- هامون ایران - https://www.hamooniran.ir -

راهبرد سیاست رهایی بخش در جنبش مدنی ایران؛ مقاله ای از مجید اجرایی

چه باید کرد؟

راهبرد سیاست رهایی بخش در جنبش مدنی ایران

مجیداجرایی

منتقد فرهنگی و اجتماعی

 

« چیرگی تام می کوشد تا انسان ها را به صورتی سازمان دهد که تکثر و تمایز نامحدودشان از بین برود و کل انسانیت، به صورت فردی واحد درآید. این امر تنها زمانی امکان پذیر است که یکایک افراد انسانی به صورتی تبدیل شوند که در برابر برخی کنش های معیّن، واکنش های معین و ثابتی از خود نشان دهند. دشواری تحقق این چیرگی، ساختن چیزی است که وجود ندارد.» (قطعه ای از کتاب توتالیتاریسم اثر هانا آرنت)

تاریخ در این سرزمین گویی همیشه دو بار تکرار می شود و رخدادها همیشه باید منتظر تکرار تراژیکی باشند که از صورت کمدی وار آن قالب تهی کرده است.

این البته تقدیر محتومی نیست که تنها در این جغرافیا تکرار شود؛ گویی آن گاه که “تخم لق” مشروطه زیر دندان انسان ایرانی شکست، ما ایرانیان – از کرانه های خزر تا سواحل خلیج فارس- خود را پاندول وار تکرار می کنیم؛ تکرار می شویم.

«ابژه ی میل» در بزنگاه تاریخی، ما را به سمت هیجان و تخلیه می برد و آن گاه که بادِ هیجان مان فرونشست در چنبره ی روزمرگی می افتیم و این است نتیجه ی “زیست ذره ای” در ایران و لیان.

امر سیاسی اصولاً امر پیچیده و ظریفی است و تنها کنشگرانی می توانند در پهنه ی آن، بازیگران پیشرویی باشند که چندساحتی باشند.

«حوزه سیاست با توجه به ماهیت آن یعنی اهمیت قدرت و آمریت و اجبار درآن یکی از دورترین حوزه ها نسبت به علایق عقلی تلقی می شده و این فاصله خود بر فوریت و اهمیت پروردن سیاست در دامن عقل می افزوده است.» (عقل در سیاست اثر حسین بشیریه / نشر نگاه معاصر / ص۴۲)

واقعیت این است که شعار اعتدال دولت روحانی قابل تأویل و تحویل به تفسیرهای چند گانه ای است که البته در جامعه ی دوقطبی شده ی ایران شاید چنین رویکردی “خیر الموجودین” باشد اما نباید فراموش کرد که به دست دادن تعبیرهای “گِل و گُشاد” از آن می تواند مرزهای هویتی را در هم ریزد و راه را برای ورود “هر چیز”ی بدان هموار نماید. حال آنکه در پهنه ی سیاسی باید هویت ها روشن و شفاف باشد.

من گمان می کنم آنچه در برونداد امر سیاسی در این سرزمین می بینیم متاثر از شکاف ها و ناسازه های هویتی است؛ فی المثل جدال و مرائی که میان طیف های مختلف اصلاح طلبان وجود دارد به گونه ای متاثر از برتری جویی هویتی است.

«در واقع مفاهیم هویت، هم در گزینش اندیشیده و هم در گزینش تکاملی یا تحولی، می تواند مهم باشند که در آمیزه ی این دو- با ترکیب اندیشه ی منتقدانه و تکامل یا تحول گزینشی – آشکارا می تواند منجر به تفوق رفتار تاثیر پذیرفته از هویت نیز شود.» (هویت و خشونت اثر آمار تیاسن / ترجمه فریدون مجلسی / انتشارات آشیان / ص۵۴)

شعار اعتدال بدین معنا بر بنیادهای “اعمال قدرت” استوار شده است: هم این و هم آن، نه این و نه آن و این جاست که راه برای ورود نیروی سوم به پهنه ی سیاست و قدرت هموار می شود. نیرویی که می خواهد در صحنه بماند حتی با بالارفتن از شانه های نیرویی که در اشتراک و قرابت راستینی با آن نبوده است؛ آنچه کارل مارکس در اثر خود “هجدهم برومر و ناپلئون” در مورد انقلاب کبیر فرانسه و پیدایی موقعیت های مشوش جدید می گوید، با قدری تساهل شاید بتوان به فضاهای پس از انتخابات و صحنه های تقسیم قدرت در ایران نیز تعمیم داد.

سیاست اگر در معنای حرفه ای آن مراد شود؛ اصالت یکی از ارکان محوری آن است اما سیاست در ایران مفهومی سیّال است و وجه ژلاتینی سیاست مستعد دگردیسی های ناهمگون است. این ها همه بیش از آنکه تضاد و تعارض در رفتار کنشگران را آشکار کند، موقعیت پارادوکسیکالی را در سیاست ایران برای ما پیش می کشد که می توان بدان “نیهلیسم امر سیاسی” نام نهاد.

حیات سیاسی در این سرزمین با بحران گره خورده است و چون ناخودآگاهِ تاریخی ما چندان ثباتی در کارزار سیاسی به یاد ندارد، ما نتواسته ایم سیاست ورزی را در پهنه ی ثبات و آرامش تجربه کنیم. ما در بحران ها همدیگر را تشفی و تسکین می بخشیم.

