- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

شکست سال ۸۴ ؛بزرگ ترین شکست یک نسل بود: گفتگوی نصیربوشهر با اسماعیل حسام مقدم

اسماعیل حسام مقدم، روزنامه نگار و فعال مدنی در گفت و گو با هفته نامه نصیربوشهر:
شکست سال ۸۴ بزرگ ترین شکست یک نسل بود!

 

مقدمه: صفحه داغ نصیربوشهر مباحثی انتقادی که پیرامون اشخاص و افراد مطرح در جامعه وجود دارد را با آنان مطرح کرده و آنان به تبیین موارد مذکور می پردازند. در صفحه داغ نصیربوشهر این هفته شخصیت مطبوعاتی و مدنی استان بوشهر؛ اسماعیل حسام مقدم را مورد سوال قرار داده و ایشان به توضیح آن موارد می پردازد. این گفتگو را بشرح ذیل می خوانید.

نصیربوشهر: خودتان را برای خوانندگان نصیر بوشهر معرفی کنید؟ رزومه کاری و فرهنگی تان را برای مان شرح دهید؟
ـ من اسماعیل حسام مقدم؛ یک دهه شصتی هستم که جامعه شناسی خوانده و از سال ۸۰ تا کنون می خواسته که به عنوان یک فعال مدنی و اجتماعی شناخته شود.   ۱۵سال فعالیت مداوم و پیوسته فرهنگی و نوشتاری در مطبوعات و رسانه های استان بوشهر و چند رسانه ملی داشته ام. از سال ۸۸ هم یکی از نویسندگان هفته نامه نصیربوشهر بوده ام.  برای فعالیتهای این پانزده سال گذشته تاکنون سه ساحت را برای خودم تعریف کرده ام: در ساحت اول به عنوان یک کنشگر مدنی سالهاست که در تشکلهای غیردولتی فعالیت کرده ام و می شود مسیری را که از مجمع مشارکت جوانان دشتستان در سال ۷۹ در برازجان داشتم و بعدها به اسم کانون همیاران جوان دشتستان معروف شد تا انجمن زیست محیطی سوز در بوشهر طی کردم و از آنجا خودم را در تشکلهای غیردولتی تهران مانند خانه کودکان شوش، انسانشناسی و فرهنگ  و رخدادتازه و … دیدم و در نهایت این فرآیند به انجمن هامون ایران رسیدم. انجمنی که از سال ۹۱ پس از بازگشتم از تهران و به توصیه دکتر ناصر فکوهی و دکتر مصطفی مهرآیین در جنوب کشور با چند نفر از دوستانم (مهدیه امیری،  رضا شبانکاره،  قاسم تنگسیرنژاد)شکل دادم. درساحت دوم به عنوان یک  نویسنده در حوزه اجتماع و فرهنگ جنوب از سال ۱۳۸۴ در مطبوعات و رسانه های استان بوشهر قلم زده ام و نخستین مطالب جدی ام را در هفته نامه اتحاد جنوب منتشر نمودم و اولین یادداشتم درباره معرفی کتاب اندیشه عدم خشونت گاندی نوشته رامین جهانبگلو در مرداد ماه سال ۸۴ منتشر شد. سپس با ارتباطی که با دو دوست فرهیخته و اهل قلم ام ؛ حمید موذنی و مجید اجرایی پیدا نمودم، بیشتر و بیشتر به نوشتار های تحلیلی تمایل پیدا کردم. نشریاتی مانند سلام جنوب، نصیربوشهر،  نسیم جنوب و بیرمی به همراه اتحادجنوب  تا سال ۸۸ جایی برای نوشتن م بود. در سالهای پسا۸۸ هم رویکرد جامعه شناسانه قوی تری پیدا کردم و با توجه به حضورم در تهران با برخی مطبوعات همکاری داشتم. مجموعه مقالاتم در حوزه تبیین مفهوم توتالیتاریسم در این دوره در همین نشریه نصیربوشهر به طور هفتگی منتشر شد. تمام این تلاشها و نوشتن ها در سالهای پس از ۹۱ با تجربه زیسته در فضای رسانه ای «هامون» معنایی عمیق تر پیدا کرد و حاصل این تلاشهای رسانه تا الان دریافت سه مجوز از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی بوده:

۱- فصلنامه فرهنگی هنری نامه هامون  که بهمن ۹۳  مجوز گرفت؛

۲- وبسایت تحلیلی هامون ایران که خرداد ۹۴ مجوز گرفت؛

۳- دوهفته نامه تحلیلی آوای هامون که شهریور ۹۴ مجوز گرفت.

