تأملی بر اشتغال و پس از اشتغال در استان بوشهر
کژ اشتغالی
محسن عباسپور
فرد جویای کار تمام موانع و مشکلهای اشتغال را هم که پشت سر بگذارد و وارد بازار کار شود، در بخش قابل توجهی از موارد، شغلی را به دست آورده که از ابتدای شروع به کار ناگزیر به نوعی تبانی با صاحبکار خود برای چشم پوشی از برخی حقوق حقهاش در ازای حفظ شغل خود میشود. هرچه قدر از حوزهی اشتغالهای دولتی به سمت شغلهای بازار آزاد پیش برویم و به هر میزان که این شغلها از ردههای بالا و مدیران به سمت ردههای پایین و کارگری پیش رود، دایرهی چشمپوشی کارگر بر حقوق خود با هدف حفظ اشتغالش بیشتر و بیشتر میشود. چنین فرایندی در نهایت باعث میشود، اشتغال به نوعی کژاشتغالی تبدیل شود که روند از خود بیگانگی کارگر در فضای کسب و کار را تشدید میکند.
اصلی نانوشته در فضای کسب و کار وجود دارد که کارگر پرسشگر و مطالبهگر، پرریسکترین و پردردسرترین کارگرها برای کارفرما تلقی میشوند و کارگر هرچه ساکتتر باشد، بهتر و مطلوبتر میشود. گرچه میتوان با هدف حفظ موقعیت شغلی کارگر این پرسشگری را از سطح فرد به سطح سازمان و نهاد کشاند و نهادها و صنفهای کارگری را مسوول مطالبهی حقوق کارگران دانست، اما همان از خود بیگانگی موجود در فضای کار و عدم پیوندهایِ مولدِ سازمان در میان نیروهای شاغل، باعث میشود که در نهایت شاهد باشیم تقریباً هیچ نهاد صنفی کارگری ـ کارگرنهاد و نه دولتنهاد ـ که بتواند به صورت جامع و پویا از حقوق کارگران یک صنف دفاع کند، تشکیل نمیشود و باز هم در بر همان پاشنه میچرخد.
در حال حاضر آنچه نیروی کار استان بوشهر را به لحاظ ساختاری آزار میدهد و به نوعی تبدیل به آسیبی اجتماعی شده است، فقدان نهادهای پویا و سرزندهای است که مطالبات نیروهای کار را پیگیری نمایند. آسیبهای ناشی از این مسئله به دلیل زیرساختی بودن آنها، حتی به مراتب از آسیبهای ناشی از بیکاری و فقدان شغل نیز بیشتر است.
به صورت رسمی برخی از نهادهای مدافع حقوق کارگر در سازمانهای ذیربطی همچون تأمین اجتماعی و اداره کار و در قالب کمیتههای مختلفی که برای بررسی شکایتها تشکیل میشود، وجود دارد. اما این نهادها، «نهادهایی پسینی» هستند بدین معنی که در زمان ایجاد مشکل، تشکیل میشوند و تلاش میکنند به شکایتها رسیدگی کنند. این در حالی است که ما به «نهادهایی پیشینی» نیازمندیم که هم مطالبههای نیروهای شاغل را پیگیری کنند و هم سازوکارهایی را پدید آورند که نیروی شاغل ناگزیر نباشد برای حفظ شغل خود، در تبانی ناخواسته با صاحبکار قرار گیرد و چشم بر حقوق حقهی خود ببندد.
در چرایی عدم شکلگیری چنین نهادهایی میتوان علتهای متعددی را برشمرد. از جمله اینکه از آنجا که بخش عمدهای از فرایند شغلیابی به صورت فردی و نه ساختاری دنبال میشود و به نظر میرسد که کسب شغل همبستگی مثبت و مستقیمی با تلاشهای فردی و رابطهها و پیوندهای دوستی و فامیلی دارد که در زبان جامعهشناسی پیر بوردیو از آن با عنوان سرمایهی اجتماعی فرد یاد میکند، بنابراین فرد برای حفظ این سرمایهی اجتماعی ـ که به واسطهی یافتن شغل، وامدار آن هم شده است ـ کمتر تمایلی برای حرکتهای جمعی مطالبهگر دارد. بنابراین مجال کمتری برای بروز و ظهور نهادهای مدافع حقوق کارگر پدید میآید. چراکه وقتی فردی به واسطهی فردیت خود وارد فضای کار میشود، با نوعی از خود بیگانگی در روند کار مواجه میشود که این مسئله سبب میشود پیوندهای لازم برای شکلگیری و تشکیل نهادهای صنفی تا حد زیادی گسسته شود.
