- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

جریان سازی عدالت جنسیتی؛ گفتگوی اختصاصی آوای هامون با آذر منصوری

چشم انداز جمعیت زنان مسلمان نواندیش (ایران)؛ جریان سازی عدالت جنسیتی

گفتگوی اختصاصی آوای هامون با آذر منصوری؛ قائم مقام جمعیت زنان مسلمان نواندیش ایران

 

اشاره:

آذر منصوری؛ فعال سیاسی و قائم مقام جمعیت زنان مسلمان نواندیش ایران با گشاده رویی گفتگو با آوای هامون را پذیرفتند و پرسشهایی که درباب نقش زنان در سیاست و چگونگی افزایش میزان مشارکت آنان در عرصه عمومی جامعه ایران را مبسوط پاسخ دادند. منصوری از حلقه مشاوران سیاسی رییس دولت اصلاحات و عضو حزب اتحاد ملت اییران اسلامی هست و سالهاست که به عنوان یک فعال سیاسی اصلاح طلب در سطح ایران شناخته می شود و موضع گیری های وی همواره در مسیری بوده که بتواند بستری را مهیا آورد تا زنان ایران اسلامی بتوانند در جامعه و فرهنگ خود نقش موثرتری را ایفا نمایند. باهم این گفتگوی مفصل را در ادامه خواهیم خواند:

 

 

 

به رغم پیشرفت های محسوسی که در زمینه تحصیلات و مشارکت های اجتماعی زنان در کشور حاصل شده، چرا زنان هنوز نتوانسته اند سهم شایسته ای از پست های مدیریتی را به خود اختصاص دهند؟


اینکه زنان ایران امروز در کدام نقطه ایستاده اند و اینکه آیا در این نقطه ای که ایستاده اند نقطه مطلوبی است یا خیر؟ به اعتقاد من پرسشی است که به راحتی نمی توان پاسخ روشن و مشخصی برای آن داشت. به هرحال جایگاه امروز زنان ایران؛ برآیند مجموعه ای از ظرفیتها و اقتضائات، فرصت ها و تهدیدهایی هست که به لحاظ تاریخی و اجتماعی و سیاسی پشت سر گذاشته اند و البته پیشِ رو دارند. آنچه که به عنوان معیار جهانی در سنجش این واقعیت اجتماعی امروزه در همه کشورها مرسوم است؛ رتبه ای است که اصطلاحا شکاف جنسیتی گفته می شود. این رتبه میزان دسترسی زنان نسبت به مردان را در دسترسی به شاخصهای توسعه نشان می دهد. بر اساس آخرین گزارش مجمع جهانی اقتصاد رتبه شکاف جنسیتی در ایران در بین ۱۴۵ کشور جهان ۱۴۱ است. حال اینکه این گزارشها جهتگیری هایی را دارد یا خیر؟! بحث دیگری است. اما به هر حال وقتی شما شاخص هایی مانند مشارکت سیاسی یا اقتصادی یا شاخص کسب و کار را در این گزارش مشاهده می کنید، اختلاف معنی داری با آمارهای موجود در ایران ندارد. به نظر من حضور زنان ایران در پستهای مدیریتی تابعی است از مجموعه ای از شاخصها که ارتباط مستقیم با توسعه یافتگی دارند.
دلیل این شکاف و فاصله ها به اعتقاد من بر می گردد به اینکه ما با چالش جدی توسعه متوازن و یا پایدار و یا همه جانبه و یا درونزا و همچنین با مشارکت آحاد مردم مواجه ایم. اگر برنامه های توسعه ای کشور که علی القاعده باید اهداف چشم انداز را محقق کنند نسبت به مشارکت نیمی از جمعیت کشور ضعف داشته باشد؛ هم توسعه با تاخیر خواهد افتاد و هم از سوی دیگر شکاف جنسیتی نیز سال به سال افزایش خواهد یافت. واقعیتی که بر ما گذشته ، حاکی از این ضعف ساختاری است. بنابر این پاسخ سوال شما از یک طرف بر می گردد به ضعف برنامه های توسعه در ایران و از طرف دیگر به رویکردی که اساسا اعتقادی نه به توسعه یافتگی دارد و نه به حضور زنان در عرصه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.