تلاشم در این ساحت با دریافت سه مجوز رسمی درحال نتیجه دادن هست. هرچند که در ساحت اول تلاشهایم با درب بسته وزارت کشور مواجه شد و نشد انجمن هامون ایران را ثبت رسمی کنیم اما ایده هامون  همچنان به زیست اجتماعی خودش ادامه می دهد.
در ساحت سوم به عنوان یک دانشگاهی و آکادمیسین تلاش کرده ام از تحلیلهای روشمندانه و دانشورانه ای بر جامعه جنوب ایران داشته باشم. از همان دوران دبیرستان به این وجه و ساحت علمی و متدولوژیک می اندیشیدم تا اینکه در سال ۸۸ به دوره کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی وارد شدم و در دانشگاه های تهران، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، تربیت مدرس و  کاشان همواره حضوری پیوسته داشتم. تلاشهای علمی ام در این ساحت با عضویت پیوسته در انجمنهای علمی و حرفه ای انجمن جامعه شناسی ایران،  انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات و انجمن انسانشناسی ایران رو به بلوغ بوده است. از سال ۹۰ تا ۹۲ هم در دانشگاه های استان بوشهر به عنوان مدرس جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی مشغول بوده ام ولی از سال ۹۲ امکان تدریس برای م فراهم نشد اما ارتباطات حرفه ای ام در حوزه جامعه شناسی را با نهادهای علمی حفظ و گسترش داده ام.
در کل زیست اجتماعی من در سه ساحت می شود خلاصه کرد که در دو ساحت با شکست های نسبی مواجه شده اما در یک ساحت با موفقیتی نسبی همراه هست. در ساحت مدنی (تشکل غیردولتی انجمن هامون ایران ) و ساحت آکادمیک (حضور دایم در دانشگاه) با شکست نسبی مواجه شده ام اما در ساحت رسانه ای (رسانه های نامه هامون، آوای هامون،  هامون ایران) با موفقیت نسبی همراه هستم. به خصوص در تجربه ای که در دوهفته نامه آوای هامون به سردبیری مهدیه امیری در سال جاری (۹۵) دارم و بسیار حرفه ای و موفقیت آمیز بوده است.
هرکدام از این سه ساحت با نوعی از گفتمان و یا اندیشه کانونی همراه بوده؛ در ساحت اول (تشکلهای غیردولتی) به سمت گفتمان بازگشت به جامعه مدنی  بوده، در ساحت دوم (رسانه و مطبوعات) به سمت گفتمان بازاندیشی اصلاح طلبی بوده و در ساحت سوم) آکادمیسین و دانشگاهی) به سمت گفتمان جامعه رفاه و توسعه پایدار بوده ام.
 

نصیربوشهر: شما در کجا بدنیا آمده اید؟ در کجا مدرسه رفته اید؟
ـ من در برازجان به دنیا آمدم و تا پایان دوران مدرسه در همان برازجان بودم. در کنار خیل بچه های متولد دهه شصت در کلاسهای درس ۴۰ نفره شیفت برگردان درس خواندم.
 

نصیربوشهر: با توجه به رزومه کاری تان علاقه مندی شما در کدام حوزه بیشتر است؟
ـ  همواره می خواستم که معلم باشم، چند سالی هم در دانشگاه بودم و تدریس کردم اما تجربه شکست خورده ای بود برای من مانند همه شکستهای نسلی که دهه شصتی ها تجربه کردند. همین حالا هم که در سازمان محیط زیست هستم تمام تلاشم رو می کنم که حرفی یا کلمه ای برای آموختن به دیگران داشته باشم. چراکه برای آموزش دادن یک کلمه باید ساعتها مطالعه کرد.
 

