- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

الیناسیون،ره آورد ناخوشایند صنعت؛ تجربه زیسته یک فعال صنعتی در صدرا

الیناسیون،ره آورد ناخوشایند صنعت)

قرن هجدهم و کشور انگلستان خاستگاه انقلاب صنعتی بود.
قرن هجدهم آغازگر انقلابی شگرف در زندگی اجتماعی انسان معاصر به شمار می رود؛
از اختراع ماشین بخار تا راه اندازی کارخانجات و صنایع بزرگ صنعتی که انسان های بی شماری از جمله زنان را به عنوان نیروی کار ارزان از پستوی خانه ها و از درون مزارع به بازار کار و پای خطوط تولید کشید.
دنیای مدرن آغاز شده بود و روند صنعتی شدن با سرعت بی سابقه ایی به پیش
می رفت و هیولای تولید و رقابت با هدف کسب پول و سرمایه بر شانه های کارگران کارخانه ها سنگینی می کرد. روزانه هزاران کارگر همچون سیل گوسفندانی _ که تنها برای یک هدف یعنی انباشت سرمایه مالکان کارخانه ها _ طبق آنچه در سکانس نخست فیلم دوران مدرن چارلی چاپلین شاهد هستیم،روانه کارخانه‌ها و خطوط تولید
می شدند.
انقلاب صنعتی تحول بزرگی در تاریخ تمدن بشر به همراه داشت.در دنباله جریان صنعتی شدن،نظام تولیدی فئودالیته برچیده شد و تولید در نظام ارباب و رعیتی که به زعم مارکس بر پایه بندگی پیش می رفت به نظام تولیدی بورژوازی و به زعم مارکس تولید بر پایه کار مزدوری تبدیل گردید.
اکنون در این نظام جدید، انباشت سرمایه تنها هدف مالکان تولید به شما می رفت.
جامعه صنعتی جدید ایجاد شده بود و طبق آنچه امیل دورکیم در تئوری تقسیم کار اجتماعی بیان میکند،همبستگی های مکانیکی به همبستگی های ارگانیک تغییر شکل داده و تقسیم کار ارگانیک در جامعه جدید شکل گرفت.
در پی تقسیم کار ارگانیک، تخصصی شدن کار رشد کرد و ذره ایی شدن و جزیی شدن تخصص ها و نیاز به متخصصان جدید پدید آمد.
ابزارهای مادر (ابر ابزارها) که وسایل تولید و ماشین آلات کارخانه ها را می ساختند پدیدار گشت و بر سرعت تولید افزوده شد.سرمایه اصلی بر پایه سه عنصر ابزارها و ماشین آلات – نیروی انسانی و پول،در خدمت مالکان ابزار و تولید
در آمد.
از این پس،انسان آزاد به تدریج برده ماشین آلات ساخته دست خویش شد.به دلیل رشد روزافزون ماشین آلات،نیروی انسانی بیکار افزونی یافت و به تعبیر مارکس،سپاه ذخیره صنعتی در پشت درب های کارخانه ها فزونی گرفت.
این امر از سویی باعث گردید ارزش ماشین آلات از ارزش نیروی انسانی بالاتر رود؛زیرا هر نیروی انسانی ناراضی به راحتی از کار بر کنار شده و از نیروی سپاه ذخیره صنعتی جایگزین وی می گردید و از سویی دیگر این نیروی انسانی ( تولید ) ارزان و در دسترس باعث ارزشمند شدن نیروی گران و دور از دسترس ماشین آلات گردید.
نظام طبقاتی شکل گرفت و طبقه پرولتاریا که به تعبیر مارکس،اکنون طبقه ایی در خود می باشد به وجود آمد و نا آگاه از آنچه بر وی پیش آمده است.
* الیناسیون (از خود بیگانگی)
اما آنچه در پس این وقایع، ناپیدا و پنهان مانده همانا شکل گیری جریان از خود بیگانگی است که مارکس به دقت آن را بررسی و تحلیل کرده است.
تحولات دنیای مدرن و صنعتی شدن،همچنین فرآیند تقسیم کار ارگانیک و تخصصی شدن فرآیندهای خطوط تولید و
ذره ایی شدن فرآیند کار، باعث شکل گیری طیف گسترده ایی از انواع کارگران با تخصص های مختلف و به شکلی از بالا به پایین گردید.
تخصصی شدن کارها و فرآیند تقسیم تحصصی کار،باعث شد تا گروه های کارگرانی که در یک کار مشترک نقش دارند طبقه بندی شده و در جایگاه های مختلفی از کارگر فنی (مهندسان و کارمندان) تا سرپرستان اجرایی و کارگران
یدی و خدماتی قرار گیرند؛ همین تقسیم بندی ابتدایی در نخستین گام دلیل بر آسیب پذیری ارزش ها و اصول اخلاقی و انسانی است.تقسیم کار با توجه به اصول علمی _ که بر اساس تئوری مدیریت علمی فردریک تیلور شکل گرفت و سپس امیل دورکیم آن را بر اساس دیدگاه جامعه شناسانه گسترش داد _ کارکردهای منفی و کژکارکردهایی نیز دارد که کمرنگ شدن ارزش های اخلاقی و انسانی از جمله کژکارکردهای آن میباشد.