 

این اعتقاد وجود دارد که در کشورهایی مانند ایران، مدرنیته بر آنها عارض شده و یک تحول درونی به وجود نیامده و این می تواند یکی از دلایل عدم مشارکت زنان در سیاست باشد. شما تا چه میزان به این تحلیل باور دارید؟

 

البته مفهوم مدرنیته مفهوم بسیار پیچیده ای است که باید از نقاط مختلف و از زوایه دیدهای مختلف به آن پرداخت. شاید بهترین تعریف را آنتونی گیدنز (جامعه شناس بریتانیایی) مطرح می کند که: مدرنیته به مانند یک نگاه خاص به دنیا، به عبارت دیگر نگاهی که معتقد است انسان سرور و مالک دنیاست و می تواند در جهان دگرگونی ایجاد کند و به موازات آن یک رشته ایده ها و مفاهیم در فرهنگ سیاسی به همراه خود آورد و دنیای جدیدی را رقم زند. این مفاهیم عبارتند از آزادی، برابری، خردگرایی، لیبرالیسم و… یعنی اگر بخواهیم از بعد فلسفی مدرنیته را تعریف کنیم؛ بر می گردیم به مفاهیم نو: مانند انسان گرایی. نقش فعال و سروری انسان در جهان، تسلط بر طبیعت و خرد گرایی؛ که به این لحاظ مدرنیته ابعاد گوناگونی دارد: بُعد اجتماعی دارد، بُعد اقتصادی دارد، بُعد سیاسی دارد. بنابر این گیدنز معتقد است که در خصلت دوم، مدرنیته مجموعه ای از نهادهای اقتصادی مانند تولید صنعتی و اقتصاد آزاد است که مدرنیته را در دوران جدید رقم می زند. در واقع جریان مدرنیزاسیون؛ مجموعه ای از نهادهای سیاسی است برای شکل گیری دولت-ملت ها. مدرنیته در ایران هشت دهه است که بعد از شکل گیری نظم نوین جهانی در ایران هم آغاز شد.در سوال قبل هم به آن پرداختم.خلا اصلی دولت مدرن اما خلا الزامات مشارکت سیاسی ملت بود. شما ببینید پهلوی ها  که خود را آغاز گر دولت مدرن در ایران می دانستند چه الگویی داشتند.در مدرنیسم موردنظر آنان مردم سرگردان و رها هستند و باید توسط نخبگان با زور و اجبار به سوی سعادت و پیشرفت رانده می شدند. این شیوه دولت مدرن در تضاد با جامعه مدنی و اجزای آن، مثل مطبوعات و احزاب بود و این ضدیت به حدی بود که عملا الزامات اصلی مدرنیسم که باید مقدمه شکل گیری دولت- ملت باشد، کاملا حذف می شد. طبیعی است که نتیجه محتمل چنین رویکرد و رویه ای به نوسازی نخواهد انجامید و زنان نیز در این روند واجد نقشی برای مشارکت سیاسی نخواهند بود. به نظرم چالش اصلی هم به همین مساله بر می گردد. طبیعتا مدرنیسم در ایران باید به توسعه همه جانبه، متوازن و پایدار می انجامید؛ یعنی توسعه اقتصادی سیاسی فرهنگی و اجتماعی که در این صورت نیز زنان دارای نقش و اثرگذاری در همه حوزه ها می شدند، اما نشدند چون آن الزاماتی که باید در نهایت به تحول درونی جامعه می انجامید عملا حذف شده بود.

 

از نظر شما ضرورت مشارکت سیاسی زنان و حضور آنها در قدرت چیست؟ چه راهکارهایی برای افزایش این مشارکت پیشنهاد می دهید؟