نصیربوشهر: می شود بگویید چه تجربه شکست خورده ای بود؟ چرا شکست کلاً جریان چه بود؟
ـ خب نسلی که در ما و با ما و از ما دهه شصتی ها شکل گرفت با خودش شکستهای زیادی رو بر دوش حمل می کنه؛ شکست ۱۳۸۴ بزرگترین شکست یک نسل بود، پس از سید محمد خاتمی و دولت اصلاحات و ما که تازه دست پرورده این دولت بودیم ناگاه با دولت و گفتمانی سیاسی مواجه شد که همه مفاهیم و ایده هایی مانند آزادی و برابری را مبتذل کرد یا به محاق برد. شکست نسلی ما شاید با ۸۸ تکمیل شد. نسل شصتی ها حتی فرصت نکردند ایده های شان را با جامعه در میان بگذارند. حجم عظیم مهاجرت جوانان دهه شصت و یا حجم عظیمی از جوانان افسرده، گواه این شکست نسلی هست.
 

نصیربوشهر: یعنی انتخاب احمدی نژاد موجب شکست هم نسلی های شما شده؟ آخه مردم  در سال ۸۴ احمدی نژاد را انتخاب کردند بخاطر ضدیت با آقای هاشمی؟!
ـ یادمه در همان یک هفته ای که به مرحله دوم انتخابات سال ۸۴ مانده بود خیلی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی در فضاهای عمومی با همین «مردم» به گفتگو پرداختند و از پیامدهای انتخاب شان آگاهشان کردند… ببینید نسلی که من در آن هستم با مبانی فکری هرچند متفاوت اما بسیار جدی پای در جامعه گذاشتیم؛ با نظام توسعه ای دوران کارگزاران سازندگی رشد کردیم تا به دوران اصلاحات رسیدیم همه این دو دوره که ما در آن زیسته ایم با خودشان جدی بودن و سختکوشی و تخصص گرایی را به همراه می آورد اما به ناگاه همین نسل که در دوران بلوغ شغلی و کارآمدی اقتصادی قرار داشت با دولت پوپولیست و مبتذل و ضدتخصص گرا مواجه شد، ما به ناگاه با جریان اجتماعی تن پروری روبه رو شدیم که در نهایت منجمد شدیم. منجمد در ایده ها و اندیشه ها بدون هیچ عمل و پراتیک اجتماعی. و دقیقا همینجا بود که دانشگاه ها به مانند قارچ رشد کردند و راه دیگری نبود جز ادامه تحصیل و ذهنی انباشته تر از ایده های مجرد. این ذهنی شدن بیش از حد زیست جهان دهه شصتی ها، آنان را در زندگی خانوادگی هم حتی مجرد و تنها کرد. ببینید ساختار و نظام اجتماعی بسیار به هم مرتبط هست و یک دستکاری کوچک در یک اتفاق عمومی یا یک سیاست کلان می تواند یک نسل را به آب یا باد بسپرد. و اینگونه بود که هرچه با خانواده ها در سال ۸۴ حرف زدیم کمتر نتیجه گرفتیم و نسل نو پای ما با مورد عجیب و ولنگار دولت پوپولیست ها روبه رو شد.
 

