دموکراسی مردم معمولی و همچنین مسایل محلی و بومی متکی است. احزاب سبز معمولا از جنبشهای حقوق زنان و کنشگران صلح نیز حمایت میکند. این احزاب معمولا دستهچپی تقسیمبندی میشوند اما ممکن است در برخی موارد جزو حزبهای دستراستی نیز قرار گیرند. در حقیقت، باید گفت همانطور که در جناح چپ، احزابی با مرامهای اکوسوسیالیسم، اکوآنارشیسم یا اکوفمینیسم به وجود آمده، در جناحهای راست سیاسی نیز مرامهایی مثل محافظهکاری سبز، اکوکاپیتالیسم یا حتی اکوفاشیسم مطرح شده است. همه این مرامها در محافل نظری و مراکز فکری احزاب مورد بحث قرار میگیرد و همه موارد آن، در حوزه عمل اجرایی نشدهاند. پیش از اینکه حزب سبزها در آلمان به وجود بیایند، سبزها در دیگر کشورها اعلام موجودیت کرده بودند. در سال١٩٧٠ در هلند گروهی با برنامههای سبز پا به میدان انتخابات شورای شهر گذاشته بودند و در سال١٩٧٢ نیز یک گروه سیاسی در استرالیا با هدف تلاش برای کاهش تخریبهای محیطزیستی در یکی از ایالتهای این کشور تشکیل شده بود. اولین حزبی که خود را اکولوژیک معرفی کرده بود، در انگلستان در سال١٩٧٣ تاسیس شد که در حقیقت اولین حزب سبز اروپاست. حزب سبزها در آلمان اولین حزبی نبود که توانست کرسیهای یک پارلمان ملی را به دست بیاورد، اما تا جایی پیش رفت که در آینده در دیگر احزاب سبز بسیار موثر باشد. موفقیت حزبسبزهای آلمان در این بود که توانست توجه زیاد رسانهها را به خود جلب کند. آنها برای اولینبار در سال١٩٨٠ در انتخابات ملی آلمان شرکت کردند و در انتخابات محلی نیز با فعالان سیاسی سبز ایالتهای مختلف این کشور دست به ائتلاف زدند. حزبسبزهای آلمان چهاررکن را برای خود برشمرده که تاکنون پایه بسیاری از احزاب سبز در سراسر جهان شده است. این چهاررکن عبارتند از رابطه طبیعی انسانها و محیطزیست، عدالت اجتماعی، دموکراسی عموم مردم و عدمخشونت. در سال٢٠٠١میلادی که سبزهای جهانی جنبش جهانی سبز را تشکیل دادند، ششاصل سیاسی خود را منتشر کردند که از همان ارکان چهارگانه نشأت گرفته بود: شعور محیطزیستی، عدالت اجتماعی، دموکراسی مشارکتی، عدمخشونت، پایداری و احترام به تفاوتها. اغلب احزاب سبز، از نظر اقتصادی با سرمایهداریای که بر رشد اقتصادی تکیه میکند و به تخریب محیطزیست توجه چندانی ندارد، مخالفند و بیشتر به کیفیت زندگی و حفاظت از محیطزیست توجه میکنند. بنابراین آنها با یارانهدادن به شرکتهایی که موجب آلودگی زمین میشوند یا منابع طبیعی را آلوده میکنند، مخالفند و به این کمکها «یارانههای کثیف» میگویند.
منبع: روزنامه شرق
شماره ۲۲۶۵ – ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۸ اسفند