- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

نقدی بر نمایش “اگر شبی از شبهای تهران مسافری” اثر علی شمس

“آن که گفت آری، آن که گفت نه”

یا روایت غیرطبیعی سیاه و زن طغرل و مرجان و طغرل و برادران رایت

نقدی بر نمایش “اگر شبی از شب های تهران مسافری” نوشته علی شمس و به کارگردانی جواد صداقت و الهام ابنی

مهدی انصاری

قصه نمایش در مورد طغرل پدر مرجان است که در شب عروسی مرجان,سیاه بازی که قرار بوده برقصد و بخواند و بازی کند، در اثر گذاشتن پول در دهانش خفه می شود. طغرل سیاه را در پوست بز کرده و او را خانه به خانه می برد تا از شر جسدش خلاص شود.اما خیال سیاه او را رها نمی کند و او بیمار می شود و خود را قاتل سیاه می پندارد. “زن طغرل” او را جهت معالجه به جنوب به مراسم “زار” می برد و اوراد و اعمال مراسم را مخفیانه فرا می گیرد.اما طغرل بهبود نمی یابد.لاجرم بر می گردد تهران و در یک آغل بز ساکن می شود و هر شب برای طغرل مراسم را برگزار می کند.

نمایش با صدای “نی همبونه” سازی که از پوست بز ساخته می شود شروع شده وزن طغرل از زیر پتویی که نقش بز برآن است بیرون آمده وکابوسی که دیده است را روایت می کند. روایتی از تناسخ خود به بز. بنیان نمایش بر تئاتر درمانی یا همان سایکودرام بنا نهاده شده است.رویکرد من به اجرا از همین منظرهمراه با چگونگی خوانش این اثرخواهد بود.

در بادی امر باید گفت که اجرا به متن وفادار نبوده و به نوعی این متن را می توان متن صداقت وابنی دانست، چرا که میزان انحراف از متن اصلی بیش از هفتاد درصد است و به اجرایی مدرن و شبه پست مدرن با رویکرد پیسکودرام می انجامد. قراری که نمایش با مخاطب می گذارد براساس همین وجه سایکودرام است. زن شروع به بازی با طغرل می کند تا طغرل را از خیالِ قاتل سیاه بودن به درآورد. این بازی ها شامل چندین وچند آیین و آوا از مناطق مختلف ایران است. به نظر می رسد کارگردانان قصد داشته اند گلچینی از آیین ها را در این قالب بگنجانند که در اجرای بعضی از آنها به موفقیت می رسند و در بعضی ناموفقند.

مبنای این سنجش را بر اساس نظریه ایرج صغیری پدر تئاتر آیینی ایران می گذارم. کسی که خود متاثراز نگاه و اندیشه آنتونن آرتو است. صغیری در مجموعه مقالات خود در باب تئاتر،که متاسفانه هنوز به چاپ نرسیده، محمل استفاده از آیین در تئاتررا کاملا کارکردگرایانه می داند، کارکردی که مبتنی بر نگاه تماتیک به اثر است تا فرمال.صغیری می گوید:«آنجا که در تئاتر بیان، بدن، حس، نور، میزانسن و..از ارائه مفهوم دلخواه باز می مانند پای آیین به تئاتر باز می شود. فالمثل در صحنه ای یک بازیگر قرار است اوج شادی خود را نشان دهد. اوج این شادی را نه با دیالوگ،نا با موسیقی و..قابل ارائه نیست بلکه با آیینی که حامل شادی است که منجر به رقصی سرخوشانه و خلسه وار خواهد شد. رسیدن به این خلسه نمایشی آن چیز کمیاب و دیریاب است و همین جاست که سایکودرام اتفاق می افتد. یکی شدن فرد با هستی و کائنات. یا برعکس در مظلومیت یک شخص(مانند آیینی که برای مظلومیت وتنهایی اکبر در نمایش “قلندرخونه” اجرا می شود.کارکرد یک آیین به مثابه اوج یک مفهوم.

از این منظر سایکودرام مدرن صداقت و ابنی راه به کجا می برد؟ و آیا می توان کارکرد دیگری جز از اینگونه کارکرد برای آیین در تئاتر برشمرد؟ آیا همه آیین های اجرا شده وجه درمانی دارند؟ یا فقط در خدمت فضاسازی هستند؟ چقدر به پیشرفت داستان کمک می کنند؟ در همه موارد اینگونه به نظر نمی رسد. هرچند که صداقت آیین را به شکل دست نخورده و بکر اجرا نمی کند. او آوا و نواها و در بعضی از صحنه ها فرم های آیینی را از شکل اصلی خود خارج می کند تا تواند به ایده حرکت و کنش در صحنه بپردازد.این یکی از حسن های اجراست. در صحنه ای که بازیگران با استفاده از روش عروسک گردانی دستکشی، فقط با دست بخشی از روایت را به پیش می برند به خوبی از این گونه نمایشی ایرانی استفاده شده است.