نصیربوشهر: عده ای معتقدند که نتیجه عملکرد دولت اصلاحات احمدی نژاد بود و مردم با توجه به عملکرد دولت اصلاحات  به احمدی نژاد رای دادند! نظر شما چیه؟!
ـ با این ایده موافق نبوده و نیستم. البته هیچ رخداد اجتماعی نمی تواند حاصل یک علت خاص باشد و چه بسا بتوان به نوعی تعدد حضور کاندیداهای اصلاح طلب را برای سال ۸۴ بر دوش دولت اصلاحات انداخت اما به هیچ وجه از درون گفتمان اندیشگی اصلاحات، نمی تواند پوپولیسم و اقتدارگرایی دربیاید حتی به زور سزارین.  اشتباه استراتژیک همه برندگان در طول این بوده که پاشنه های آشیل خود را نادیده انگاشتند و یا به عبارت دیگر پادگفتمان دوران خود را بی چیز قلمداد نمودند. اینکه دولتمردان اصلاح طلب در آن سالها هر حریفی را برای خود بی چیز می پنداشتند شاید منجر به تعدد کاندیداها شد و این پادگفتمان پوپولیست ها بود که از این ماجرا بهره برد و هشت سال این سرزمین را به نابود کشاند. سرمایه های انسانی این سرزمین در این هشت سال به هرز رفت و اینها دقیقا همین نسل شکست خورده دهه شصت بودند.  توان تولید ملی که بر دوش این نسل بود را گرفتار بازی های زرگری کرد و این انرژی نسلی را از دور خارج ساخت.
 

نصیربوشهر: چه شد که وارد عرصه  مطبوعات  شدید؟!  ورودتان به عرصه مطبوعات چگونه بود ؟!
ـ  اولین مطلبی که از من در مطبوعات منتشر شد در آیینه جنوب محمد دادفر سال ۷۳ بود که انشایی بود درباب کتابخوانی. بعد از این در سال ۷۹ یک سلسله نوشته های جوانانه ای در اتحادجنوب داشتم با عنوان آنسوی دریچه ها با امضای قاف. اما به طور حرفه ای از سال ۸۴ وارد مطبوعات شدم و دقیقا این ورود به دلیل ترس از آینده خودم و نسلم و سرزمینم بود. گروهی شدیم در اتحادجنوب و صفحات اندیشه و جامعه مدنی درمی آوردیم و این شانس را داشتیم که کسی مانند اکبر صابری بود که اعتماد کند و باقی ماجرا خودمان بودیم و ایده های مان. من به واقع آن سال با انتخابی که «مردم» داشتند ، ترسیدم. و این شد که تنها جایی که برای ما وجود داشت مطبوعات بود.
 

نصیربوشهر: مطبوعات را  چگونه می بینید؟ آیا می تواند کنجکاوی و اهداف شما را پاسخ بدهد  و برآورده کند؟
ـ از صدر مشروطیت تا اکنون شاید تنها نهادی که توانسته گفتمان ساز باشد و شکستهای کمتری داشته باشد همین مطبوعات و رسانه ها هست. نه حزب، نه دانشگاه، نه صنف و نه انجمن های مردمی هیچکدام به تاثیر گذاری مطبوعات و رسانه ها در تاریخ معاصر ایران نبوده اند. ازهمین رو همانطور که در پاسخ مبسوط پرسش اول گفتم تنها ساحت زندگی اندیشگی من که با موفقیت نسبی مواجه بوده همین ساحت نویسندگی و مطبوعات بوده است. به جد می توانم بگویم که برآورده کرده است و شانس دولت اعتدال هم همراه بوده و این فضایی که بخصوص در مطبوعات محلی گشوده شده در تاریخ ایران سابقه نداشته است. تعداد بسیار زیادی مجوز انتشار مطبوعات و کتاب و رسانه و .. اتفاق مبارک و میمونی است.
 

نصیربوشهر: به نظر شما فعالیت مطبوعات استان بوشهر نسبت به استانهای دیگر چگونه است؟!
ـ  همیشه وقتی به تحلیل استان بوشهر در عرصه های مختلف نزدیک می شوم این را در ذهن دارم که این استان، شخصیتی محروم به لحاظ ساختارهای مدرن اجتماعی دارد. و اگر بپذیریم که مطبوعات؛ نهادی مدرن هست می شود اینگونه بگویم که با اینکه دهه هاست که مطبوعات محلی در استان داریم اما نتوانسته ایم تشخص مطبوعاتی و رسانه ای در سطح حتی منطقه جنوب خلق کنیم به مانند آنچه که استان بوشهر توانسته شخصیتی جنوبی در ادبیات داستانی ایران کسب کند. شاید در مطبوعات این استان فعالیت بسیار زیادی ببینیم اما متاسفانه گفتمانی که حاصل اندیشه و تفکر مطبوعات مان باشد هنوز رخ ننموده است و این چیزی هست که همیشه به آن اندیشیده ام.
 

