هانری کربن و اسلام در سرزمین ایران
سجاد واعظی
«اسلام در سرزمین ایران ( چشمانداز های معنوی و فلسفی) مجلد دوم از مجموعه چهار جلدی اسلام در سرزمین ایران نوشته هانری کربن (۱۹۰۳_۱۹۷۸) فیلسوف بزرگ شرقشناس است که توسط آقای «دکتر رضا کوهکن» ترجمه و موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران آنرا در سال ۱۳۹۰ منتشر نموده است.[۱] همان گونه که مترجم فاضل کتاب در مقدمه محققانه خود بر کتاب، فرموده اند: «کربن در زمانی تحقیقات پیرامون مکتب تشیع را در بطن تحقیقات اسلامشناسی نشاند که شناخت غرب از اسلام بیشتر از طریق متون اهل سنت بود و شیعه غالباً به عنوان فرقهای منحرف و سیاسی معرفی شده بود.»[ اسلام در سرزمین ایران، ص ۱۳]
کربن شیفته تفکر معنوی شیعی و سنت حکمی اسلامی _ایرانی و در یک کلام شیفته تشیع و ایران بود و خود را «فرزند خوانده تشیع» وتشیع را «حرم معرفت باطنی اسلام» میدانست.در این نوشته کوتاه کار خاصی نکردهام. تنها می خواهم تلخیص برخی از آراء و گفتار هانری کربن در کتاب اسلام در سرزمین ایران را به خود و خواننده محترم ارائه کنم. این کار برای من این توفیق را داشت که این کتاب هفتصد صفحه ای را چند بار مطالعه و بررسی کنم و از این بابت خوشنودم. از استاد ارجمند دکتر سید عرب که درس تصوف از منظر مستشرقان را در محضر ایشان گذراندم و از معلومات و گفتار ایشان مستفید شدم سپاسگزارم.
حکمتپژوه مستشرق هانری کربن در پیشگفتار کتاب هدف مجموعه چند جلدی خود را کشف سرزمین های ناشناختهای میداند که طی اعصار متمادی کشتزارهای روح ایرانی از آن سر برآوردهاند و نشاندادن قابلیت چشمگیر ایرانیان و نبوغ ایرانی در جمع و برقراری پیوند میان کاوش فلسفی و تجربه عرفانی.کار بزرگ دیگر این اندیشمند تصحیح پژوهشها و آراء غرب و نگاه احیاناً ناقص و نادرست غربیان به فلسفه، تصوف و عرفان، و تشیع. دیدگاههایی از این قبیل که تشیع هیچ الفتی با تصوف و عرفان ندارد و تشیع با هرگونه تحقق درونی امر معنوی بیگانه است و غیره.
از سوی دیگر تمام توان و کوشش هانری کربن در تمام مجلد دوم اسلام در سرزمین ایران تحلیل و توضیح انقلاب معنوی سهروردی (قرن ششم هجری) می باشد. چشماندازهای معنوی و فلسفی که در این کتاب استخراج شده، و حاصل بیش از بیست سال کاوش و مطالعه، عموماً در خلاف جهت جریان ایدئولوژیهای فعال مد روز قرار میگیرد. تحقیقات کربن عدم شناخت غرب به اسلام شیعی و سوءفهمهایی که در تحقیقات غربیان در باب جوهره آن پیش آمد، را به تجدید نظر غرب در پژوهشهای خویش هدایت نمود و نشان داد که تشیع، حرم باطنگرایی در اسلام است.
البته کتاب حاضر دومین مجلد از کار عظیم هانری کربن است که تماماً به کار عظیم « احیای حکمت نوری» توسط سهروردی اختصاص دارد.
البته مترجم محترم، مجلد اول این اثر که حاوی وجوه مبنایی امامیه ( شیعه دوازده امامی) است، را نیز در دست ترجمه دارد، که توفیق ایشان را در به پایان بردن شایسته این کار شایسته آرزومندیم.
کربن در پیشگفتار کتاب، اشاره به سوءفهمها و بدبینیهایی که درباره واژههای باطنگرایی، گنوس (عرفان) و تئوزوفی (حکمت الهیه) ممکن است پدید آید، میکند و مراد خود را دقیقاً تبیین میکند. در پایان پیشگفتار، هانری کربن مخاطبش را دعوت میکند که زائر زیارتگاههای ایرانی باشند، که اینها زیارتگاههای جان آدمی هستند که ماجراجویی عظیم روح را طلب می کنند.
