- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

در ایران شاهد آنارشی معماری هستیم(داریوش شایگان)

داریوش شایگان: در ایران شاهد آنارشی معماری هستیم
داریوش شایگان درنشست «جستجوی فضاهای گمشده درمعماری» گفت: میان مسکن و فضای بنا شده وفضای ذهن واقلیم دل هم‌شکلی‌های اجتناب ناپذیری وجود دارد.معماری همیشه تحقق یک رویا یا یک تخیل بزرگ بوده است.

محسن آزموده: اندیشه و آثار داریوش شایگان به راستی چهل‌تکه است؛ کلاژی از فلسفه و عرفان و سیاست و ادبیات و هنر و شعر و… درباره شرق و غرب می‌نویسد، از پنج اقلیم حضور سخن می‌گوید، درباره بودلر شاعر مدرنیته کتاب دارد، پیرامون ادیان آسیایی رساله دکترا نوشته و جستارهایی دارد، درباره سهراب سپهری و عباس کیارستمی و… همین ویژگی متکثر و متنوع اندیشه‌های او سبب شده که مخاطبان متنوعی داشته باشد. حالا هم به میان معماران و مهندسان رفته تا درباره تاملات شهری‌اش سخن بگوید، از تجربه‌های اندیشیده‌اش در شهرهای متنوعی که در طول زندگی در آنها زندگی کرده یا به آنها سفر کرده و درباره‌شان اندیشیده و نوشته. شایگان عصر دوشنبه بیست و یکم دی ماه در سالن همایش‌های جامعه مهندسان مشاور در کنار علی دهباشی درباره کتابش در جست‌وجوی فضاهای گمشده سخنرانی کرد و مقایسه‌ای جذاب و گیرا و صد البته اندیشیده میان تجربه مدرنیته در پاریس و رنسانس رو به افول در اصفهان صورت داد. آنچه می‌خوانید گزارشی از این سخنرانی است، با این تاکید که در تنظیم سخنان شایگان که پر بود از اسامی مکان‌ها و آدم‌ها، از متن پیراسته‌ای که به لطف علی دهباشی، مدیر مسوول نشریه وزین بخارا در اختیارمان قرار گرفت، بهره جستیم. بخش مفصل‌تر گزارش اما به نیمه دوم سخنرانی اختصاص داشت. سالن همایش‌ها چنان که خواهید خواند پر بود از مخاطبانی عمدتا مهندس و صد البته غیرمهندس. حتی محمود دولت‌آبادی، نویسنده سرشناس ایرانی در جمع حضور داشت. بعد از سخنرانی شایگان حاضران از او پرسیدند و او پاسخ گفت؛ گفت و شنودی درباره سویه‌های متکثر و چندگانه اندیشه و کار این متفکر ایرانی .

سالن همایش‌های ساختمان مدرن جامعه مهندسان مشاور احتمالا به عمر خود کمتر شاهد این همه غیرمهندس و معمار بوده است. نه‌تنها هیچ صندلی‌ای خالی نیست بلکه شمار زیادی روی زمین نشسته‌اند، عده کثیری هم برنامه را از طریق تلویزیون مداربسته در طبقه تحتانی نظاره می‌کنند. جلسه با پخش بخش‌هایی از فیلم گفت‌وگوی علی دهباشی با داریوش شایگان آغاز شد، در ادامه مدیر مسوول نشریه بخارا روایتی گذرا و مبتنی بر واگویه‌های خود شایگان از حیات فکری این اندیشمند ایرانی ارایه کرد. سپس بار دیگر کلیپی این بار با محوریت آثار داریوش شایگان پخش شد؛ تصویر جلد آثار متعدد شایگان به زبان‌های فارسی، انگلیسی و فرانسه، کتاب‌هایی چون آسیا در برابر غرب، پنج اقلیم حضور، افسون‌زدگی جدید و هویت چهل‌تکه و تفکر سیار، جنون هوشیاری، شیزوفرنی فرهنگی، سرزمین سراب‌ها، بت‌های ذهنی و خاطره‌های ازلی، بینش اساطیری و…
من متفکری آزادم
شایگان پس از پخش این تصاویر با خنده گفت: والله من نمی‌دانم چه بگویم، چون آن‌قدر عکس و کتاب نشان دادند که خیلی اوضاع قاراشمیش به نظر رسید. این همه کارهای مختلف! ذهن من هم لابد اینقدر قاراشمیش است. به هر حال سعی کردم امروز درباره کتاب در جست‌وجوی فضاهای گمشده به طور خلاصه حرف بزنم و چون سخن از معماری و مهندسی است، کوشیدم دو شهر مهم را با یکدیگر مقایسه کنم، یعنی پاریس قرن نوزدهم و اصفهان عصر صفویه. البته تاکید کنم که آنچه می‌گویم تنها اشاره است.
شایگان که از روی دستنوشته‌ای می‌خواند که بعدا به لطف علی دهباشی در اختیار ما قرار گرفت، بحث خود را چنین آغاز کرد: قبل از هر چیز واجب می‌دانم بگویم که من نه شهرسازم، نه معمار، نه مورخ هنر، نه حتی جامعه‌شناس. من در واقع متفکری آزادم که هر وقت از من می‌پرسند چه کاره هستی، نمی‌دانم چه بگویم. پیش‌ترها در هندشناسی، ادیان و فلسفه تطبیقی دستی داشتم و اولین کتابی که پنجاه سال پیش نوشتم، ادیان و مکاتب هندی است. آن موقع زبان سانسکریت می‌خواندم. پس انتظار گفته محیرالعقولی از من نداشته باشید که امیدتان قطعا به یأس مبدل خواهد شد.