نصیربوشهر: چه انگیزه ای باعث شد که شما همزمان مجوز فصلنامه ، ماهنامه و دوهفته نامه  بگیرید؟!
ـ ابتدا تصحیح کنم  من مجوز یک فصلنامه سپس یک وبسایت و در نهایت مجوز دوهفته نامه آوای هامون را در دو سال گذشته دریافت کردم. نخستین انگیزه ام بسط ایده و اندیشه «هامون؛ بازگشت به جامعه مدنی» بود که از سال ۹۱ به طور جدی با کمک دوستان هم اندیش م پیگیری کرده بودم. این ایده نیاز به جایی داشت که خودش را بطور مستقل بیان کند. انگیزه بعدی ام این بود که اگر این شانس به من روی آورد و بتوانم مجوز بگیرم، این مجوزها را در اختیار دوستان هم اندیش م قرار دهم تا مکانی برای انتشار ایده های شان بیابند و دقیقا همین کار را تا اینجا کرده ام. و در نهایت انگیزه داشتم که بتوانم گفتمانی متشخص از جامعه مدنی جنوب ایران را در سطح ایران مطرح نمایم  به این دلیل که استان بوشهر نیاز به تشخص ملی دارد. بالتبع انگیزه کارآفرینی هم داشته ام.
 

نصیربوشهر: این نشریات را در اختیار اشخاص خاصی قرار داده اید؟!  متوجه نشدم  منظورتان را.
ـ سردبیری این نشریات را بر عهده شان گذاشته ام با آزادی و ابتکار عمل کامل ؛ همان چیزی که «در اختیار گذاشتن کامل» معنا دارد…. فصلنامه نامه هامون و دوهفته نامه آوای هامون را به دو دوست هم اندیش به همراه تیم نویسندگان شان قرار داده ام. وبسایت هامون ایران هم خودم مدیریت می کنم.
 

نصیربوشهر: آیا به فوتبال و سینما هم علاقه داری ؟!
ـ سینما خیلی بیشتر از فوتبال.
 

نصیربوشهر: بهترین و بدترین فیلمی که دیدید ؟!
ـ شاید فیلمی مانند دشت گریان اثر تئو آنجلوپولوس بهترین فیلم برای من بوده و فیلم بد هم فیلمهای آخر مسعود کیمیایی یا داریوش مهرجویی بوده که از نیمه فیلم  را رها کردم.
 

نصیربوشهر: پرسپولیسی هستی یا استقلالی ؟!
ـ هیچکدام. از ایده تمرکززدایی تبعیت می کنم و تیمهای شهرستانی رو بیشتر می پسندم.
 

نصیربوشهر: چه انتقاداتی بر حسام مقدم وارده ؟!
حسام مقدم: سخت نویسی. این بزرگترین نقدی هست که باید بهش بیاندیشم که درعین اینکه دچار ابتذال نشوم اما ساده بنویسم. و پیامد سخت نویسی هم عدم ارتباط ارگانیک و پویا با «مردم» هست.البته نقدها را باید منتقدان بر من بگویند و من همواره منتظر نشسته ام.
 

نصیربوشهر: مهمترین مشکلات انتشار اوای هامون  چیه؟
ـ این حوزه اختیارات سردبیر آوای هامون هست. مهدیه امیری باید این پرسش را پاسخ بدهد نه من. من در کنار ایشان اگر کمکی از دستم بربیاد انجام می دهم. یک یادداشت مدیرمسئول برای هر شماره  دارم و در برخی تصمیمات مهم در کنار سردبیر هستم. البته گفتن از مشکلات مالی که دیگه مساله هر روزه ما هست چیز بااهمیتی نیست، اما شاید آنچه که من همیشه در طول این ده شماره آوای هامون در چهره سردبیر دیدم دغدغه مطلب بوده. و البته دغدغه خودم کمی درباره توزیع مناسب نشریه بوده است.
 