آنچه مارکس به عنوان از خود بیگانگی از آن نام می برد، نتایج برآمده از همین شیوه تقسیم تحصصی کار میباشد.
در فرآیند تقسیم کار،به دلیل شکل گیری طبقات رییس و مرئوسی در فرآیند تولید، باعث می شود کارگرانی که هدف تولیدی مشترکی دارند به جای تمرکز بر پیش رفت تولید، رقابتی پنهان را در میان خود و با دیگر کارگران آغاز نمایند؛ رقابتی ناسالم که انرژی آنها بیش از آنکه در مسیر تولید هدایت کند،صرف رقابتی آزار دهنده و ناخوشایند می کند.
کینه توزی ها و عداوت ها و خراب کاری هایی که توسط کارگران زیردست در خطوط تولید رخ می دهد نتیجه همبن تخصصی شدن تقسیم کار
می باشد.کارگرانی که به هر دلیلی موفق به کسب مدارک تحصیلی دانشگاهی نشده اند در خطوط تولید برای انجام وظایفی سطح پایین و یدی گمارده می شوند و همین ارزش پایین کار یدی ایشان در خط تولید،سبب نزول ارزش انسانی و شخصیتی کارگر شده و اینجاست که کارگر برای اعاده ارزش انسانی خود رقابتی پنهان و ناخوشایند را با کارگران رده های بالاتر از خود آغاز می کند و این امر رویدادی است که در سطح کارگران فنی (مهندسان و دیگر کارمندان) نیز پیش خواهد آمد.
در اینجا آنچه دلیل چنین جریانی می گردد همانا
از خود بیگانگی شکل گرفته در درون کارگر می باشد که مارکس آم را در چهار مرحله بیان کرده است:
۱. از خود بیگانگی از تولید نهایی، ۲. از خود بیگانگی از خط تولید، ۳. از خود بیگانگی از سایر کارگران، ۴. از خود بیگانگی از خود
مارکس بالاترین مرحله از خود بیگانگی را از خود بیگانگی از خود می داند.
در مرحله نخست،از خود بیگانگی از تولید نهایی رخ
می دهد که کارگر به دلیل تقسیم کار و عدم نقش داشتن در فرآیندها و مراحل دیگر تولید،نتیجه و محصول نهایی تولید شده را از خود بیگانه
می داند و در تولید نهایی تنها آن بخشی از کار را می بیند که خود در آن نقشی داشته است.
مرحله دوم،از خود بیگانگی با خط تولید است که کارگر بخشی از آن می باشد.در فرآیند خط تولیدی که بخشی از فرآیند کلی تولید می باشد کارگر نقشی جزیی و کوچک بر عهده دارد و با بقیه مسیر تولید در ارتباط نخواهد بود؛زیرا دیگران نقش های دیگر را ایفا نموده و او فقط پاسخگوی وظیفه ایی می باشد که خود بر عهده دارد و نه سایر وظایف خط تولید.
مرحله سوم،از خود بیگانگی با سایر کارگران می باشد؛وقتی کارگر پاسخگوی کار دیگران نباشد و با بقیه روند خط تولید در ارتباط نباشد ناخواسته با سایر کارگران در جریان تولید نیز بیگانه خواهد بود.
مرحله چهارم،از خود بیگانگی از خود رخ خواهد داد.در این مرحله کارگر با خود و ارزش ها و اصول انسانی خود به عنوان یک انسان،بیگانه شده و خود را ماشینی در خدمت کارفرما و ابزاری در خدمت تولید
می داند که در مقابل مزدی ناچیز نیروی کار خود را به فروش میگذارد.
این مراحل شامل همه کارگران یدی و کارگران فنی همچون مهندسین و کارمندان می باشد.
کارگر یدی،سرمایه داری است که نیروی بازوی خود را که همانا سرمایه خویش است در خدمت نیروی تولید می گذارد،
کارگر فنی همچون مهندسین نیز سرمایه دارانی هستند که نیروی ذهن خویش را در خدمت تولید می گذارند.
در هر صورت کارگران،ماشین های تولیدی هستند در خدمت خط تولید و مالکان آن.
از خود بیگانگی از خویش، مرحله ایی است که به تعبیر مارکس،مفهوم طبقه از آنجا شکل میگیرد و اینک توده عظیم کارگران از خود بیگانه، طبقه پرولتاریا را شکل داده اند که دلیل عدم وجود آگاهی از آنچه بر ایشان رفته به تعبیر مارکس،طبقه ایی در خود را آفریده اند؛با این حال طبقه پرولتاریا توسط نخبگان خود (کارگران مهندس و کارمندان) به آگاهی رسیده و بر اساس گفته مارکس از طبقه در خود به طبقه ایی برای خود،یعنی مرحله آگاهی از آنچه بر ایشان گذشته،تبدیل خواهند شد.