مدینه‌های بزرگ تاریخی توجه مرا برانگیخته‌اند
وی تاکید کرد: البته اعتراف می‌کنم که سعی کرده‌ام زیاد سفر کنم و شهرهای قدیمی همیشه توجه مرا برانگیخته‌اند، منظورم مدینه‌های بزرگ تاریخی است، چه در غرب و چه در شرق. شهرهایی که کوله‌بار سنگین تاریخ را بر دوش می‌کشند و بناهای پرعظمت و باشکوه تاریخ بشریت را در دل خود جای داده‌اند؛ مثل دلفی در یونان، بنارس در هند، آنگور وات در کامبوج، شهر ممنوعه در پکن، کیوتو در ژاپن، لوکسور در مصر، ماچوپیچو در پرو، اهرام عجیب فرهنگ مایاها در پالنکه و یوکاتان در مکزیک و گواتمالا.
شایگان«عصر کاتدرال‌ها»، که ژرژ دوبی، مورخ معروف فرانسوی در کتابی با همین عنوان به‌طرزی درخشان توصیفش کرده را برای خودش بی‌نهایت جذاب خواند و گفت: به آن دوره بی‌نهایت علاقه دارم، به خصوص کاتدرال‌های گوتیک را. به شهرهایی چون اصفهان، استانبول، فلورانس، رم و تولدو، که مدینه‌هایی تمثیلی‌اند، عشق می‌ورزم. حتی سعی کرده‌ام پاریس را بشناسم، این عالم صغیر را که در عصر مسیحیت قرون وسطی مهد اندیشه و تفکر مدرسی بود و در قرن نوزدهم به‌قول والتر بنیامین که حقیقتا به این شهر عشق می‌ورزید، حکم پایتخت جهان را داشت. در مقاله‌ای که عمری از آن می‌گذرد، با مقایسه پاریس و اصفهان کوشیده‌ام نشان دهم که این دو شهر تا چه اندازه قطب مخالف یکدیگرند. اگر پاریس دست‌پرورده هوس‌مان در دوره امپراتوری دوم فرانسه (ناپلئون سوم)، به گفته زیبای بودلر «شهر پر از ازدحام، شهر پر از رویا، آنجا که اشباح در روز روشن بر عابران چنگ می‌اندازند» باشد، اصفهان مظهر مثالین عالم رویا و معلق در فضاست.
شایگان در ادامه به کتاب در جست‌وجوی فضاهای گمشده که بحث درباره آن موضوع اصلی این سخنرانی بود اشاره کرد و گفت: این کتاب به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اول بیشتر به مساله هنر غرب و شرق می‌پردازد، مثل مقاله سفر من در قرن پانزدهم میلادی که اشاره‌ای است به نمایشگاه بزرگی که به مناسبت پانصدمین سال کشف قاره امریکا در سال ١٩٩٢ در National Gallery of Art, Washington برگزار شد و تمام فرهنگ‌های دنیا در این نمایشگاه گرد آمده بودند، از فرهنگ ژاپن و کره و چین و هند تا جهان اسلام و غرب و تمدن‌های پیشاکلمبی. سپس در این کتاب مقاله‌های در جست‌وجوی فضاهای گمشده، پاریس شهر جهانی و… است. بخش دوم سلسله‌مقالاتی است درباره برخی هنرمندان برجسته معاصر ایرانی مثل بهمن جلالی، عکاس؛ عباس رستمی، به بهانه مجموعه‌ عکس‌هایش از درهای خانه‌های متروک، مقاله مفصلی درباره جهان‌بینی سهراب سپهری با نام لحظه‌ای در واحه، که توضیح و تفسیری است از مجموعه‌ای از اشعار او که من به زبان فرانسه ترجمه‌شان کرده بودم و در هنگام ترجمه خودش نیز حضور داشت؛ بعد مقاله‌هایی هست راجع به ابوالقاسم سعیدی و آیدین آغداشلو.
معماری تحقق یک رویای جمعی است
شایگان در ادامه به معماری بازگشت و گفت: البته من معمار نیستم، اما به نظرم، میان مسکن، یعنی فضای بنا شده و فضای ذهن و اقلیم دل هم‌شکلی‌های اجتناب‌ناپذیری وجود دارد، به طوری که نمی‌توان یکی را بدون دست‌بردن در دیگری تغییر داد. معماری همیشه تحقق یک رویا، یک اتوپی، یا یک تخیل جمعی (fantasmagorie) بوده است. و هر محتوای فضایی با یک شیوه زندگی، یک نحوه شناخت و حتی می‌توان گفت یک شیوه حضور همراه است. بگذارید مثال زنده‌ای بیاورم: با گذر از بنارس که قلب معنوی هند است، به اصفهان و از آنجا به پاریس و سپس به لس‌آنجلس، صرفا از فضاهای گوناگون عبور نمی‌کنیم بلکه با شیوه‌های زندگی و بینش‌های غالبا ناهمسان درمی‌آمیزیم؛ به‌عبارت دیگر از دنیاهای نامتجانس سردرمی‌آوریم. یک وقت ناظر تقارن همه مراحل زندگی در بنارس هستیم، فی‌المثل اگر صبح زود از روی رودخانه گنگ در طول شهر عبور کنیم، انواع و اقسام تصاویر را پیش چشم می‌بینیم، یکی در حال عبادت خورشید (سوریا) است، برخی در حال دعا کردن (پوجا) و غسل گرفتن هستند، بچه‌ها مشغول بازی در آبند، دیگری در همین رودخانه قضای حاجت می‌کند، بعد در انتها به کرماتوریومی (crematorium) می‌رسید که جنازه‌ها را می‌سوزانند و گاه گاهی صدای انفجار جمجمه‌ها را می‌توانید بشنوید. مثل اینکه تمام این حوادث تصویر سینمایی زندگی است. تصاویری که در آن‌واحد جلوه‌گر می‌شود. گاه در اصفهان به بینش جادویی گنبدهای فیروزه‌ای برمی‌خوریم که گویی بی‌هیچ تکیه‌گاهی در هوا معلقند، گاه در پاریس شاهد ادیسه و سیروسلوک روح و تجسم پی‌درپی آن در زمان و تاریخ هستیم، از نوتردام در جهت رودخانه سن از شرق به غرب به سمت آرک دو تریومف، شاهد تمام مراحل عمده معماری مغرب‌زمین هستیم؛ نوتردام که عالم قائم به ذات قرون وسطایی است، بعد لوور که کاخان شاهان بوده، میدان کنکورد که ابتدا میدان لویی پانزدهم بود و بعد سر لویی شانزدهم را آنجا از بدنش جدا کردند به میدان انقلاب بدل شد، و بالاخره آرک دو تریومف که مظهر امپراتوری ناپلئون اول و ایدئولوژی انقلاب است و دوازده خیابان مهم از این مرکز منشعب می‌شوند. گاه خود را در فضای نامشخص لس‌آنجلس می‌یابیم، فضایی که در گسترش افقی یکنواخت و کسل‌کننده، مدام تکرار می‌شود. این ایستگاه‌ها، جملگی نمادهای گسترش گوناگون فضاست هم در سطح افقی و هم در سطح عمودی. اگر انسان تمام این فضاها و زمان‌های گوناگون را منعکس کرده شاید علت آن باشد که تمام این فضاها از پیش در وجود او بالقوه موجود بوده، و جزیی از چشم‌اندازهای روح او بوده‌اند.
پاریس پایتخت مدرنیته
شایگان سپس هدف خود را مقایسه مختصری بین پاریس و اصفهان، که جزییات بیشتر آن در مقاله در جست‌وجوی فضاهای گمشده آمده است، خواند و گفت: درک پاریس دوره هوسمان در قرن نوزدهم بسیار مهم است. زیرا بدون درک ایدئولوژی امپریال (شاهنشاهی) که زیرساخت آن است، دشوار است؛ همچنان‌که معماری باشکوه رینگ اشتراسه وین بدون نقش مهم بورژوازی و ارزش‌های والای آن یعنی حقوق (Recht) و فرهنگ (Kultur)، ناممکن است، ارزش‌هایی که در پیکر چهار عمارت در وین با سبک‌های گوناگون تجسم یافته‌اند: پارلمان (Reichsrat)، شهرداری (Rathaus)، دانشگاه (Universität) و تئاترشهر (Burgthearter)، یکی در سبک گوتیک یکی سبک نئوکلاسیک، دیگری رنسانس و آخری باروک .
شایگان گفت: حال پاریس قرن نوزدهم را با اصفهان دوران صفوی مقایسه کنیم. در پاریس قرن نوزدهم، شهرسازی به شیوه هوسمان درعین‌حال نشانه پیروزی سرمایه‌داری و آغاز سرمایه‌داری بزرگ در فرانسه است. هوسمان با حکم ناپلئون سوم، پاریس را مطابق برنامه‌ریزی معینی در راستای مدرنیزاسیون شهر، نخست تخریب و سپس بازسازی کرد، یعنی آن را از شهری قرون وسطایی به شهری مدرن تبدیل کرد. در حالی که اگر این کار را حالا می‌کردند، پاریس شبیه دوبی می‌شد (خنده حضار). او شبکه وسیعی از بلوارها در مرکز بخش قدیمی شهر ساخت که مقرر بود نقش شریان‌های اصلی را در سیستم شهری ایفا کنند. احداث این بلوارها، تخریب کامل حلبی‌آبادها و بسیاری از ساختمان‌ها، آوارگی ساکنان آنها و نابودی برخی از محلات قدیمی شهر را در پی داشت، در حدود دو- سه هزار کلیسا از بین رفت و نمی‌شد آنها را نگه داشت. این اقدامات باعث درهم‌شکستن حصاری شد که گرد جهان نسبتا بسته تهیدستان شهری کشیده شده بود. بدین‌ترتیب مستمندان برای اولین‌بار به دیگر قسمت‌های شهر راه یافتند و به این ضیافت جدید گام نهادند. در دو سوی بلوارها، مغازه‌ها و بنگاه‌های تجاری و پاساژها و ساختمان‌های شیشه‌ای و انواع رستوران‌ها و کافه‌ها با چراغ‌های گازی و تزیینات پرزرق‌وبرق سحرآمیزشان بنا شدند، و اینچنین زندگی شبانه پاریس با تئاترها و تجملات و عیش و عشرت‌های شبانه‌اش آغاز شد، و خلقیات مردم را هم به‌تدریج دستخوش تغییر کرد. البته در ضمن هوسمان هم لوله‌کشی فاضلاب و هم لوله‌کشی گاز را ایجاد کرد و اگر این کار را نمی‌کرد، شهر به علت ایستگاه‌های راه‌آهن و ازدحام جمعیت تقریبا خفه می‌شد. انعکاس این تصاویر و صحنه‌ها را به‌کرات در آثار بودلر بزرگ‌ترین شاعر پاریس و شاعر مدرنیته بازمی‌یابیم. چنانکه در شعر «قو» می‌گوید: پاریس تغییر می‌کند! ولی هیچ‌چیز در عمق اندوه من/تغییر نکرده است! کاخ نوساز، داربست‌ها، تخته‌سنگ‌ها/ محله‌های قدیمی، همه‌چیز برایم به استعاره بدل می‌شود، /و خاطرات عزیزم از صخره‌ها گران‌بارترند.
