- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

گویش‌های محلی و فراموشی در عصر جهانی (مهدیزاده)

زبان را خانه وجود دانسته‌اند. ابتنای حیات و سکونت در هستی و تبدیل حیوان ناطق به انسان عاقل از مسیر زبان و گویش صورت می‌پذیرد. تجربه نشان داده در پدیده‌ها یا امور جاری که آدمی در آنها غرق یا در زندگی است اندیشه و تامل نیز کمتر می‌شود. زبان و پیرامونش نیز چنینند. با آوا، لحن و صدا به‌دنیا می‌آییم و در جریان و مدار رشد و جهش، توانش گفتاری و بیانی ما وامی‌شکفد، گسترده و تکمیل می‌شود و با فرهنگ، آداب و رفتارهای اجتماعی درمی‌آمیزد و نتایج مختلف را برای جوامع فرامی‌آورد. اما با تاملی در این پدیده دم‌دستی که به‌واسطه آن می‌اندیشیم و می‌زی‌ایم اگر یک زبان را درخت و مادر بیان و گفتار بدانیم ساق و برگش گویش‌ها و لهجه‌های آن زبانند و فرهنگ و اندیشه‌ها در بسترش شکل می‌گیرند و می‌بالند و متقابلا آنها را دگرگون می‌کنند. زبان مهم‌ترین عامل موثر و زنده پیوند امروز با دیروز، نسل کنونی و معاصر با پیشینیان و گذشتگان، انتقال تدریجی و بیعارضه اندیشه‌ها و هنجارها و افزایش غنا و اندوخته فکری و فرهنگی امروزیان است. هرچه پیوند امروزیان از گذشته بیشتر گسسته شود هزینه‌های ابداع، بازآموزی، نوسازی و به‌روزرسانی جوامع و نظام‌های آنها نیز بیشتر می‌شود. پس اگر از ابزارهای زبانی در این راه کمک‌گیریم و در حفظ و تقویت این ابزارهای خدادادی و به‌قولی گشتاری بیشتر و با برنامه‌ها و سیاست‌های کارآمد‌تر بکوشیم هم در پیشرفت جامعه تلاش کرده‌ایم، هم آسیب‌ها و هزینه‌های فرهنگی و اجتماعی را کاسته‌ایم. بعبارتی زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌ها منابع و معادن عظیم نسلی، تاریخی و فرهنگی بزرگی هستند که رایگان، آزاد و همگانی در دسترس عامه مردمند که هرچه از آنها برداشت شود نه کم، که بر ارزش و درونمایه آن افزوده می‌شود. جوامعی که از تکثر و تنوع زبانی برخوردارند به نحوی از معادن عظیمی بهره دارند که اگر در استفاده موثرش بکوشند چه بسا که بیکاری، بی‌دولتی و افلاس از آنها رخت برخواهد بست. اما می‌دانیم همه و خاصه سیاستگذاران چنین نظری نخواهند داشت. در جوامع چند فرهنگی و لاجرم چند زبانه این ویژگی را می‌توان به عنوان یک قابلیت جهت تنوع در اندیشیدن، نواوری فکری، فرهنگی و زیستن افراد به حساب آورد و از آن در شادابی فکری، فرهنگی و بهزیستی کل جامعه بهره برد. به عبارتی یکسانی و یکپارچی افراد در زبان و گویش واحد فرصت‌های نوآوری را از سکونتگاه‌های وجودی مختلف سلب و با زایل کردن فرصت‌های مختلف ارتباطی، باهم‌بودگی و نوآوری، خطر تک‌صدایی، تک‌محوری و در نهایت (انواع) استبداد را دربردارد.