از خود بیگانگی مرحله چهارم را میتوان در همان فیلم دوران مدرن چارلی چاپلین در سکانسی که خود در نقش کارگر یدی و جزیی شده حاصل از تقسیم تخصصی کار دید که چگونه در لابه لای چرخ دنده های خط تولید حرکت
میکند.این سکانس نمایانگر کارگری است که دچار از خود بیگانگی شده و خود را جزیی از خط تولید می داند و ارزش های انسانی خود را به عنوان یک انسان،فراموش کرده است.
در سکانسی دیگر در حالی که از کارخانه خارج میگردد با زن میان سالی روبرو میشود که به دلیل دور شدن از ماهیت انسانی خود با حالتی تهاجمی به وی نزدیک شده و باعث وحشت زن میگردد.
از خود بیگانگی از خود،حالت غایی تقسیم تخصصی کار و ره آورد ناخوشاید کار در محیط های صنعتی میباشد که نگارنده به عنوان یک کارگر فنی (در رشته مکانیک) با توجه به تجربه کار در سه قطب صنعتی جنوب،یعنی پتروشیمی ماهشهر،نفت و گاز پارس جنوبی و کارخانه کشتی سازی جزیره صدرا در بوشهر، این مراحل را به روشنی درک کرده است.در این میان فضای حاکم بر جزیره صنعتی صدرا، به عنوان یکی از نقاط صنعتی که نگارنده تجربه کرده است به درستی ذره ذره موارد شرح داده شده را بازگو می کند.
اما آنچه در کنار تقسیم تخصصی کار در جزیره صدرا جریان از خود بیگانگی را تشدید میکند آن چیزی است که به زعم ماکس وبر،اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری کارفرمایان و مدیران شرکت می باشد که همراه با دیگر عوامل مطرح شده فضایی سرشار از خشونت های کلامی و رواج الفاظ و واژه های ناپسند در محل کار و میان کارکنان را باعث میشود که خود در شکل گیری زمینه های از خود بیگانگی بسیار تاثیر گذار بود.
در ادامه به دو جمله ایی که اینجانب به طور مستقیم از گویندگان آنها شنیدم اشاره میکنم:
۱. در صدرا هیچ کاری بدون داد و فریاد و قیل و قال انجام نمیگیرد
(یکی از مدیران صدرا)
۲. وقتی از صدرا خارج شدم تا دو ماه در منزل بودم تا آداب معاشرت را از نو فرا گیرم
(یکی از کارکنان پس از خروج از صدرا)
*نگارنده برای اثبات حقیقت دو جمله ایی که در بالا آمده در صورت لزوم نام هر دو گوینده را مطرح خواهد نمود.
آنچه تا اینجا بیان شد،تحلیلی جامعه شناسانه بود از شرایط کار در صنعت و مثال هایی که از صدرا به میان آمد که تنها به عنوان تجربه نگارنده از مواردی است که در این مقاله به آن پرداخته شد.
بدیهی شرایطی چنین به طور گسترده بر فضای صنعت ایران حاکم بوده و صدرا یک مثال تجربه شده میباشد.
در پایان لازم به توضیح است که تقسیم تخصصی کار،در تسریع روند تولید و سری کاری در خط تولید امری بسیار ضروری به شمار میرود؛اما موضوع مهمی که باید در نظر داشت این است که از خود بیگانگی،حاصل این فرآیند میباشد که طبعا نتایج آن به نفع کارفرمایان و مدیران و مالکان تولید و سرمایه نخواهد بود.قدر مسلم،کارگران، حفظ ارزش های انسانی و اخلاقی و شخصیتی خویش، در محل کار را مهم تر از هر حقوق و پاداشی میدانند و تا مدیران صنعتی و مالکان سرمایه فاصله های طبقاتی ایجاد شده ناشی از تقسیم تخصصی کار را که اجازه کم اهمیت جلوه دادن شخصیت کارگر به دلیل کم اهمیت بودن نقش کار وی در فرآیند تولید میدهد،برطرف ننمایند خطرات احتمالی برخواسته از تقسیم تخصصی کار،همچون اتحاد توده پرولتاریا و همبستگی ایشان با سپاه ذخیره صنعتی در پشت درب های کارخانه ها همچنان وجود دارد.این همان خطری است که مارکس آن را پیش بینی کرده بود که رشد روز افرون ماشین آلات و جریان از خود بیگانگی کارگران شاغل در کارخانه ها و اتحاد ایشان با توده کارگران بیکار و در کنار این موارد،رشد و ارتقای خودآگاهی طبقه پرولتاریا در نهایت باعث نابودی طبقه بورژوازی خواهد گردید.زیرا این طبقه فرآیندی را دنبال میکند که با دستان خود مسیر نابودی خود را هموار میکند؛ و اون همان فرآیندی است که ماکس وبر آن را قفس آهنین نامید.