- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

راهبردهای موجود در جامعه شناسی تاریخی؛ یادداشتی از دکتر سید ابراهیم مساوات

مقدمه ای بر راهبردهای موجود در جامعه شناسی تاریخی

سیدابراهیم مساوات

 

جامعه­شناسی تاریخی به عنوان علمی فرارشته­ای با رشته های دیگری همچون تاریخ اقتصادی، اجتماعی و جامعه شناسی سیاسی درمی آمیزد و منطق و مضامین خاص خود را دارد (اسکاچپول، ۱۳۹۲). تدا اسکاچپول و مارگارت سامرز در مقاله­ی «کاربردهای تاریخ تطبیقی در پژوهش سطح کلان اجتماعی» (۱۹۸۰) بنا به نوع پدیدارشناسی و کاربرد نظریه، سه جریان عمده­ی متفاوت در جامعه­شناسی تاریخی را شناسایی می­کنند (ماهونی، ۲۰۰۶). این سه راهبرد شامل «کاربست الگوی عام در تاریخ»، «کاربرد مفاهیم برای تفسیر تاریخ» و «تحلیل نظم های علّی در تاریخ» می­شود. این راهبردها بر اساس کتاب «بینش و روش در جامعه شناسی تاریخی» بدین صورت است:

« کاربست الگوی عام در تاریخ»: نخستین راهبرد به دهه­ی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مربوط می­شود. زمانی که جامعه­شناسی به عنوان رشته ای مستعد تدوین نظریه ای عام و جهان­شمول پنداشته می­شد و جامعه­شناسان، تاریخ را به نحوی خفت­آمیز مجموعه­ای از پژوهش های آرشیوی تلقی می­کردند که مختص گردآوری «فاکت­ها» درباره زمان و مکان های خاص در گذشته است. کاربست الگوهای عام درباره یک یا چند مورد تاریخی و نوع جامعه­شناسی تاریخی بود که در جریان اصلی محافل علمی و دانشگاهی چونان دقیق ترین و مناسب ترین حوزه تجربی و نظری به رسمیت شناخته می شد. نمونه بارز این رهیافت کتاب «تغییر اجتماعی در انقلاب صنعتی» نوشته نیل اسملسر است که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد (همانجا: ۴۹۹-۵۰۰).

«کاربرد مفاهیم برای تفسیر تاریخ»: دومین راهبرد عمده­ای که جامعه­شناسان تاریخی بطور منظم استفاده کرده اند، راهبردی است که مفاهیم را برای ارائه و بسط تفسیرهای معنادار از الگوهای تاریخی کلان بکار می­گیرد. این راهبرد را تاحدی می توان نوعی واکنش انتقادی خودآگاهانه به تلاش هایی تلقی کرد که از سوی کارکردگرایان ساختاری، مارکسیست ها و بسیاری کسان دیگر برای کاربست به اصطلاح الگوهای نظریِ بسیار کلی در تاریخ صورت گرفته است. کارهای رینهارد بندیکس و ای. پی. تامپسون نمایانگر راهبرد دوم است (همانجا: ۵۰۷). اسکاچپول محققین این راهبرد را جامعه شناسان تاریخی تفسیری می نامد. این جامعه شناسان نبست به آزمون برای ایجاد تعمیم های علّی درباره ساختارها و الگوهای تغییر بزرگ­دامنه و کلان، شکاک و بدبین هستند. در عوض این محققان به دنبال تفسیرهای معنادار و مهم از تاریخ هستند. بدین معناکه آنان توجه دقیق خود را به نیات و مقاصد فرهنگی بازیگران فردی یا گروهی موجود در صحنه های تاریخی مشخص و مورد بررسی معطوف می کنند و ثانیاً موضوع گزینش شده برای مطالعه تاریخی و انواع بحث و استدلال های ارائه شده درباره آن باید یا از نظر فرهنگی و یا به لحاظ سیاسی، در حال حاضر «مهم» باشد. (همانجا: ۵۰۷).

«تحلیل نظم های علّی در تاریخ»: در این راهبرد همانگونه که برخی از مهمترین کارهای مارک بلوخ و برینگتون مور نشان می دهد، کانون توجه ارائه و بسط تبیینی مناسب برای پیامد یا الگوی کاملاً معین در تاریخ است. نه منطق الگوی واحد فراگیر و نه تحقیق معنادار درباره تفردهای پیچیده و امور جزیی زمان و مکانی خاص که هیچ­یک اولویت پیدا نمی کند. به جای آن محقق می پذیرد که می توان نظم های علّی –حداقل نظم های محدوددامنه- را در تاریخ کشف کرد (اسکاچپول، ۱۳۹۲: ۵۱۵).

اندیشه های مربوط به نظم های علّی ممکن است از دو یا چند نظریه­ی از پیش موجود که در برخورد با شواهد و مدارک تاریخی پدید آمده است حاصل شود یا ممکن است به نحوی بسیار قیاسی، از کشف آنچه که آرتور استینچ کامب «قیاس های معنادار بین نمونه­ها» در جریان تحقیق تاریخی می نامد، تولید شود. نکته­ی بسیار مهم و اساسی در این راهبرد آن است که هیچ­گونه کوششی برای تحلیل فاکت های تاریخی بر اساس الگوهای کلی معمول صورت نمی گیرد. فرضیات بدیل و گوناگونی همواره پی­جویی و ایجاد می شود و اندیشه های حاصل از سرمشق (پارادایم)های نظریِ آشکارا متضاد، در صورتی که برای حل مسئله­ی تاریخی در دست بررسی مثمر ثمر تشخیص داده شود ممکن است با هم ترکیب شوند. یا اینکه نظریه های قدیمی را ممکن است تماماً کنار گذاشت و از مواد تاریخی یک تبیین موقتی جدید تولید کرد (همانجا: ۵۱۵-۵۱۶).