اگر زبان را نظامی متشکل از اجزای آوایی، دستوری و معنایی (واژگانی) بدانیم که با کارکرد غنایافته و فزاینده خود ارتباطات کلامی، نوشتاری و لذا تولید معنا و هستومندی را تسهیل و ممکن می‌کند این نظام با دو خرده‌نظام دیگر گویش و لهجه نیز در پیوند و مراوده مدوام است. گویش و لهجه را برخی در دل و جزیی از یک زبان مادر و ریشه‌دار تعریف می‌کنند. به این نحوکه تغییرات آوایی یک زبان را لهجه‌های آن و گویش را تغییرات و تفاوت‌های آوایی، واژگانی و بعضا دستوری یک زبان می‌دانند که عموما در یک زبان قابل فهم اما خارج از آن برقراری ارتباط زبانی را میسر نمی‌سازد. البته به‌زعم برخی لهجه‌ها به مرور زمان و دوری از هم به گویش تبدیل و در صورت دوری بیشتر از هم و ثبات، قدرت و استیلا‌یافتن، به زبان واحد تبدیل می‌شوند. لهجه‌ها ممیزه و پیوندگر مردمان یک ناحیه زبانی/ گویشی‌اند و عموما با تغییرات جمعیتی، فرهنگی، رسانه‌ای و… در تغییر و تحولند. اما درقیاس با لهجه، گویش‌ها به دلیل اینکه دارای وجوه اختصاصی در واژگان و دستورند به‌طور خاصتر و متمایزتر در یک منطقه جغرافیایی و زبانی سربرمی‌آورند و ارتباط عمیق‌تری با زبان مبدا و ریشه دارند، به‌گونه‌ای که آنها را جزیی از زبان‌های کهن و ریشه‌ای می‌دانند (مانندبرخی گویش‌های راجی فارسی که در واژگان و نحو به زبان فارسی دری و میانه و تا عصر ماد و فارسی باستان- نزدیک‌تر و درواقع تنها بازمانده این زبان‌های کهنند). لذا اگر یک زبان واحد را در نظر بگیریم اهمیت گویش‌هایش به مراتب مهم‌تر از لهجه‌هایش (تغییرات آوایی، سماعی وکلام سخنگویانش) خواهد بود. به نحوی که امروزه به جز زبان‌های کردی، ترکی و عربی (در ایران) خودزبان فارسی که بازمانده زبان‌های فارسی دری، میانه و باستان است گویش‌های فراوانی دارد که بقایای این میراث را بر دوش می‌کشند. به‌عبارتی صرفا هریک از گویش‌های زبان فارسی (به عنوان زبان غالب و معیار کنونی) به‌واسطه در برداشتن تفاوت‌های آوایی، دستوری و واژگانی حامل میراث‌ گرانبهای تاریخ و گذشته ما است و با کار روی آنها و گاه درغیاب اشیای عینی بازمانده از گذشته (مانند باستان‌شناسی) می‌توان گذشته فرهنگ، انسان‌شناسی و تفکر آن را واکاوید و برای ساختن منابع و مواریث جدید بهره گرفت. لذا گویش‌های مختلف محدوده جغرافیایی ما از هر نوع زبان، منابع دست‌نخورده و باارزشی هستند که استفاده از آنها در هر موضوع از فرهنگ، رفتار و ارزش‌های جامعه قابل استفاده هستند. سوای از استفاده این منابع غنی زبانی برای دانشوران ادبیات، انسان‌شناسی و… و بازاندیشی و برکشیدن آنها از گرد و خاک مهجوری و فراموشی مردم، دولت‌ها و استفاده علمی تحقیقاتی از آنها (که نقشی بعضا رسمی و کتابخانه‌ای یا موزه‌ای در نگهداری و حفظ‌شان دارد) باید از وظیفه مهم دیگری در قبال این گویش‌ها گفت. درواقع تبدیل صرف گویش‌ها به سوژه علم و دانش و بررسی علمی گرچه لایه‌های فراموشی یا جهل امروز ما را از زبان و فرهنگ کهن می‌زداید و جامعه علمی امروز را یک گام به شناخت جامعه باستانی دیروز می‌رساند اما صرف این رویکرد خطر باستان‌شناسانه کردن زبان و تبدیلش به فرهنگ موزه‌ای و راندن گویش و زبان‌ها در پستو و ویترین پرطمطراق علم، دانشگاه و کتابخانه‌ها و زندانی کردن‌شان را دربردارد. گویش‌ها که بزرگ‌ترین سرمایه نقد و بقایای نیمه‌جان گذشته ما هستند اگر صرفا رهسپار موزه و آزمایشگاه آکادمیک و جدایی از متن جامعه شوند در مدت‌زمانی مرده و به مومیایی‌های صرفا قابل یاد و فخرفروشی و هویت‌سازی‌های نیمه‌جان بدل می‌شوند.
امروزه با دو خطر رسانه‌ها و دولت‌های تک‌صدا و نامتکثر نه فقط گویش‌های محلی بلکه زبان‌های غیرمعیار نیز در خطر نابودی و فراموشی بیشترند. خطر دوم رسانه‌های قدرتمند، نافذ و در کمین تنوعات زبانی و گویشی هستند که با تمرکز صرف بر یک گونه واحد (زبان/گویش و… معیار) و حذف عامدانه، هدفمند یا غافلانه سایرین در کار حقیقت‌سازی کاذب برای مخاطبان جدید ون‌سل کنونی‌اند. رسانه‌ها خاصه تصویری و هنری به‌دلیل نفوذ عمیق در حس‌های انسانی و لاجرم اندیشه، باور و رفتار، قدرت بسیاری در قلب واقعیت‌ها و زرکردن مس‌ها، ارایه به ساده‌باوران غیرنقاد و فراموشی زوایای پیرامونی دارند. بیشتر زبان‌ها و گویش‌هایی که تا دیروز در انزوا و جدایی نواحی و اجتماعات سنتی در زندگی درخود، خودبسنده، پایدار و زنده بودند، امروز از این امکان حیات و پویایی محروم می‌شوند. از این‌رو گویش‌ها هم در عصر رسانه‌ها و سلطه جهانی شدن از خلال رسانه‌های نوشتاری، دیداری و شنیداری (و در کنارش میزان التفات و خواست دولت‌ها) قابلیت نشر، گسترش، تقویت، نوزایی وغنا را می‌یابند. لذا مثلا کم نیست که در دوآبادی مجاور، دو گویش کاملا متفاوت به حیات خود ادامه داده‌اند اما امروزه هر دو گویش در معرض بی‌اعتنایی نسلی و نابودی‌اند. لذا اگر امکانات رسانه‌ای عادلانه و برابر توزیع نشوند یا صرفا در اختیار معدود و محدودی قرار گیرند حاشیگی بقیه را درپی دارند.