بسیاری از تجربههای زیستهی شغلیابی در بستر اجتماعی بوشهر حاکی از آن است که فرد یا به واسطهی آشناهای خود و یا با تلاشهای پیوستهی فردی برای شرکت در آزمونهای اشتغال، وارد فضای اشتغال میشود. یعنی از همان بدو شروع کار نقش عاملیت فرد از نقش عاملیت ساختار پیشی میگیرد. این تقدم فردیت، گرایش به حفظ خود پیدا میکند و بنابراین کمتر تمایلی به ایجاد سازمان و ساختار نشان میدهد.
فقدان نهادهای صنفی که توسط کارگران و نیروهای شاغل در فضای اشتغال بوشهر ایجاد شده باشند، سبب شده راه برای بروز انواع تعرضها به حقوق نیروهای شاغل باز شود و در عمدهی موارد این حقوق به دست نمیآیند، مگر با طرح شکایت و یا ورود نهادهای نظارتی که توسط دولت سازماندهی شده باشند. از این منظر میتوان گفت جوان بیکار، پس از کسب شغل تبدیل به جوان بیگار میشود. نیرویی که به واسطهی عدم حضور نهادهای صنفی مدافع حقوق کارگران، مستعد پذیرفتن انواع بیگاری میشود. در چنین شرایطی شاید بروز انواع کژاشتغالی هستیم.
کژاشتغالی در واقع نوعی از اشتغال است که به دلیل عدم حمایتهای قانونی از نیروی شاغل، فرد را در معرض انواع تعرضهای شغلی از سوی صاحبان کار قرار میدهد و در نتیجه نیروی شاغل، برای حفظ شغل خود، در سکوت شغلی تن به انواع فعالیتهایی میدهد که بدواً قرار بر انجام آنها نبوده است و در نتیجه ناگزیر میشود برای حفظ شغل، از بسیاری از حقوق قانونی خود چشم بپوشد. تبانی ناخواستهی کارگر ـ کارفرما برای عدم پرداخت حقوق قانونی از جمله بیمه، سنوات، حق اولاد و… از جملهی این موارد است که در حال حاضر به عنوان یکی از آسیبهای اشتغال در سطح استان دیده میشود. در چنین فضای حزنانگیز و تلخی از اشتغال که مهری از سکوت را بر دهان نیروهای شاغل میزند، قوانینی مانند اصلاحیه اخیر قانون کار و برخی موارد مشابه دیگر نیز فضا را برای این کژاشتغالیها تشدید میکند. چراکه مثلاً با قانونی کردن نظام استاد ـ شاگردی و خوانشی که از این نظام در بندهایی قانونی صورت گرفته، بسیاری از نیروهای کار از مطالبهی حق قانونی خود برای برخورداری از بیمه و… باز میمانند.
در صورتی که اگر پیوندهای موجود میان نیروهای کار در استان بوشهر به گونهای بود که کارگران و نیروهای شاغل در صنفهای مختلف، میتوانستند نهادهای صنفی متعددی را تشکیل دهند تا حقوقشان را به صورت ساختاری و سازمانی مطالبه کنند، هم بستر مناسبتری برای اشتغال پدید میآمد و هم اینکه اشتغال به دست آمده، تبدیل به سکویی برای حرکتهای عمودی نیروی شاغل در طبقات اجتماعی میگردید.
آنچه فرایند نامطلوب موجود را تشدید میکند، تکیهی زیاد دولت و سیاستگذاریهای کلان بر تشویق سرمایهگذاریها در بخش خصوصی و تسهیل شرایط به هر قیمتی برای ورود سرمایهگذاران بخش خصوصی برای ایجاد فضای کسب و کار است. در چنین دیدگاهی، دولت و سیاستگذاریها خواسته یا ناخواسته صاحبان کار را در فضایی قرار میدهند که بتوانند نیروی جویای کار را با حداقل حقوق و در پارهای موارد با تسامح در عدم پرداخت حقوق حقهی آنها، وارد بازار کار کنند.
برای آغاز گام برداشتن برای خروج از این فضا، میتوان به نهادهای مدنی خارج از فضای کسب و کار امید داشت که بتوانند در این حوزه به صورت مداوم تولید اندیشه و طرح مسئله کنند.