- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

آب دریاها سخت تلخ است | تحلیلی بر فیلم فروشنده: مقاله ای از اسماعیل حسام مقدم

آب دریاها سخت تلخ است…

مطالعات فرهنگی درباب فیلم سینمایی فروشنده اثر اصغر فرهادی (۱۳۹۴)

اسماعیل حسام مقدم

 

۱

سالها پیش در مقاله ای علمی پژوهشی با رویکرد مطالعات فرهنگی به سراغ تحلیل فیلم هایی درباب مقاومت زنان در زندگی روزمره رفته بودم و در تحلیل نهایی م در آن مقاله از “ابژه غائب” یا “آن چیز مفقود شده” ای نوشته بودم که همواره تمام کنش های مقاومت زنان در زندگی روزمره را با شکست و زوال مواجه می سازد و این نظم مسلط مردانه هست که باز برمی گردد و همه چیز را مانند همیشه می کند. همواره در مواجهه با سینمای اصغر فرهادی و فیلم هایش با روایتی هم عنان می شویم که در آن چیزی و یا ابژه ای مفقود و غایب است و دقیقا همان چیزی هم هست که همه رخدادها و روایت ها مبتنی بر آن سامان یافته و به پیش می رود.

فیلم فروشنده؛ روایتگر همین چیز مفقود شده یا ابژه غایب است. ژاک لاکان؛ روانکاو و فیلسوف فرانسوی در تحلیل داستان “نامه ربوده شده” اثر ادگار آلن پو به همین ابژه غایب اشاره می کند که ساختار ناخودآگاه انسان مدرن را برساخته نموده است. همه کنش ها و روایت های انسان مدرن به آن بخشی از ناخودآگاهش مربوط می شود که با ابژه غایب مربوط می شود. با این تحلیل روانکاوانه، فیلم فروشنده اصغر فرهادی دارد بر روی گسل ها و گسست های روانی یک زن و شوهرش بنا می شود که این فقدان همواره تا نسلهای بعد با آنها خواهد ماند و حتی در داستانهایی که از آن ها در خاطره ها باقی خواهد ماند، به زیست خود ادامه خواهد داد.

۲

ماتئی ویسنی یک؛ نمایشنامه نویس و نویسنده رومانیایی در نمایشنامه ای با عنوان “پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی” از خشونتی درون ماندگار در جامعه ای می گوید که در یک میدان جنگ ابدی هست؛ جنگی که همواره با خاطره هایی همزاد و توامان می شود که باید به خاک سپرده و تشییع شوند. روایت فیلم فروشنده اصغر فرهادی چیزی جز همین به خاکسپاری خاطرات تلخ زندگی نیست؛ خاطرات تلخی که بر پیکره مادرها و زن ها نقش می بندند و پشت در پشت هم به آینده پرتاب می شوند.

زندگی روزمره زنانی که به مانند میدان نبرد باید از خود و حیثیت خود محافظت کنند، همان روایتی هست که اصغر فرهادی در فیلم “فروشنده” اش خواسته بازنمایی کند. در سرتاسر فیلم رعنا (ترانه علیدوستی) داغدار و سوگوار است. به مانند زنی که پیکرش مبدل به میدان نبرد شده است. این سوگواری دائم و پیوسته از خشونتی درون ماندگار سرچشمه می گیرد و از جانب مردان قصه (شوهرش؛ عماد با بازی شهاب حسینی و … ) روا داشته می شود. خشونتی که در روان و کالبد شهرهای بزرگی مانند تهران جریان دارد و بازتولید می شود. رعنا آب دریاها را می گرید؛ آب دریاها سخت تلخ است…

۳

جامعه به مثابه اردوگاه؛ ایده ای هست که جورجیو اگامبن؛ فیلسوف و جامعه شناس ایتالیایی درباب جامعه معاصر از آن می گوید. در اردوگاه علاوه بر اینکه همه چیز تحت نظارت و دیده بانی مداوم قرار می گیرد، قانون یا نظم نمادین جامعه انسان را در وضعیتی پر از فشار و محکومیت قرار می دهد اما هیچ حمایتی از او نمی کند. او را رها می کند تا در تنهایی خودش دست و پا بزند. این خصیصه جامعه مدرن است که همچون اردوگاه، به افراد تنها و رهاشده را مورد خشونتی واقع کند که قانون به آن امر کرده است.

رعنا و حتی همسر آن پیرمرد راننده در وضعیت اردوگاه هستند. اردوگاهی که با خشونت و نظارت مداوم عجین شده در حالی که هیچ حمایت و حفاظتی از زنان در این اردوگاه نمی شود. آنها به تنهایی و واماندگی رها شده اند. وضعیت زنان در جهان سینمایی اصغر فرهادی؛ واماندگی و رهاشدگی است. زنان همچون در اردوگاه کار اجباری، سوژه هایی در هم شکسته اند که هیچ سیستم و ساختار حمایتی برای اشان تعریف نشده است.

۴

روایت نمایشنامه “مرگ فروشنده” اثر آرتور میلر؛ نمایشنامه نویس آمریکایی را سالها پیش در یادداشتی درباره نقد زندگی روزمره و انسان مدرن به عاریت گرفته بودم. در آن نوشته از ویلی لومان؛ شخصیت دستفروش این نمایشنامه و زندگی اش گفته بودم. «… یه چیزِ وحشتناکی اینجا وجود داره! چیزی که همیشه حضورشو میشه حس کرد. اما من هیچوقت نتونستم بفهم اون چیه. این و اون، دوستام، همکارام… چرا دیدنِ اونا هر روز صبح منو اینقده غمگین می کنه؟ درست مثه مترو؛ هر روز همون آدمها که سوار می شن و هر روز همون آدمها که پیاده می شن، و همه ی اون چیزهایی که اتفاق می افته، برایِ اینه که اونا رو فقط پیرتر کنه… گاهی عجیب ترس برم می داره؛ مثلِ همه مون تو این دنیا، انگار همه مون تویِ اتاقِ بزرگی، یه نفس به این سو و اون سو می ریم، از دیواری به دیوار دیگه و باز همون حرکت، و بدونِ پایانی! بدونِ هیچ پایانی!» (قطعه ای از دیالوگ ” ویلی لومان”؛ شخصیت اصلی نمایشنامه ی “مرگ دستفروش” اثر آرتورمیلر)

فیلم “فروشنده” اصغر فرهادی بر روی بستری از تمرین و اجرای تئاتر “مرگ فروشنده” با بازی رعنا و عماد روایت می شود. چه جالب هست که اصغر فرهادی نمایشنامه ای را انتخاب می کند که در تمام دیالوگهایش می شود استیصال و ترس و درماندگی را جست. رعنا و عماد فیلم “فروشنده” به مانند ویلی لومان و همسرش در نمایشنامه “مرگ فروشنده” سرگردان و حیران هستند که با جریان زندگی شان چه بکنند. اگرکه ویلی لومان در رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ در آمریکا با زوال زندگی اش مواجه بود، رعنا با جامعه از هم پاشیده دهه ۱۳۸۰ در ایران مواجه بود.

۵

“فروشنده” اصغر فرهادی به مانند همه فیلم های پیشین او، دو جریان موازی در خود دارد؛ جامعه ای که اردوگاه کار اجباری است و سوژه های درهم شکسته ای که با بحران هویت دست و پنجه نرم می کنند. روایتی که بر روی این دو جریان موازی برساخته می شود، بازنمایی همان مسائل جامعه امروز ایران است که نمی شود به دلیل تلخ بودن، از کنارش بی توجه گذر کرد.