بنیامین و بودلر
شایگان تاکید کرد: شاعر با این واسطه، پاریس ازبین‌رفته را به شیوه خود زنده می‌کند. بودلر شبیه راننده‌ای است که همچنان که در آینه بغلی ماشین عقب را در نظر دارد، نظاره‌گر روبه‌روی خودش است. در واقع عالم خیال و هنر، عالمی هاله‌بخش است و بودلر از طریق خلاقیت شاعرانه در پی آن است که به بقایای دنیای تکه‌تکه که بی‌جان و بی‌رمق و بی‌کس‌اند، جان تازه‌ای بدمد، و نقش استعاره‌ساز (allégoricien) او از دیدگاه والتر بنیامین در اینجا بروز می‌یابد.
شایگان در ادامه با اشاره به کثرت نوشته‌های بنیامین درباره بودلر به کتاب جدیدی از او اشاره کرد که جورجو آگامبن فیلسوف ایتالیایی به نحو اتفاقی در کتابخانه پاریس یافته که یادداشت‌های بنیامین راجع به پاریس است. وی گفت: بنیامین که یهودی بود، در هنگام حمله نازی‌ها به پاریس مجبور به فرار شد و این جزوه‌ها را به ژرژ باتای که متصدی کتابخانه بود، سپرد و به تازگی چاپ شده است. به هر حال هیچ کس همچون بنیامین به موضوع استعاره سازی بودلر اهمیت نداده است. بی‌خود نیست که بودلر را شاعر بزرگ مدرنیته خوانده‌اند، چراکه ویژگی مدرنیته به گفته بنیامین عبارت است از ناپدید شدن هاله رازآمیز، به این معنا که ارزش کالای تجاری جایگزین ارزش آیینی اشیا می‌شود تا به کالایی قابل مبادله و نمایشی تبدیلش کند. بودلر با احساس عمیق این فروپاشی هاله، به مدد شعرش، منزلت جدیدی به اشیا می‌بخشد. او با استعاره‌سازی، به نحوی آنها را انسانی می‌کند و به آنها بدین سان مکان زیست می‌دهد. در زیر نگاه کیمیایی شاعر، تمامی شکاف‌های مدرنیته، قدر و منزلت ازدست‌رفته خود را بازمی‌یابند یا به قول بنیامین، شاعر به اوج کاپیتالیسم و به بیگانگی منتج از آن با یک کتاب سیصدصفحه‌ای از اشعار غنایی پاسخ می‌دهد. بودلر تنها شاعری است که اولین بار از شهر و بیگانگی و آوارگان صحبت می‌کند.
اصفهان غوطه‌ور در هاله‌ای جادویی
شایگان پس از این بحث در پاریس به اصفهان بازگشت و گفت: ولی با این تفاصیل اگر از پاریس به اصفهان گذر کنیم، با برداشتی کاملا متفاوت از فضای شهری روبه‌رو می‌شویم. در این فضای شهری نه تنها صنعت بزرگ هنوز ظاهر نشده، نه تنها تشنج‌های بزرگ مدرنیته، یعنی تضادهای بین فرد و جامعه، درون و بیرون، ناشناخته و بیگانه مانده، نه فقط اثری از نهادهای مدنی در آن سراغ نمی‌توان گرفت، بلکه نحوه تظاهر بینشی هم که طراح آن است از ساحت‌های دیگر وجود نشات می‌گیرد. در اصفهان از آن نهادهای مدنی که در پاریس و وین از آنها سخن گفتیم اثری نیست، مثلا پارلمان، شهرداری، دادگستری، و غیره… در واقع اهالی اصفهان برخلاف اهالی پاریس و وین، شهروند نیستند بلکه مومنانی هستند زیر سلطه دو قدرت: دیانت و سلطنت؛ و قدرت هم دارالخلافه عباسی است و مظهر آن عالی‌قاپو در میدان شاه. اگر به میدان شاه بروید می‌بینید که عالی‌قاپو وسط است، روبه‌رویش مسجد شیخ لطف‌الله است، دست راست مسجد شاه و دست چپ بازار قیصریه است. یعنی شاه در این معماری واسطه‌ای میان زندگی روزمره و معنوی است.
وی گفت: ‌استعاره‌سازی بودلر که صفت برجسته واقعیت پاریس قرن نوزدهم بود، در این فضا هیچ مصداقی ندارد زیرا در اینجا آن هاله‌ای که بنیامین بدان اشاره می‌کرد، فرو نریخته و شی به کالا تبدیل نشده است، بلکه برعکس سراسر فضای شهری در جو جادویی هاله غوطه می‌خورد. در اینجا الفبای فضا، استعاره نیست بلکه بینش تجلی است که منشا خود را از تخیل خلاق که همان عالم مثال عرفان ایرانی است، برمی‌گیرد. در اینجا مدرنیته با تمام غنا و تعارضات خود هنوز ریشه ندوانیده، بلکه بالعکس شهر وجه مشهود و ملموس یک سنت کهن است. پس اگر بخواهیم برای این شهر هم شاعری متصور شویم، چنان‌که بودلر را برای پاریس برگزیدیم، می‌توان از حافظ شیراز نام برد. یعنی شاعری که جهان را به صورت فضایی معلق در فاصله بین مبدا و معاد، و ازل و ابد می‌تواند ببیند. این شاعر نه از پیشرفت صنعتی به معنای تاریخی آن آشناست و نه از کاپیتالیسم خبری دارد. در اینجا غرضم به‌هیچ‌وجه ارزش‌داوری نیست و نمی‌خواهم بگویم کدام‌یک بر دیگری ارجحیت دارد، بلکه هدفم صرفا اشاره به دیدگاه‌های مختلفی است که انسان از فرهنگ، شهر و فضاآرایی دارد.
