چند نکته اندرباب روشنفکری دینی
روحالله طراوت
کارشناسی ارشد فلسفه اخلاق از دانشگاه قم
- «آیا پروژه روشنفکری (دینی)، امروز به محاق رفته است؟» چنین پرسشی که باحالتی از استفهام انکاری عجین شده است، در واقع حظی از پاسخ «آری» را با خود به همراه دارد. در حقیقت؛ عدم تولید محصولات اندیشهورزانه و جریانساز را امروز، کمتر کسی میتواند انکار کند. کافی است نگاهی اجمالی به مجلات نواندیشانه، بازار کتاب و حتی مخالفت مخالفان جریان مذکور بیاندازیم تا ببینیم برعکس دهههای پیشین، حتی تولیدی انجام نمیگیرد تا بازار بحثوجدل (درست یا نادرست) به وجود آید. در حقیقت، نواندیشی (دینی و غیردینی) را میتوان، یا با تسامح راکد ولی امیدوار به آینده یا در حالت دیگر، در برابر پرسشها و شرایط اجتماعی، منفعل و یا در بدترین شرایط، عقیم تلقی کرد. پاسخ اما هر چه که هست، باید با در نظر گرفتن این موضوع باشد که روشنفکری (خاصه دینی)، در دورانی پویا، جوابگو و جریان ساز بوده که در دوباره خوانیها، تأملات و قضاوتهایمان باید این نکته را منظور داشت که لااقل، تاریخ معاصر ما از «پروژۀ روشنفکری» متأثر بوده است و نباید آن را نفی یا به اضمحلال برد.
- وضعیت فعلی را نه میتوان تنها به یک عامل نسبت داد و نه میشود آن را با تک حرکتهای ستارهها جبران کرد. در دنیای امروز حتی در اموری مانند ورزش و هنر نیز، انتظار نمیرود که تکستارههایی ظهور و درخشش یافته و بدون وجود زیرساختها تحولی شگرفت را در جامعه سببساز شوند. باید این نکته را مدنظر قرار داد که در جهان تخصصها، بیش از هر زمان دیگر، داشتن زیربنا در هر رشتهای، به درخششها میانجامد و حرکات فردی اگر هم تا جایی بتواند تاب بیاورد، نمیتواند جریانساز بوده و بسترهایی را برای ظهور افراد دیگر و البته تغییرات بنیادین محیا کند. روشنفکری نیز از این مقوله نهتنها استثنا نیست که واقعیت موجود نشان میدهد، حتی تکستارهها نیز توان ادامۀ حرکات فردی را ندارند و تکرویِ خواسته یا ناخواسته، به حذف ساده و زود هنگام روشنفکر میانجامد و در صورت بقاء نیز به سرعت فراموش میشود.
- اگر در ریشهیابی وضع موجود دقیق نبوده و نظاممند عمل نکنیم تنها آسمان ریسمان بافتهایم و به ادامۀ این روند کمک میکنیم؛ بنابراین باید در فضایی عاری از هرگونه جدل بر سر اصل موضوع (ایستایی روشنفکری در حال حاضر) به دانشوران رشتههای گوناگون علوم انسانی اجازه داد تا وضع موجود را دریابند و راهحلهای خویش را ارائه دهند و البته مهمترین مسئولیت، با توجه به محدودیتها، بر عهدۀ خود روشنفکران میباشد تا با تسامح و خویشتر داری و پذیرش واقعیات موجود، خود، به کمک آمده و لااقل اتوریتۀ خود و تعصب یارانشان، سنگ پیش پای دیگران نشود.
- در ریشهیابی معضلاتی که سببساز سه حالت راکد بودن، عدم جوابگویی و عقیمسازی شده است میتوان به چند اصل اساسی اشاره کرد که البته هرکدام دارای زیرمجموعههایی هستند. لازم به توضیح است که این فهرست استقرایی بوده و در این نوشتار مختصر، تنها به توضیح کلیات اکتفا میشود. ۱.مشکلات ساختاری: منظور از مشکلات ساختاری، مواردی است که ریشه در ساختارهای کلان دارد و رفع و اصلاحشان نیز بهصورت پایهای و مستمر باید صورت گیرد.