امام خمینی(ره) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با نگاهی کاملا مترقیانه که به اعتقاد من برگرفته از فقه پویا و اجتهاد نوین بود، تاکید و تصریح کردند که زنان باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت داشته باشند. این جمله یعنی چه؟ مقدرات مملکت چیست؟ علی القاعده منظور امام؛ حضور زنان در مبادی تصمیم گیری و تصمیم سازی کشور بوده است. یعنی نهادهایی که در کشور از یک طرف مسئول تدوین سیاستگذاری های کلان هستند و از سوی دیگر نهادهایی که باید برای اجرای این سیاست ها، برنامه و راهبرد مشخص کنند. امام به درستی رمز توسعه و پیشرفت کشور را می دانستند و اتفاقا بنا داشتند الگویی ایرانی اسلامی
 از مشارکت سیاسی زنان به دنیا عرضه کنند. اما این اتفاق علیرغم توفیق نسبی در برخی حوزه ها مانند آموزش رخ نداده است. قاعدتا برای اینکه این هدف جریانسازی بشود باید استراتژی داشت. ضعف اصلی هم بر می گردد به این فقدان استراتژی. به دلایلی که بسیار راجع به آن تاکنون گفته و نوشته ام، این ضعف استراتژی در نظام برنامه ریزی و سیاستگذاری کشور ما وجود دارد. اما موضوعی که امام در نزدیک به ۴۰ سال پیش بر آن تاکید کردند، نزدیک به دو دهه است که مورد توجه کشورهای در حال توسعه، توسعه یافته و جهان سوم قرار گرفته است. آنها با این راهبرد فکر کرده اند و در قدم اول به این ضرورت پی برده اند. ضرورت حضور زنان در مقدرات اساسی مملکت که یکی از رموز پیشرفت و توسعه یافتگی آنها شده است. آنها به راهبردی به نام راهبرد جریانسازی برابری (عدالت) جنسیتی رسیده اند. به این مفهوم که در ساختار حقیقی و حقوقی خود از روش ها و برنامه ای برای رفع تبعیض ها و افزایش فرصت های برابر برای زنان بهره گرفته اند. یکی از این راهبردها اختصاص سهمیه به زنان در مسئولیت ها و اشتغال و انتخابات و غیره است. چرا؟ چون می دانند شکاف های تاریخی فرهنگی اجتماعی و … باعث شده زنان نتوانند از فرصتی برابر در همه حوزه ها برخوردار باشند. به عنوان مثال شما اگر عراق و افغانستان و پاکستان را ببینید زنان در انتخابات ۲۵تا۳۰ درصد سهمیه دارند. یعنی فارغ از اینکه آراء لازم را در انتخابات کسب کنند، سهم شان در پارلمان و شوراها محفوظ است. برای اینکه فرصتی در اختیار آنان قرار گیرد تا در مراجع تصمیم گیری و تصمیم سازی حضور داشته باشند. یا مثلا آخرین دور انتخابات شورای شهر فرانسه را ببینید. دولت احزاب را ملزم می کند و برای شرکت آنها در انتخابات شرط می گذارد که به شرطی می توانید در انتخابات شرکت کنید که به ازای یک کاندیدای مرد یک کاندیدای زن هم معرفی کنید. این ها بخشی از همان راهبردهایی است که به آن اشاره کردم.

 

 

نقش احزاب به عنوان یکی از ارکان جامعه مدنی برای تحقق مشارکت سیاسی زنان تا چه میزان هست؟


احزاب می توانند هم نقطه آغازین این حضور باشند و هم پیش برنده آن.
منتها این بر می گردد به اینکه آیا احزاب بازیگران اصلی عرصه قدرت سیاسی هستند یا اینکه در سپهر سیاسی جوامع تا چه حد با ماهیت حزبی شناخته می شوند. به میزانی که این اثرگذاری بیشتر باشد، طبیعتا نقش احزاب در افزایش مشارکت سیاسی زنان چنانچه به این ضرورت پی برده باشند و برای آن راهبرد داشته باشند، بیشتر خواهد شد. تجربه احزابی مانند حزب دمکرات و یا جمهوری خواه آمریکا و یا احزابی مانند حزب کارگر و حزب محافظه کار انگلستان این موضوع را ثابت می کند. حضور آنگلا مرکل در قدرت سیاسی آلمان در کنار توانایی های او مدیون حزبی است که او از آن برخواسته است. یا ترزا می نخست وزیر انگلستان و یا تاچر را اگر بررسی کنید از دل حزب محافظه کار انگلستان روییده و بالیده و امروز در قدرت سیاسی کشورهای خودشان به نقشی اثر گذار در روند صلح و گفتگو دست یافته اند.

 

 

از آنجایی که در ایران، هنوز سیستم حزبی با شاکله ای که در کشورهای توسعه یافته شکل گرفته، به رسمیت شناخته نشده، سهم زنان در فعالیت های حزب چگونه است؟ احزاب و جریانات سیاسی تا چه میزان توانسته اند بر اساس روابط دموکراتیک در کنار زنان به فعالیت بپردازند؟ احزاب و جریانات سیاسی چه سهمی برای مدیریت ارشد زنان عضو خود قایل هستند؟

 

واقعیت های موجود احزاب ایران بر مردانه بودن ساختار آنان دلالت می کند. اگر همه احزاب را ببینید اعم از اصلاح طلب و اصولگرا؛ چند نفر ازدبیران کل این احزاب زنان هستند و یا اینکه زنان در ارکان تصمیم گیری این احزاب چقدر نقش دارند ؟ شورای هماهنگی جبهه اصلاحات را اگر ملاحظه نمایید این موضوع کاملا روشن می شود. تنها دو زن در این شورای ۲۱ نفره حضور دارند که اساسا به نمایندگی از طرف احزاب زنانه در جمع حضور پیدا می کنند. این تصویر روشنی از ساختار مردانه احزاب ایران است. البته احزابی مانند حزب مشارکت تجربه نسبتا موفقی در این زمینه داشته اند.

