- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

ضرورتِ توجهِ کنشگرانِ جامعه مدنی

الگوی تحلیل وضعیت خشونت علیه زنان:

گذار جوامع از وضعیت سنتی به مدرن و ضرورت تغییر ساختارها و ارزش‌های کهن و بازتعریف هویت انسانی زنان و مردان، نیازمند بررسی‌های جامعه شناسان و صاحبنظران علوم اجتماعی است. نابرابری‌هایی که روزگاری ذاتی و طبیعی تلقی می‌شد، پایگاه خود را در ذهن و فکر زنان از دست داده و مشروعیت آن، حتی در دور افتاده‌ترین نقاط در حال فرو ریختن است. این پدیده با تاثیر متقابل، به تحولی در الگوی جامعه پذیری نقش‌های جنسیتی منجر می‌شود که تا امروز استحکام بخش تبعیض جنسیتی در جوامع بوده باشد. چرا که جامعه پذیری جنسیتی با نهادینه کردن نابرابری از یک سو و تداوم بخشیدن به آن در نسل‌های آینده از سوی دیگر می‌تواند در حکم بستر اصلی نابرابری جنسیتی شناخته شود. طبق الگوی جامعه پذیری جنسیتی که در آن مردگونگی ارزش محسوب می‌شود، زنان موجوداتی تابع و مطیع در ساختار مردسالار خانواده‌اند و در حوزه‌های خصوصی خانواده محصورند و مردان در دنیای عمومی حضور و اشتغال دارند.
بررسی وضعیت زنان نشان می دهد که خشونت علیه زنان در بیشتر خانواده ها مشهود است ولی زنان از ابراز و بیان آن به هر عنوان ابا دارند و خواهان کتمان این موضوع بنا به دلایل مختلفی همچون حفظ آبرو، امید به تغییر دادن وضعیت به یک وضعیت مطلوب و… هستند. تجربه نشان داده است که اگر زنان در خانواده امنیت نداشته باشند، هرگز نمی توانند در بیرون از خانواده این امنیت را کسب کنند. اگر ایجاد امنیت در خانواده با تربیت و آموزش در راستای جامعه پذیر کردن فرزندان و با هدف حذف خشونت علیه زنان و ایجاد محیطی سالم در خانواده پیوند بخورد، احتمال کاهش این مسئله را می توان فراهم ساخت.
الگوهای مشابهی که در تجربیات زنان کتک خورده وجود دارد، آشکار می سازد که خشونت علیه زنان چیزی فراتر از یک موضوع خصوصی است و ریشه در عمق رویه های فرهنگی و اجتماعی دارد. وابستگی اجتماعی، اقتصادی و حقوقی، زنان در طول تاریخ در موضع فروتری قرار داده و آنان را در مقابل خشونت مردان آسیب پذیر ساخته است.

در توضیح مقولات بالا، در روابط خانوادگی، قدرت مفهومی است که از راه رفتارهای عینی اعضا قابل مشاهده است و معمولاً شاخص عمده تعیین میزان قدرت زن و شوهر در روابط متقابل شان، الگوی مشارکت در تصمیم گیری است. خانواده و فرایندهایی نظیر تصمیم گیری در خانواده و تقسیم کار، موقعیت هایی است که جنسیت را تولید و بازتولید می کند و زمینه های عینی و ذهنی، که ساختاری تاریخی دارند، نیز به آماده سازی شرایط برای عدم تعادل قدرت در خانواده می پردازد. عدم تعادل قدرت به این معناست که یکی از همسران به علت تصاحب منابع ارزشمند یا به پشتوانه حمایت باورهای فرهنگی، قدرتی بسیار بیشتر از طرف مقابل داشته باشد و معمولاً این کفه سنگین تر، به سوی مرد است. نکته ای در که در خانواده های ایرانی بطور عام و خانواده های جنوبی بطور خاص، قابل مشاهده است.
در این مطالعه و بنابر توضیحات مختصری که در این مقال داده شد و بر اساس ساختار قدرت در خانواده، بنظر می رسد که قدرت مقتدرانه پدر است که بیشتر حاکمیت دارد و خشونت را بازتولید می کند. پدران منابع بیشتری در دسترس دارند. در این راستا نظریه منابع تأکید می کند که غالباً مردان منابع اقتصادی را در دست دارند و همین امر موجب برتری آنها در روابط خانوادگی می گردد و حال آنکه زنان به لحاظ منابع اقتصادی عمدتاً به همسران خود وابسته اند و از طرفی چون مراقبت از فرزندان را بر عهده دارند، اگر مردان را ترک کنند، با مشکلات اقتصادی روبرو خواهند شد؛ از این رو در روابط خشن باقی می مانند

اگرچه بسترهای خشونت های جنسیتی همسران علیه زنان عام و تاریخی هستند، و حتی علل مشابهی در شکل گیری این پدیده وجود دارد، اما زمینه های این امر در نوع غالب فرهنگ جامعه جنوب، تشدید شده است که از جمله علل آن ناآگاهی یا سطحِ پایینِ آگاهی زنان و دیگری روحیه تقدیرگرایی فرهنگ جنوب کشور است. دقیقاً در همین نقطه است که بنظر می رسد نقش کنشگران جامعه  مدنی جنوب ایران در آگاه سازی زنان و روشنگری پیرامون نقش های مردان و زنان و شیوه مطلوب روابط بین زن و مرد، برجسته می شود که نیازمند همتی راسخ و برنامه ریزی بلند مدت است.

سید ابراهیم مساوات؛ دانشجوی دکتری جامعه شناسی مسائل ایران