الف.فلسفۀ اسلامی: فرهنگ فلسفۀ اسلامی، در طول تاریخ اندیشه، بیشتر از آنکه بخواهد از واقعیتهای اجتماعی و معضلات وجودی جامعه به سمت اندیشهورزی رود، روندی برعکس را برگزیده و حل مسائل متافیزیکا و البته ایستایی در چنین موضوعاتی را به دغدغۀ اصلی خود تبدیل کرده است. کافی است به مثال اندیشهورزی فارابی در زمینۀ شیوۀ ادارۀ مدینه نگاهی بیندازیم و آن را با واقعیتهای محیطی دیروز و امروز بسنجیم. کتب فلسفۀ اخلاق را تورقی کنیم و بهصورت مقایسهای، مسائل مطروحه را با معضلات اخلاقی یک جامعۀ واقعی بسنجیم. بدیهی است از چنین سابقۀ اندیشهورزی، نمیتوان انتظار تغییرات ناگهانی و تطبیقپذیری را داشت و از طرفی انتظار تولید فیلسوفان و نواندیشانی که معضلات را پایهای برای اندیشه قرار میدهند.
ب. عدم وجود فرهنگ آزاداندیشی ـ و نه لزوماً داشتن محیطی آزاد برای اندیشیدن: طبیعی است که سانسورهای از بالا به پایین، رشد اندیشه را مختل میکند اما باید توجه داشت که بخش مهمی از رویکرد فرهنگی که ما امروز در آن قرار داریم نیز، خود سببساز خودسانسوری و نهایتاً دگماتیسم فکری شده است. در حقیقت، جامعۀ امروز ما در بهترین شرایط دارای نواندیشانی «دینی» است و این خود مؤید این نکته است که انطباق اندیشهها با شرایط فرهنگی (و نه لزوماً سیاسی) جامعه، برای متفکران اهمیت بالاتری دارد. اگرچه روشنفکران دینی در تلاشاند که قرائتهای بهروز از دین ارائه داده و این خود ارزشمند و راهگشا است، اما درگیری همین قشر با دگراندیشان و روشنفکران غیردینی (نه به معنای ضد دینی) و عدم گفتمان میان آنان به شکل کلان، بیشتر نشاندهندۀ جامعهای است که عادت به پذیرش اقلیتها ندارد و از درون، خود را محکوم به اندیشیدن خطی کرده است. از طرفی؛ چند سال اخیر نشان داد که معضل سانسور اگرچه باز بهعنوان مهمترین مشکل، پیش پای محققین شمرده میشود اما باید عدم تحمل مخالف در بین آحاد مردم را نیز ریشهیابی و حل کرد. کافی است نگاهی کنیم به واکنشهای مردم در شبکههای اجتماعی نسبت به سادهترین مسائل و البته نقش شبکههای اجتماعی را در دور زدن سانسور در نظر آوریم تا مشکل را عمیقتر دریابیم. از سوی دیگر، مهاجرت گروهی از نواندیشان ایرانی به خارج از کشور در چند سال گذشته و اتفاقاً ایستا شدن بیشتر آنان در چنان محیطهایی، خود نشان میدهد که نمیتوان و البته نباید تنها مقصر را سانسور از بالا جلوه داد و درنهایت، بتسازی از افراد (در اینجا روشنفکر دینی) توان نقد و به چالش کشیده شدن را از متخصصین گرفته و منتقد، سالها باید صبر کند تا بتواند از گفتمانها بهصورت آکادمیک و فارغ از جنجالها صحبت، انتقاد و یا دفاع کند. بتسازی دقیقاً حاصل جامعهای است که خود را از نقد، بری دانسته و از طرفی مسئولیت را از خویش سلب و به دیگران واگذار میکند.
- مشکلات برآمده از زمان و زمانه (تاریخی): این دست از مشکلات، بیشتر دائر مدار زمان و زمانه است. در حقیقت، عصر روشنفکر و همزمان، تغییر نگرشها در یک بازۀ زمانی، بنبستی را پیش پای اندیشیدن گذاشته است.