اما به‌جز اهتمام عملی و برنامه‌ای دولت‌ها، رسانه‌ها پو محققان، چگونه می‌توان گویش‌ها را به عنوان منبع بزرگ فرهنگی حفظ، زنده، پویا و به عامل انسجام و بهروزی جامعه تبدیل کرد؟ یک‌ راه نهادن گویش‌ها در متن زندگی و زیست جهان افراد است. گویش‌ها بسان زبان با فکر، اندیشه، ارزش‌ها و رفتارهای آدمیان، با به‌کارگیری در متن گفتار و کردار و در یک کلام هستی آدمیان، بده بستان می‌کنند و گستردگی، قدرت و پویایی می‌یابند: از غذاخوردن و سلام کردن تا بازی و عزا و عروسی، از همزیستی مسالمت‌آمیز با انواع زبان‌ها و گویش‌ها و وامگیری و وامدهی به آنها تا چندزبانه و چندگویشه کردن کودکان و نوجوانان از همان ابتدای بازی و خردسالی تا بزرگی، سخنگویی و بیان افراد در متن کردارهای اجتماعی و جمعی (انجمن‌ها، رسانه‌ها و…). یکی از اقدامات پویا و نوآورانه در حفظ واحیای گویش‌ها، بازآفرینی و آوردن‌شان در متن زندگی با کمک عناصر فرهنگی، مدرن و امروزی است. بهره‌گیری از شعر و داستان و نهادن گویش‌ها در قالب‌های موسیقایی، سینمایی و تزریق‌شان به متن زندگی یکی از شیوه‌های موثر و فراگیر حفظ غیرموزه‌ای و غیرفسیلی زبان‌ها و گویش‌هاست که آنها را بسیار موثرتر از اقدامات صرف دانشگاهی می‌کند. به عنوان یک نمونه می‌توان از بازسازی و به‌کار‌گیری گویش مهم اما مهجور و در حال افول راجی (که برخی ریشه آن را به زبان مادی و همتراز زبان اوستایی در دوره باستان می‌رسانند و بقایایش در دلیجان، نیمور، قالهرواین خطه استان مرکزی هنوز صحبت می‌شود) و گونه دلیجانی آن نام برد که یکی از محققان و دانشوران علاقه‌مند و فرهیخته این گویش و سرزمین، علاوه برکار دشوار جمع‌آوری واژگان، لغات و ضرب‌المثل‌های آن در چند دفتر، در ژانر فرهنگی جدید و به‌روز، با انتخاب گروه هدف کودکان و بازسازی قصه‌های عامیانه به گویش دلیگونی با شعر و موسیقی به آن اهتمام قابل توجه و تقدیر ورزیده است. نشر سی‌دی قصه محلی و عامیانه خاله زری (و اخیرا رستم و سهراب) به شعر و گویش دلیجانی و سبک آهنگین و روایی و پخش آن برای گروه‌های سنی مختلف از شبکه استانی به محقق امکان استفاده از ابزارهای نافذ و لازم را بخشیده تا این گویش را در متن و دل طبقات مختلف و خاصه کودکان (گروه هدفی که درحال فراموشی و بیگانگی با این میراثند) با تکرار، وزن، موسیقی و شعر محلی زنده کند. به این دلیل ابزار و اهدف والایی برگزیده و بدان مساهمت ورزیده شده و این کار یک نمونه قابل توجه و الگوبرداری است که اگر سایر رسانه‌ها و گروه‌های صنفی و فرهنگی به ‌آن مبادرت ورزند و از نظایرش حمایت کنند بر مایه‌های امید و فرهنگسازی حفظ زبان‌ها، هویت‌ها و بهره‌گیری از امکانات چند‌فرهنگی و چند‌زبانی در عصری متلاطم و چند‌تکه خواهند فزود. عصری که با فرآیند جهانی‌سازی و رسانه‌های فراواقعیت ساز و یورش سرمایه‌داری جهانی، عمدتا روبه سوی نابودی اقلیت‌های محلی، زبانی و فرهنگی و جذب و هضم شدن در فرهنگ مسلط و معیار دارد.
*دکترای جامعه‌شناسی دانشگاه تهران

لینک خبر : http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=11780