- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

چراغهای رابطه تاریکند… درباب نواندیشی دینی (مقاله ای از علی اصغر درلیک)

چراغهای رابطه تاریکند…

علی اصغر درلیک

کارشناسی ارشد فلسفه دین از دانشگاه تهران

فارغ از مباحث معرفتی و سمانتیک بر سر اصطلاح «روشنفکری دینی»، و اینکه بالاخره آیا دو سوی این دو طیف با یکدیگر سر آشتی و مسالمت دارند و می‌‌توانند درکنار یکدیگر زیستی آرام را به سرگذارند و یا که این‌گونه نیست و این دو، بنا را بر نزاع و مخاصمه با یکدیگر نهاده اند، و اساساً سخن از روشنفکری دینی فراتر بردن قوای فاهمه از حدود معرفتی خود است و تنها باید از «روشنفکر» محض، بدون افزودن هیچ متعلقی به آن، سخن گفت، امروزه و با چرخش معرفتی ـ زبانی که در ساحت تفکر به وقوع پیوسته است، چالشهای پسینی دیگری نیز پیش روی پروژه ی روشنفکری دینی قرار گرفته است که ممکن است ادامه آن را با چالشهای جدی مواجه سازد.

تا به حال چنین گمان می شد، و می‌شود، که روشنفکر دینی همواره دل‌نگران گسست میان سنت و مدرنیته است و هر که در حد فاصل این دو حرکت کند و سعی در پرکردن این گسست داشته باشد و با دو سوی این طیف به مواجهه انتقادی بپردازد، روشنفکر یا نواندیشی دینی لقب می گیرد؛ چه اینکه تا به امروز نیز جز این نبوده است و روشنفکران دینی ما، از بازرگان و شریعتی و طالقانی گرفته تا طیف پساانقلاب آن مانند سروش و شبستری و ملکیان، همواره در میان این دو سو حرکت می کرده‌اند و سخنانشان ناظر به همین مسئله بوده است.

مطلبی که در این میان حائز اهمیت است، این است که روشنفکری دینی امروزه با زوال کمی و کیفی مخاطب مواجه شده است و دیگر نه دانشگاه‌ها و دانشجویان، و به طور کل طبقه متوسط، مشتاق و منتظر شنیدن پیام روشنفکران دینی هستند و نه دیگر چندان مخاطب پرسشگر و دغدغه‌مندی یافت می شود که درد دین داشته باشد و بخواهد که از محضر ایشان درس آموزد. در حال حاضر، و با گسترش فلسفه‌های هست‌بودن و روانشناسی معنویت‌ گرا و حرکت جامعه در جهت عرفی‌گرایی، از یک سو، و سنت‌گرایی و بنیادگرایی، از سوی دیگر، چراغهای رابطه بین روشنفکران دینی و مخاطبان نیمه خاموش، اگر نگوییم که خاموش، گشته است و به تعبیری شاید، دیگر مخاطبی نمانده است که روشنفکر بخواهد برای آن تولید محتوایی داشته باشد. حال این سؤال پیش کشیده می شود که چرا روشنفکری دینی با چنین مسئله ای مواجه شده است و چرا اکنون دیگر پروژه روشنفکری دینی چندان برای مخاطبان محل بحث نیست؟

پاسخ به این پرسش را شاید بتوان مسامحتاً در سه مورد یافت، اگرچه که بی‌شک موارد دیگری هم نیز می‌توانند، و باید، که در کنار این سه مسئله قرار گیرند. نخست رواج فزاینده عرفی‌گرایی در دهه‌ی اخیر به دست روشنفکران دینی است که موجب شده است تا مخاطبان اسبق این نحله، امروزه دیگر دغدغه‌ی دین، و مسائل پیرامون، آن را نداشته باشند و پرسشهای خود را از فلسفه‌های مدرن و پسامدرنِ متفکرانی چون لکان، دریدا، فوکو، سوسور، ژیژک، آگامبن و … طلب کنند. دوم عدم نگاه انتقادی روشنفکران دینی به مقوله مدرنیته و مفروضات معرفت‌شناختی آن است که موجب شده بود که قاطبه روشنفکران دینی، به صورت دربست تمام مؤلفه‌های مدرنیته را، بی‌آنکه خوانشی انتقادی از آن داشته باشند، اخذ کرده و درصدد تطابق سنت دینی ما با آنها درآیند. به همین جهت است که امروزه بار دیگر شاهد رواج فلسفه‌های چپ آلمانی و سنت فرانسوی ناقد مدرنیته و گرایش طبقه متوسط به آنها در کشورمان هستیم. نکته سوم، و پایانی، که باید مطمح‌نظر قرار گیرد عدم ارائه و تبیین سطحی از فلسفه دین، در دهه هفتاد و در دوران اوج مباحث روشنفکران دینی، است. آنچه که در آن دوران، از فلسفه دین در ایران می دیدیم و می دانستیم، خوانشی سطحی و ناقص از فلسفه دین بود و تنها آنچه که به گوش می‌رسید زمزمه‌ای جسته‌ و گریخته و پراکنده از مباحث هرمنوتیک و تجربه دینی و حجم بسیار اندکی از معرفت‌شناسی دینی بود، بی آن که مباحث عمیق و دقیق آن در معرض مخاطبان این شاخه قرار گیرد و یا آثار درجه اولی از متفکران آن ترجمه و در اختیار مخاطبان فارسی‌زبان قرار گیرد. حاصل آنکه چراغهای رابطه مخاطبان و روشنفکران دینی تاریک و تاریک‌تر می‌شوند و شاید باید روشنفکران دینی، بر این پوست کشیده‌ی شب، خراشی کشند و مخاطبان را به میهمانی آفتاب دعوتی دوباره بازنمایند…