الف. پایان عصر ایدئولوژیها: جوهرۀ اصلی روشنفکری و خاصه روشنفکری دینی ایران در عصری شکل گرفت که هویتطلبی از طریق وصل شدن به ایدئولوژیهای روز امکان زیست ـ اندیشه را به وجود میآورد. درواقع بحثهایی نظیر استقلالطلبی، بیمعنایی زندگی مدرن، تغییر در نگرش به اخلاق و دین، آرمانگرایی و … همه باهم بستری را فراهم میآورد که گونۀ روشنفکرانی به وجود بیایند که لیدر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعههای خویش بوده و سببساز حرکات بزرگی مانند انقلابها میشدند. همین روند محیطی مناسب برای رشد و اشاعۀ اندیشههای دینی در کشوری نظیر ایران را به وجود آورد و روشنفکر با انبوهی از مخاطبان، باید نقش تعیینکنندۀ خود را در تغییرات بازی میکرد. تا این زمان، روشنفکران توانستند خود را نمایان و نمایندۀ جامعه کرده و گفتمانهای خود را که با کمک دنیای ارتباطات راحتتر به گوش مخاطب میرسید و مورد چالشهای عمیق قرار میگرفت ارائه دهند. همزمان نواندیشان ایرانی با فلسفه، جامعهشناسی، علوم سیاسی و در یک کلمه علوم انسانی جدید آشنا و توانایی این موضوع را یافتند که با کمک رویکردهای نوین، دین را با قرائتهای متفاوت ارائه دهند. هرمنوتیک، پوزیتویسم، ابطالپذیری پوپر، هایدیگرگرایی، مارکسیسم در انواع مختلف و در این اواخر ساختارگرایی، ویتگنشتاین ـ بازی! و … تنها نمونههایی است که میشناسیم و گاهی با آنها زیستهایم؛ اما با افول و یا شکست ایدئولوژِیها و پیشرفتها و تغییر رویکردها در فلسفۀ غرب، روشنفکران ایرانی اگرچه بیش از پیش تئوریهای نوین را شناخته و سعی در بومی کردنشان داشتند اما به همان اندازه، مخاطبان که آرمانهای خود را تحققنیافته میدیدند، چه از لحاظ کمی و چه کیفی، کمتر از گذشته شدند. در حقیقت، همین زیستن در عصر گذار از ایدئولوژیها، خود یکی از مسائلی بود که گفتمانها را کماهمیت و رغبت برای شنیدن را کمفروغتر میکند. از طرفی دیگر، روشنفکری نیز تعریف و کارکرد گذشتۀ خود را از دستداده و وجود تعداد گستردهتری از دانشوران رشتههای گوناگون، گونهگونیها را بیشتر و عملگرایی را کمتر کرده است.
ب. تغییر کارکرد دین: چنانکه پیشتر رفت، پایان عصر ایدئولوژیها باعث شد که نگرش به دین در کنار دیگر مقولات نیز عوض شد. اگر روزی دین فقاهتی و حداکثری در انواع و اقسام مختلف، گفتمان روز بود و تلاش برای رسیدن به جامعۀ آرمانی از طریق فقه دنبال میشد، مخاطب و روشنفکر درگذر زمان به سمت دین پاستوریزهتری رفتند که نقش اخلاق در آن پررنگتر میشد. کافی است بنگریم به رویکرد روشنفکران ایرانی در چند دهۀ گذشته که از شریعت شریعتی به سروشِ اخلاقی ملکیان رسیدند. امروز دیگر نه مانند عصر بازرگان، چالش علمی جلوه دادن آیات قرآن مخاطب را جذب میکند و نه بهسان عصر انقلاب، مباحث امامت شریعتی کارکرد آن روز خود را برای مخاطب دارد. تغییر ذائقۀ مخاطبین، هماهنگ شدن روشنفکران دینی برای ارائۀ گفتمان جدید را دشوار کرده است و در نبود روشنفکران غیردینی که سالها در محاق رفته بودند علیت مهم دیگری است برای به وجود آمدن وضعیت موجود. در حقیقت کسانی که روشنفکری دینی را امروزه پروژهای تمامشده و حتی شکستخورده میپندارند به تغییر کارکرد دین برای مخاطبان اشاره میکنند.
- فهرست پیش رفته را میتوان بسیار وسیعتر و جامعتر نیز نوشت. مشکلاتی نظیر «روشنفکری دینی و تعارض فرضیهسازی و پیشفرضها، اندیشمندشناسی بهجای اندیشمندسازی در محیطهای علمی، خلط اندیشهورزی و سیاست زدگی و…»؛ اما حاصل اینکه تمامی جوابهای گذشته میتواند پاسخ بدین سؤال نیز تلقی شود که: «برای رسیدن به فضای اندیشهورزی چهکارهایی میتوان و باید انجام داد؟»، در حقیقت اگر جامعۀ علمی ایران بتواند ریشهیابی درست، واقعبینانه و بدون غرضورزی از گذشتۀ خود داشته باشد و همین معضلات را از جلو پای خویش برداد، شاید روزی فرارسد که از دل تزهای روشنفکران گذشته، اندیشمندانی با سنتزهای جدید را داشته باشیم.