اصفهان دوره صفوی مظهر تفکر عرفانی و فلسفی ایران اسلامی
شایگان تنها زمانی که شاید بتوان پاریس را با اصفهان قابل قیاس دانست، پاریس قرون وسطا خواند و گفت: اروین پانوفسکی، مورخ معروف هنر در کتاب معروفش با نام معماری گوتیک و تفکر مدرسی (Gothic Architecture and Scholasticism)، از پیوند میان معماری و تفکر مدرسی و همانندی ساختار حاکم بر آنها سخن می‌گوید و نشان می‌دهد چگونه این ساختارها هر دو از نیروی عادت‌ساز (habit-forming force) نشات می‌گیرند. در شهر پاریس، در دوره‌ای که از حدود سال ١١٣٠ میلادی آغاز می‌شود و حدود ١٢٧٠ پایان می‌یابد، هنری جلوه‌گر می‌شود که این دوره را دوره‌ای استثنایی می‌کند. در این دوران، که طی آن هنر گوتیک پا به عرصه نهاد و کشیش کلیسای جامع سن‌دنی با نام سوژر (Suger) نقشی محوری در آن ایفا کرد، مجراهای انتقال فرهنگ در محیط شهری، صاحبان همه اصناف و حرفه‌ها را دربرمی‌گرفت: کتابفروش، ناشر، صحاف، تذهیب‌کار، نقاش، سنگ‌تراش، جواهرساز و معمار. همه در یک جهت کار می‌کردند. در نتیجه میان این صنعتگران و حرفه‌های مختلف، ارتباط و تاثیرپذیری ژرف‌تری برقرار می‌شد و بدین‌سان عادات ذهنی واحدی در ذهن و جان آنان حک می‌شد. مجموعه این عادات، بینش مسیحی به هنر را تشکیل می‌داد که در آن هنر و فلسفه و کلام در پیوندی گسست‌ناپذیر با یکدیگر نوعی اقلیم وجود را تشکیل می‌دادند که مختص تفکر مدرسی بود. از همین‌رو است که «گوتفرید زمپر» آلمانی هنر دوران گوتیک را «تبلور فلسفه مدرسی در قالب سنگ» می‌خواند. همان‌طور که اصفهان دوره صفوی مظهر تفکر عرفانی و فلسفی ایران اسلامی است، همچنان هم فرهنگ قرون وسطایی پاریس، تفکر کلیسا و کلیسا هم سنت تمام‌عیار است، چراکه دربرگیرنده تمام نظام‌های فرهنگی‌ای است که بزرگان آن فرهنگ از آن بهره‌مند بوده‌اند.
هند جدید در برابر هندی که من می‌شناختم
بخش مفصلی از جلسه اما به پاسخ‌های داریوش شایگان به پرسش‌هایی اختصاص داشت که عمدتا از سوی معماران و مهندسان از این استاد فلسفه مطرح می‌شد؛ جواب‌هایی مختصر و مفید و صدالبته زیرکانه و با طنازی که با واکنش مخاطبان مواجه می‌شد. سوال‌ها اما تنها به معماری یا نگاه شهری اختصاص نداشت، از هر دری بود؛ ادبیات، فلسفه، شعر، ‌هنر. مثل خود شایگان که زایری پست‌مدرن است و به مثابه یک توریست فرهنگی به حوزه‌های گوناگون سرک کشیده و اندیشه‌ای چهل تکه دارد. نخستین سوال‌ها مکتوب بودند که علی دهباشی آنها را می‌خواند. یکی از شایگان پرسیده بود که آیا هنوز به هند علاقه دارد یا خیر؟ او در پاسخ گفت: هم آری، هم نه. من سال‌ها سانسکریت خواندم و ٣٠، ۴٠ بار نیز به هند رفتم و به هند واقعا علاقه‌مند بودم. اما حالا هیچ حوصله هند رفتن ندارم (خنده حضار) زیرا هندی که من می‌شناختم دیگر وجود ندارد و یک طبقه نوکیسه است که همه جا است و ترافیک و آلودگی‌اش نیز دوچندان تهران است.
پرسش بعدی به کتاب اصفهان تصویر بهشت نوشته هانری استیرلن با مقدمه هانری کربن اختصاص داشت که در نشر فرزان روز به توصیه شایگان منتشر شده بود. از او دلیل انتخاب این کتاب پرسیده شد و شایگان در پاسخ گفت: این کتابی بسیار جالب است و نویسنده‌اش نخستین کسی است که می‌کوشد فضاهای شهری اصفهان را نمایان ‌کند و نشان دهد که چگونه اصفهان در سه سطح ساخته شده است: نخست بام خانه‌ها گلی است که گویی سطح زمین است، اما وسط آن حفره‌هاست که مدارس و حجره‌ها در آن قرار می‌گیرند و بعد مناره‌ها هستند. این تعبیر استیرلن است و کربن که عاشق اصفهان بود و با هم به اصفهان سفر کردیم، این شهر را به مثابه یک مدینه تمثیلی می‌دید و به همین خاطر بر این کتاب مقدمه نوشت.
