تهرانوارگی
محسن عباس پور
یک تهرانوارگی سطحی، پوچ و سراسر آسیب در این ماجرای پلاسکو وجود دارد، که گرچه دارای پیشینههای متعددی هست، ولی هر بار که در شکل و شمایلی تازه نمایان میشود، زخم کهنهی نگاههای مرکزگرایانه را باز و بازتر میکند.
روح تمام افرادی که در این واقعه آسیب دیدند، شاد و امیدوارم خانوادهها و دوستان ایشان با صبوری روزهای سخت پیشرو را بگذرانند. اما دارم به این فکر میکنم که اگر چنین رویدادی در هرجای دیگر کشور اتفاق میافتاد، باز هم دولت با نگاهی پوپولیستی و برای عقب نیفتادن از موج شبکههای مجازی عزای عمومی اعلام میکرد؟ اگر چنین اتفاقی در استان سیستان و بلوچستان یا هرمزگان به وقوع میپیوست، باز هم همین موج و نگاههای اندوهبار را چه در بین مردم و چه از سوی دولت داشتیم؟
ظرف همین چند روز یک استانِ محرومِ این مملکت درگیر سیل شده و زندگی چند صد خانوار روی آب رفت، ولی نه دولت، نه عموم ما مردم و نه رسانههای رسمی مکتوب و غیرمکتوب، این فاجعه را به اندازهی فرو ریختن یک ساختمان در تهرانِ لوس و نُنُر مهم تشخیص ندادیم.
استان خوزستان روزها و هفتههای زیادی از سال را درگیر پدیدهی ریزگرد و گرد و خاک هست، ولی ساکنین مکلفند با این موضوع کنار بیایند؛ اما وافریادا به روزی که گرد و غباری به این تهران قجرزاده برسد. مملکت باید عزادار شود.
این لمپنیسم مرکزگرایانه فرزند خلف لیبرالیسم و جامعهای ست که مرکزها را همواره مهمتر از حاشیهها میداند. نه فقط مهمتر که حتی اصل و اساس.
خودِ ما هم سراسر لبریز شدهایم از این نگاههای مبتذلِ مرکزدوستانه و مرکزگرایانه. این تهرانوارگیِ مستتر در همه چیزمان باعث شده صدای تهران را بیش از صداهای شهری خودمان در هرگوشهای از کشور بشنویم اگر بهتر نگاه کنیم متوجه میشویم بسیاری از شهرهای ایران هر یک پلاسکویی است در حال فروریختنِ تدریجی و تنِ این شهروندان سالهاست که زیر آوار جا مانده.
ما حتی صدای خودمان را هم به خوبی آنچه که از مرکز و مرکزها میآیند، نمیشنویم..