نصیربوشهر: عملکرد مدیریت فرهنگی استان را چگونه ارزیابی می کنید؟!
ـ اتفاق و رخدادهای اصلاح طلبانه ای که به زعم من در وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی افتاد متاسفانه در استان نیافتاده است. دیگر نهادهای فرهنگی استان هم که بر همان شیوه و روال پیشین عمل کرده اند. به زعم من حوزه فرهنگ استان نیاز به دگردیسی دارد. نیاز به پوست اندازی دارد و این پوست اندازی نیاز به جسارت و شجاعتی اصلاح طلبانه دارد. خوشبختانه در بستر فرهنگی استان به اندازه ای هنرمند و ادیب و نویسنده و … هست که بشود رخدادی را شاهد بود اما آنچه که لازم هست؛ مدیریتی راهبردی و استراتژیک در فضای فرهنگی استان هست.
 

نصیربوشهر: جلسات ماهانه هامون در برازجان  چه نقشی بر فضای فرهنگی استان داشت ؟!
ـ ابتدا باید این را بگویم که عصرانه های فرهنگی هامون هر هفته با موضوعات متنوع و متعددی برگزار می شد و ۸۸ هفته متوالی به طول انجامید. ایده انجمن هامون از سال ۹۱  که شکل گرفت مبتنی بر کارهای کوچک اما مداوم و منسجم بود. ازهمین رو اگر این عصرانه های فرهنگی توانستند تاثیری بر عرصه عمومی استان بگذارند دقیقا به خاطر حفظ انسجام و تداوم آن در طول دو سال بود. در ابن جلسات با حضور گروه ها و افراد و افکار و اندیشه های متنوعی همراه بودیم که جایی را برای گفتگو یافته بودند. این افراد اگر در ابتدا منسجم نبودنو اما این عصرانه ها جایی بود که باهم و در کنار هم قرار بگیرند و همدیگر را بشناسند. به نوعی عصرانه های فرهنگی هامون به عنوان یک جایگاه وفاق اجتماعی و فرهنگی در استان عمل کرد و نیروهای ازهم گسیخته را در کنار هم گرد آورد. به واقع می توان حداقل هشت تا ده تشکل غیردولتی را نام برد که از درون این جلسات برساخته شدند و درحال حاضر مجوز گرفته اند و در حال فعالیت هستند. علاوه بر اینها در این عصرانه ها دست بر روی موضوعاتی می گذاشتیم که فراموش شده بودند و یا نادیده گرفته می شدند مانند سالمندان یا معلولین یا ورزش زنان یا … این بازاندیشی در مسائل یک جامعه می تواند صداهای متنوعی را به گوش برساند و برای همین از این عصرانه های فرهنگی هامون در تمام این ۸۸ جلسه، صداهای متنوعی به گوش رسید.
 

نصیربوشهر: به نظر شما برای ارتقای فرهنگ استان چه کارهای باید انجام داد؟ راهکارهای شما برای بهتر شدن وضعیت فرهنگی استان چیست؟
ـ از ذات گرایی فرهنگی پرهیز کنیم. از سمبل سازی فرهنگی فراتر برویم و فرهنگ را فرآیند همزیستی و خلاقیت زیستن بدانیم. از برنامه های بزرگ دوری کنیم و با گسترش برنامه های فرهنگی منسجم در میان مردم؛ از هر قشر یا گروه یا نژاد یا جنسیتی که باشند، فرهنگ را به سرچشمه های خود یعنی «مردم» بازگردانیم. مثلا فرهنگ محیط زیستی را از برنامه نمادین که برای عکس و سلفی گرفتن خوب هستند، به سمت برنامه هایی سوق دهیم که مردم خودشان بازیگر اصلی باشند. و یا هر حوزه دیگر فرهنگی. تفاوتهای فرهنگی را در استان بوشهر مطالعه نماییم و از یکدست کردن نگرش فرهنگی به شدت حذر نماییم. به عبارت دیگر از تقلیل گرایی فرهنگی اجتناب کنیم. همه این نکاتی که به اختصار گفته شد نیازمند پژوهش و تحقیقات مردم نگارانه و میدانی هستند تا بتوانیم آن پوست اندازی را تجربه کنیم. از سوی دیگر باید نگاهی هم به آسیب شناسی فرهنگ عامه مردم نیز داشته باشیم. همه این موارد و بیشتر از این ها در کنار هم با مدیریتی راهبردی می توانند نگرش و چشم انداز فرهنگی استان را تغییر دهند.
 