در جاهایی از اجرا استفاده متراکم و نزدیک به هم از آیین باعث از دست رفتن قصه و اتمسفر نمایش می شود.جایی که ابتدا “صل علی نبی” خوانده می شود، سپس تعزیه خوانی قرار است صورت پذیرد که با ایده جالب از طریق لباس بازیگر متوجه آن می شویم، اما بلافاصله “هِل ما هل یوسا”(آوایی در تهییج و هیجان و مربوط به دریا ) و پس از آن “واویلا واویلا”. در صحنه ای نیز که امید سعیدی (آهنگساز اجرا و جوان آتیه دار موسیقی بوشهر) وارد می شود و از گوشه صحنه چای می نوشد و سر تکان می دهد، ارتباط تماتیک و فرمالی با صحنه قبل و بعد ندارد و حضورش بی مورد و اضافه است. یا جایی دیگر که روایت دوقلوها ست که منتهی به “خیام خوانی” و بلافاصله “شنیدم بهمنی گردان می سازن” و ادامه آن نوحه “لبالب” اجرا می شود. تراکم این آواها و آیین ها باعث گیجی مخاطب می شود. یعنی هنوز آیین قبل در جان و ذهن مخاطب رسوب نکرده که آیین بعدی شروع می شود.

اما همیشه نقاط قوت اجراست که باعث ماندگاری آن می شود.این اجرا از باب روایت شناسی حائز اهمیت است.چرا که انتخاب متد خوانش، دریافت ما را از اجرا مشخص می کند.رویکردی که می گوید با چه نگاهی این جنس اجراها را باید دید و تحلیل کرد.آنچه که ریچاردسون آن را به سه دسته متمایز می کند. این روایت،روایتی تقلیدی (mimetic)نیست، بلکه روایتی غیر تقلیدی(non mimetic) و ضد تقلیدی(anti mimetic) است. در تعریف ریچاردسون روایات تقلیدی در الگوی حوادث و شخصیت ها، جهان واقع را بر می تابانند. روایات غیرتقلیدی( مانند داستان های پریان) به موضوعات غیرواقعی می پردازند بی آنکه قصد نقد یا مخالفت با امر واقعی را داشته باشند. و روایت ضدتقلیدی، واقعیت را به چالش می کشد و برهنجارگریزی و تصنعی بودن فنون روایی و اصل روایتمندی دست می گذارد. در مورد اجرای «اگر شبی…» آنجا که روایتِ مرگ سیاه،هم از منظر “طغرل” و هم “زن طغرل” و هم “بز کشته شده” ارائه می شود واجد خصوصیات غیرتقلیدی است. همچنین پیوند ماجرای “داش آکل و مرجان” با “برادران رایت” نیز به همین سیاق. اما در وجه ضدتقلیدی، آنجایی که “زن طغرل” مستقیم با “هرکی باش خان” شروع به صحبت می کند، روایت به روایت ضدتقلیدی تبدیل می شود. وجه پست مدرنیستی اثر از اینجا ناشی می شود.از نکات خوب این نمایش احضار وجود نادیده ی”هرکی باش خان” است. وجودی بی چهره که همان مخاطب است. کسی که زن طغرل ابتدا فکر می کند دکتر است یا قرار است باشد، اما انگار مامازار/زن طغرل زار را چپ خوانده است و روح “هرکی باش خان” ظاهر شده است و از او می خواهد شاهد سایکودرام آنها باشد. این احظار روح در سطحی دیگر احظار مخاطب است در وجه عام خود. انگشت اتهامی که سمت هم ما مخاطبان برای مرگ سیاه گرفته می شود.گویی همه ما در مرگ نمادین سیاه( خفه شدن در اثر خوردن اسکناس) مسئولیم. در واقع سیاه بازها همه در فقر مرده اند. اینجاست که وجه کمدی/تراژیک اثر خود را می نمایاند.

از موسیقی کاربردی امید سعیدی و بازی روان و تاثیرگذار بازیگران نمایش بخصوص الهام ابنی نباید به سادگی گذشت. به سعیدی می توان به عنوان پدیده ای در موسیقی تئاتر بوشهر امید بست.

ازاین اجرا نمی توان خوانشی رئالیستی داشت، آنچه که به گفته روایت شناسی چون یان آلر، می توانیم واقعیت گریزی بنامیم. وجود حفره های زمانی درون طغرل ، تسلط ذهنیت شخصیت بر واقعیت بیرون،ارجاع به خواب و خیال و راوی غیرطبیعی را در این اجرا می بینیم.

این اجرا مرثیه ایست بر از دست رفتن سیاه در دنیای مدرن. نشانه ای از مرگ سنت هاست(آنجا که “مرجان” را بر هواپیمای “بردران رایت” می نشاند). جالب اینجاست که صداقت وابنی با روایتی مدرن بر علیه مدرنیته موضع می گیرد.در نهایت سایکودرام “زن طغرل” اثری ندارد و “طغرل” به عنوان صاحب مجلس و در وجه نمادینش به عنوان وجدان عمومی هر یک از افراد جامعه خود را قاتل سیاه می پندارد.آیین ها یکی پس از دیگری اجرا شده اند،اما تاثیری بر طغرل ندارند. نمایش با مرگ سیاه پایان می یابد(زن طغرل عروسک سیاه را همچون کودک عزیز و مرده ای روی دست بلند می کند و مویه “نی همبونه” به مثابه ی مرثیه ی بر این مرگ است.) مویه ای که وجه تراژیک آن، چه با سرنوشت سیاه و چه با کهن الگوی بز/قربانی در تراژدی های باستان به همپوشانی می رسد.

۱-یان آلبر، رویت شناسی طبیعی،۱۳۹۱،محمد راغب،نشر علم

۲-پرستو محبی،محمدباقر قهرمانی،روایت غیرطبیعی در نمایشنامه های دهه هشتاد ایران،۱۳۹۴، فصلنامه علمی- پژوهشی تئاتر، شماره ۶۰