سوال دیگر به شهرهای مدرن اختصاص داشت. شایگان گفت: تنها ساختمان‌های مدرن زیبایی که دیده‌ام در امریکاست. بعضی برج‌های نیویورک فوق‌العاده زیباست، مثل کارهای فیلیپ جانسون و فرانک‌گری و… در اروپا اینچنین معماری کمتر دیده می‌شود. پاریس شهر قرن نوزدهمی است. حتی وقتی خواستند مونپارناس را بسازند، خرابکاری کردند.
رنسانس ایرانی بدون اندیشه مدرن
سپس یکی از مخاطبان به وجود سه دیدگاه متفاوت از سوی سه روشنفکر ایرانی به مقوله شهر در ایران اشاره کرد، یکی نگاهی که شایگان در کتابش نسبت به اصفهان دارد و آن را قرون وسطایی می‌خواند، دیگری نگاه محمود دولت‌آبادی به شهر سبزوار در کلیدر و سوم رویکرد صادق هدایت به میدان نقش جهان. وی این نقد را بر این دیدگاه‌ها وارد کرد که همگی ذهنی است و گفت: اصفهان صفویه یک اصفهان رنسانسی برای ایران است و شاید درست نباشد که آن را قرون وسطایی بخوانیم.
شایگان در پاسخ گفت: من نگفتم اصفهان صفوی قرون وسطایی است، این شهر در قرن شانزدهم میلادی از نظر شهرسازی استثنایی است. دوره صفوی چنان که شما گفتید، یک دوره رنسانس ایرانی است، یعنی هم اوج آن است و هم افولش. مثل ساعتی که به ظهر برسد و بعد به سمت غروب می‌رود. منتها باید مسجد جامع اصفهان را نیز دید که در دوره سلجوقی ساخته شده است. همچنین باید دوره‌های میانی‌تر را نیز دید. من در سمرقند و بخارا آرامگاه امیر اسماعیل سامانی را دیده‌ام که بی‌نظیر است. همه این‌ها هست و کاملا یک رنسانس است و با شما از این حیث موافقم. اما از نظر تفکر هنوز مدرنیته با آن معنا که می‌شناسیم، در اصفهان رخ نداده است.
دهباشی سوال دیگر را چنین طرح کرد: آیا عنوان ساحت اشراقی یا معنوی معماری در اصفهان از منظر هانری کربن قابل بررسی است؟ و شایگان در پاسخ گفت: کربن عاشق ایران و فلسفه و عرفان ایران بود و دوره صفویه عصر تلفیق همه اینهاست، عصر میرفندرسکی و ملاصدرا و میرداماد است و از این حیث درست است.
تهران می‌توانست شهر زیبایی باشد
سوال بعدی این بود که آیا معماری ایران بعد از دوره صفویه قابلیت مقایسه با شهر اروپایی مثل پاریس یا هر شهر دیگری را ندارد؟ شایگان در جواب گفت: نمی‌توان این حرف را زد. زیرا تهران می‌توانست شهر زیبایی باشد. دارالخلافه ناصری درست است که شهر کوچک اما زیبایی بود. کوه‌های تهران بی‌نظیر است اما ما موفق شدیم آن را به این وضعیت بدل کنیم! (خنده حضار) اگر امروز ویکتور هوگو یا بودلر به پاریس می‌آمدند قسمت‌هایی از شهر را می‌شناختند، اما من کوچه‌ای را که در بچگی در آن زندگی می‌کردم، دیگر نمی‌شناسم. گویی هیچ هنجاری در معماری امروز تهران نیست.
پرسش بعدی باز به معماری التقاطی تهران اختصاص داشت و از شایگان پرسیدند که آیا آینده‌ای برای این شهر متصور است و او گفت: عقلم در این زمینه به جایی نمی‌رسد. این شهری است که از کنترل خارج شده است.
سوال‌های بعدی به برخی از آثار شایگان اختصاص داشت، اینکه چرا ترجمه رمانش به فارسی اجازه نشر نگرفته که شایگان دلیلش را نمی‌دانست و اینکه آیا هنوز به ایده‌های آسیا در برابر غرب پایبند است یا خیر؟ او در پاسخ گفت: به بخش‌هایی آری و به برخی نه. اما معتقدم کتاب در ایران بد فهمیده شد. من در آن کتاب غرب ستیز نیستم. من چطور می‌توانم غرب‌ستیز باشم، در حالی که بخش عمده از اطلاعاتم از غرب است.
شایگان سپس به سوالی درباره پروست‌خوانی این روزهایش گفت و ضمن تجلیل از ترجمه مهدی سحابی آن را دقیق خواند و گفت: پروست خوانی مثل این است که وسط اقیانوسی بروی و اگر قطب‌نما نداشته باشی گم می‌شوی. آن قطب نما معماری عجیب کتاب پروست است. اگر این معماری را بشناسیم، می‌توانیم آن را بفهمیم.
ما همگی چند هویتی هستیم
از شایگان همچنین پرسیده شد که تعریف شما از هویت چیست و آیا هویت امروز را در گذشته باید جست‌وجو کرد یا باید ساخت؟ او گفت: در افسون‌زدگی گفتم که ما همگی چند‌هویتی هستیم. در زمان‌های جهانی شده زندگی می‌کنیم که فرهنگ‌ها و دنیاها با هم تداخل دارند و مجبوریم به عوالم مختلف در ارتباط باشیم. امروز هویت یکپارچه معنا ندارد.
