- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

مساله این است؛ آنها جهانی ندارند!

مدتهاست سخت درگیر یک مساله ام ؛ آزارم می دهد ، مثل خوره دارد جانم را می خورد و بدبختانه فکر می کنم این خوره، این آزار، در اساسی ترین ساحت زندگی اجتماعی ما – مردمانی که در چارچوب مرزهای ایران زندگی می کنیم- دارد بدجور رخنه می کند.

این روزها در پیچ و تاب مواجهه با زندگی روزمره، درگیر این مساله شده ام که چرا اغلب ما ،دست از حیاتی ترین کنش فرهنگی زندگی برداشته ایم و رهایش کرده ایم به حال خودش؟!آنچه حیاتی ترین کنش فرهنگی زندگی می خوانمش،ساختن جهانی مختص به خود است .تردید نمی توان کرد که همه تلاش های فکری بشر تا امروز در پی آن انجام شده که انسان را صاحب اندیشه/جهانی، انگیزاننده کند ، او را صاحب حیاتی تعریف یافته ،هویتی آشنا وشخصیتی روشن گرداند و دریچه هایی تازه را در برابر چشمش باز کند. هرکس هم به فراخور زمانه و وضع خود به جستجوی جهان/مکان ذهنی اش برآمده؛آن را یافته و  یا آن را ساخته است.

به طرزی شگفت آور اما مدتی است در بستر زندگی روزمره با آدم هایی مواجه می شوم که از آن تکاپوی ضروری و بایدی ،در حد قابل ملاحظه ای فاصله گرفته اند! شوربختانه اغلب این آدمهایی که از آنها حرف می زنم ، جوان هستند و سنین بین ۲۰ تا ۴۰ سالگی را پشت سر می گذارند و همین نکته ، غم بودن،خوره بودن ،آزار بودن و صدالبته خطرناک بودن مساله را به خوبی روشن می کند.

مدتهاست اغلب با جوانهایی همکلام می شوم که به طرزی شگفت آور در روزگار چرخش ارزشی هستند؛ مهمترین ارزش های آنها همین حالا قدرت و ثروت است و این نشان می دهد که همه تلاش ها برای به دست گرفتن و برساختن سرنوشت آنان آنطور که خواست و اراده ایده ئولوژی و گفتمان هژمونیک بوده است، همزمان با اینکه با شکستی همه جانبه مواجه شده اما به طریق اولی ، مسیر امروزینی این جوانان را هم با اعوجانی هولناک مواجه کرده است. مثلا جوانی که روزگاری نه چندان دور دستگیری از نیازمندان یا مشارکت در کارهای مدنی ، جزو اولویت/ارزش های زندگی اش بود،حالا جای خود را به نسلی داده که یگانه و مهمترین ارزشش یا قدرت است یا ثروت و یا این هر دو توامان! هرچند امروز گاه با خود می گویم کاشکی ،همین ثروت و قدرت ارزش یا زیست جهان آنها را میساخت ؛گرفتاری آنجاست که همین ها هم به ساختن جهانی فردی نزد این جوانان نمی انجامد ؛ امروز در واقع مساله این است : آنها جهانی ندارند!

روزی خوش اند از ثروت،روزی از همان ناخوش اند. روزی سرمست حس قدرت یا قدرت طلبی اند و روز دیگر همان هم کیفشان را کوک نمی کند.روزی در رابطه ی حداکثری با دیگرانند و روز دیگر در انزوای نزدیک به مطلق. مساله درست آنجاست که هر آدمی باید جهان خاص خودش را با کشف و شهود و تجربه بیابد یا بسازد ، اما ما امروز با آدمهای پرشماری در اجتماع ایرانی مواجه ایم که جهانی ندارند…چه دارند می کنند؟! همه چیز تنها در سیر گذراندن امروز است به فردا، گذرانی که بدل به هدف شده و تمام راه های توسعه اجتماعی ،فرهنگی ،سیاسی و اقتصادی ما را با تحدید مواجه کرده است .

در این باره بیشتر خواهیم نوشت …