سیاست ورزی، امروز با مقوله ی مدیریت درهم آمیخته است. دیگر شعارهای آتشین “دموستنس” وار چندان کارایی ندارد؛ آنچه در مدیریت موثر است تأمل، تصمیم، مدیریت بحران، چندجانبه گرایی، تمرکززدایی، خردورزی و . . . است.

«با توجه به این امر آن ها باید ملاحظه کنند که در زمانی که پای مسایل سیاسی بنیادین در میان است چه نوع دلایلی را می توانند به طور معقول برای یکدیگر اقامه کنند. این همان “ایده ی دلیل عمومی” است که متفکری چون جان راولز بر آن تأکید می کند و به تعبیر خود او “در یک کلام ایده ی دلیل عمومی مربوط به چگونگی فهم رابطه ی سیاسی است.» (قانون مردمان اثر جان راولز / ترجمه جعفر محسنی / انتشارات ققنوس / ص۱۹۶)

 

واقعیت این است که اصلاح طلبان کلاسیک حرف تازه ای ندارند؛ آنان که هویت “ستادی” دارند و نه هویت مدنی. آنان که درک ابتری از تحولات جهانی دارند. آنان که فهم ناقصی از جنبش های زیستی در جهان دارند یا اصلاً ندارند. آنان که نگاه شان “پروژه” ای است و نه “پروسه” ای، مصداقی است و نه مفهومی. آنان که تحلیلی از زیست مدنی و نواندیشی خلاقانه ندارند. آنان که پس از آرمیدن در لانه های زمستانی خود ناگاه فعال می شوند و به دنبال جیره بندی فصل سرد بعد خویش اند.

امر سیاسی بیش از آن که به سواد نیاز داشته باشد؛ محتاج شعور است. بیش از دانش، به بینش، بیش از فعّالیت به خلّاقیت و بیش از آگاهی به نبوغ و هوشمندی محتاج و نیازمند است.

کنشگر مدنی در دوران ما به EQ (ای کیو) بالا بیشتر نیاز دارد تا IQ (آی کیو) بالا؛ زیرا هوش هیجانی سرشار است که می تواند ما را از مهلکه ها، بحران ها و پیچ های تاریخی گذر دهد نه هوش مغزی و دانش تلنبارشده در ذهن.

سیاست ورزی بدون التفات به استراتژی و تبیین چشم انداز، برنامه محوری و گام های عملیاتی عملاً در سیکلی باطل و فاسد می چرخد.

اصلاح طلبی و کنش گری مدنی نوین در این سرزمین کارنامه ی کامیابی نخواهد داشت مگر با التفات به :

نگاه پروسه محور، مدیریت، خلّاقیت، گفت و گوی انتقادی، سرمایه ی اجتماعی، حرکت در بُرد و عمق، بازاندیشی و خود پالایی، تبیین هویتی، مدنی اندیشی، نگاه سیستماتیک، توجه به هژمونی و توازن قدرت، نگاه افقی، سیالیّت، انعطاف پذیری، توجه به فرم و محتوا، تحدید مرزهای حزبی، تفکر اجتماعی و نه جماعتی، گذار از تیپ به شخصیت در پراکسیس اجتماعی، توجه به مخاطب، توجه به سه گانه (صنف، حزب، طبقه)، نگاه معطوف به زیست و سبک های متنوع زیستی، پمپاژ انرژی و ارتقای انگیزش، مطالعه و تفکر، و بازتعریف و بازآفرینی در قرائت و روایت خود از نقش های اجتماعی.

نگاه فلّه ای و «دلّه»ای به مخاطبان، لزوماً به پوپولیسم می انجامد حتی اگر برای امری اصلاح طلبانه باشد.

«جامعه ی نیک، بدون شهروندانی که از لحاظ اخلاقی متعهّد باشند و یکدیگر را بپذیرند و خود را نگهبانان حقوق یکدیگر و حافظان سلامتی نهادهای اساسی جامعه بدانند، تحقق پیدا نخواهد کرد. این ارزش ها (اعتماد، امید و مشارکت) پدیده های تصوّر ناپذیر یا بیگانه با فرهنگ و تاریخ ما نیستند.» (اخلاق در حوزه ی عمومی اثر علی میرسپاسی / نشر ثالث / ص۳۰)

***

عنوان نوشتار خود را با عبارت پرسش واری آغاز کردم که چندین دهه پیش از این، علی شریعتی از آن استفاده کرد برای طرح شعار “بازگشت به خویش” و “خودپالایی انقلابی”.

من اینک به جدّ گمان می کنم سیاست ورزی و کنش سیاسی اگر بخواهد منجر به الگویی رهایی بخش شود؛ باید مبتنی بر رویکردهای مدنی باشد. مبتنی بر بازگشت به خویش، اما نه در طریقی انقلابی که در مسیر و صیرورتی اصلاحی.

طرح ریزی دوباره ی فرماسیون های فکری – عملی از نان شب هم برای یک کنشگر ضروری تر است؛ زیرا در دموکراسی روش ها بر نتیجه ها برتری دارد. و انسان دموکرات، آنکه معطوف به آرمانی بزرگ حرکت می کند، بیش از چیستی به چگونگی می اندیشد و بیش از آن که از خود بپرسد این راه به کجا ختم می شود؛ باید بپرسد چگونه از این راه می توان حرکت کرد؟

این چنین است که زیستن در موقعیت حال کنونی و دریافت آنیت سیاست از دستیابی به یوتوپیای موهومی به نام خوشبختی و آزادی بسی مهنّاتر و راهگشاتر است.