سوال بعدی به مقایسه مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ‌هایی که شایگان تاسیس کرده بود با مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها اختصاص داشت. شایگان این دو را قابل مقایسه ندانست و گفت: ما تاکید داشتیم که ایران باید این کار را بکند، زیرا ایران به تعبیر رنه گروسه دنیای میانه است و همیشه پل ارتباطی بوده است، یک پایش در آسیا و زبان‌های اساطیری آن است و یک پایش در بین‌النهرین. بنابراین ایران می‌توانست این نقش را ایفا کند. غرض از کار ما این بود که ارتباطی که قدیم میان تمدن‌های بزرگ بود را دوباره برقرار کنیم و بکوشیم یک شعبه در ژاپن و یک شعبه در دهلی و یک شعبه در قاهره داشته باشیم تا بتوانیم گفت‌وگویی تازه پدید آوریم و مشکلات مشترک‌مان درباره تجدد را با یکدیگر در میان بگذاریم، به همین خاطر قرار بود پروفسور ایزوتسو رییس شعبه ژاپنی باشد یا عثمان یحیی رییس شعبه قاهره شود.
در عصر حافظ و سعدی زندگی می‌کنیم
سوال بعدی باز به معماری برمی‌گشت، پرسشگر می‌پرسید که آیا مطابق آنچه شایگان در افسون‌زدگی و هویت چهل تکه گفته، دیگر نمی‌توان از معماری با هویت ایرانی سخن گفت؟ او پاسخ داد: البته دیگر فرنگی‌ها کاتدرال نمی‌سازند. در ایران هم دیگر آن مساجد قبلی ساخته نمی‌شود. در این سال‌ها هزاران مسجد ساخته شده است، اما هیچ کدام مثل مساجد قدیمی نیست. حتی بلد نیستند مسجدهای قدیمی را کپی کنند. مسجد سپهسالار مسجد زیبای تهران است یا مسجد بروجردی که لرزاده در قم ساخت، تناسب دارد، زیرا تناسبات طلایی را رعایت کرده است. اما معماری ما امروز این را ندارد. باید یک معماری به وجود بیاید که با جو ایران همخوان باشد، ضمن اینکه مدرن باشد. این کار معمارهاست.
پرسش بعدی به جایگاه شاعران بزرگی چون حافظ و سعدی اختصاص داشت که شایگان در کتاب پنج اقلیم حضور به آنها پرداخته و از او پرسیده شد که چطور توانستید به رابطه‌ای میان این شاعران دست یابید؟ او گفت: من چون متخصص ادبیات نبودم، توانستم این کتاب را بنویسم و در واقع این یک فضولی بود، چون این رشته من نبود. از بچگی حیرت می‌کردم که ایرانی‌ها چقدر شعر از حفظ هستند. به فرنگ که رفتم، دیدم هیچ کدام این طور شعر حفظ نیستند. کمتر انگلیسی می‌بینید که مثل ایرانی‌ها شعر بخواند و مثلا یک ایتالیایی بگوید دانته این را گفت یا یک فرانسوی نمی‌گوید استاد سخن ویکتور هوگو این را گفته است! بنابراین اگر این ویژگی را آنها ندارند، نشانگر آن است که این ویژگی خاصیت ما ایرانی‌هاست که با این شاعران زندگی می‌کنیم. این شاعران در ذهن ما یک مقام اساطیری دارند. نمی‌شود آنها را نقد کرد، کسی جرات نمی‌کند رویکرد انتقادی به آنها داشته باشد. قضیه ناموسی می‌شود! بنابراین این شاعران در ذهن ما منظومه‌ای را تشکیل می‌دهند که ما دایم با آنها در ارتباط هستیم و به جای آنکه آنها در زمان ما زندگی کنند، ما در زمانه آنها زندگی می‌کنیم. این خاصیت ایرانی است. به خاطر دارم با خانم کازانتزاکیس که به ایران آمده بود، به شیراز سفر کردیم. او از دیدن مقبره حافظ و سعدی حیرت کرد و گفت این‌ها که شاعر نیستند! مثل آدم‌های مقدس هستند و مردم به زیارت آنها می‌آیند! واقعا هم راست می‌گفت. کجای دنیا چنین چیزی را می‌شود دید؟ فرانسه یک پانتئون دارد. بنابراین این رابطه خاص است و مخصوص ایرانی‌هاست. یعنی بی‌نظیر است و یک هویت محکمی به ایرانی‌ها می‌دهد، ضمن آنکه به نظر من مانع تفکر می‌شود، زیرا انگار فرد همه جواب‌ها را دارد و وقتی هم همه جواب‌ها را داشته باشد، دیگر فکر نمی‌کند.
آنارشی معماری داریم
در ادامه یکی از حضار به نقد دیدگاه شایگان پرداخت و گفت در توصیف او از شهرسازی تنها به زیبایی‌ها و زشتی‌های شهر پرداخته شده و در این باب سخن گفته نشد که چرا شهر ما اینچنین است؟ شایگان پاسخ داد: من با مرحوم عزیز فرمانفرماییان که نقشه ٢۵ ساله تهران را داده بود، زیاد صحبت می‌کردم. او که معمار بود، می‌گفت تهران را در این نقشه منطقه‌بندی (زون‌بندی) کرده‌ایم، یعنی قسمت‌های بلندمرتبه‌سازی از قسمت‌های مسکونی و قسمت‌های تجاری و… جدا شده بود. اما حالا همه این‌ها به هم ریخته است. پرسشگر اما این ویژگی را به ذات شهر امروز مربوط دانست و گفت زندگی انسان‌ها این وضعیت را ایجاب می‌کند. اما شایگان با این نظر مخالفت کرد و گفت: این‌طور نیست. در منطقه‌هایی از شهرهای مدرن دنیا در اروپا یا امریکا کسی حق ندارد برج بسازد. در الهیه که قسمت زیبایی از تهران بود و ساختمان‌های مسکونی در آن بود، کاملا به هم ریخته شد. ما در ایران شاهد نوعی آنارشی معماری هستیم که نمی‌دانم از کجا می‌آید.
