- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

تحلیلی جامعه شناختی بر قشربندی اجتماعی بلوچستان ایران در دوره پهلوی اول

تحلیلی جامعه شناختی بر قشربندی اجتماعی بلوچستان ایران در دوره پهلوی اول

محمد شریفی

از انجاییکه به حوزه جامعه شناسی تاریخی در کشور کمتر توجه شده و با توجه به بکر بودن منطقه سیستان و بلوچستان، پس از بررسی اندیشه های متفکرین داخلی و خارجی برآن شدم که با استفاده از نظریه ایرانی قشربندی اجتماعی ح.ا.تنهایی، پایان نامه دوره کارشناسی ارشد خود را به نگارش در بیاورم . این نظریه پرداز ایرانی معتقد است که به طور کلی دو سنخ آرمانی طبقه ، فرادست و فرودست می باشند که طبقه فرادست دارای سه شاخص فوق(مالکیت ، قدرت اجتماعی و برنامه ریزی و مدیریت) هست ولی طبقه فرو دست فاقد این شاخص ها است. در هر طبقه چهار قشر وجود دارد که عبارتند از : ۱-قشر اصلی ۲- قشرفرعی ۳-قشر حاشیه ای ۴-قشربیرونی. پس در هر جامعه ای هشت قشر وجود دارد که چهار قشر در طبقه فرادست و چهار قشر دیگر در طبقه فرودست جامعه قرار می گیرند که با یکدیگر در حال کنش متقابل هستند. قطعا در طول تاریخ بلوچستان ایران به مثابه سایر نقاط دورافتاده این سامان ، کمتر دستخوش تغییر شده است. چراکه؛ ورود عناصر جدید به بلوچستان به ندرت بود و چنانچه مامورینی نیز وارد می شدند ، مورد پذیرش واقع نگشته و مجبور به ترک آن مکان می شدند. مهم ترین عامل تغییر دهنده ساختار قشربندی اجتماعی در دوره پهلوی اول ورود نیروهای نظامی رضاشاه به فرماندهی امان الله جهانبانی بود که با توجه به مقاومت شدید حکام محلی ، با قدرت نظامی وارد بلوچستان شد و دولت مرکزی را به شکل سازمان یافته استقرار داد. باستانی پاریزی دراین باره میگویذ : ” دوست محمد خان گمان می کرد با شمشیر هندی دو رویه می تواند در برابر در برابر تفنگ های نونوار رضاشاهی و توپ های دور زن سرتیپ علی شاه خان و سرتیپ البرز در کوه های لاشار کار یکرویه کند غافل از آن که خیلی زود او را به زندان های تهران منتقل خواهند کرد.”

این استقرار ساختار کلی مناسبات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی را تفییر داد . طبقه فرودست جامعه به واسطه اینکه اکنون برای خود اندک جایگاه یافته بودند ، با ورود به عرصه نظامی و استخدام در اینگونه نهادها تهدیدی برای حکام محلی محسوب شدند. بیشترین تغییرات در لایه سیاسی قشر اصلی طبقه فرا دست در بلوچستان به دلیل ورود نیروهای رضاخانی از سال ۱۳۰۹ خورشیدی به بعد دچار تغییراتی می گردد .

در لایه اقتصادی نیز که از تجار و صاحبان صنایع صیادی و … تشکیل شده است ، در قشر اصلی طبقه فرادست نقشی پر رنگ دارند. در کنار لایه سیاسی و اقتصادی ، لایه دینی نیز در قشر اصلی این طبقه وجود دارد که با توجه به یکسانی اهمیت آن با لایه اقتصادی ، هر دو را با نام لایه اقتصادی و دینی ذکر نموده ایم. اما در قشر فرعی طبقه فرادست را کدخداها ، گروهی از شاعران و نقالان و گروهی از دینداران و مذهبیون تشکیل داده اند. قشر بیرونی طبقه فرا دست در بلوچستان را تجار افغانی و گروهی از صیادان و ناخداهای عرب تشکیل می دادند. در طبقه فرو دست کشاورزان ، صیادان و دامداران قشر اصلی تشکیل و شعرا نیز از شخصیت های عمده قشر فرعی طبقه فرودست به حساب می آمدند. قشر بیرونی از اهمیت خاصی در بلوچستان برخوردار بود و راهزنی و دزدی قشر بیرونی برای اکثر مردم توجیه شده بود. در نهایت آنچه که باید بدان اشاره نمود ، مهاجرت طبقاتی در   بعضی از اقشار طبقات مختلف در جامعه بلوچستان وجود دارد. مثلا در قشر فرعی طبقه فرودست با قشر اصلی طبقه فرادست این مهاجرت مشهود است. بعضی از شاعران همچون محمد عبدالله روانبد و بعضی از شخصیت های برجسته دینی همچون مولوی عبدالله سربازی بنا به مقتضیات زمان در هر دو دسته جای می گیرند.

محمد شریفی

دانشجوی دکتری جامعه شناسی سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی