- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

پای چپ امام(ره)، جمهوری اسلامی و ضرورت اصلاحات؛ یادداشتی از دکتر مصطفی مهرآیین

پای چپ امام(ره)، جمهوری اسلامی و ضرورت اصلاحات

مصطفی مهرآیین

 

۱) در یکی از روزهای سال ۱۳۷۶ زمانی که دانشجوی ترم دوم کارشناسی ارشد جامعه شناسی در دانشگاه تربیت مدرس بودم در کلاس جامعه شناسی انقلاب دکتر علی محمد حاضری که هم رئیس پژوهشکده امام(ره) و انقلاب اسلامی بود و هم مدیریت گروه جامعه شناسی در دانشگاه تربیت مدرس را بر عهده داشت از بچه های کلاس پرسید که اگر کسی مایل به همکاری با دبیرخانه «کنگره بین المللی تبیین اندیشه های امام(ره) و انقلاب اسلامی» است می تواند با دبیرخانه این کنگره که به لحاظ مکانی در پژوهشکده امام و انقلاب مستقر بود، همکاری کند. من به ایشان درخواست همکاری دادم و در این دبیرخانه مشغول به کار شدم. از آنجا که دارای مدرک لیسانس مترجمی زبان انگلیسی بودم، از من خواسته شد که به ارزیابی اولیه مقالات انگلیسی ارسالی از خارج کشور بپردازم تا در صورت تایید اولیه آن ها کمیته علمی کنگره اقدام به داوری بعدی آن ها و انتخاب یا عدم انتخاب آن ها برای ارائه در کنگره کند. خیلی زود بدلیل اینکه اعضاء کمیته علمی فکر می کردند ارزیاب خوبی برای مقالات هستم وارد کمیته علمی شدم و با دوستان مشغول در آن کمیته که اکنون همه آن ها از دوستان نزدیکم هستند آشنا شدم. کنگره به خوبی برگزار شد و دوره شش ماهه همکاری من با آن نیز پایان یافت. در یکی از روزهایی که برای تسویه حساب و جمع کردن وسایلم به پژوهشکده امام رفته بودم یکی از همکاران کمیته علمی که با من رابطه دوستانه تری داشت پیشنهاد کرد که یک درخواست تقاضای همکاری به ریاست پژوهشکده بنویسم و در صورت موافقت در پژوهشکده امام مشغول به کار شوم. دکتر علی محمد حاضری با درخواست من موافقت کرد،   اما مطابق ضوابط اداری همکاری قطعی من با پژوهشکده مشروط به برگزاری جلسه گزینش و تایید و گزینش عمومی شد.

۲) یک روز نزدیکی های ظهر من را صدا کردند تا در طبقه ریاست حاضر شوم و به جلسه گزینش عمومی بروم. در کنار دکتر علی محمد حاضری، چند نفر از دیگر مدیران پژوهشکده نیز در جلسه حاضر بودند. از من پرسیدند درباره امام چه می دانی؟ گفتم هیچ. بعد پرسیدند درباره انقلاب چه می دانی؟ گفتم با اندیشه های دکتر علی شریعتی و نقش آن در انقلاب تا حدودی آشنا هستم. سوالات دیگری هم پرسیدند که پاسخ من به بیشتر آن ها یا نمی دانم بود یا پاسخی که دوستان حاضر در جلسه را راضی نمی کرد. آخر جلسه به من گفتند که پس شما نمی تونید در این جا مشغول به کار شوید. من لبخندی زدم و گفتم من فکر می کنم در اینجا مشغول به کار می شوم چون قبلاً انسانی که نام او بر این پژوهشکده است وعده این کار را به من داده است. گفتند چه جوری؟ گفتم در خواب. گفتند چه خوابی؟ جوابی ندادم.تنها چند قدم از اتاق جلسه گزینش فاصله گرفته بودم که دکتر حاضری صدام کرد و گفت با ادامه کار تو در اینجا موافقیم. این موافقت باعث شد نزدیک به چهارده سال از عمر من با کار کردن در پژوهشکده امام و انقلاب سپری شود.

۳) من در آن خواب که تابحال به ندرت آن را برای دیگران بازگو کرده ام، امام(ره) را در لباس سفید زیبایی دیدم که با خوشحالی با من گفتگو می کرد.در لحظه خداحافظی، امام که پای چپش می لنگید کفش هایش را بیرون آورد و به من داد و به من گفت از حالا به بعد آن ها را تو بپوش. بعد از آن، دیدن امام در خواب بارها برای من تکرار شد.در خوابی دیگر، او را نشسته بر سر کوچه ای بی نهایت بلند دیدم. وقتی به او رسیدم سلام کردم. جواب سلامم را داد و گفت بیا وارد کوچه شو. صادقانه بگویم، بعد از این خواب ها همواره چهار احساس(و نه فکر و اندیشه) را در خود تجربه کرده ام: اول اینکه باید در مورد این انسان کاری علمی انجام دهم(بخشی از رساله دکترایم را به بررسی اندیشه های ایشان اختصاص دادم)؛دوم آنکه این انسان از من و امثال من توقع دارد در مسیر خلق جامعه بهتر حرکت کنیم که نماد های کفش و کوچه به معنای مسیر و راه می باشند؛ سوم آنکه شخصیت و سرنوشت ایشان علیرغم همه بزرگی های روشن ایشان احتمالاً دارای نقصان هایی است که من آن ها را در خواب با نماد لنگیدن پای چپ احساس کرده ام؛ و بالاخره اینکه شاید لنگیدن پای چپ ایشان را بتوان نمادی از نقصان بخش چپ گرای نظام سیاسی جمهوری اسلامی دانست که امروزه خود را در قالب موضوعاتی همچون فقدان عدالت، وجود ظلم و فساد و…در جامعه آشکار ساخته است.

۴) بیان این خواب هرگز به معنای آن نیست که من به عنوان یک جامعه شناس تحلیل های خود از جامعه ایران را در پیوند با این خواب یا خواب ها قرار داده ام. نقل این ماجرا تنها این هدف را دنبال می کرد که نشان دهم همچون این رویا یا خواب، ذهن انسان امروز ایرانی اگر چه هنوز خود را دوستدار انقلاب ایران، رهبر دینی آن یعنی آیت الله خمینی و نظام سیاسی برآمده از آن می داند، از برخی وجوه آن را دچار نقصان ها و کاستی های جدی می بیند و احتمالاً به شدت از آن ها ناراضی و خشمگین است.

۵) رویکرد کسانی مانند «لیلی عشقی« به انقلاب ایران از زیباترین رویکردهایی است که مبتنی بر شخصیت و اندیشه آیت الله خمینی طراحی و نوشته شده است. لیلی عشقی در کتاب « انقلاب ایران،زمانی بین زمان‌ها» به ارائه یک تحلیل کاملاً عرفانی از انقلاب اسلامی می پردازد. در این تعبیر، انقلاب ایران، صرف یک اتفاق سیاسی و اجتماعی نیست؛انقلاب ایران را باید در پیوند با نیروهایی ورای جامعه درک کرد و باید آن را حاصل عمل خداوند دانست که بدست آیت الله خمینی عملی می شود. تعبیر عرفانی یعنی انقلاب را حاصل عمل رازگون خداوند دیدن. در این پارادایم که انقلاب اسلامی را امری ماورایی می‌بیند دو نوع نگاه فرعی وجود دارد؛ یکی اینکه خداوند می‌خواهد بندگانش را عقوبت کند و اینها نشانه آخرالزمان است. نگاه دیگر اینکه خداوند با این اتفاقات فرصتی فراهم می‌کند برای رجوع بندگان به خودش و فرصتی برای تجدید دین و برای اینکه مردم یک بار دیگر به یاد خداوند بیفتند. به اعتقاد افرادی همچون لیلی عشقی اگر از منظر فلسفه و عرفان اسلامی به انقلاب اسلامی نگاه کنیم، این انقلاب حاصل عمل خداوند و یک حرکت جوهری در عالم است. یک تحول درونی در بطن هستی است. گویی سناریویی برای این هستی نوشته شده است و گوشه‌ای از این هستی وقوع انقلاب ایران است. ابن عربی معتقد بود حتی خلقت رسول‌الله جزئی از سناریوی این هستی بوده است. محمد(ص) یعنی تجلی حکمت محمدی که سناریوی اصلی خلقت است. به این تعبیر انقلاب ایران جزئی از آن حکمت محمدی است و تجلی بخش آن حکمت است. این تعبیر از انقلاب ایران البته در پیوند جدی با شخصیت مذهبی رهبر آن یعنی امام خمینی است. در این تعبیر فرض بر آن است که امام انسانی خود ساخته و عارفی بزرگ بوده که قادر است به نظم هستی جهتی دوباره ببخشد. در اینجا داستان زندگی امام از اهمیت خاصی برخوردار می شود. کنش ها و سخنان او هم اهمیت پیدا می کنند. مثلا گفته می شود پیش بینی های امام نشانی بر بزرگی و عظمت روحی اوست که در انقلاب ایران تجلی یافت. بنا به این تعبیر از انقلاب ایران، امام نقشی خضرگونه پیدا می کند. او دو تا پیش‌بینی کرد و هر دو درست از آب درآمد؛ یکی گفت شاه باید برود که رفت یکی هم گفت که سرنوشتی مهیب در انتظار صدام است که خب اتفاق افتاد. در این تعبیر، انقلاب ایران هدفی فراتر از تاسیس یک نظم سیاسی به نام جمهوری اسلامی را دنبال می کند و این نظام سیاسی مقدمه آن اتفاق عظیم است.بنا به این رویکرد، در حوزه سیاست و اندیشه، انقلاب ایران بیش از آنکه دنبال دیگری سازی باشد،به دنبال حذف دیگری سازی ها در جهان است. شعار نه شرقی و نه غربی آیت الله خمینی به معنای تخاصم با شرق و غرب نبود؛ به معنای این بود که ما، ماحصل مشترک همه انسا‌ن‌ها و بشریت‌ایم. ما می‌خواهیم حاصل جمع بشریت باشیم و می‌خواهیم اتفاقاً همه این دوگانه‌سازی‌ها را نفی کنیم. انقلاب ایران در پی این بود که تمام این معادلات را به هم بریزد و بگوید مهم‌تر از همه اینها، ما موجودی الهی هستیم و بنده خداوندیم و آن چیزی که برای ما مهم است تحقق وعده الهی و خلیفه الهی بودن است. ما می‌خواهیم یک نظمی بنا کنیم که در آن انسان‌ها همگی مبدل شوند به عبد خداوند. ما در جهان با نفی خداوند روبرو هستیم و انقلاب ایران، نفی نفی خداوند بود.

۶) در سال ۱۳۵۷، الهیات تغییر نهفته در اندیشه های آیت الله خمینی و دیگر ایدئولوگ های انقلاب ایران توانست با بسیج توده های مردم ایران آغازگر خلق یک نظم سیاسی نوین گردد، بی آنکه بخواهد خود را تبدیل به یک ایدئولوژی گر توجیه گر یا «الهیات توجیه و ثبات»سازد. انتظار این بود که در سال های پس از شکل گیری جمهوری اسلامی، نیز، اندیشه های آیت الله خمینی بتواند در مقام الهیات تغییر جامعه ایران عمل نماید و با آشکار ساختن توان و حقیقت سیاسی نهفته در خود مانع از شکل گیری سیاست در معنای «تداوم صرف حکومت» گردد. انتظار این بود الگوی زندگی و عمل آیت الله خمینی مانع از تبدیل شدن سیاست به مذهب و تقلیل مذهب به ایدئولوژی شود. و بالاخره، انتظار این بود که بازخوانی دائمی انقلاب ایران بتواند در مقام جستجوی دوباره و دوباره حقیقت مذهبی و سیاسی نهفته در این رخداد و آشکار ساختن پیوند «تغییر زمان» و «تغییر جهان» عمل نماید. پرسشی که در این روزها باید در مقابل خود مطرح سازیم این است:اکنون وضعیت این امید و انتظار چگونه است؟ آیا مذهب هنوز قادر به خلق تازه های اندیشه سیاسی هست یا خیر؟ آیا سیاست تمامی توان سیاسی نهفته در مذهب را به بهای تداوم خود ناممکن نساخته است؟آیا ما هنوز هم قادر به خلق تجربه زمانی جدیدی هستیم که بتواند زمینه ساز تغییر در جهان ما گردد یا اینکه برعکس ما با انجماد زمان، جهان خود را نیز منجمد ساخته ایم؟