- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

معنــــــای فقـــــدان هاشـــــمی؛ مقاله ای از دکتر مصطفی مهرآیین

معنای فقدان هاشمی

دکتر مصطفی مهرآیین

۱) استادی از شاگردش پرسید آیا تاکنون مرگ را دیده ای؟ شاگرد پاسخ داد بله استاد تابحال چندین «مرده» را دیده ام. استاد به او گفت «مرده» را نمی گویم، «مرگ» را می گویم.
۲) واقعیت آن است که همانند همه مرگ ها، ما قادر به فهم مرگ هاشمی رفسنجانی هم نیستیم، بااینحال ما هاشمی «مرده« یا «از دنیا رفته» را می بینیم و می توانیم از وجود از دنیا رفته او سخن بگوییم و از معنای «فقدان» او بپرسیم؟
۳) فقدان هر انسان تا بدان جا فقدانی معنا دار است که بدانیم او در حیات خود تا چه میزان زبان «مردم» بوده است که اکنون وقتی مردم دیگر خود را از زبان او نمی شنوند، با فقدان او روبرو شده اند. بنا به نظریه های زبانشناسی و روانکاوی و جامعه شناسی معاصر ما چیزی جز «دیگران» نیستیم. وجود ما اصولا «دیگر محور» است. ما همان «دیگرانی » هستیم که در ذهن و زبان ما سخن می گویند و ذهن و زبان ما را مجرای بیان خود می دانند. هر یک از ما به میزان و سهمی که  به «دیگران» اجازه گذر از ذهن و زبان خود  می دهیم از مردم و با مردمیم. گذر دیگران از ذهن و زبان ما یعنی اهمیت دادن به دغدغه ها، رنج ها، آرزوها، و آرمان های دیگران، به آن ها اندیشیدن، آن ها را به زبان خود آوردن، آن ها را تکرار کردن، و آن ها را تبدیل به راهنمای عمل خود کردن.
۲) فقدان هاشمی یعنی فقدان کسی که زبان و ذهن ما بود و اجازه می داد ما از مجرای ذهن و زبان او به بیان خودمان بپردازیم. هاشمی به آن میزان که خود را تبدیل به مجرایی برای بیان «مردم» ساخت از جنس مردم بود و مردم فقدان او را احساس خواهند کرد.همیشه تا آنجا که در کنار مردم و دل های رنج دیده و آرزوهای ناکام مانده آن ها هستید انسانید و شایسته ستایش و به خاطره مردم تبدیل خواهید شد. آنجا که مردم جامعه خود را نبینید، شما هرگز نزیسته اید. فقدان هاشمی یعنی فقدان ذهن و زبانی که قادر به گذر دادن دیگران یا مردم از درون خود بود. هاشمی آنجا که از مردم سخن نگفته است، هرگز نزیسته است که زیستن یعنی «از دیگران گفتن».