جامعه پذیری جنسیتی مردان و خشونت علیه زنان: ارائه مدلی نظری در مطالعات خشونت بر اساس یک مطالعه کیفی
شایع ترین نوع خشونت علیه زنان، خشونت اعمال شده توسط شریک زندگی است که از آن با خشونت خانگی یاد میشود. خشونت خانگی عیله زنان اختصاص به یک منطقه خاص جغرافیایی و یا سطح معینی از اقتصاد و رفاه ندارد و در همه جوامع و تمامی لایه های اجتماعی قابل ردیابی است، هر چند شیوع، نوع، شدت، عواقب و عوامل مساعد کننده این پدیده متفاوت است. در این نوشتار، با مروری بر نظریههای موجود و بر اساس اولویتهای موجود، از نظریه یادگیری اجتماعی، نظریه منابع، نظریه طرحواره، نظریه همانندسازی و نظریه تقکیک نقش برای ارائه مدلی نظری استفاده شده است که میتوان بدینگونه از آنها استفاده نمود:
- فرد در خانواده پدری خود با مشاهده رفتار خشونت آمیز والدین، خشن بودن را از آنان میآموزد و همین تجربه بدرفتاری از ناحیه پدر و مادر در کودکی منجر به یادگیری رفتار سلطه آمیز توسط مرد و آموختن تحمل توسط زن در آینده میشود.
- فرد در فرآیند جامعه پذیری در خانواده پدری خود بر اساس گرایشها و هویت جنسیتی و به دنبال آن تصویری که از زنان و مردان در آن محیط ترسیم میشود روحیه استبدادی و یا دموکراتیک را در خود درونی میکند.
- هر یک از همسران که در خانواده به منابع و سرمایههای بیشتری دسترسی داشته باشد میتواند سهم بیشتری در تصمیم گیری داشته باشد. بنابراین افزایش منابع قدرت برای زنان خود عامل مهمیبرای مقابله با خشونت مردان علیه آنان میباشد.
- وجود یا فقدان نوع خاصی از روابط میتواند در بروز رفتار خشونت آمیز در خانواده سهم به سزایی داشته باشد. از جمله این روابط، تعاملات ابزاری، اظهاری و گفتمانی است که در نظریههای مذکور به هر کدام از آنها اشاره ای شد.
- در حوزه خانواده و بر اساس نظریه اثرات تعاملهابرماس می توان گفت در صورتی که امکان گفتگوی استدلالی در میان همسران وجود داشته باشد میتوان سلامت خانواده را انتظار داشت. چرا که افرادی که از گفتگو و تعاملات استدلالی با دیگران خودداری میورزند مستعد گرایش به خشونت میشوند و همسرانی که مهارتهای ارتباطی قوی نداشته و ظرفیت بحث، مذاکره و گفتگو را در رابطه با موضوعات مختلف دارا نمیباشند رابطه پرتنشی تجربه میکنند که محصول آن نارضایتی، حسد، خشونت و بدبینی است.
بر طبق نظریه یادگیری اجتماعی، فراگیری خشونت از طریق مشاهده خشونت در درون خانواده انجام می پذیرد. بررسی رابطه بین زمینههای خطرساز و یا وجود روابط خشن در خانواده با خشونت علیه زنان، نشان از این دارد که خشونت در خانوادههایی که دارای اعمال خشونت در خانواده پدری بوده اند به مراتب بیش از خانوادههای دیگر بوده است.
شواهد نشان می دهد که پذیرش نقشهای جنسیتیِ سنتی، خشونت علیه زنان را کاهش میدهد؛ زیرا با اطاعت زنان ظاهراً دیگر دلیلی برای خشونت مردان باقی نمیماند. خشونت در خانوادههایی بیشتر امکان بروز و ظهور دارد که در اعمال نقشهای جنسیتی و نظم سنتی مستقر در خانواده، اختلال روی دهد. حداقل در میان جمعیت مورد پژوهش، در خانوادههایی که مردان آموخته اند باید صرفاً اعمال قدرت نمایند و زنان اطاعت نمایند، محلی برای اعمال خشونت به وجود نمی آید. مشکل در جایی بروز می نماید که مشروعیت این رابطه از نظر زنان مورد پرسش و تردید قرار گیرد. از طرف دیگر در صورت وجود روابط متعادل و متقارن از نوع همکاری، گفتمانی و… در خانواده از میزان خشونت علیه زنان کاسته می شود. در این بین نقش روابط گفتمانی مؤثرتر از سایر روابط است، یعنی با تغییر کامل روابط از نوع مردانه و زنانه به روابطی متعادل تر، از میزان خشونت در خانواده کاسته خواهد شد.
نظریه منابع قائل به قدرت گرفتن زنان در روابط خانوادگی در صورت دسترسی به منابع باارزش اجتماعی از جمله درآمد، تحصیلات و اشتغال می باشد. این فرض در تجربه نیز مورد تأیید قرار گرفت بدین ترتیب که استقلال مالی و تحصیلات سبب کاهش مستقیم خشونت در خانواده می شود. خشونتهای خانگی با انزوای اجتماعی و بی قدرتی زنان در خانواده در ارتباط است. بسیاری از زنان گمان می کنند که راههای محدودی در اختیار دارند، لذا باید در روابط خشن باقی بمانند. زنان به دلایل مختلفی از جمله احتمال از دست دادن بچهها، عشق و علاقه به همسر، امیدواری به آینده در خصوص اصلاح رفتار همسر و هنجارهای اجتماعی که طلاق را تأیید نمی کند و… ماندن در روابط خشن آمیز را بر طلاق ترجیح می دهند. نظریه منابع بر این امر تأکید میکند که غالباً مردان منابع اقتصادی را در دست دارند و همین امر موجب برتری آنها در روابط خانوادگی میگردد و حال آنکه زنان به لحاظ منابع اقتصادی عمدتاً به همسران خود وابسته اند و از طرفی چون مراقبت از فرزندان را بر عهده دارند، اگر مردان را ترک کنند، با مشکلات اقتصادی روبرو خواهند شد؛ از این رو در روابط خشن باقی میمانند.