نصیربوشهر: حسام مقدم از چه چیزهای بیشتر لذت می برد؟!
ـ با همسرم بشینیم و درباره «هامون» و آینده اش حرف بزنیم و رویا ببافیم. البته از نوشتن هم لذت می برم و هم رنج می کشم. شنیدن موسیقی فیلم هم برایم لذت بخش هست. در کنار همه اینها لذت خوردن دمی گرجه رو با هیچ خوراکی دیگری عوض نمی کنم.
 

نصیربوشهر: دغدغه  حسام مقدم برای آینده اش چیست ؟!
ـ «جامعه مدنی جنوب ایران»
 

نصیربوشهر: آینده  برازجان را چگونه می بینی؟
ـ برازجان جزیی از منطقه جنوب ایران هست که در سپهر اندیشگی ام دارای حساسیت هست هرچند که سرنوشت و آینده برازجان را در گرو چشم انداز جنوب ایران می بینم. با توجه به وضعیت اقلیمی منطقه جنوب ایران در بیست سال آینده، چالشهای زیست محیطی برای این منطقه  می توان متصور بود که اصلا امیدبخش نیست لذا برازجان و دیگر شهرهای منطقه جنوب ایران ناگریز هستند که الگوهای توسعه پایدار را برای یک بازه بلندمدت درنظر بگیرند تا آنگاه بتوانیم برای آینده چشم اندازی داشت. من متاسفانه هیچ چشم اندازی با رویکرد توسعه پایدار در منطقه جنوب ایران به طور عام و برازجان به طور خاص نمی بینم و ازهمین رو نگرانم. با این همه آدرس تمام فعالیت ها و برنامه های «هامون» در برازجان معرفی شده است و این دقیقا ناشی از این بوده که همچنان امیدی برای آینده هست که من عمیق ترین دغدغه زیستی ام یعنی «هامون» را در همین جنوب ایران تعریف کرده ام.
 

نصیربوشهر: اگر فردا شما را به عنوان استاندار بوشهر منصوب کردند مهمترین کارهایی که برای استان انجام می دهید چه خواهد بود ؟!
ـ مادرم همیشه از آرزویی می گوید که چون من در آمبولانسی جلوی استانداری بوشهر به دنیا آمدم، استاندار بشوم اما جناب لاوری گرانقدر،  من از همین جایگاه که درحال معنابخشی اجتماعی و فرهنگی و مدنی به آن هستم بسیار بسیار بیشتر می توانم برای منطقه جنوب ایران تاثیرگذار باشم، من نقش اجتماعی خودم را جسته ام و تلاشم را می کنم در همین جایگاه به عنوان یک جامعه شناس بتوانم توجه برنامه ریزان و سیاستگذاران را به جامعه مدنی، توسعه پایدار و رفاه اجتماعی جلب نمایم. در ضمن بسیار ضروری هست که جامعه جنوب ایران را بشناسیم و بتوانیم در سطح ملی و بین المللی هم ادبیاتی پژوهشی درباره آن تولید کنیم تا در نهایت جامعه و فرهنگ جنوب ایران به جغرافیایی مبدل بشود که به تشخصی مدنی و فرهنگی در سطح جهان دست یابد. و مطمئن باشید که این هدف و دغدغه از درون نقشهای اجرایی مانند استانداری محقق نمی شود. من به شدت تمایل دارم که در همان سه ساحت زیستی خودم؛ یعنی ساحت کنشگری مدنی، ساحت فعال رسانه ای و ساحت چهره دانشگاهی بتوانم مهمترین و حساس ترین نقش های اجتماعی ام را ایفا نمایم.