- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

فرزندکشی و عقده رستم در فرهنگ ایرانی

۱ـ «سوفوکل» در نمایشنامه بزرگ و تأثیرگذار خود با عنوان «ادیپیوس شهریار» به سرنوشت زندگی و مرگ «اودیپ» می‌پردازد: بنا به روایت این نمایشنامه پیش گوی شهر «آراس» ـ که در آن شهر اودیب متولد می‌شود ـ به «لایوس» پادشاه شهر تب اعلام می‌کند که شما صاحب فرزند پسری خواهید شد که با مادر خود ازدواج می‌کند و پدر خود را به قتل می‌رساند. لایوس برای جلوگیری از این سرنوشت اودیپ تازه متولد را به یکی از زیردستان خود جهت قتل می‌سپارد اما اودیپ به قتل نمی‌رسد و در ادامه بزرگ می‌شود و با مادر خود ازدواج کرده و پدر خود را به قتل می‌رساند. «زیگموند فروید» پدر روانکاوی بر اساس این نمایشنامه شخصیت اسطوره‌ای سوفوکل را به دنیای مدرن می‌آورد و به رویکرد اعتراضی و انتقام جویانه پسران در تقابل با پدران خود و توجه به مادر عنوان «عقده‌ی ادیپ» می‌دهد. به نظر می‌آید عقده‌ی ادیپ فروید، دال پدرکشی انسان مدرن است و مدلول آن گفتمان رنسانس است. و این همان است که آیزیابرلین متأثر از پارادایم مدرنیته می‌گوید هر نسلی برای پیشرفت فرزندانش باید پدران خود را بکشند و اگر پدر خود را نمی‌کشند لااقل اندیشه‌های او را نابود سازند.

گذر انسان سنتی به انسان مدرن متأثر از همین پدرکشی و عقده‌ی ادیپ شکل گرفت همانگونه که کریستوفربالس عنوان می‌کند« برای ایجاد هویت نسلی، اعمال خشونت نسلی امری ضروری است. در واقع، فقط زمانی که نسلی نو ظهور سلیقه‌های نسل قبلی را به وضوح نقض می‌کند می‌توان فهمید نسلی جدید ظهور کرده است…(در اصل)‌ نسل جدید با مثله کردن نسل‌های قدیمی‌تر، آن قسمت‌هایی از وجودشان را که می‌خواهد برای تغذیه خود مورد استفاده قرار می‌دهد و فقط اسکلت آنها را باقی می‌گذارد.

۲ـ تبارشناسی قوم ایرانی را فردوسی در شاهنامه به دست می‌دهد. شاهنامه فردوسی روایتی گفتمانی از پارادایم استبدادی است که در آن گفتمان ریش سفیدی حاکم است و پدر، فرزند را می‌کشد تا نوگرایی، تغییر جویی و دگراندیشی در محاق رود و پدران به مثابه حاکمان همواره بر تخت استیلا یابند. در شاهنامه فردوسی رستم پدر،‌فرزند خود سهراب را می‌کشد و این اسطوره‌ها، پارادایم مادام تاریخ سیاسی اجتماعی ایران می‌شود. آنجا که پدر شاهان در سلسله‌های مختلف ایران، همواره شاهزادگان خودرا می‌کشند و یا کور می‌کردند. این سبعیت‌ها همگی در تقابل اندیشه‌های نو و جدید رخ می‌داد. این جا هرگونه خلاف دستورات عمل کردن مواجهه با تیغ و شمشیر شدن بود، اگر نمک خوردی، مجبورا دینی داری که فرزندان را نمک پرورده بار می‌آورد.

میشل بن سایق در همین راستا می‌نویسد:«خلاف سنت شرق، که مدارج عالی دقیقا با سرسپردگی به تقدیر هوس باز به دست می‌آید اسطوره غربی و تخیل او سرشار از قهرمانانی است که علیه سرنوشت به پا خواسته‌اند.»(۲) در غرب ادیپ فرزند لایوس پدر را می‌کشد و اسطوره‌ی غربی را شکل می‌دهد و در ایران رستم پدر،  سهراب پسر را می‌کشد و اسطوره‌ی ایرانی را شکل می‌دهد. اینگونه است که علی میرسپاسی به کتاب نامه‌های ایرانی مونتسکیو اشاره می‌کند و می‌نویسد:«مونتسکیو با این شبیه سازی‌ها (نامه‌‌های ایرانی)  نیروهای ارتجاعی زمانه خود را به شرقی تشبیه می‌کند که در تصورات غربی وجود دارد»(۳) اینگونه است که کشورهای غربی جزو کشورهای شمال و موج دوم به حساب می‌آیند زیرا جوامع موج دوم بر عقل گرایی، دموکراسی و رقابت استوارند و جوامع ایرانی و شرقی جوامع در موج اول محسوب می‌شوند زیرا ساختار و شالوده‌ی  جوامع موج اول بر اسطوره‌، استبداد و انحصار استوار است.

 

منابع

۱ـ‌بالس، کریستوفر، ذهنیت نسلی ( مقاله)، حسین پاینده، فصلنامه ارغنون، شماره ۱۹، ص۱۳

۲ـ بن سایق، میشل، مقاومت آفرینش است، حمید نوحی،‌تهران،‌چشمه، چاپ اول۸۴، ص۳۴

۳ـ میرسپاسی، علی،‌مدرنیته ایرانی،‌جلال توکلیان، تهران، طرح نو،‌چاپ اول ۸۴، ص ۵۲

حمید مؤذنی؛ منتقد فرهنگی- اجتماعی