در نظر شخصی چون روزبهان شیرازی «اهل باطن» به منزله دیدگانی هستند که خداوند هنوز هم از خلال آنها به عالم مینگرد. هانری کربن نیز اشاره میکند که معنای باطنی که با تأویل شیعی از الفاظ قرآن بدست میآید، اساساً درباره چهارده معصوم است. پس از دوره رسالت پیامبر، دوره تعلیم باطنی فرا میرسد. این پرده بر گرفتن از معنای معنوی کتبی که بر پیامبران بزرگ وحی شده و رسالت تأویلی بر دوش ائمه اطهار است. یکی از تفاوتهای تشیع با تسنن که حائز اکثریت است به نظر کربن اینست که بر خلاف دیدگاه اسلام سنی که معتقد است پس از رسالت آخرین پیامبر ضرورت ندارد که بشر انتظار امری نو کشد، اما نگاه تشیع معطوف به آینده و به ظهور امام قائم است. رسالت تأویلی در آخر زمان و در آن هنگام که امام غایب دوازدهم، قطب عالم ظهور کند.
دفتر دوم کتاب کربن به سهروردی و افلاطونیان ایران ( اشراقیان) اختصاص دارد. کتاب در هفت بخش تنظیم شده است: طرح عظیم همه عمر، حکمت اشراق، خورنه و فرشته شناسی ، خورنه و جام سپند، داستان عقل سرخ و حکایت عرفانی ایرانی، «قصه الغربه الغربیه» و حکایت عرفانی، سنت « اشراقی / مشرقی».
کتاب اسلام در سرزمین ایران حاصل زندگی علمی کربن و مهمترین اثر بجای مانده از وی است، اثری که تنها هفت سال پیش از در گذشت این فیلسوف «پدیدار شناس» و پس از نگارش و تألیف بسیاری از آثار او، نوشته شده است. به همین دلیل گفته شد اسلام در سرزمین ایران مهمترین کتاب کربن و وصیتنامه معنوی این اندیشمند فرانسوی است.
کتابی که عشق به معنویت شیعه و معنویت ایرانی و اسلام ایران در آن موج میزند. اگر عنوان کنیم که کربن در تالیف این اثر از الهام ربانی برخوردار بوده، سخنی دور از واقع نگفتهایم.
_ گزارشی از مجلد دوم کتاب اسلام در سرزمین ایران
کتاب با زندگینامه شیخ اشراق آغاز میگردد و مولف نشان میدهد که تعلیم وی و طرح عظیم او که احیای معنویت ایرانی و احیای بینش معنوی ایران باستان ( و نه احیای کیش زرتشتی) هست، به میزان زیادی با حکمت شیعی همداستان است. سهروردی در اسلام زاده شد و تا پایان مسلمان و مومن باقی ماند و هیچگاه خود را یک مصلح آیین مزدایی معرفی نکرد. زیرا در نظر او جایگاه تحقق طرح وی درست همان بطن اسلام بود.
نویسنده نقش سهروردی در ارتباط با حکمت زرتشتی ایران باستان را با نقش واسطی سلمان پارسی میان جامعه ایرانی و اهل بیت مقایسه میکند. اشاره سهروردی در مقدمه حکمهالاشراق به خلافت سری حکیمان متألّه (سلسله العرفان) مستلزم اعتقاد اصیل شیعی در خصوص دور ولایت است. اگر چه دور وحی ختم شده، اما دور الهام همچنان مفتوح است. سر بر آوردن باطن از زیر پوسته ظاهر، دائما شکوفههای همیشه تازهای به بار میآورد. هرمس، زرتشت و افلاطون سه چهره برجستهای هستند که بر افق فکری اشراقیان_ «افلاطونیان ایران» که در رأس آنان سهروردی قرار دارد_ خیمه زده اند.