 

 

جمعیت زنان مسلمان نواندیش (ایران) برای افزایش مشارکت سیاسی زنان چه برنامه هایی دارد؟ چشم اندازهای بلندمدت این جمعیت چیست؟

 

این را مقدمه بگویم که احزاب زنانه در نوع خود مولود ساختار مردانه احزاب است. به عبارت دیگر وقتی حزب زنان شکل می گیرد به این مفهوم است که احزاب در مجموع برای جلب  و افزایش مشارکت سیاسی زنان برنامه ای نداشته اند و خیلی از آنها حتی هنوز به ضرورت آن هم پی نبرده اند و اگر هم در بزنگاه های انتخابات به این موضوع توجه می کنند به نظر من بیشتر جنبه فانتزی و نمایشی دارد. البته برخی از احزاب در سالهای اخیر به موضوع مشارکت زنان توجه کرده اند اما تا زمانی که برنامه مشخصی برای جریان سازی عدالت جنسیتی در حزب خود نداشته باشند، طبیعتا این چالش همچنان وجود دارد. عدالت جنسیتی برگرفته از مبانی اعتقادی ماست و تاکید حضرت امام هم بر حضور زنان در مقدرات اساسی مملکت از همین مبانی سرچشمه می گیرد.
این ساختار مردانه همانطور که گفتم باعث شکل گیری احزاب زنانه شده است. اما قاعدتا این احزاب زنانه هم اگر برنامه ای برای عدالت جنسیتی نداشته باشند، این آسیب جدی وجود دارد که به جزیره ای تبدیل شوند که زنان فعال و علاقه مند به حوزه عمومی را در خودشان جمع می کنند و از قضا این جزیره ها خودش مانعی می شود برای جریانسازی عدالت جنسیتی در حوزه مشارکت سیاسی زنان. در واقع اگر جمعیت زنان مسلمان نواندیش هم در حوزه مشارکت سیاسی زنان و موضوع نو اندیشی دینی چشم انداز و برنامه نداشته باشدو بر اساس آن راهبردهایش مشخص نباشد، ممکن است به چنین آسیبی گرفتار شود.
اما طبیعتا با توجه به آسیب شناسی که در حوزه احزاب و مشارکت سیاسی زنان داشتیم سعی کردیم ضمن پرهیز از افتادن در چنین آسیب هایی، راهبرد اصلی جمعیت را جریان سازی عدالت جنسیتی در ساختار حقیقی و حقوقی کشور تعریف کنیم. در این مسیر باید چالش ها، فرصت ها و تهدیدهای پیش رو را بشناسیم و برای رفع آن ها برنامه داشته باشیم. بنابر این چشم انداز جمعیت در یک جمله جریان سازی عدالت جنسیتی در ساختار حقیقی و حقوقی کشور است و در این مسیر از یک طرف از همه ظرفیت های موجود در قانون اساسی استفاده خواهیم کرد و از سوی دیگر از توان و همکاری و همفکری محققین و متفکران حوزه نواندیشی دینی برای رفع موانع پیش رو بهره خواهیم برد. بر اساس این راهبرد مجموعه فعالیت ها و برنامه های جمعیت تعریف شده است و در ادامه نیز استمرار خواهد داشت. به عنوان مثال در انتخابات اسفند ۹۴ ما از این راهبرد بهره گرفتیم.
بر اساس این راهبرد جمعیت
 در دو سطح برنامه های خود را تعریف و به پیش برد. قاعدتا با توجه به نرخ پایین حضور زنان در مجالس ایران و ضرورت افزایش این نرخ که جزئی از راهبرد جریان سازی است از یک سو باید در سطح گفتمان سازی برنامه ریزی می کردیم و از سوی دیگر با تعامل با احزاب و جریان های تاثیرگذار نسبت به اختصاص سهمیه سی درصدی زنان در لیست های انتخاباتی برنامه ریزی می کردیم. خوشبختانه این اتفاق افتاد. در مقطع ثبت نام انتخابات نسبت حضور زنان در مقایسه با ادوار گذشته چهار برابر شد و علی رغم رد صلاحیت تقریبا ۶۵ درصدی زنان، در انتخابات تعداد حضور آنها در مجلس دهم از سه درصد مجالس قبلی به ۶ افزایش پیدا کرد. باطبع باید تلاش شود این راهبرد در انتخابات آینده نیز ادامه پیدا کند. همان طور که قبلا اشاره کردم به کارگیری این راهبرد تجربه موفقی در جوامع مختلف به جای گذاشته است و ما نیز ناگزیریم همین مسیر را ادامه دهیم. در غیر این صورت شکاف جنسیتی در ایران کاهش نخواهد یافت.