نمی‌دانم به چه چیز فکر می‌کنیم
پرسش پایانی باز به سیالیت ذهن ایرانی میان گذشته و حال و آینده که در کتاب پنج اقلیم حضور از آن سخن رفته بازمی‌گشت و پرسشگر می‌پرسید ما معماران ایرانی امروز می‌کوشیم متناسب با همین دیدگاه شما به ارتباطی میان گذشته و حال و آینده بپردازیم، آیا به نظر شما نوعی آسیب‌شناسی نمی‌خواهد؟‌ شایگان پاسخ داد: انتقاد کردن آسان است، اما ساختن سخت است. من وقتی به فیروزآباد رفتم و در کاخ اردشیر و معماری ساسانی فیل گوش‌ها را دیدم، متوجه شدم که معماری اسلامی ایرانی از کجا می‌آید. در واقع می‌توان گفت معماری اسلامی ایرانی ادامه معماری ساسانی است، اما در ضمن این تداوم چیز دیگری هم هست. یعنی در سنت هم ادامه هست و هم انقطاع. رولان بارت همیشه می‌گفت من در جناح پشت جناح پیش هستم! یعنی یک نگاه به پس و یک نگاه به پیش دارم. شاید معماران نیز باید چنین نگاهی داشته باشند. چگونگی این تلفیق را البته نمی‌دانم. من اصلا نمی‌دانم به چه چیز فکر می‌کنیم.

از داراشکوه تا بودلر

علی دهباشی٭

قریب‌ به‌ نیم‌ قرن‌ از تالیف‌ کتاب‌ دو جلدی‌ ادیان‌ و مکتب‌های‌ فلسفی‌ هند، به‌ قلم‌ دکتر شایگان‌، می‌گذرد. با اینکه‌ نگارش‌ آن‌ از دوران‌ دانشجویی‌ شایگان‌ در دانشگاه‌ تهران‌ آغاز شد و در دوران‌ تدریس‌ ایشان‌ به‌ اتمام‌ رسید، این‌ کتاب‌ همچنان‌ تنها ماخذ معتبر فارسی‌ در حوزه‌ مطالعات‌ ادیان‌ و مکتب‌های‌ فلسفی‌ هند است‌. دکتر شایگان‌ پس‌ از آن‌ هم‌ مقالات‌ و کتاب‌هایی‌ در این‌ زمینه‌ منتشر کرد، اما حتی‌ کتاب‌ بسیار ارزشمند آیین‌ هندو و عرفان‌ اسلامی‌ که‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ نوشت‌ و جمشید ارجمند، مترجم‌ توانا و واقعا ارجمند آن‌ را به‌ فارسی‌ برگرداند نیز در سایه کتاب‌ اول‌ قرار دارد. زمینه‌های‌ کاری‌ دکتر شایگان‌ شاید در یک‌ نگاه‌ خلاصه‌ به‌ نظر برسد، اما وقتی‌ به‌ کتاب‌ها و مقالات‌ ایشان‌ نظر می‌افکنیم‌ به‌ گستردگی‌ مباحث‌ طرح‌ شده‌ پی‌ می‌بریم‌؛ از آفاق‌ تفکر معنوی‌ در اسلام‌ ایرانی‌ تا افسون‌زدگی‌ جدید، از نقد آرای‌ داراشکوه‌ تا جست‌وجوی‌ فضاهای‌ گمشده‌ و پرسش‌ درباره چندگانگی‌ فرهنگی‌ و اینکه‌ آیا تهران‌ مدینه‌ای‌ تمثیلی‌ است‌؟دکتر شایگان همواره به ابعاد گوناگون فرهنگ و چند فرهنگی اندیشیده است. و این روزها نیز شاهد انتشار جنون هشیاری از ایشان بودیم که به شارل بودلر، شاعر بزرگ فرانسه، می‎پردازد. در کنار مباحث‌ فلسفی‌، آنچه‌ دکتر شایگان‌ در معرفی‌ و یادبود استادان‌ و همکاران‌ خود نوشته‌ بسیار خواندنی‌ و دانستنی‌ است‌؛ خاطرات‌ ایشان‌ از هانری‌ کربن‌، سهراب‌ سپهری‌، عبدالحسین‌ زرین‌کوب‌، بدیع‌الزمان‌ فروزانفر، بهرام‌ فره‌وشی‌، آیت‌الله‌ رفیع‌ قزوینی‌، علامه‌ طباطبایی‌، سید جلال‌الدین‌ آشتیانی‌ و… چهره مهربان‌ و فروتنی‌ ذاتی‌ دکتر داریوش‌ شایگان‌ با حضور دلنشین‌ و دانش‌ گسترده‌اش‌ خاطره مشترک‌ همه‌ کسانی‌ است‌ که‌ با او دیدار کرده‌اند.٭مدیر مسوول نشریه بخارا

منبع: روزنامه اعتماد