یکی از پرسشهای مهم که کربن در بخش اول کتاب بدان پاسخ میدهد ، اینست که چگونه سهروردی خود را در سلسله معنوی حکمای ایران باستان قرار میدهد، اما آشکارا کفر مجوس(نمایندگان حکمت مزدایی باستانی ایران) را محکوم میکند؟ وی با اشاره به گزارش شهرستانی (م ۵۴۸ هجری) پاسخ میدهد منظور شیخ مقتول (شیخ شهید) از مجوس کافر، معتقدان به ثنویت غلوآمیز ( دو اصل ازلی همزاد نور و ظلمت ) است و نه مجوس اصلی که نور را ازلی و ظلمت را حادث میدانند. نکته مهم دیگر درباره طریق معرفت معنوی شیخ اشراق اینست که واژگان « اشراق» و «اشراقی» واجد دلالتهایی فراتر از دلالتهای جغرافیایی و نژادی هستند. درست است که حکمت اشراق حکمتی است که بر اشراق و کشف یا حکمت مشارقه ( ایرانیان باستان) بنا شده و سهروردی آیه ۱۵۹ سوره اعراف را بر جماعتی از ایرانیان باستان که خداوند آنان را هدایت کرده، تاویل میکند، با این حال به هیچ وجه سخن از نوعی برتری و امتیاز قومی در میان نیست. هیچ دلیلی برای تقابل نهادن یونانیان و «مشرقیان / اشراقیان» وجود ندارد. حکمای یونان باستان _ به استثنای ارسطو و پیروانش که تنها بر بحث و برهان اعتماد کردهاند _ نیز اشراقی بودهاند و بر ذوق و کشف در حکمت اتکا کردهاند. به عبارت دیگر، این علم اشراقی است که یک حکیم را اشراقی میکند و سکونت در شرق جغرافیایی برای مشرقیشدن علم شخص، کفایت نمیکند. اگر حکمای ایران باستان هم اسلاف راستین حکمت اشراق خوانده شدند، به همین معناست که ایشان دارای حکمتی متعالی بودند که به زبان رمز سخن گفتهاند و دارای مکاشفات راستین در خصوص عالم انوار بودهاند. سهروردی نظام سلسله مراتبی حکما را به پنج درجه تقسیم میکند که درجه مرکزی، یعنی درجه سوم، رأس هرم را تشکیل میدهد. حالت سوم حکیمی است که هم از نظر دانش فلسفی و هم از جهت تأله (ذوق و تجربه عرفانی) تام است. و چنین فردی خلیفه واقعی خدا برروی زمین خواهد بود. مطابق تلقی سهروردی، کیخسرو شاه فرخنده دارای چنین مقامی بود. سهروردی به ما متذکر میشود که منظور وی از ریاست و خلافت به هیچ روی تخت و تاج دنیا نیست. و خورنه ( خرّه، نور جلال، درخشش نوری و اصل و منبع علم اشراقی) در قطب ساری است. حتی آنگاه که او امام غایب است و از دیده توده مردم نهان، نور او دلهای پیروان حقیقیاش را روشن میکند. در بینش سهروردی، پادشاه حکیم ایران باستان و امام غایب ایران شیعی، هر دو در تبار واحد حکمای متأله جای میگیرند. هانری کربن در بخش هفتم کتاب، اندیشه سترگ شیخ اشراق را اینگونه تبیین میکند: «تأسیس یک فرهنگ جامع مینوی که نه تنها دربرگیرنده تمام دانش فلسفی است، بلکه در پی تحقق معنوی کامل فرد نیز هست».این راه را از آنرو که نه به راست میلغزد نه به چپ میتوان «راه خسروانی یا شاه راه» نامید.همان راهی که عرفای اسلام از آن با نام «صراط مستقیم» یاد کردهاند.صراط مستقیم راه ستیغ کوه است که همه فضایلی که در دو جانب به بار نشستهاند، در آنجا در یک اوج به هم میرسند و مجتمع میگردند.در سرزمین اندیشه سترگ سهروردی هم فیلسوفان بحثی حضور دارند و هم صوفیان دور از فلسفه.طریق حکیم اشراقی، جامع دو طریق است.به قول ملاصدرای شیرازی: «شایسته است که رونده راه خدا میان دو طریق جمع کند، نه پالایش درونی وی بیاندیشه باشد و نه اندیشیدن او بدون پالایش درونی…».همچنان که کربن ابراز میکند کتاب حکمتالاشراق رسالهای در باب فرشتهشناسی است و با نشانه رفتن بعد عملی، ابزاری در جهت تأمل عرفانی و تحقق معنوی فراهم میکند.
نویسنده در سراسر کتاب به مشابهت و تلاقی میان اصطلاحات شیعی و اشراقی اشاره میکند.در فصل دیگر، نویسنده به اسامی و شرح حال برخی از اعقاب اشراقی در ایران و هند میپردازد.افرادی همچون شمسالدین شهرزوری، قطبالدین شیرازی، ابنکمونه، جلالالدین دوانی، میرداماد، ملاصدرا، ملاهادی سبزواری، ملاعبدالله زنوزی و… .
آخرین کلام کربن درباره شیخ اشراق ابراز تأسف از شهادت شیخ مقتول در عنفوان جوانی و اینکه فرصت نکرد مجموعه آثار خویش را تکمیل کند و آنها را شرح و بسط دهد.به گفته وی اشراقیان هیچگاه روزگار خوشی در پهنه گیتی به خود ندیدهاند.اینان همگی، حتی در دوره صفوی ناگزیر بودهاند که با سختیهایی دست و پنجه نرم کنند.اهل «خاندان اشراق»، تنهایان، گوشه نشینان و غریبانی بودهاند که بانگ برآمده از جانب راست وادی ایمن از درون آن درخت را نیوشیدهاند، همان بانگی که از جانب «شرقی» در دل قصّهالغربهالغربیه برمیآید و برای فراخواندن غریب از غربت خویش در ابتدا باید وجدان او را بیدار کند، واین امر در همهمه گیتی بس دشوار است.
۱-این کتاب را استاد ارجمند دکتر بابک عالیخانی در تاریخ دوم اردیبهشت ۹۱به بنده اهدا نمودند، از ایشان سپاسگزارم.