بر اساس مدل توضیح داده شده، استراتژیهای پیشگیری و مقابله با خشونت با توجه به عوامل تأثیرگذار جهت پیگیری فعالین نهادهای مدنی و آحاد جامعه، به صورت زیر قابل دسته بندی هستند:
* خانواده محوری
با توجه به نقش خانوادهها در امر خشونت باید بخشی از برنامههای جلوگیری از خشونت بر خانوادهها متمرکز شود. از این رو برنامههای خانواده محور توصیه می گردد. هدف از این برنامهها بهبود بخشیدن به روابط اعضای خانواده و بالابردن مهارتهایی است که کمک می کند فرزندان در خانواده مشکلات را به صورتهای غیرخشن حل کنند.
* استراتژیهای اجتماعی – توسعه ای
این استراتژیها به افراد جامعه یاد می دهد که با موقعیتهای سخت چگونه کنار آیند و چطور مشکلات را بدون توسل به خشونت حل کنند. آموزش از طریق موسیقی، هنر و نقاشی جهت سرزنش رفتارهای خشن و برپایی تئاترهای خیابانی جهت آگاهی دادن، می تواند پیشنهادهایی عملی در این موارد باشد.
* راهکارهای حمایتی
استفاده از روشهای مانند گروه درمانی، خانواده درمانی به همراه آموزش و توانمند سازی خانوادههای آسیب پذیر و قربانی خشونت با تأکید بر برنامههای آموزشی مهارتهای زندگی شامل مهارت مواجه با خشم همسر در زمانهای بحرانی و اجتناب از ایجاد زمینه خشونت مانند حضور در مکانها و فضاهای خاص از جمله مهمترین راهکارهای پیشنهادی است. همچنین تأسیس و تقویت سازمانهای مردم نهاد( سمن) فعال در زمینه مقابله با خشونت خانگی و حمایت از قربانیان و تشکیل شبکههای مردمی متشکل از مساجد، مراکز فرهنگی، مشاوره ای و سازمانهای خیریه برای حمایت و ارائه خدمات مددکاری به قربانیان تأکید داشتند. پیشنهاد دیگر ارائه شده، تأسیس یک مرکز ملی پژوهش و برنامه ریزی در زمینه پیشگیری و کنترل خشونت خانگی و انتشار خبرنامههای علمی و پژوهشی برای اطلاع رسانی به جامعه و حساس سازی سیاست گذاران و تصمیم گیرندگان بود که بتوانند بین دستگاههای مسئول کشور در حوزههای نظام سلامت، نظام قضایی و پلیس و آموزش عمومی، همگرایی و هماهنگی ایجاد کند.
* برخورد قانونی با خشونت/ مشارکت نهادهای اجتماعی
اگر چه راهحلهای قانونی و برخورد نظام کیفری با مسئله خشونتهای خانگی از اهمیت بسزایی برخوردار است اما برخورد با خشونتهای خانگی را نباید صرفاً در محدوده قانون و قانونگذاری و اجرای آن دید.
البته صاحب نظران معتقدند که مفاهیم فرهنگی و حقوقی و مسئولیتهای زن و مرد در خانواده و جامعه نیازمند باز خوانی و اصلاح است و باید تعریفی صحیح و جامع و مورد توافق از خشونت خانگی و مصادیق آن در زندگی امروز و روابط زوجین در خانواده ارائه شود و به افراد، خانوادهها، تصمیم گیرندگان و سیاست گذاران اطلاع رسانی گرد.
آموزش و آگاهی اجتماعی و حمایت از قربانبان خشونت خانگی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. از جمله راهکارهای عملیاتی می توان به موارد زیر اشاره کرد:
– درگیر کردن نهادهای اجتماعی چون صداوسیما جهت آموزش مردان و زنان و ایجاد آگاهی،
– درگیرکردن نهاد آموزش و پرورش جهت شناسایی بچههای خشن در مدارس و ارائه مشاوره به موقع به آنها و مشاوره با والدین آنها.
– درخواست کمک از سازمانهای مردم نهاد، جهت آموزش و آگاهی دادن همگانی،
– برگزاری کلاسهای اجباری برای پسران و دختران ۱۴ تا ۱۸ ساله،
– تلاش در تغییر رفتار مردان خشن با ارائه مشاوره به موقع و برخوردهای جدی قانونی،
علاوه بر تمهیدات فوق، می توان با ایجاد خانههای امن[۱] برای این دسته از زنان آزاردیده کمکهای قابل توجهی به آنها ارائه داد. هم اکنون در بسیاری از کشورهای غربی، زنان آزار دیده از این خانهها استفاده می کنند و تا حد بسیاری از کشورهای غربی، زنان آزاردیده از این خانهها استفاده می کنند و تا حد بسیار زیادی برای آنها مؤثر بوده است. منابع مالی این مراکز را وزارتخانههای مختلفی از جمله وزارت بهداشت، کشور و مسکن تأمین می کنند. این مراکز خدمات مشاوره ای اعم از روانی و قانونی و اسکان موقت، حمایتی و شغل یابی را به این دسته از زنان ارائه می دهند. لذا ایجاد این گونه مراکز در ایران نیز می تواند در کاهش این معضل اجتماعی بسیار سودمند و مفید باشد.
[۱] – Safe houses